عضدانلو: مفهوم «روشنفکر دینی» ریشه در تلاش متفکرانی چون نائینی و سیدجمالالدین برای هماهنگی «ایسم»های جدید غرب و اسلام دارد
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «شرق» را مرور کرده است: «اگر چه خاک ایران در مقطعی به زیر استیلای اعراب مسلمان رفت، اما فرهنگ ایرانی، هم فضا را پسگرفت و هم اسلام را ایرانی کرد»، «مخالفان قدرتمند مذهبی، رضاشاه را در تقلید کامل اسلام ستیزی آتاتورک ناموفق ساختند»، «مفهوم «روشنفکر دینی» ریشه در تلاش متفکرانی چون نائینی و سیدجمالالدین برای هماهنگی «ایسم»های جدید غرب و اسلام دارد»، «لیبرالیسم قصه مبارزه با پادشاهیهای مطلقه اروپا و مبارزه با کلیسا برای مدارای دینی بوده است»، «واضح اندیشیدن، کتابی برای یاد دادن چیزهایی که در دبیرستان یا دانشگاه باید به ما یاد میدادند، اما ندادند»، «خودسازی بهمعنای روند تحقق نقد و خودآیینی است»، «فاطمه راکعی: وقت و انرژیای که برای تفکیک جنسیتی گذاشته میشود، مغایر با روح قانوناساسی و اسلام است»، «در آمریکا و انگلستان هم هنوز دانشگاه هایی با تفکیک جنسیتی وجود دارد»، «اینکه قالیباف پس از ده سال شهرداری تهران، به فکر تفکیک جنسیتی افتاده، هزاران سؤال به وجود میآورد»، «تفکیک جنسیتی در شهرداری تهران، به صداوسیما و برخی دیگر از ادارت و سازمان ها سرایت خواهد کرد»، «تهدید به آتشزدن سینما برای اکران فیلم جبران کننده بی توجهی سینما به حماسه کربلا و عاشورا، شگفتآور است»، «مطهری: حضرت عباس جزء معصومین نیستند که نمایش چهره شان مشکلی داشته باشد»، «آمارتان اشتباه است! سرانه مصرف الکل نمی تواند 4 تا 8 برابر دیگر کشورهای مسلمان باشد»
و تعیین تاریخ رسیدگی قضایی به آن پرداخته، این عناوین را در صفحه نخست منعکس ساخته است:
«فرزند ناخلف مشروطه؛ کارنامه رضاشاه در میزگرد زیباکلام و سلیمینمین»،
« پاسخ شبانه ظریف به کری؛ زبان تهدید و تحریم را کنار بگذارید»،
«عارف: اصلاحطلبان در رقابت عادلانه پیروز میشوند»،
«رئیس سازمان تأمیناجتماعی: تامین اجتماعی دیگر حیاط خلوت نیست»،
«درخواست تعیینتکلیف دریافتکنندگان پول از رحیمی»،
و «پرویز پورحسینی: گاهی همه کارهایم را تعطیل میکنم»
اگر چه خاک ایران در مقطعی به زیر استیلای اعراب مسلمان رفت، اما فرهنگ ایرانی، هم فضا را پسگرفت و هم اسلام را ایرانی کرد/ظهور فرهنگ سلفیگری، وهابی و داعشی امروز، نتیجه تعصب، خشکاندیشی و دوپارگی دین و زندگی در اندیشه اعراب است/امامخمینی اگر به گفتار نظامی از نوع چریکهای فدایی تا فدائیان اسلام معتقد بود، مانند ملاعمرها در کوهها خیمه می زد نه در نوفل لوشاتو
شرق در یادداشتی به قلم خسرو طالبزاده با عنوان «ظهور دوباره فرهنگ ایرانی» به فرهنگ گفتگوی ایرانیان و خدمات متقابل اسلام و ایران پرداخته و تنها راه آرامش کشورهای عربی را پیروی از فرهنگ ایرانی و اتکا به گفتوگو و مجهزشدن به قدرت برهان و فن مذاکره دانسته است.
در بخش هایی از این نوشتار می خوانیم:
«دکترین مذاکره و گفتوگو، آینده محتوم همه مناقشات و منازعات است و بالاجبار و به تقدیر تمامی آنها، دیر یا زود، به پیروی از دکترین و منطق دیپلماسی ایران تن خواهند سپرد ….
این ادعا که ایران پیشگام عقلانیت در منطقه است، دستاورد اخیر و تاریخی دیپلماسی امروز، تنها گواه آن نیست. فرهنگ ایرانی در درازنای تاریخ چنین بوده و چنان چیرگیای داشته است. فرهنگی که از زمانه پیش از اسلام در ایران در سه عبارت و گزاره «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک» تعیین یافته است، هیچگاه جنگ را برای رویارویی با حریف و دشمن خود برنگزیده است.
در ورود اعراب مسلمان به ایران، فرهنگ ایرانی در برابر منطق اسلام و حکمت عقلانی و عادلانه آن، شمشیر خود را بر زمین نهاد زیرا چنان منطقی با پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک ستیزه نداشت، بلکه با آموزههای اسلامی در توصیه به طلب حکمت و علم ولو در چین، قول نرم (قولا لینا) و منصفانه (و اذا قلتم فاعدلوا) و معقول و مستند (قولا سدیدا) و زیبا (قولوا للناس حسنا) و کردار و عمل صالح همخوانی داشت. به همین دلیل اگر خاک و سرزمین ایرانی به زیر استیلای دیگری رفت، اما فرهنگ ایرانی به اتکای اصل پندار، گفتار و کردار خود دوباره، نهتنها زمین، بلکه فضا را هم پسگرفت و اسلام را ایرانی کرد و مکتب تشیع را به جهان ارزانی داشت.
فرهنگ ایرانی بهخوبی دریافته بود وعدههای آسمانی اسلام میتواند مرحمی باشد بر زخمهای دیرینه و ضعفهای درونی صورت تمدنی و دیوانی خود تا در پناه اسلام، عدالت فراموششده در تمدن ایرانی و نابرابری در فراگیری علم و دانش و استیلای دیوانسالاری اشرافی ساسانیان درمان شوند و فرهنگ مجروح ایرانی دوباره گشودگی و سرزندگی خود را بازیابد. همان منطق سهوجهی، اسلام را در ایران چنان بالوپر داد که اسوهای شد در قرائت دیگری از اسلام (تشیع) که شکوفایی علم و حکمت و فرزانگی، یکی از «خدمات متقابل ایران و اسلام» بود و در سایه آن، هنر و معماری و ادبیات ایرانی جانی دوباره گرفت.
همین فرهنگ ایرانی است که در فلسفه فارابی، ابنسینا، سهروردی و خواجهنصیر طوسی تا حکمت متعالیه ملاصدرا تجلی مییابد و فلسفه آنها را به فلسفه گفتوگو بدل میکند و آن را از فلسفه و نگرش دیگر مسلمانان متمایز میکند؛ گفتوگو با فلسفه یونانی و حکمت اشراقی و درایت کلامی و روایت فقهی. فرهنگ ایرانی چنان برهان و حکمت اسلامی را برافراشت که میان سه قلمرو و ساحت شریعت، طریقت و حقیقت، از راه گفتوگوی انفسی جمع زد و میان روح، عقل و جسم و جان به مدد عالم خیال پیوند زد و آشتی و الفت میان آنها را سامان داد و به این طریق در حکمت و فلسفه و ادبیات و هنر سرآمد شد و خوش درخشید.
برخلاف آن، اعراب راه تعصب و تحجر و خشکاندیشی را پیش گرفتند و چنان در عالم تکساحتی روایت و شریعت فروماندند که پیامبر فلسفی آنها یعنی ابنرشد، از آشتی و الفت میان ساحات عقلانی و اشراقی و کلامی فروماند و دوپارگی میان جسم و جان، خدا و انسان، آسمان و زمین و دین و زندگی را تبیین کرد و راه را خواسته یا ناخواسته، برای ظهور تفکر دوپاره میان روح و جسم و نیز فرهنگ سلفیگری، وهابی، داعشی، طالبانی و القاعدههای امروز بازگشود. فرهنگ عربی در کشاکش میان این دوپارگی از حرکت و رشد بازایستاد و زمان در کشورهای عربی متوقف شد و میان سنت و تاریخ شکاف افتاد و عصبیت در پندار به فروبستگی گفتار و خشونت کردار انجامید.
در انقلاب اسلامی، باز همان فرهنگ ایرانی یا به تعبیر میشل فوکو، روح ایرانی است که تمنای ظهور داشت و در برابر دشمن سر تا پا مسلح رژیم شاه، پندار، گفتار و برهان خود را با اجتناب از جنگ شهری و خشونت خیابانی پیش برد. امامخمینی(ره) بهراستی بیانگر این فرهنگ بود که هیچگاه بر طبل جنگ نکوفت و در برابر مبارزهجویی مسلحانه از نوع چریکهای فدایی تا فدائیان اسلام و در مخالفت با این منطق، مشی بیانیهنویسی و توزیع نوارهای سخنرانی خود را در پیش گرفت. امام اگر به گفتار نظامی و پندار جنگطلبی در برابر رژیم مسلح شاه معتقد بود، قرارگاه خود را مانند ملاعمرها یا چریکهای مدرن در کوهها یا جنگلهایی در مرزهای ایران برپا میکرد نه در حومه پاریس؛ نوفل لوشاتو. فرانسه برای امام قرارگاه و مرکز رسانهای جهان بود.
امام میخواست با جهان سخن بگوید …. اما تندروهای زمانه از نوع افغانستانی، عراقی، یمنی، سوری و داعشی، سنگرشان را در پشت خانهها و کوچههای مردم بنا میکنند و جنگ را تا درون زندگی مردم و قربانیکردن جان و مال آنها میگسترانند و پیروزی خود را با فتح سانتیمتربهسانتیمتر زمین میسنجد….
