واکنش اینستاگرامی رضا داوری اردکانی به سخنان تازه منتشر شده همسلولی دکتر شریعتی
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، به مرور روزنامه «اعتماد» پرداخته است: «اینستاگرامی شدن داوری اردکانی ادامه دار باشد، بیان نسبت اندیشهاش با شریعتی خواندنی خواهد بود» و «آشنایی قلم داوری اردکانی به کتاب های فلسفی از ۱۳۴۷ تا ۱۳۹۴»
روزنامه اعتماد در صفحه «سیاست نامه» به بهانه افشاگری رضا داوری اردکانی، گزارشی با عنوان «شاگرد فردید؛ "دوست متفکرِ" شریعتی» را به چاپ رسانده است.
محسن آزموده در این گزارش مفصل، از رابطه شریعتی با فردیدی ها و فلسفه سخن گفته و همچنین دیدگاه داوری درباره دکتر شریعتی را روایت کرده است. در چند فراز از این گزارش، به گونه ای به دکتر شریعتی و نظرات وی پرداخته شده که از مسیر اصلی، فاصله زیادی گرفته است.
در بخش هایی از این گزارش می خوانیم:
«…. یکی از چهرههای نامآشنا، در صفحه اینستاگرامش نامهای را منتشر کرده و نسبت به اظهارنظری در یکی از نشریات در مورد خودش واکنش نشان داده است. هفته پیش رضا داوری اردکانی، استاد قدیمی فلسفه دانشگاه تهران و از سرشناسترین چهرههای فکری معاصر ایران، در واکنش به اظهارات احمدرضا کریمی همسلولی دکتر شریعتی که در شماره ۴۲ مهرنامه منتشر شده، در صفحه اینستاگرامش نوشت: «چندی پیش شخصی که ظاهرا همسلولی مرحوم آقای دکتر شریعتی بوده، در گفتوگو با یکی از مجلات نکتهای را درباره من و دکتر شریعتی گفته بود که از دقت و صحت برخوردار نبود. مرحوم شریعتی شخصی با استعداد و تاثیرگذار بود که با یکدیگر رابطه خوب و محترمانهای داشتیم.»
داوری همچنین دو عکس شامل جلد و صفحهای حاوی دستخط دکتر شریعتی منتشر کرد که این دستخط چنین بود: «به دوست متفکر آزاد اندیش آقای دکتر داوری به امید آنکه تحمل خواندن این کویریات را داشته باشند. علی شریعتی، ۱۴/۶/۵۰»
همسلولی دکتر شریعتی و ادعایش درباره رابطه شریعتی و داوری
اما ماجرای آن گفتوگو چه بود و احمدرضا کریمی کیست؟ احمدرضا کریمی به گفته تاریخ ایرانی « چهره مرموز تاریخ سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) است. مردی که به همکاری با سیستمهای امنیتی مشهور است و در پیش و پس از انقلاب به یکی از مراجع نهادهای امنیتی برای اقدام علیه این سازمان و نیز دیگر گروهها و چهرههای مارکسیستی و مارکسیستی ـ اسلامی بدل شد.» ….
اما کریمی درباره داوری چه گفته است؟ او در بحث از فضای روشنفکری آن سالها و چهرههایی که به حسینیه ارشاد رفت و آمد داشتند، اشاراتی هم به داوری دارد و میگوید: «من معمولا با محمد رجبی-که الان رییس کتابخانه مجلس است- به حسینیه ارشاد میرفتم. محمد خیلی تلاش کرد تا سید حسین نصر و شریعتی را به هم نزدیک کند. قصد داشت مجموعه مقالاتی به صورت نشریه منتشر کند با عنوان «انسان و جهان» که فقط یک شماره آن درآمد که سخنرانی دکتر شریعتی، دکتر نصر، دکتر رضا داوری و مرحوم محمدتقی جعفری در آن بود. آقای رجبی به داوری نزدیک بود و از او خوشش میآمد اما دکتر (شریعتی) نسبت به داوری نظر چندان مثبتی نداشت. میگفت: «مطلب «انسان بیخود» را (که در انتهای کویر است) دیده گفته: فکر نمیکنم خودش نوشته باشد، احتمالا ترجمه کرده. کتاب «شاعران در زمانه عسرت» او (داوری) را هم خواندم و اصلا سر درنیاوردم که چه نوشته». شریعتی با توجه به برخوردهایی که با دکتر نصر داشت، میگفت: دکتر نصر پایه گذار «ماریجوانیسم اسلامی» است. در شرایط آن زمان تنها کارکرد دکتر نصر را خلسهآفرینی میدانست.»