انقلاب اسلامی تجلی و ظهور فرهنگ ایرانی بود و رهبر آنکه دانشآموخته مکتب تألیفی صدرایی بود، قوت برهان، قدرت گفتوگو و فن خطابه خود را پیش میراند و بدان اصالت میداد و به همین دلیل نخستین انقلاب دینی در منطقه را بدون خشونت و اتکای به جنگ شهری و خیابانی رقم زد؛ انقلابی که خون را بر شمشیر پیروز کرد و تنها زمانی سلاح به دست مردم افتاد که ارتش و پلیس سلاح را بر زمین نهادند.
انقلاب اسلامی دههها پیش از بهار عربی، بر مبنای فرهنگ ایرانی شکل گرفت و پیشاهنگ زمانه خود شد. زمانه انقلاب اسلامی زمانه تقویمی و آفاقی نیست، زیرا زمانه فرهنگ ایرانی و پندار و گفتار آن، لازمان و لامکان است. این زمانه پندار عقلانی و گفتار و قول احسن و کردار صالح است که زمان نیست. به همین دلیل هم هنوز زمانه انقلاب اسلامی، یعنی انقلاب بدون جنگ و خشونت، از زمانه بهار عربی پیش است، زیرا در انقلابهای بهار عربی حتی هنگامی که بدون خشونت و جنگ به پیروزی رسیدند، دوباره همان فرهنگ عصبیت و عشیرهای و قومی و فاقد گفتار، پندار و کردار نیک و عدم تمکین به گفتوگو سر برآورد و پیروزی را، کموبیش، به تکگفتارهایی مسلط و مستبد مبدل کرد. برای نمونه، رهبران جنبش بهار عربی در مصر یعنی اخوانالمسلمین با وجود تبار و پیشینه مسالمتجویانه و محافظهکارانه خود، پس از کسب پیروزی، بهشتاب به فرهنگ عصبیت، گفتار خودبسنده و فروبسته و کردار قومگرایانه خود بازگشتند و بهار عربی را به خزان ناکامی بدل کردند. به همین دلیل هم هنوز رهبران عربی و جنگطلب جهانی از زمانه ما عقبترند، همچنانکه از زمانه دیپلماسی ایرانی عقبترند و به پیروزیهای امروز ایران اسلامی رشک میبرند….
….پیروزی اخیر و تاریخی ایران در مذاکرات پرونده هستهای ایران ظهور دوباره همان فرهنگ ایرانی است؛ همان پندار عقلانی و گفتار برهانیای که امام قرارگاه آن را در نوفللوشاتو بنا نهاد و دیپلماسی «زیر درخت سیبی» امام در نوفللوشاتو تا «دیپلماسی بالکنی» هتل کوبورگ وین امتداد یافت. دیر نخواهد بود اگر فرهنگ ایرانی در منطقه مجال ظهور یابد و کارسازی کند، سایر تندروهای منطقهای و جهانی در بالکن این هتل ظاهر شوند و به جای خاکریزیهای زمینی، خاکریزیهای رسانهای و فضایی را در هدف استراتژی خود جای دهند و با اتکا بر پندار، گفتار و کردار احسن سخن بگویند.»
مخالفان قدرتمند و مذهبی، رضاشاه را در تقلید کامل اسلام ستیزی آتاتورک ناموفق ساختند
این روزنامه که به مناسبت سالروز درگذشت رضاشاه، کارنامه وی را در میزگردی با حضور زیباکلام و سلیمینمین بررسی کرده است، یادداشت «رضاخان و آتاتورک، دو بستر و یک رویا» به قلم مسعود کاظمی را نیز در صفحه ۷ منتشر ساخته و در بخشی از آن با تبیین اصلاحات صورت گرفته توسط آتاتورک در ترکیه، به میزان الگوبرداری رضاشاه از وی پرداخته است:
«برخی رضاخان را پدر مدرنیته در عرصه عمومی ایران توصیف میکنند؛ اما اصلاحاتی که رضاخان در ایران انجام داد بکر و نوآوری از سوی او نبود و در همان مقطع مدلهای دیگری از آن در اقصینقاط جهان انجام میشد. ترکیه و افغانستان کشورهای همسایه ما و در همان مقطع در حال نوسازی بودند….
رضاخان از تحصیل علم و سواد کافی بیبهره بود …. و پتانسیل لازم و کافی را برای تقلید داشت. از سوی دیگر، به اعتقاد بسیاری (که البته با واقعیت تاریخی همخوانی دارد) او تلاش داشت از روی دست آتاتورک بنویسد؛ اما آیا رضاخان موفق شد هر آنچه را آتاتورک در ترکیه انجام داد، در ایران نیز پیاده کند؟ پاسخ منفی است.
اگر به بررسی اصلاحات آتاتورک برای اسلامزدایی از ترکیه بپردازیم، به مواردی مشخص برای هدفی مشخص برخورد میکنیم. تغییر تقویم از تقویم گرگوری به تقویم میلادی (۱۹۲۶)، استفاده از نام ترکی به جای عربی و قانون استفاده از نام خانوادگی (۱۹۳۵)، حذف حجاب، منع تعدد زوجات، تغییر الفبا از عربی به لاتین، تغییر تعطیلی روز جمعه به روز یکشنبه و تغییر اذان از زبان عربی به ترکی (۱۹۳۲)، انحلال وزارت شریعت، انحلال امور خیریه و انحلال دادگاههای مذهبی، ازجمله این تغییرات است. آتاتورک در چهار دوره ریاستجمهوری خود در تلاش بود ترکیه جدید را بر اساس آموزههایی نو بسازد. اصول و پایه سیاستهای آتاتورک بر اساس غربگرایی و اسلامزدایی بنا شده بود. شکست امپراتوری عثمانی دلیل اصلی آمادهشدن بستر جامعه ترکیه برای نوسازی آتاتورکی بود. ترکها به این نتیجه رسیده بودند دلیل عقبماندگی کشورشان، شکست امپراتوری اسلامی عثمانی است. طبیعتا جامعه میتوانست در پی این سرخوردگی بستر مناسبی برای اصلاحاتی برپایه نگاه به غرب و ستیز با اسلام شود. از طرف دیگر ترکیه از سوی اروپا تحقیر میشد و به این کشور لقب بیمار اروپا را میدادند. روشنفکران جوان ترک که متأثر از اندیشههای روسو و مونتسکیو بودند، ترکیبی از ناسیونالیسم و غربگرایی را نسخه حل مشکلات و مصائب خود دیدند و آتاتورک با آمادهبودن این بستر، اقدامات عملی خود را آغاز کرد.
بر اساس آنچه تا کنون به آن اشاره شد، رضاخان هرگز نتوانست به گستردگی آتاتورک دست به نوسازی مورد نظر خود بزند. دلیل این امر هم به دو نکته بازمیگشت؛ دلیل اول، دیکتاتوری و خودکامگی رضاخان بود….
نکته دوم و مهمتر تفاوت ساختاری در جامعه ایران و ترکیه بود. نقشی که مذهب در این دو کشور ایفا میکرد تفاوت ماهوی داشت؛ به میزان تفاوت بین تشیع و تسنن. سهم آنان در قدرت و تأثیرگذاری این دو در عرصه عمومی با هم تفاوت بسیاری دارد. تا آن مقطع، نظریهپردازان اهل سنت همواره در کنار حکومت بودند و در ایران تشیع همواره به شاهان (غیر از چند مقطع کوتاه تاریخی) به چشم غاصبان حکومت مینگریست، حتی ضعف شاهان قاجار بیشازپیش به قدرت علمای شیعه در ایران افزوده بود، درحالیکه در ترکیه سقوط امپراتوری عثمانی بهعنوان بخشی از خطای علمای اهل تسنن شمرده میشد. در چنین فضایی آتاتورک به سادگی توانست به اسلامزدایی بپردازد و رضاشاه با مخالفان قدرتمند مذهبی روبهرو بود. در واقع میتوان رضاخان را کاریکاتوری از آتاتورک دانست که از شرایط درونی جامعه خود ناآگاه بود و صرفا بر اساس آنچه در ترکیه دیده بود، میخواست پوسته جامعه را تغییر دهد. ناگفته پیداست در چنین شرایطی موفقیتی برای او و ایران حاصل نمیشد و نشد.»
مفهوم «روشنفکر دینی» ریشه در تلاش متفکرانی چون نائینی و سیدجمالالدین برای هماهنگی «ایسم»های جدید غرب و اسلام دارد/به علت عدم تغییر میان رابطه ایرانیان با خدا، نیاز به «ایسم»های اروپای پس از رنسانس چندان احساس نمیشد/هیچ «ایسم» غربی نتوانسته است در خاستگاه کلاسیکاش در تاریخ اندیشه سیاسی معاصر ایران شکل بگیرد
روزنامه شرق در صفحات ۱۰ و ۱۱ به گفتگوی مکتوب با حمید عضدانلو درباره «لیبرالیسم و جریانهای آن در ایران» پرداخته و ذیل عنوان «فقدان درک فلسفی لیبرالیسم در ایران»، ضمن بررسی تاریخی ورود«ایسم»های غربی به حوزه اندیشه ایران، به راه علاج و نجات کشور از تمامی ورود«ایسم»ها به خصوص ورود«ایسم»های غربی پرداخته است.
سهند ستاری در مقدمه این نوشتار آورده است:
«لیبرالیسم در قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم در بهترین موقعیت خود بود. با انقلاب کبیر فرانسه، بنا بود سبک عمومی تفکر، تحلیل و حتی تخیل باشد. مسئلهاش شد محدودکردن قدرت حاکمان؛ ایدهای که خود را در برابر حکومتهای خودکامه میدید…. لیبرالیسم بهعنوان اصل پایهگذار و مشروعیتبخش دولت به کار گرفته شد. از لیبرالیسم برای پایهگذاری دولت بهره گرفتند، با این امید که سپس دولت از طریق لیبرالیسم خودش را محدود کند؛ اما پویایی آن چندان دوام نیاورد و رشد ارزشهای تمدن لیبرالی در مناطق توسعهیافته یا در حال توسعه، متوقف شد.
…. درپی پروژههای مداخلهگرایی اقتصادی و اجتماعی که در دوره جنگ دوم طراحی شد، لیبرالیسم جنگ سرد به دنیا آمد. در اواخر دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، لیبرالیسم مدعی شد غیرایدئولوژیک است و ادعا کرد جهان وارد عصر جدیدی از سیاستهای عقلانی، واقعبینانه و تجربی شده است؛ مختصات عصر جدید معرفی شد: صلح، دموکراسی، بازار آزاد. اهدافی که همزمان میتوان آنها را هم در ساخت و تولید اجتماعات جدید مهم دانست و هم در تشکیل پایههای دولتهای تمامیتخواه و نظامی.
مسئله لیبرالیسم در جنگ سرد و پس از آن چیزی فراتر از آزادسازی اقتصاد بود. مسئله این است که بدانیم قدرتهای سیاسی و اجتماعی گره خورده با اقتصاد بازار تا چه حد گسترش یافتند. این است بهرهای که کشوری مثل ایران از تجربه لیبرالیسم برده است. لیبرالیسم در تاریخ ایران به جز دورهای محدود در صدر مشروطه، از همین شکل متأخرش تغذیه کرده است. کافی است مجلات و روزنامههای دو دهه اخیر را ورق بزنید تا ببینید لیبرالیسم قرن هجدهمی نه در فرهنگ سیاسی-اجتماعی ایران و نه در اندیشهورزیهای روشنفکران لیبرال ما سابقه چندانی ندارد. استفاده از واژه لیبرال در ایران بیش از آنکه پشتوانهای فلسفی و نظری داشته باشد، در گرو نیازهای آنی سیاسی و اقتصادی کسانی است که از این واژه بهره میبرند. انگار که هیچ میلی برای ارجاع به ایدههای مترقی لیبرالیسم کلاسیک وجود ندارد و باید هرگونه پیوند نظری با عناصر کلاسیک لیبرالیسم قطع شود. چرا؟
هدف این گفتوگو پاسخ به این سؤال است؛ چرا لیبرالیسمی که در ایران معرفی و به کار گرفته شده است، دستِکم نتوانسته است تصویری حتی گنگ را از جنبشی مترقی در قرن هجدهم به ما نشان دهد؟ آیا لیبرالیسم در خاستگاه کلاسیکاش هیچگاه توانست در تاریخ اندیشه سیاسی معاصر ایران شکل بگیرد؟ پاسخ حمید عضدانلو به پرسش کلی ما منفی است. در نظر او نه فقط لیبرالیسم، بلکه هیچ «ایسم» غربی (یا وارداتی) دیگری نتوانست در خاستگاه کلاسیکاش در تاریخ اندیشه سیاسی معاصر ایران شکل بگیرد و حتی اندیشههای آنهایی نیز که درک نسبتا دقیقی از «ایسم»های غربی داشتند، نتوانست راهی به درون جامعه بگشاید. او معتقد است این «ایسم»ها با ورودشان به ایران در قالب ذهنیت تاریخی-فرهنگی «ایرانی» ریخته شد و شکل و شمایلی «ایرانی» به خود گرفت. عضدانلو یکی از مترجمان شناختهشده آثار جان لاک و اندیشه سیاسی در ایران است. او هماکنون در دانشکده مطالعات فرهنگی و ادبیات تطبیقی دانشگاه مینهسوتا، مشغول تدریس است….»
این استاد دانشگاه در این گفتگو به این نکات اشاره کرده است:
– از آنچه امروزه به نام لیبرالیسم یاد میکنیم، فلسفهای است که در قرون هفده، هجده، و نوزدهم در اروپا رشد کرد. این فلسفه بسیار متفاوت از آن چیزی است که امروزه با همان نام از آن یاد میشود. ستون اصلی یا نقطه آغازین این لیبرالیسم (کلاسیک) را «فرد» تشکیل میدهد و رسیدن به آزادیهای فردی هدف اصلی آن است.
– از منظر سیاسی، لیبرالیسم کلاسیک واکنشی بود علیه رژیمهای سیاسی تمامیتخواه، محدودکردن قدرت فرمانروایان، بنانهادن تشکیلات دموکراتیک و گرفتن حق رأی برای افراد. این لیبرالیسم خواهان آن بود که حکومت قانون را جایگزین حکومت فردی مستبدان کند.
– پاسخ یا بهتر بگویم، فرضیه من به پرسش «آیا لیبرالیسم در خاستگاه کلاسیکاش هیچگاه توانست در تاریخ اندیشه سیاسی معاصر ایران شکل بگیرد؟» منفی است. نه فقط لیبرالیسم، بلکه هیچ «ایسم» غربی (یا وارداتی) دیگری نتوانست در خاستگاه کلاسیکاش در تاریخ اندیشه سیاسی معاصر ایران شکل بگیرد.
– «ایسم»ها با ورودشان به ایران در قالب ذهنیت تاریخی-فرهنگی «ایرانی» ریخته شدند و شکل و شمایل «ایرانی» به خود گرفتند.
– با نگاهی گذرا به ادبیات دوران مشروطه (پیش و حتی پس از آن)، میبینیم «منورالفکر»انی که این «ایسم»ها را وارد ایران کردند برای اشاعه آنها با چه معضلاتی روبهرو بودند.
– برخلاف اروپای قرون هجدهم و نوزدهم که «منورالفکر»انش تاحدودی آزادانه و به دور از محدودیتهای سیاسی عقاید و نظرات خود را اشاعه میدادند، «منورالفکر»ان ایرانی با سد استبداد شدید سیاسیای روبهرو بودند که نه فقط نمیتوانستند این «ایسم»ها را همانگونه که در غرب شایع شده بود اشاعه دهند، بلکه جان بسیاری از آنها نیز در خطر بود و برخی نیز جان خود را بر سر این راه گذاشتند.
– شکلگیری و رشد «ایسم»های مدرن مغربزمین، ثمره نیاز تاریخی و تغییر جهانبینی غربیان در دوران رنسانس بود. این «ایسم»ها زمانی وارد ایران شدند که تغییرات بنیانی فکری چندانی در ایران رخ نداده بود، و در نتیجه نیاز به آنها چندان احساس نمیشد. برخلاف اروپای پس از رنسانس، در ایران رابطه میان انسان با خدا، طبیعت، و خودش تغییر چندانی نکرده بود.
– متأسفانه یا خوشبختانه (بستگی به جهانبینی ما دارد) متفکران ما هنوز درگیر این مسئله هستند که چگونه میتوان این «ایسم»ها را با شرایط تاریخی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران وفق داد. شاید به دلیل همین تفاوتها باشد که این «ایسم»ها نتوانستند در خاستگاه کلاسیکشان در اندیشههای معاصر ایران شکل بگیرند.
– «منورالفکر»ان قرون هجدهم و نوزدهم اروپا برای اشاعه نظرات خود به طبقات متوسط روبهرشد و «تحصیلکرده» متوسل شدند و توانستند قدرتهای سنتی و مذهبی را زیر سؤال ببرند و باعث تضعیف آنها شوند. برعکس، «منورالفکر»ان ایرانی برای اشاعه نظرات خود، و بهدلیل سلطه فرهنگ شفاهی که تحت کنترل تشکیلات مذهبی بود، چاره را در این دیدند که به قدرتهای سنتی-مذهبی متوسل شوند و این نظرات را از طریق تشکیلات مذهبی وارد جامعه کنند. این توسل به قدرتهای سنتی-مذهبی از یکسو، باعث تقویت تشکیلات مذهبی شد، و از سوی دیگر، «ایسم»ها رنگ و بوی مذهبی به خود گرفتند.
– با نگاهی حتی سطحی به نوشتههای «منورالفکر»ان این دوره، کسانی مانند میرزا ملکمخان، مستشارالدوله، طالبوف تبریزی و حتی متفکران دینی مانند آیتالله نائینی و سیدجمالالدین اسدآبادی، میبینیم تلاشی صورت گرفته است که میان «ایسم»های جدید غرب و اسلام، نوعی همخوانی و هماهنگی برقرار شود.
– برای نفوذ این اندیشهها در ذهن تودهها، یا غرب میبایستی اسلامی میشد یا اسلام غربی. شاید بتوان ریشه مفهوم جدیدی را که اخیرا با نام «روشنفکر دینی» شایع شده است، در همین دوره جستوجو کرد. داوری دراینباره که این امر به «نفع» یا به «ضرر» ما تمام شد یا نه بستگی به جهانبینی ما دارد و من دراینباره داوری نمیکنم.
– در ارتباط با پرسش شما فقط این را میگویم که لیبرالیسم و «ایسم»های دیگر نتوانستند در خاستگاه کلاسیکشان در اندیشههای دوران معاصر ایران شکل بگیرند و اندیشههای آنهایی نیز که درک نسبتا دقیقی از «ایسم»های غربی داشتند، نتوانست راهی به درون جامعه بگشاید.
– اگر ستون اصلی همه شاخههای لیبرالیسم را فردگرایی و حقوق فردی بدانیم، میتوان گفت متفکران معاصر ما با جهانبینیهای متفاوتشان (که روی طیفی حرکت میکند که یک سر آن ««سکولاریسم» تمامعیار و سر دیگرش «مذهبی»بودن تمامعیار است) به تعاریف متفاوتی از لیبرالیسم دست یافتهاند. شاید یکی از تفاوتهای عمده آنها در این باشد که برخی از آنها خواهان «تقلید بیچون و چرا از مغربزمین» بودند (و چهبسا هنوز هم هستند) و برخی دیگر خواهان «بومیکردن» اندیشه لیبرالیسم بوده و هستند.