شریعتی و فردیدیها
درباره رابطه شریعتی با نصر پیش از آن نیز خوانده بودیم. به ویژه سال گذشته پس از انتشار کتاب «حکمت و حکومت: خاطرات شفاهی سید حسین نصر در گفتوگو با حسین دهباشی» شاهد بحثهای فراوانی در این باره بودیم. نصر در آن گفتوگوها نظر چندان مساعدی نسبت به شریعتی و اندیشههایش ابراز نداشته بود و این اظهارنظرها موجب واکنش علاقهمندان به شریعتی به خصوص فرزندانش شد. اما آنچه در این چند سطر تازه است، بحث نظر شریعتی نسبت به دکتر داوری به طور خاص و به شکل کلیتر گرایش فردیدی در اندیشه معاصر ایرانی است، به ویژه که داوری در آن سالها و مخصوصا در کتاب مذکور (شاعران در زمانه عسرت) سخت متاثر از فردید و قرائت او از اندیشه هایدگر است و محمد علی رجبی دوانی که در این نقل قول از او یاد میشود نیز از شاگردان و علاقهمندان نامدار فردید است.
بحث مستوفا درباره دیدگاه شریعتی نسبت به فردید و اندیشه فردیدی قطعا در این مجال نمیگنجد. شاید آنکه بیش از همه در این زمینه صاحبنظر باشد، احسان شریعتی فرزند ارشد دکتر شریعتی است که ضمن آشنایی با آرای پدر، تحصیلات اصلیاش فلسفه است و در رساله دکترایش نیز با موضوع «تبعات اندیشه وجودی مارتین هایدگر به ویژه در دو بعد دینی و سیاسی» به نقد قرائت احمد فردید پرداخته است. او در زمینه مقایسه شریعتی و فردید میگوید: «اهمیت بحث غربزدگی و آنچه فردید و داوری از هویت میگویند با بحث بازگشت به خویشتن خویش شریعتی هم از منظر فلسفی و هم از منظر اجتماعی متفاوت هستند. در حالی که در تحقیقات و پژوهشهای خارج از کشور این دو نحله که تبارشناسی متفاوتی دارند، به غلط یک کاسه میشود.»
شریعتی و فلسفه
درباره دیدگاه شریعتی نسبت به فلسفه نیز معمولا در افواه به آن تعبیر مشهور شریعتی استناد میشود که گفته است: «فلاسفه چهرههای پفیوز تاریخ هستند» اما صاحبنظرانی چون بیژن عبدالکریمی و احسان شریعتی معتقدند که نسبت دیدگاههای شریعتی با فلسفه را نمیتوان چنین سادهانگارانه تلقی کرد. برای مثال عبدالکریمی در این باره میگوید: « مطالعه پدیدارشناسانه آن کتاب نشان میدهد، شریعتی برخلاف تصورات رایج به نحو مطلق به تحقیر فلسفه نمیپردازد. بلکه از منظر تمثل به شخصیت نبی است که به نقد فیلسوفان میپردازد.» عبدالکریم سروش نیز درباره نگرش منفی شریعتی نسبت به فلسفه مینویسد: « مخالفت وی با فلسفه دو منشا اساسی داشت: اول مورخ بودن او و آشنایی او با انسان و موجودات خارجی و تقابل این نگاه به قالبهای کلیای که فیلسوفان به دست میدادند و دوم اینکه فیلسوفان را اهل عمل و ایدئولوژی نمیدانست.»