– ستون دیگر تفکر لیبرالیسم «حکومت قانون» است. میان متفکران ما (بر روی طیفی که از آن یاد کردم)، هنوز درک یکسانی از «حکومت قانون» دیده نمیشود. درگیری بر سر اینکه منظور از حکومت قانون چیست، همچنان ادامه دارد. آیا منظور «قوانین الهی» است (که بر سر تفسیرهای متعدد آن نیز دعوا ادامه دارد) یا قوانین زمینی است که خود انسان برای برآوردهکردن نیازهای دائما در حال تغییرش وضع میکند؟ این درگیری بهویژه میان «روشنفکران سکولار» و «روشنفکران دینی» ادامه دارد.
– ستون دیگر تفکر لیبرالیسم محدودیت حکومت و فرمانروایان است…. ازآنجاکه متفکران ما هنوز نتوانستهاند به تعریف یکسانی از «فرد»، «حقوق فردی»، و «قانون» دست یابند، تکلیفشان نیز درباره محدودیتهای حکومت روشن نیست.
– شرایط تاریخی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، و بهویژه سیاسی ما به شکلی بود که اشاعه این ایدهها، بهگونهای که در غرب منتشر شد، امکانپذیر نبود و متفکران ما چارهای جز این نداشتند که آنها را با برخی از ویژگیهای «ایرانی» درهم آمیزند. ثمره این آمیزش ظهور ایدههایی شد که نه این است و نه آن، و درعینحال هم این است و هم آن.
– مفهوم «آزادی»، مفهومی کاملا سیاسی است و یکی از ارکان اصلی لیبرالیسم سیاسی بهشمار میآید. منظور از این مفهوم، در تفکر لیبرالیسم، بیشتر آزادی بیان و آزادی عقیده است. مفهوم «عدالت» بیشتر کاربردی اقتصادی دارد و در ارتباط با توزیع ثروت در جامعه کاربرد پیدا میکند؛ گرچه در ایدئولوژیهای «چپ» نمیتوان این دو را از یکدیگر مجزا کرد (مارکس و مارکسیستها مفهوم «اقتصاد سیاسی» را به کار میبرند که از نظر لیبرالها مفهومی رادیکال است)؛ اما متفکران لیبرالی مانند فریدمن، میان لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی تفاوت قائل میشوند.
– مفاهیم «چپ» و «راست» مفاهیمی ایدئولوژیک در دوره تسلط ایدئولوژیهاست، بهویژه در کشورهایی مانند ما که تکلیفشان برای یافتن مسیر توسعه روشن و شفاف نبود.
– اهمیتندادن به شأن فلسفی پدیدههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، سابقه تاریخی نسبتا طولانیای در تاریخ معاصر ما دارد. شاید بتوان ریشههای این کمتوجهی را در دوره صفویه جستوجو کرد. پس از ملاصدرا، ما دیگر غول فلسفی در حد و اندازه او نداریم. فیلسوفان پس از او بیشتر تلاششان این بوده است که درک ایدههای فلسفی پیشینیان را برای ما آسانتر کنند.
– کمتوجهی به شأن فلسفی پدیدهها باعث شد ما بنیانهای فلسفی این پدیدهها را نادیده بگیریم و فقط به نتایج اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آنها توجه کنیم.
– لیبرالیسم مانند هر «ایسم» دیگری بر یک جهانبینی فلسفی درباره ارتباط میان انسان با خدا، طبیعت و خود انسان استوار است؛ به این معنا که لیبرالیسم، مانند هر نظریه سیاسی دیگر، بهنحوی آشکار یا ضمنی پیشفرضهایی درباره ذات جهان، ذات انسان، ذات جامعه و جز آن دارد که بیش از آنکه سیاسی باشند، فلسفیاند. اساسیترین فرضیه یک نظریهپرداز سیاسی، معنا و مفهومی است که از ذات و طبیعت بشر دارد؛ گرچه ممکن است دیدگاه نظریهپردازان سیاسی در باره ذات و طبیعت انسان، در تجزیه و تحلیل سیاسیشان نمایان نباشد، اما نقش قانون، ذات تکالیف سیاسی، نقش ساختار جامعه، و دیگر سطوح نظریه سیاسی بازتاب درک نظریهپرداز از ذات و طبیعت انساناند.
– شاید دلیل اینکه «جامعه باز» کارل پوپر نماینده لیبرالیسم در فضای عمومی ایران شد، سطحینگری و بیتوجهی به بنیانهای فلسفی اندیشه او باشد.
– با این سخن موافقم که استفاده از واژه لیبرال در ایران، بیش از آنکه پشتوانهای فلسفی و نظری داشته باشد، در گرو نیازهای آنی سیاسی و اقتصادی کسانی است که از این واژه بهره میبرند. اما تفاوتی میان نظام سرمایهداری جهانی و کشورهایی مانند ایران وجود دارد. بهنظر میرسد سرمایهداری جهانی نیز بنیانهای فلسفی خود (آزادی بیان، آزادی ابراز عقیده و محدودیت حکومت) را به دست فراموشی سپرده است و فقط به منافع اقتصادی خود فکر میکند.
– ازآنجاکه ریشههای فلسفی «لیبرالیسم» در سطحی فراگیر در کشورهایی مانند ایران دوانیده نشد، از یکسو، از مسلحشدن به تفکر انتفادی محروم شدیم (که این خود راههای چالش با این انحرافها را در برابر ما مسدود کرد)، و از سوی دیگر «خرد دولتی» دولتمردان ما (بهویژه در دوره آغازین ورود «ایسم»ها به این کشورها) نتوانست خود را با «خرد ناب»، که رفاه عمومی را نیز در بر داشت، بیاراید. نتیجه این شد که دریافت سطحی ما از این «ایسم» تداوم یابد و فقط در زمان نیازهای آنی اقتصادی و سیاسی از این «ایسم» مدد بگیریم. به زبان سادهتر، میتوان گفت فقدان درک فلسفی لیبرالیسم، معضلات سیاسی و اقتصادی ما را بیشتر کرد و ما فقط بهدنبال راه حل آنی این معضلات (و نه پرداختن به ریشههای فلسفی آن) هستیم.
– از آنجاییکه متفکران کشورهایی مانند ایران (بهدلایل عمدتا سیاسی) نتوانستند رابطه عمیقی با بنیانهای فلسفی اندیشه لیبرالیسم برقرار کنند، برخوردشان با نولیبرالیسم نیز در سطح صورت گرفت. بسیاری از «لیبرال»های ما هنوز تکلیفشان با «فرد»، «حقوق فردی»، «حکومت قانون»، «شهروندی»، «محدودیت قدرت دولت» و … روشن نیست و آنهایی نیز که تکلیفشان را با این مفاهیم روشن کردهاند، با مسدودبودن راه برای ورود به قلمرو همگانی مواجهند.
– آنچه بیش از پیداکردن راهحل برای مشکلات اهمیت دارد، دستیابی به روش حل مشکلات است. لیبرالیسم کلاسیک و نولیبرالیسم، این روش را در برقراری «دموکراسی» و «جامعه مدنی» و احترامگذاشتن به «حقوق بشر»، «آزادی»، «تساهل»، «حقوق فردی»، و «شهروندی» جستوجو کردند. پاسخ به این پرسش که آیا در کاربرد این روش موفق بودهاند یا نه، بستگی به عینکی دارد که به چشم میزنیم. این بدان معنا نیست که غرب با کاربرد این روش توانسته است بر همه مشکلات خود فائق آید. غربی که امروز میبینیم با مشکلاتی روبهروست که تصورش را هم نمیکرد، اما مسئلهای که باید به آن توجه کرد این است که پرسشگری و بهپرسشکشیدن پدیدههای طبیعی و اجتماعی در ذات تفکر مدرنیته است. پرسشگری و نپذیرفتن دربست همه مسائل (حتی علم) ابزاری است که هنوز در اختیار غرب قرار دارد و از آن بهره میبرد.
– ما مسلح به ذهنیت پرسشگر نیستیم. تعصبات دینی و ایدئولوژیک هنوز تعیینکننده بسیاری از رفتارها و اندیشههای ما هستند. این بدان معنا نیست که ظرفیت پرسشگری در ما نبوده یا نیست، اما بهدلایل عمدتا سیاسی، در تاریخ معاصر، ذهنیت پرسشگر ما تسلط خود را از دست داده است و پیروی یا تقلید از این و آن (بهویژه غرب) را جایگزین آن کرده است. در دوران معاصر نتوانستیم شرایطی فراهم کنیم که در آن ظرفیتهای پرسشگری ما مجددا احیا شوند و تسلط خود را بازیابند.
– شاید بتوانیم با مسلحشدن دوباره به ذهنیت پرسشگر، که سابقه تاریخی بسیار طولانی در فرهنگ ما دارد، قدمی در راه رسیدن به روش حل مسائل خود برداریم. شاید روش پرسشگری و بهپرسشکشیدن تنها روشی باشد که میتواند ما را از همه «ایسم»ها (به ویژه «ایسم»های غربی) رها کند، مشکلات ما را نمایان کند و سپس راه و روشی را برای رویارویی با آنها در اختیارمان قرار دهد. در این صورت دیگر نیازی نیست که راهحل نهایی را در نوعی از «ایسم»های غربی ببینیم.
لیبرالیسم قصه مبارزه با پادشاهیهای مطلقه اروپا برای رسیدن به حکومت محدود و مبارزه با کلیسا برای مدارای دینی بوده است/لیبرالیسم در برابر دینداری نهادینهشده(کلیسا)، اصل آزادی وجدان را مطرح کرد
شرق در کنار گفتگوی فوق، در مطلبی با عنوان «لیبرالیسم کلاسیک زاییده شرایطی تاریخی است» به انتشار بخش هایی از کتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در غرب (قرن بیستم)» نوشته کمال پولادی که در سال۱۳۸۳ توسط نشر مرکز منتشر شده، پرداخته است.