شریعتی و اندیشه فردیدی
اما درباره دیدگاه شریعتی نسبت به اندیشه فردیدی چه میتوان گفت؟ پژوهشگرانی چون مهرزاد بروجردی (روشنفکران ایرانی و غرب) و محمد منصور هاشمی (ضمیمه «علی شریعتی و احمد فردید» بر کتاب دین اندیشان متجدد) در آثارشان به وضوح به نزدیکیها و دوریهای آشکار و پنهان میان ایدهها و اندیشههای شریعتی و فردید پرداختهاند، اما تا جایی که به خود آثار شریعتی مربوط میشود، چنان که علی قاسمی، پژوهشگر و محقق آثار شریعتی میگوید: در مجموعه آثار دکتر شریعتی صحبتی از فردید و فردیدیها نیست.
او گفت: « البته شریعتی با گرایش هایدگری-کربنی که مشابهتهایی با خوانش فردیدی از هایدگر داشت، آشنا بود. شریعتی نسبت به این گرایش که در قالب انجمن حکمت و فلسفه توسط چهرههایی چون سید حسین نصر و غلامرضا اعوانی فعالیت میکرد، دید منفی داشت و معتقد بود این گرایش شاخه فکری- فلسفی فراماسونری در ایران هستند. شریعتی معتقد بود در جایی که نیاز به این داریم که مسائل مبتلا به جامعه را بشناسیم، تاکید بر مسائل فرعی چون تقدم وجود بر ماهیت گمراهکننده است.»
قاسمی معتقد است از نظر شریعتی گرایش کربنی به دلیل تاکید بر نوع خاصی از عرفان که او آن را عرفان غالی میخواند، بودار است. او گفت: «کربن روی تصوف و گرایشهای ابن عربی کار میکرد و شریعتی ورود این دیدگاه و انتشار آن را بودار میدانست و معتقد بود شاخه کربنی با تجدید و صورتبندی از عرفان و تصوف سعی میکنند ذهن مردم را از مسائل اصلی غافل کنند و به مسائل ذهنی و انتزاعی معطوف کنند. به همین دلیل نگاه شریعتی به این جریان بسیار بدبینانه است زیرا سعی میکند عرفان غالی را در مقابل عرفان حالی خراسانی یعنی چهرههایی چون حلاج و عطار و ابوسعید ابوالخیر برجسته کند. به همین خاطر شریعتی و اقبال لاهوری به جریان تسخر میزنند.»
قاسمی اما در مورد جریان فردیدی تاکید کرد: «این جریان بعد از انقلاب تعین اجتماعی و سیاسی و فکری پیدا کرد. به لحاظ فرهنگی بخشی از پیروان فردید در حوزه هنری سوره بودند. ایدههای ایشان به عنوان پایه و اساسی برای تقویت نوعی افراطگرایی به کار میرفت. از میان ایشان میتوان به محمد مددپور اشاره کرد که آثاری در حوزه فلسفه علیه مدرنیسم و مدرنیستها نوشت. از دیگر چهرههای این جریان دکتر رضا داوری بود که بعدا نشریه نامه فرهنگ را منتشر کرد و در آثار به نقد تجدد میپرداخت، ضمن آنکه در انقلاب فرهنگی نیز دخیل بود. دیگر چهره این جریان یوسفعلی میرشکاک بود که در آن زمان مقالاتی را در کیهان علیه روشنفکران و نویسندگانی چون شاملو مینوشت. مهدی نصیری چهره دیگری بود که در نشریه صبح امروز دیدگاههایش را منتشر میکرد.»
قاسمی در ادامه در توضیح رویکرد جریان فردیدی گفت: « این جریان اولا ضد جریانات روشنفکری بود و ثانیا به گفته فردید که صدر تاریخ ما را ذیل تاریخ غرب میدانست، معتقد بود که روشنفکران ما دچار غربزدگی مضاعف هستند زیرا حتی غرب را نفهمیدهاند. همچنین جریان فردیدی به نگرش شریعتی نقد داشت و معتقد بود که اندیشه شریعتی با ایدئولوژیک کردن دین به مثابه ناآگاهی در شناخت و مبانی متدولوژیک غرب همراه است.»
داوری درباره شریعتی
اما در مورد نگرش داوری به شریعتی چه میتوان گفت؟ آیا میتوان با فردیدی قلمداد کردن او نگرش شریعتی به او را ذیل آن چه آمد دستهبندی کرد؟ احسان شریعتی معتقد است که اگرچه میتوان نگاه داوری را در تداوم میراث فکری احمد فردید ارزیابی کرد، اما «همان اندازه که در اندیشههای فردید افراط هست، (این دیدگاهها) در آثار دکتر داوری اردکانی به شکل متعادلتری مطرح شده است.»
نکته جالب توجه اما آنجاست که داوری اردکانی با وجود آنکه آثار فراوانی نگاشته و در تمام این سالها خواسته یا ناخواسته در عرصه روشنفکری ایرانی حضوری جدی و پر رنگ داشته مشخصا و صریحا درباره شریعتی و اندیشههایش بسیار کم نوشته است. در میان آثار بیشمار دکتر داوری تنها میتوان به مصاحبهای که اوایل دهه ۷۰ خورشیدی در ششمین ویژه نامه جهان اسلام منتشر شده است، برخورد. داوری در ابتدای این مصاحبه خطاب به پرسشگر درباره نحوه مواجههاش با شریعتی میگوید: « شاید شما فقط افسانه او را شنیدید. شریعتی برای شما یک افسانه است. اما من با ایشان دوست و همکار بودم. شما زمان دکتر شریعتی را درک نکردید و شاید آن زمان را از ورای آثار دکتر شریعتی میبینید. پس نسبت من و شما با دکتر، دو نسبت است. شما از خلال معانی و مفاهیم سیاسی و اجتماعی با شریعتی تماس میگیرید و من با احوال او آشنا بودم. به این جهت احتمال دارد که حکم من و شما در باب شریعتی یکی نباشد. البته این، به آن معنی نیست که من و شما نمیتوانیم به او احترام کنیم یا به بحث جدی در باب آثار او بپردازیم؛ اما تصور من عمدتا به احوال و سکنات و حرف زدن و صمیمیت او و آتشی که در درونش بود برمیگردد. من هروقت به یاد دکتر شریعتی میافتم و به احوال قبض و بسط او فکر میکنم، درباره مقامش در جامعهشناسی، تاریخ، سیاست، انقلاب و تفسیری که از اسلام و به طور کلی از دین میکند، مطلب دیگری است و در آنجاست که میتوانم با او بحث کنم.»
او در ادامه به اندیشه شریعتی میپردازد و میگوید که شریعتی را با وجود آشناییاش با «ادبیات معاصر غرب و مفاهیم معاصر فلسفی در معنای سیاسی و به خصوص حوزه ادبی اگزیستانسیالیسم و نوشتههای کسانی چون ژان پل سارتر» نمیتوان اگزیستانسیالیست خواند، بلکه باید او نزدیک به فرانتس فانون تلقی کرد. داوری میگوید: «قرابت دکتر شریعتی با فانون بسیار زیاد است. این دو، در نگاهشان به سوسیالیسم، سیاست، انقلاب و مهمتر از همه در شور و شیدایی قابل قیاساند. معهذا همه عقایدشان را نمیتوان بر هم تطبیق کرد.»