در این خصوص آمده است:
– آنچه بهعنوان لیبرالیسم شناخته میشود یک جریان فکری، فلسفی و سیاسی بسیار گسترده و پردامنه است که نظریهپردازان و مکتبهای زیادی با نام آن پیوند یافتهاند. لیبرالیسم حدود چهار سده تحول را در اندیشه غربی پشتسر گذاشته است و به یک سنت فکری بزرگ تبدیل شده که طیف وسیعی از نظریهها و گرایشهای سیاسی را در درون خود پرورده است. طی چهار سدهای که از پیدایش لیبرالیسم میگذرد اندیشمندان پرشمار و بزرگی پیدا شدهاند که همواره این جریان فکری و سیاسی را به عرصههای تازهای پیش بردهاند و چشماندازهای تازهای برای آن گشودهاند. نظریههای زیادی با طیف گرایشهای محافظهکاری و رادیکالی با مبانی فلسفی لیبرالیسم پیوند خوردهاند. تا جاییکه لیبرالیسم از حیث سمتگیریهای سیاسی از یکسو تا محافظهکاری و در سوی دیگر تا سوسیالدموکراسی ره سپرده است. برنامههای سیاسی گوناگونی از بازار آزاد، دولت حداقل، عدم مداخلهگری دولت گرفته تا تنظیمگری اقتصادی و دولت رفاهی در طیفهای گرایشهای لیبرالی جای دارند….
– لیبرالیسم بهعنوان یک مکتب فکری و یک ایدئولوژی زاییده شرایطی تاریخی است که با زوال مناسبات فئودالی و ظهور مناسبات بورژوایی و رشد جامعه سرمایهداری مرتبط است. آرمانها و ارزشهای اصلی لیبرالی شامل آزادی، برابری، استقلال فردی همه در اساس سمتگیری علیه مناسبات فئودالی شامل امتیازهای اشرافی، نظم سلسهمراتبی و تقسیم جامعه به شئون اجتماعی بوده است. بههمیندلیل بسیاری از تحلیلگران معتقدند که لیبرالیسم را تنها بهعنوان قالب ایدئولوژی بورژوازی میتوان شناخت. درحالیکه طرفداران لیبرالیسم میخواهند آن را از ابزار ایدئولوژیک یک طبقه اجتماعی خاص فراتر ببرند و آن را معطوف به اصول عام بشری اعلام کنند. لیبرالیسم همچنین قصه مبارزه با پادشاهیهای مطلقه در اروپا برای رسیدن به حکومت محدود و مبارزه با کلیسا برای مدارای دینی بوده است. لیبرالیسم متأثر از انسانگرایی رنسانس است. فردگرایی بهعنوان جزء جوهری لیبرالیسم از نگاه تازه به انسان در دوره رنسانس بیرون آمده است. جهانبینی لیبرالی در اساس انسانگرایانه و فردگرایانه و ماهیتا این جهانی است….
– لیبرالیسم از یکسو بهعنوان اندیشه یک طبقه اجتماعی خاص و از سوی دیگر با اعلام یک سلسله اصول و آیینهای عام وارد عرصه حیات فکری، اجتماعی و سیاسی شد. این واقعیت هم نقاط ضعف و هم نقاط قوت لیبرالیسم را تعیین میکند. نقاط ضعف لیبرالیسم در جانبداری طبقاتی آن و نقاط قوت آن در اصول عامش ریشه دارد.
– لیبرالیسم در برابر قیدهای نظام فئودالی اصل آزادی، در برابر امتیازهای طبقاتی اشراف اصل برابری، در برابر خودکامگی شاهان اصل حاکمیت قانون، در برابر شئون اجتماعی نظام فئودالی اصل کرامت انسانی و در برابر دینداری نهادینهشده (کلیسا) اصل آزادی وجدان را مطرح کرد. به این ترتیب لیبرالیسم منادی یک سلسله اصول علم انسانی منطبق با شأن انسانی و بهروزی همگانی بود.
«واضح اندیشیدن»، کتابی برای یاد دادن چیزهایی که در دبیرستان یا دانشگاه باید به ما یاد میدادند، اما ندادند
این روزنامه برای معرفی کتاب «واضح اندیشیدن» به قلم ژیل لوبلان، عنوان «راهنمای تفکر نقادانه» را انتخاب نموده و نوشته است:
تفکر نقادانه(critical thinking) و چیستی و امکان و دامنه آن اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد. تفکر نقادانه در معنای گستردهاش، دانشی است که هدف از آن ارتقای کیفیت اندیشیدن و استدلالکردن افراد است و در معنای محدود، دانشی است که هدف از آن ارتقای توانایی افراد در سنجشگری (نقد) دیدگاههاست.
هدف از مطالعه تفکر نقادانه این است که ارزشگذاری استدلالها را بیاموزیم؛ هم ارزشگذاری استدلالهای دیگران و هم ارزشگذاری استدلالهای خودمان را. استدلال میتواند درباره موضوعهای پیشپاافتاده یا عمیق، علمی یا شخصی، سیاسی، اخلاقی یا زیباشناختی باشد. برای مثال، در درس جامعهشناسی ممکن است با استدلالی روبهرو شوید که میخواهد اثبات کند مصرف مادههای مخدر موجب فقر میشود؛ یا با مقالهای مواجه شوید حاوی این استدلال که مصرف مادههای مخدر موجب فقر نمیشود، بلکه فقر است که موجب اعتیاد به مادههای مخدر میشود.
اگر بخواهید هماتاقیتان را قانع کنید که از خیر میهمانی روز جمعه بگذرد و همراه شما به سینما بیاید، میتوانید چند دلیل بیاورید؛ هنگامی که در صف بلیت ایستادهاید، ممکن است با دوستتان بحث کنید و استدلال کنید اصغر فرهادی در مقایسه با عباس کیارستمی کارگردان بهتری است. در سرمقالهها و یادداشتهای روزنامهها نیز استدلال وجود دارد. در انتخابات، هریک از کاندیداها برای اینکه بگویند باید به آنها، و نه رقیبشان، رأی بدهیم استدلال میکنند. آگهیهای تبلیغاتی هم استدلالاند؛ استدلال درباره اینکه باید فلان کالا را بخریم. پس استدلالها مهماند. چون بسیاری از آنها پیامدهای مهمی دارند. برای مثال، اگر بخواهید ماشین بخرید، احتمالا باید چند سال زیر بار قسط بروید؛ پس، باید مطمئن شوید که آن ماشین خیالتان را از بابت جابهجایی راحت میکند؛ بنابراین، بهتر است مطمئن شوید استدلالی که در آگهی تبلیغاتی ماشین آمده است تا شما را تشویق به خریدن آن کند، استدلال خوبی است. به همین ترتیب، هنگامی که یکی از نامزدهای انتخابات استدلال میکند به او رأی دهید و شما استدلالش را میپذیرید، باید به خاطر داشته باشید که سیاستهای او بر زندگی بسیاری از شهروندان تأثیر خواهد گذاشت. آیا این سیاستها بر زندگی آنها تأثیر منفی نمیگذارد؟ اما، برای آنکه بتوانیم استدلالها را ارزشگذاری کنیم باید بتوانیم آنها را تشخیص دهیم؛ بنابراین باید بتوانیم استدلالها را بازشناسی کنیم و آنها را از نوعهای دیگر گفتار و نوشتار جدا کنیم.
کتاب «واضح اندیشیدن»، کتابی است در زمینه تفکر نقادانه. ژیل لوبلان، که خود یکی از معلمان پرکار در این زمینه است، کتاب حاضر را با این هدف تألیف کرده است که بهعنوان درسنامه تفکر نقادانه استفاده شود. بههمیندلیل، در کتابش از تمرینهای پرشمار و متنوعی استفاده کرده است و واژهنامهای توصیفی نیز در انتهای کتاب آورده است تا فهم واژههای جدید برای خواننده آسانتر شود. ازاینرو، این کتاب بناست چیزهایی به ما یاد دهد که در دبیرستان یا دانشگاه باید به ما یاد میدادند، اما ندادند. ازهمینرو، بهتر است آن را همچون یک کتاب درسی خواند؛ اگرچه مخاطب با واژههایی مواجه میشود که جدیدند، همه اصطلاحهای پیچیده و جدید در سطرهای بعدی کتاب، بهروشنی توضیح داده میشوند.»
خودسازی بهمعنای روند تحقق نقد و خودآیینی است
روزنامه شرق در صفحه «اندیشه» گزارش جواد لگزیان در معرفی کتاب «پویایی نقد» را با عنوان «نقد، پراتیک خودآیینی است» منتشر ساخته است. وی در فرازی، نقد را حمایت از خویشتن خوانده و بر ضرورت آن برای مقابله با ابژهشدگی یا تعینیافتگی تاکید کرده است.
در این گزارش امده است:
«کتاب جدید «حسن قاضیمرادی» نگاهی دارد به نقد در معنای نوین آن.
او در بخش نخست به تعریف و توضیح نقد در زمینه موقعیت کنونیمان میپردازد.
در بخش دوم، تعریف و تبیین نقد را از نظر فوکو میآورد.
بخش سوم فقط اشارهای است به فلسفه انتقادی کانت و پاسخ او به پرسش «روشنگری چیست؟».
در بخش چهارم به این مسئله میپردازد که اگر قرار است عصر روشنگری همچنان در بازتولیدشدن توانمند باشد، این توانایی جز از طریق پیوند آن با «انقلاب» -به مفهوم تغییر ریشهای (رادیکال) – تداوم نمییابد که هم کانت این نکته را دریافت و هم فوکو در توضیح آرای کانت بر آن تأکید داشت.
بخش پنجم توضیح مختصری است درباره جنبههایی از چیستی و چگونگی نقد و روشنگری در اکنونیت جامعه ما که در آن، جستوجوی هویت فردی اهمیت ویژهای یافته است.
پیوست کتاب شاید برای مخاطبان مهم باشد از این باب که شامل هشت نقد درباره آرایی از اندیشمندان معاصر ایران است. نقدهایی که بهطور پراکنده و در طول چند سال نوشته شدهاند.