البته داوری با نگاه فلسفی خودش سعی میکند از این سویههای سیاسی و اجتماعی فراتر رود و جنبههای فلسفیتر ایدههای شریعتی را نیز بررسی کند. برای مثال وقتی به اندیشه مرکزی الیناسیون (ازخودبیگانگی) در اندیشه شریعتی میپردازد برخلاف بسیاری از شارحان این ایده را نوعی بازگشت به گذشته نمیخواند و میگوید: «در نظر دکتر شریعتی، نجات از الیناسیون (ازخودبیگانگی) به معنی بازگشت به گذشته نیست بلکه آزادی از آن است. من هیچ جا در آثار او ندیدم که سفارش کند به گذشته برگردیم و هیچکس دیگر هم خروج از الیناسیون را با بازگشت به گذشته یکی ندانسته است؛ ولی به هر حال تذکر نسبت به گذشته، شرط آزادی حقیقی است. بازگشت به خویشتن غیر از بازگشت به گذشته است. این خویشتن ممکن است مغلوب و شکست خورده باشد و لازم شود که سرپا بایستد و نقایص او و موانع کمال بشریاش رفع شود. بنابراین، به نظر او نباید به جامعه گذشته برگردیم، بلکه باید رو به سوی آینده داشته باشیم. اگر او مفاهیمی را از گذشته میگیرد و آنها را مناسبتر میداند و فیالمثل مفهوم «امت» را بهتر از ملت و مفهوم «امامت» را از پیشوایی و رهبری و ریاست بهتر میداند، مرادش این نیست که به سیستم گذشته برگردد بلکه منظور این است که امت، جامعهای است که در آن، اتحاد و دوستی و الفت وجود دارد و تعبیری که از جامعه «امی» دارد ناظر بر جامعهای است که در آن، دوستی و مهر و وفا وجود دارد و به این جهت این مفاهیم را ترجیح میدهد. »
در این گفتوگو داوری همچنین نگرش شریعتی به مقولاتی چون اومانیسم و ایدئولوژی نیز اشاره میکند و درباره نسبت شریعتی با فلسفه میگوید: « اصولا آدمهایی که آتش و شور عمل دارند، وقت خود را صرف چون و چرا نمیکنند، اینکه گفته میشود یا میشد که او فلسفه نمیدانست، اصلا او داعیه فلسفهدانی نداشت و در باب هر کس با توجه به داعیهای که دارد باید حکم کرد. گوشهایی که برای شنیدن سخن شریعتی باز شد طالب فقه و فلسفه نبود. او به این پرسش جواب داد که چه باید کرد و هنرش در این بود که مشکل بزرگ را چندان مشکل نیافت و به مخاطبان خود نگفت که شما از عهده حل مشکل برنمیآیید». داوری در پایان این گفتوگو نیز همچنان رویکردی مثبت و همدلانه نسبت به شریعتی دارد و میگوید: «ما میتوانیم با شریعتی مخالف باشیم اما نمیتوانیم برتری او را انکار کنیم. همچنین میتوانیم برای او مقام بزرگی قایل باشیم اما حق نداریم که بگوییم چون او فکر کرده است دیگر نیازی به فکر کردن نیست.»
فلسفهورزی در آرامش
همان طور که اشاره شد بیش از ۲۰ سال از این گفتوگو میگذرد. در این سالها بحثهای فراوانی درباره اندیشه و زندگی شریعتی منتشر شده و خوانشهای تازهای از نگاه او پدید آمده است. از سوی دیگر دکتر داوری نیز در تمام این سالها با نگارش کتابها و مقالات کثیر از تحول اندیشه خود خبر داده است. هگل در پیشگفتار عناصر فلسفه حق میگوید که مینه روا (نماد خردورزی) شباهنگام پرواز میکند، اشارتی به این معنا که فلسفه ورزیدن معمولا در آرامش و سکوت و پس از هیاهوهای رایج روز آغاز میشود. شاید بتوان این تعبیر خردمندانه را وام گرفت و این انتظار بحق را از دکتر داوری به مثابه فیلسوفی که نسبت به حیات اجتماعی-سیاسی خود غافل نبوده و در مواضع گوناگون (موافق باشیم یا نباشیم) دیدگاهش را بیان کرده، داشت که همچنان که در صفحه اینستاگرامش از رابطه شخصی با دکتر شریعتی پرده برمیدارد، به طور صریح و مشخص نیز به بیان نسبت اندیشهاش با دیدگاههای شریعتی بپردازد. در پرتو این روشنگری است که دیگر اظهارنظرهایی از آن دست که در مصاحبه اخیرالانتشار دیدیم، اعتبارشان را از دست خواهند داد و حاشیهپردازیها و اظهارنظرهای من عندی بیوجه خواهند شد.»
آشنایی قلم داوری اردکانی به کتاب های فلسفی از ۱۳۴۷ تا ۱۳۹۴
این روزنامه در صفحه ۷ به مرور زندگی علمی داوری اردکانی پرداخته و به عنوان تمامی کتب وی اشاره داشته است. در این گزارش می خوانیم:
«رضا داوری اردکانی، فیلسوف و متفکر ایرانی در ۱۵ تیر ماه سال ۱۳۱۲ در اردکان یزد به دنیا آمد. او بعد از اخذ مدرک دیپلم خود از دانشسرای مقدماتی اصفهان در سال ۱۳۳۰ در مهرماه همان سال به استخدام وزارت فرهنگ (وزارت آموزش و پرورش فعلی) درمیآید و برای چند سال به تدریس در مدارس شهرهای اردکان، اراک، قم و سپس تهران میپردازد.
داوری همزمان در این سالها تا سال ۱۳۳۴ در مدرسه صدر اصفهان به تحصیل در برخی دروس حوزوی از جمله مقدمات صرف و نحو و فقه و اصول میپردازد و با اتمام این دوره درسی وارد دانشگاه تهران میشود و در رشته فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران ادامه تحصیل میدهد که در نهایت در سال ۱۳۴۶ موفق به اخذ مدرک دکترای این دانشگاه خود میشود.
عنوان رساله دکتری داوری «حکمت عملی افلاطون و ارسطو و تاثیر آن در فلسفه سیاسی فارابی» به راهنمایی شادروان دکتر یحیی مهدوی است. داوری همزمان با فارغالتحصیل شدن در سال ۴۶ از آموزش و پرورش به دانشگاه تهران انتقال مییابد و از همان زمان با عضویت در هیات علمی این دانشگاه به عنوان «استادیار فلسفه» به تدریس میپردازد. داوری در سال ۱۳۵۰ به سمت دانشیاری میرسد و بعد از مدتی جهت استفاده از فرصت مطالعاتی خود به مغرب زمین – همان جایی که بعدها با نگاه فلسفی خود به یکی از جدیترین منتقدان تمدن آن تبدیل شد- مهاجرت کرد و با کشورهایی از جمله فرانسه، انگلستان و در نهایت امریکا از نزدیک آشنا شد. بعد از بازگشت به ایران از سال ۵۸ تا ۶۰ ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران را بر عهده گرفت. داوری در سال ۶۲ به عنوان استاد تمام دانشگاه تهران در رشته فلسفه کار خود را از سر گرفت که از همین سال تا سال ۶۵ همچنین سرپرستی کمیسیون ملی یونسکو- ایران را بر عهده میگیرد. وی همچنین عضو پیوسته فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران از بدو تاسیس (۱۳۶۹) تاکنون بوده است….
داوری در سال ۷۵ به عنوان استاد نمونه کشور و در سال ۸۱ به عنوان چهره ماندگار معرفی میشود. وی همچنین در سال ۸۴ از سوی رییس دولت اصلاحات موفق به کسب نشان درجه یک دانش میشود….
فهرست کتابهای او عبارتند از:
علم، اخلاق و سیاست، ۱۳۹۴
فرهنگ، فلسفه و علوم انسانی، انتشارات سخن، ۱۳۹۳
سیاست و فرهنگ، زیر نظر دکتر رضا داوری اردکانی، انتشارات سخن، ۱۳۹۳
هیدگر و گشایش راه تفکر آینده، انتشارات نقش جهان، ۱۳۹۳
فلسفه و آینده نگری، انتشارات سخن، ۱۳۹۲
سیری در تاریخ روشنفکری در ایران و جهان، انتشارات سخن، ۱۳۹۲
فلسفه، ایدئولوژی و دروغ، انتشارات سخن، ۱۳۹۲
فلسفه و کارآمدی، انتشارات سخن، ۱۳۹۲
شعر و همزبانی، نشر رستا، ۱۳۹۲
اخلاق در عصر مدرن، انتشارات سخن، ۱۳۹۲
سیر تجدد و علم جدید در ایران، موسسه فردایی دیگر، ۱۳۹۱
نگاهی نو به فلسفه و فرهنگ، انتشارات سخن، ۱۳۹۱
اندیشه پست مدرن، انتشارات سخن، ۱۳۹۱
نگاهی نو به سیاست و فرهنگ، انتشارات سخن، ۱۳۹۱
درباره تعلیم و تربیت در ایران، انتشارات سخن، ۱۳۹۱
فلسفه معاصر ایران، انتشارات سخن، ۱۳۹۰
درباره علم، ویراست سوم، انتشارات هرمس، ۱۳۹۰
فلسفه در دادگاه ایدئولوژی، انتشارات سخن، ۱۳۹۰
درباره غرب، ویراست دوم، انتشارات هرمس، ۱۳۹۰
هنر و حقیقت، نشر رستا، ۱۳۹۰
ما و تاریخ فلسفه اسلامی، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۹