نویسنده در بخشی از کتاب در تعریفی بدیع نقد را حمایت از خویشتن میخواند و مینویسد: «حمایت از خویشتن» بهمعنای جسارتورزیدن از یکسو، برای مقابله با ابژهشدگی یا تعینیافتگی توسط عامل سلطه و نظام تجویزهای آن و از سوی دیگر، تلاش پیگیر برای خودسازی از طریق خودآیینی است. بالطبع، زمینه چنین رویکردی مناسبات میان حقیقت (تجویز)، قدرت (سلطه) و خود است و فرد میکوشد در مواجههای فعال با این مناسبات به دغدغه حمایت از خویشتن پاسخ دهد.
حمایت از خویشتن رویکردی نقادانه به خود و جهان خویشتن است و تجلی فرهنگ نقد. در تضاد با چنین رویکردی، «حفاظت از خویشتن» قرار دارد. حفاظت از خویشتن بهمعنای تداومبخشیدن به موجودیت خود و تلاش برای رسیدن به هر هدفی است که متضمن تداوم این موجودیت باشد. مشخص است که حفاظت از خویشتن حامل رویکردی غیرانتقادی نسبت به خود و مناسبات با دیگران است.
در نظر نویسنده، ما ایرانیان در طول تاریخ خود چه بسیار که به حفاظت از خویشتن رانده شدهایم. برای این مسئله میتوان علل و دلایل گوناگونی برشمرد: همین کافی است فکر کنیم تا پیش از دوران معاصر تاریخمان، سلطه استبداد به این علت که مقاومت در برابر خود را -تا آنجاکه میتوانست- ناممکن میکرد مردم تحت سلطهاش را به سازگاری با حاکمیتش یعنی به حفاظت از خویشتن میراند. دغدغه حفاظت از خویشتن برای ما چنان شدید بوده است که به تبلیغ و ترویج آن در عرصه فرهنگ پرداختهایم.
…. فرد فقط با حمایت از خویشتن است که میتواند از اسارت جایگاه تصادفیاش در جهان برهد. این فرهنگ نقد است که فرد را از اسارت تصادفیبودن و تصادفیزیستن میرهاند و به او این امکان را میدهد آنچه به علت تصادف بوده، نباشد. یا آنچه را تاکنون به علت تصادف کرده، نکند. این یعنی ساختن خود بر بنیان ضرورت. با حفاظت از خویشتن، فرد ناگزیر میشود خود را آنچنان که «هست» در مرکز توجه قرار دهد….
در ادامه بحث هرچند قاضیمرادی حمایت از خویشتن را مستلزم خودفرمانی بهمعنای نظارتداشتن بر خود میداند، اما درنهایت تأکید دارد زمینه اصلی تحقق خودفرمانی در مشارکت با دیگران است: فرد خودفرمان که بر زندگیاش نظارت دارد، به علت اقتدار حاصل از این نظارت، بینیاز میشود از اینکه توسط دیگران (مراجع سلطه) تحت نظارت قرار گیرد و هدایت شود.
…. در عصر نو، انسان نو، هویت خود را خودش میسازد. «هویت» ساخته میشود. هویت چیزی نیست جز تحول سنت در زمان. تحول، تغییریافتن و ساختن است. هویت فرد توسط عامل سلطه ساخته میشود وقتی که او آن را با تجویزپذیری کسب میکند. فرد، هویتش را خودش میسازد وقتی که با آموزش فن رهایی -یعنی نقد- برای رهایی از تجویزپذیری میکوشد. خودسازی بهمعنای روند تحقق نقد است و تحقق نقد، خودآیینی است.
میتوانیم به این بیندیشیم که تا چه حد با خودآیینی بیگانهایم. بیندیشیم که تا چه حد، خودآیینی را با طنین خودسری میشنویم و نمیدانیم در چنین طنینی به آنچه گوش میسپاریم و از آن فرمان میبریم نیاز بیمهار به حفاظت از خویشتن است. میتوانیم از خود بپرسیم تا چه حد رویگردانیم از اندیشیدن به اینکه برای حمایت از خویشتن باید درد کشید؛ درد مدام. و تا چه حد میخواهیم به این بیندیشیم که شادی راستین انسان، تجلی خودآیینی است. نقد، پراتیک خودآیینی است. نقد فن رهایی از تجویزپذیری است از طریق بازاندیشی و بازکرداری. بازاندیشی، معطوف به تحقق اندیشههای نو است و بازکرداری، معطوف به تغییرات ریشهای. در این حال، نقد شرط زندگی انسانی است. برای تحقق این شرط، ضروری است در ارتباط با هر موضوعی به خود حق نقد دهیم. حق نقد، حق انسانی است که میکوشد از خویشتن حمایت کند. از خویشتن حمایتکردن، تلاش برای رهایی است. شعاری که بتواند فرهنگ نقد را، به تمامی، آشکار کند این است: تا به آخر از خودت حمایت کن.»
فاطمه راکعی: در سنت اسلامی تفکیک جنسیتی وجود ندارد/وقت و انرژی که برای تفکیک جنسیتی گذاشته میشود، مغایر با روح قانوناساسی و اسلام است/اینکه بچهها از کودکی بیاموزند زنان در ایران در جایگاهی کمتر از مردان قرار دارند، ضد ارزشهای جمهوری اسلامی است/حضرت امام در اوایل انقلاب اجازه تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها را ندادند اما کسانی بی توجه به آن، بر جداسازی تاکید دارند
شرق در صفحه زاویه و ذیل عنوان «دادن حکم کلی خلاف منطق است»، به گفتگو با فاطمه راکعی در خصوص تفکیک جنسیتی پرداخته است. فاطمه علیاصغر در مقدمه این گفتار آورده است:
«اوایل انقلاب بود که بحث تفکیک جنسیتی روی میز مذاکره قرار گرفت. اقداماتی شد و اقداماتی نشد. پس از ۳۵ سال هنوز این پرونده روی میزهاست. در دولت نهم و دهم رنگولعاب متفاوتی گرفت و چون بسیاری از امور دیگر تبدیل به جنجال شد. مرضیه وحیددستجردی، وزیر بهداشت دولت دهم، در همان زمان اعلام کرد: «ما نمیتوانیم در بیمارستانها تفکیک جنسیتی ایجاد کنیم». او خیلی زود، از دولت کنار گذاشته شد اما بعد از او هم این طرح قابلیت اجرائی پیدا نکرد.
حالا پس از آن دوران، خارج از حلقه دولت روحانی که روی خوشی به این مقوله ندارند، تفکیک جنسیتی در سازمانها و نهادهای دیگر چون صداوسیما و شهرداری جان گرفت. مدیران این سازمانها تصمیم بر تفکیک جنسیتی گرفتند؛ نیتی که باز هم با مخالفان و موافقان متعددی روبهرو شد. فاطمه راکعی، نماینده مجلس ششم شورای اسلامی، اما نظرش این است که در سنت اسلامی و قوانین جمهوری اسلامی این بحث جایگاهی ندارد و ما هرگونه اقدامی در این زمینه را نامناسب میدانیم.»
در این گفتگو به این موارد پرداخته شده است:
– در سنت اسلامی و قوانین ما تفکیک جنسیتی وجود ندارد اما میتوان از روی عملکرد برخیها از این اصطلاح تعریف و توصیفی ارائه داد.
– افراد و گروههایی که تبعیضآمیز به زنان نگاه میکنند، معتقدند بهلحاظ اجتماعی و فیزیکی در محافل و مجامع، باید بین زن و مرد تفکیک ایجاد کرد. براساس این تعریف از تفکیک جنسیتی، بهلحاظ حقوقی، اجتماعی و فیزیکی نیز تبعیض بین دو جنس وجود دارد. این نوع نگاه و دیدگاه در بحثهای حقوقی و روابط سازمانی میتواند تأثیرگذار باشد، همینطور که برای زنان محدودیتهایی به وجود آمده است مثلا زنان بعضی از سمتهای شغلی را نمیتوانند داشته باشند. مرخصی و ساعات کاری آنها با شرایط خاصی همراه است؛ مواردی که در قوانین بینالمللی جزء تبعیض علیه زنان تعریف میشود و مسئله انسانی زنان را تحتالشعاع قرار میدهد.
– این یک نوع تبعیض، تحقیر و جنسدومی انگاشتن زنان در عصری است که زندگی میکنیم؛ این در حالی است که در سال ۵۷ و بعد از تأکید بنیانگذار جمهوری اسلامی، زنان دارای جایگاه بالا و برتر هستند. حال قابل تحمل نیست بعد از ۳۵ سال کشورمان ارتقا پیدا نکرده و همواره در جهت معکوس حرکت کرده است. زنان بعد از انقلاب از جایگاهی که داشتند، فراتر رفته و از دیدگاه رهبر کبیر و قانوناساسی ما جایگاه بالایی پیدا کردند که بازگشتناپذیر است.
– در این سالها رشد و ارتقای پژوهشی و هنری زنان بسیار قابل ملاحظه و چشمگیر و درجهت اهداف جمهوری اسلامی بوده است. با دیدگاههای واپسگرایانه، فقط انرژی و وقت زنان دچار آفت میشود در حالی که اگر اینطور نباشد، فعالیت زنان چندین برابر میشود. هر بار قانون واپس گرایانه مطرح شود، خلاف اسلام و قانوناساسی است اینها باعث میشود زنان از حرکت باز مانده شوند.