فارابی، فیلسوف فرهنگ، انتشارات سخن، ۱۳۸۹
ما و راه دشوار تجدد، نشر رستا، ۱۳۸۹
علوم انسانی و برنامهریزی توسعه، انتشارات فردایی دیگر، ۱۳۸۹
فلسفه در روزگار فروبستگی، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، ۱۳۸۸
انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم، انتشارات مهر نیوشا، ۱۳۸۸
نگاهی دیگر به تاریخ فلسفه اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۷
عقل و زمانه (گفتوگوها)، انتشارات سخن، ۱۳۸۷
سیاست، تاریخ، تفکر، انتشارات ساقی، ۱۳۸۷
علم و سیاستهای آموزشی و پژوهشی، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۷
فلسفه در دام ایدئولوژی، ویراست فلسفه در بحران، انتشارات روابط بینالملل، ۱۳۸۶
فلسفه، سیاست و خشونت، انتشارات هرمس، چاپ اول: ۱۳۸۵
فلسفه و انسان معاصر، موسسه توسعه دانش و پژوهش، ۱۳۸۳
فلسفه تطبیقی، انتشارات ساقی، ۱۳۸۳، در سال ۱۳۹۱ توسط انتشارات سخن تجدید چاپ شده است.
اندیشه و تمدن غربی، انتشارات ساقی، ۱۳۸۰
سیری انتقادی در فلسفه کارل پوپر، موسسه اندیشه اسلامی، چاپ اول: ۱۳۷۹
فرهنگ، خرد و آزادی، انتشارات ساقی، ۱۳۷۸
فلسفه در قرن بیستم، ترجمه، انتشارات سمت، چاپ اول: ۱۳۶۷
دفاع از فلسفه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۶
ناسیونالیسم و انقلاب، دفتر پژوهش و برنامهریزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۵
ناسیونالیسم و حاکمیت ملی، انتشارات پرسش، ۱۳۶۴
فلسفه چیست؟، انجمن حکمت و فلسفه اسلامی، ۱۳۵۹
سیر فلسفه، کتاب درسی سال چهارم دبیرستان، ۱۳۵۸
وضع کنونی تفکر در ایران، انتشارات سروش، ۱۳۵۷
فارابی موسس فلسفه اسلامی، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۵۶
اوتوپی و عصر تجدد، انتشارات حکمت، چاپ اول: ۱۳۵۶
مقام فلسفه در تاریخ دوره اسلامی، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۵۶
مبانی نظری تمدن غربی، انتشارات پویش، ۱۳۵۵
شاعران در زمانه عسرت، انتشارات نیل، ۱۳۵۱
چند نامه به دوست آلمانی، ترجمه، انتشارات نیل، ۱۳۴۷
دیگر عناوین منتشر شده در روزنامه امروز، از این قرار است:
گزارش «مصرف الکل در کشور، کوه یخ است»؛ به علت ممنوعیت شرعی، بسیاری از افراد تمایلی به مراجعه برای درمان ندارند/به قلم بنفشه سامگیس
خشم عربستان از توافق ایران/علیاکبر ولایتی: بزرگتر از عربستان هم جرات حرمتشکنی ایران را ندارند
اعلام جنگ «پ.ک.ک» علیه اردوغان
پنتاگون: رهبر گروه تروریستی خراسان کشته شد؛ محسن فضلی؛ شکار جدید امریکا در سوریه
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، به مرور روزنامه «اعتماد» پرداخته است: «اینستاگرامی شدن داوری اردکانی ادامه دار باشد، بیان نسبت اندیشهاش با شریعتی خواندنی خواهد بود» و «آشنایی قلم داوری اردکانی به کتاب های فلسفی از ۱۳۴۷ تا ۱۳۹۴»مرور مطبوعات/ پنجشنبه ۱ مرداد/ روزنامه اعتماد