– بهنظرم این وقت و انرژی که برای تفکیک جنسیتی گذاشته میشود، از بنیاد بیاساس و با روح قانوناساسی و اسلام مغایر است. چنین تصمیمهایی از سوی مدیران نهادها و سازمانها، نشانه این است که میخواهند روی ضعفهای مدیریتی خود پوشش بگذارند. درواقع به جای اینکه علت را شناسایی کنند با معلول (آن هم جامعه آگاه زنان) برخورد میکنند. این تصمیمها پیامدهای بسیار نامناسبی دارد که از چشم جامعه پنهان نمیماند. برخی تغییر و تحولات را انجام دادند اما با برخورد زنان فرهیخته جامعه با این مسئله، آگاهانه بود. این مدیران به جای اینکه علت اتفاقات ناگوار در سیستمشان را رفع کرده و زنان را از پذیرایی منع کنند، باید اقدام به فرهنگسازی میکردند. مدیران باید ببیند نقاط ضعفشان چه بوده است، زن و مرد هر دو عامل هستند، آنها حق ندارند با همه این نوع برخورد را کنند. بهخاطر یک دستمال، قیصریه را به آتش نمیکشند. هنجارشکنی مدیران و مسئولان باید جلو شکلگیری ناهنجاریها را بگیرد. نُرمهای رفتاری در سازمانها و نهادهای رسمی برقرار است و این یک امر منطقی است و خیلی ارتباطی با بایدونبایدهای اخلاقی ندارد. این نرمها را فرهنگ ما ایجاد میکند و جزء مسائل اجتماعی است. بهعنوان مثال لباسی که برای عروسی میپوشیم، در میهمانی یا در محل کار نمیپوشیم. اگر کسی خلاف این امر رفتار کرد، باید به آن تذکر داد اما دادن حکم کلی خلاف منطق است.
– اقداماتی که مدیران انجام دادند، نهتنها هزینههای کلان را به سازمان و نهاد وارد کرد، بلکه به نوعی باعث بدبینی در جامعه نسبت به فعالیت زنان شد، با وجود این، هنوز پرونده این مسائل جنسیتی باز است.
– از همه مهمتر، این اقدامات تخلف قانونی و شرعی است اما نباید فراموش کرد که تأثیرات فرهنگی نامناسبی روی نسلهای آینده دارد. بچهها از کودکی میآموزند که بین زنان و مردان فرق وجود دارد. آنها میآموزند در جمهوری اسلامی زنان در جایگاهی کمتر از مردان قرار دارند و این ضد ارزشهای جمهوری اسلامی است. این رفتارها تداعیکننده این است که مردان و زنان بالغ و رشید بهلحاظ فرهنگی اینقدر سطح پایین هستند که باید آنها را با اینگونه اقدامات سلبی تحت کنترل درآورد. این یک نوع پایینآوردن سطح زن و مرد است.
– ساختارهای اداری ما بر مبنای نگرش تفکیک جنسیتی بنا نشده است؛ اینکه مختصص زن در یک دفتر باشد و متخصص مرد در دفتری دیگر. این اقدام رشته کارها را مختل میکند. این امر حتی درباره ورزشگاهها هم صدق میکند درحالیکه مدیریت ورزشگاه باید در محیطهای ورزشی فرهنگسازی کند. باید فضایی را در ورزشگاه ایجاد کند که زنان و مردان در حضور هم هنجارشکنی نکنند. این از ضعف مدیریت است. بهجای برخوردهای موردی، تبعیضآمیز و متوسلشدن به نیروی انتظامی باید امور اصلی را اصلاح کرد. ممانعت از حضور زنان در ورزشگاه مسئلهای از جامعه ما حل نمیکند. هیچکس حق ندارد با جامعه پویای زنان که دانایی و اندیشه دارند اینگونه برخورد کند.
– تفکیک جنسیتی در میان مسئولان، مخالفان و موافقان بسیاری دارد. برخی بر این عقیده هستند که «جامعه اسلامی نیازش تفکیک جنسیتی است» یا «اینکه تحقیقات نشان داده در برخی موارد تفکیک جنسیتی میتواند زمینه بهرهگیری بالای دانشجویان را فراهم کند، اما به این مسئله باید اقتضایی نگاه کرد»؛ نظراتی که هنوز به قوت خود باقی است.
– ما در سطح دبستان و دبیرستان تفکیک جنسیتی داریم و کسی هم حرفی نمیزند؛ چراکه بچهها زیر ۱۸ سال در مرز کودکی و نوجوانی و رشد کامل عقلانی هستند. این را فرهنگ ما پذیرفته است، اما وقتی افراد به بلوغ عقلی میرسند و بالای ۱۸ سال دارند، دیگر نمیتوان با آنها با رویکرد تفکیک برخورد کرد. درواقع زنان و مردان به دانشگاه وارد شدهاند و بهزودی به جامعه راه پیدا میکنند. هیچکس حق ندارد چنین تفکیکی را درباره آنها اعمال کند. اوایل انقلاب حضرت امام این اجازه را ندادند. دوباره کسانی با اینکه نظر امام خمینی(ره) را در این زمینه میدانند این اندیشهها و نظرها را مطرح میکنند.
– تبعیض جنسیتی یعنی فرقگذاشتن بین زن و مرد. اینکه زنان از یکسری امکانات همچون آموزش عالی و فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی محروم باشند، هیچگونه تطابقی با سیره نبیاکرم(ص) و ائمه ما در صدر اسلام ندارد و آموزشهای قرآنی، تفکیک را اجازه نمیدهد و نباید بگذاریم این نوع اقدامات تأثیر منفی خودش را روی پیشبرد اهداف جمهوری اسلامی بگذارد.
در آمریکا و انگلستان هم هنوز دانشگاه هایی با تفکیک جنسیتی وجود دارد
این روزنامه در دومین مطلب مرتبط با بحث تفکیک جنسیتی، گزارش «تفکیک از نوع غیرایرانی» را منتشر ساخته و از عربستان سعودی، آمریکا و انگلستان به عنوان سه کشوری که دارای تفکیک جنسیتی هستند، یاد کرده و آورده است:
«تفکیک جنسیتی اگرچه برای ایرانیها یک موضوع داغ و قابلبحث است، اما در بسیاری از کشورها چنین برخوردی سابقه دیرینهای دارد و عموما هم با نتیجهای قاطع همراه بوده. فارغ از کشورهایی که بهدلایل مذهبی در برخی مکانهای خاص، فعالیتهای زنان و مردان را از یکدیگر جدا کردهاند، در برخی کشورهای دموکراتیک هم نمونههای تفکیک جنسیتی وجود دارد. در این مجال اندک به سه نمونه از کشورهایی که در موضوعات مختلف به تفکیک جنسیتی پرداختهاند، اشارهای گذرا میکنیم:
کمربندها را محکم ببندید
یکی از کشورهای پیشتاز عرصه تفکیک جنسیتی، عربستان است؛ کشوری که بهتازگی تصمیم گرفته حتی پروازهای هوایی خود را هم مشمول این سنت اجرائی کند. روسیا الیوم رسانهای است که اخیرا با انتشار این خبر اعلام کرده، کشور عربستانسعودی قرار است بهزودی در هواپیماها، مکان نشستن زنان از مردان را جدا کند. به ادعای این رسانه، این تصمیم پس از شکایت برخی از مسافران مرد عربستانی انجام گرفته بود که همسرانشان بهدلیل رندومبودن تعیین صندلیها باید در کنار مردان دیگری مینشستند. اگرچه عبدالرحمن الفهد، از مسئولان ارشد خطوط هوایی عربستان، قول داده که این راهحل بهزودی اجرائی خواهد شد اما بهنظر میرسد که تلاش برای تفکیک جنسیتی در این کشور با حواشی مختلفی همراه باشد.
تفکیک جنسیتی در قلب آمریکا
میربهمن غنیزاده، محققی که در مورد موضوع تفکیک جنسیتی فعالیت و پژوهش کرده، در مقالهای به چندین دانشگاه آمریکایی اشاره کرده است که بهصورت تکجنسیتی سازماندهی شدهاند. از میان دانشگاههایی که فقط برای مردان فعالیت میکند میتوان به دانشگاههایی چون Hampden–Sydney College در ویرجینیا، Morehouse College در ایالت جورجیا و Saint John’s University در مینهلوتا اشاره کرد. این محقق همچنین دانشگاههایی را فهرست کرده است که اختصاصا برای دانشجویان دختر طراحی شدهاند که از میان آنها، Hollins، Mount Mary، Trinity Washington University، University of Saint Joseph، Ursuline College و… برای مخاطبان فارسی زبان نامهای چندان غریبهای نیستند.
با این همه گروهی، داشتن دانشگاههای تکجنسیتی در غرب را بعضا مدیون تلاشهای فعالان حقوق زنان نیز میدانند. تلاشهایی که در قرن اخیر، حقوق تازهای برای زنان در کشورهای پیشرفته تعریف کرده و به سبب آن، برخی از اماکن عمومی و خصوصا علمی، به سمت تکجنسیتی شدن رفتهاند.
انگلستان و کالجهای زنانهاش
شاید شنیدن نام دانشگاه تکجنسیتی در کشورهای شرقی همچون چین، تایلند، مالزی و حتی بنگلادش چندان غیرطبیعی نباشد. در اروپا حضور و فعالیت دانشگاههای تکجنسیتی می تواند نشانهای از توجه این کشورها به این مقوله باشد. اما همچنان انگلیس تنها کشوری است که در قلب اروپا صاحب چند دانشگاه مهم تکجنسیتی است. هرچند که بسیاری از کالجهای دختران این کشور امروز از حالت تکجنسیتی خارج شدهاند که از آن جمله میتوان به چهار کالج مختلف ویژه دختران در دانشگاه آکسفورد اشاره کرد که بین سالهای ۱۹۷۹ تا ۲۰۰۸ مختلط شدهاند. اما هنوز هم کالجهایی در کشور انگلستان وجود دارند که تنها به دانشجویان دختر پذیرش میدهند. از جمله این کالجها میتوان به کالجهای «موری ادواردز»، «نیونهام» و «لوسی کاوندیش» در دانشگاه کمبریج اشاره کرد.
خروجی دانشگاههایمان زنانه و بازار کارمان مردانه است/تمام متون مذهبی ما زبان مردانه دارد و خداوند هم در قرآن از زبان مرد صحبت میکند/زنان باید تابوهای ۱۰ هزارساله را بشکنند/اینکه قالیباف پس از ده سال شهرداری تهران، به فکر تفکیک جنسیتی افتاده، هزاران سؤال به وجود میآورد/وقتی زنان و مردان در کنار هم دور خانه خدا طواف میکنند، چهکسی میتواند در مورد تفکیک جنسیتی صحبت کند؟
نعمت احمدی، به عنوان یک حقوقدان و وکیل دادگستری در یادداشتی برای شرق، با عنوان «خانه خدا تفکیک جنسیتی ندارد»، ضمن تاکید بر طرفداری خود از تساوی زنان و مردان، به تفکیک جنسیت یک باره در شهرداری تهران اعتراض کرده و می پرسد چه رخ داده که زنانی که در ده سال گذشته میتوانستند در کنار مردان، فعالیت مناسبی داشته باشند، اکنون دیگر نمیتوانند؟»
در این یادداشت می خوانیم:
«من پیش از آنکه در مورد تفکیک جنسیتی حرف بزنم، میخواهم مسئله دیگری را مطرح کنم. بدون هیچ تعارفی باید بگویم، اصولا در دنیا خواسته یا ناخواسته در مراجع و مناسب مدیریتی تعداد زنان نسبت به مردان کمتر است درحالیکه تعداد دانشجویان زن بیشتر از مردان است. من بهعنوان استاد دانشگاه میگویم که کلاسهای من زنانه است و تنها چهار مرد وجود دارند درحالیکه در بازار کار این حضور زنان را نمیبینید و البته اگر از اساتید دانشگاهی در بسیاری از رشته ها، همین مسئله را پرسوجو کنید، قطعا آنها هم به آمار پایین تعداد دانشجویان پسر خود در سر کلاس ها اشاره می کنند با این تاکید که، دختران با وجود تعداد بالایشان در مقاطع تحصیلی، چندان جایی در بازار کار ندارند.
جالب اینجاست که این مشکل تنها در ایران نیست و در همه کشورهاست. مثلا در کابینه دولت آمریکا، چندتا زن وجود دارد؟ در سمتهای مدیریتی کلان چندتا خانم هست؟ من عمیقا هوادار تساوی و برابری زنان هستم. ما باید به جایی برسیم که خروجی دانشگاهها با ادارهها برابری کند.
یک مثال دیگر در دولت احمدینژاد باید بیاورم. مرضیه وحیددستجردی، وزیر زن شد و ما سرنوشت او را دیدیم. تعارف با هم نداریم. در قانون اساسی برای رئیس دولت مشکلی درخصوص انتخاب عضو زن در کابینه وجود ندارد، خانم ابتکار نیاز به رأیاعتماد ندارد بااینحال این انتخاب صورت نمیگیرد. باید قبول کرد که جنس قانونگذاری در همه دنیا مردانه است. به قوانین نگاه کنید، جنس مردسالارانه میبینید. گاهی هم اگر قانون یاری کند و در جایی هم برای برداشتن تبعیضها عدد و رقم بگذارند، زنان مشارکت نمیکنند.
در افغانستان قانونی تصویب شد که ۲۵ درصد از اعضای مجلس میتوانند، زنان باشند اما متأسفانه این کرسیها پر نشد و به اندازه کافی متقاضی وجود نداشت. طرح به مجلس رفت اما نتوانستند این ترکیب را حفظ کنند. خداوند در قرآن هم از زبان مرد صحبت میکند. تمام متون مذهبی زبان مردانه دارد. یادمان نرود که قانون را مردان نوشتهاند. یک برش به قانون اساسی خودمان میزنم، در آنجا هم قوانین مردانه است.
اما در مورد تفکیک جنسیتی باید بگویم در این فضا غریب نیست اما من معنای آن را درک نمیکنم. در قانون هیچ مصوبهای در مورد تفکیک جنسیتی وجود ندارد. بااینحال معتقدم زنان باید خودشان حق خود را بگیرند. زنان باید در مورد شرایط خودشان بهصورت جدی وارد شوند. من بارها شاهد آن بودم که از نظر قانون اساسی هیچ مشکلی وجود نداشته اما متأسفانه زنان از حق خود استفاده نمیکنند. آنها لیوان خالی را پر نمیکنند و تصمیمهای جدی برای ورود به پستهای مدیریتی نمیگیرند. درست است که در قانون اساسی از رجال نام برده شده اما رجال به مفهوم فرهیختگی است و میتواند شامل حال زنان هم باشد….
زنان گاهی در مورد حقوق خود هیچ مطالبهای نمیکنند، آنها خیلی از مسائل را نادیده میگیرند. یک مثال ساده؛ در خانه زنان خودبهخود شروع به کار میکنند اما مردان اینطور نیستند. زنان بهراحتی نمیخوابند تا همه کارها را انجام ندهند. باید فرهنگسازی از خود زنان شروع شود و بعد به همهجا برسد.
زمانی طرح تاکسی بانوان مطرح شد، امتیازاتی به زنان دادند که در این حیطه فعالیت کنند اما متأسفانه این طرح با استقبال مواجه نشد. چند زن امتیاز گرفتند و این امتیاز را رها کردند. اگر خانمها میخواستند که از این امتیاز استفاده کنند، گامبهگام پیش میرفتند. زنان باید تابوهای ۱۰ هزارساله را بشکنند و این کار سختی است. بهجای آن زنان شغلهای شیک و دهنپرکنی را انتخاب میکنند چون وکالت و طبابت، و در آن هم خوب پیش نمیروند که با مردان برابری کنند. باید دید چرا این اتفاق میافتد؟ چرا زنان از موضعهای قانونی خود دفاع نمیکنند و بعد باید در مورد تفکیک جنسیتی صحبت کرد که نوعی تبعیض جنسیتی را بهخاطر میآورد که یکی از عوامل تشدیدکننده آن زنان هستند.
باز برگردیم به بحث تفکیک جنسیتی که برخی از مدیران در سازمانها و نهادهای خود مطرح کرده و در تلاش برای اجرائیشدن آن هستند اما نباید این را فراموش کرد اینگونه تصمیمگیریها ریشههای عمیقی در ظاهربینی دارد. یعنی ۳۶ سال است از نظام جمهوری اسلامی گذشته و شهردارهای مختلف آمدهاند. درحالحاضر ۱۰ سال از مدیریت شهری آقای قالیباف میگذرد. عجیب نیست که بهیکباره به فکر تفکیک جنسیتی افتادهاند. گاهی اتفاقاتی میافتد که هزاران سؤال به وجود میآورد. باید همه مسائل را در حالت کلان دید.
یعنی زنان در چندسال پیش میتوانستند در کنار مردان در محیط کاری مناسب فعالیت کنند و حالا نمیتوانند؟ اینها بهنوعی به نظرم ریشه در مسائل دیگری دارد. در غیراینصورت در مهمترین حرکات مذهبی اسلام در خانه خدا، آیا تفکیک جنسیتی وجود دارد. زنان و مردان در کنار هم دور خانه خدا طواف میکنند. وقتی در خانه خدا زنان و مردان در کنار هم هستند چهکسی میتواند در مورد تفکیک جنسیتی صحبت کند؟ خدا هیچگاه این نگاه را به بندگانش نداشته است.
تفکیک جنسیتی درشهرداری تهران، به صداوسیما و برخی دیگر از ادارت و سازمان ها سرایت خواهد کرد
روزنامه شرق در چهارمین مطلب خود با موضوع تفکیک جنسیتی، به انتشار گزارش ژاله صحرایی با عنوان «موافقان تفکیک جنسیتی چه میگویند؟» پرداخته و با نقل فرازهایی از سخنان دو تن از مراجع تقلید موافق با تفکیک جنسیتی، می نویسد:
«صف نانواییها، حالا دیگر براساس «خانمها» و «آقایان» جدا نمیشود، روبهروی هر خبازی، تابلوهای «صف یکی» و «صف چندتایی»، نظم تازهای به وجود آورده که فارغ از جنسیت، نشاندهنده اهمیت نوع مصرف هر خانواده در موضوع نان است و بس. اما خانمها و آقایان، هنوز در بسیاری از فضاهای اجتماعی از یکدیگر جدا میشوند؛ جداسازیهای اجباری یا اختیاری. برخی مکانها هم وجود دارند که هرروز با انتشار خبری در مورد آنها، معلوم میشود که دل به این تفکیک جنسیتی سپردهاند. آخرین نهادی که دست به این کار زد، صداوسیما بود که واکنش دولت و واکنش تند برخی از چهرهها باعث مسکوتماندن این تلاش سازمانی شد گو اینکه با انتشار همین خبر، معلوم شد که برخی از نهادها هم تلاشهایی هرچند پنهانی برای تفکیک جنسیتی کردهاند. در یکسال گذشته، سهبار به دلایل مختلف موضوع تفکیک جنسیتی نقل محافل رسانهای و کشمکشهای سیاسی شده است. هربار هم به هزارویک دلیل، موضوع، نیمهکاره رها شده و در نهایت معلوم نشده است، مخالفان و موافقان جداسازی جنسیتی، بر چه مبنایی، خواهان اجرا یا عدم اجرای این طرح هستند اما فارغ از مسائل روز، گذشته و پیشینهای این موضوع و پیامدهای اجرائیکردنش، ریشه در تاریخ سهدهه اخیر دارد و به نظر میرسد که هرچه جلوتر میرویم، نهتنها پایانی برای آن نمیشود متصور بود بلکه هر تصمیم تازهای میتواند دوباره سیکل کشمکشها را به نقطه آغاز خود بازگرداند.
دانشگاههایی که تفکیک میشوند
این طرح را احمدینژاد برای اولینبار مطرح کرد؛ ساخت دانشگاههایی که پیش از هرچیز، در نطفه تفکیکشده باشند. دانشگاههای تکجنسیتی، پلیتیک احمدینژاد و برادران دانشجو برای خروج دولت از پاسخگویی به یک سؤال مهم بود: «آیا دولت موافق تفکیک جنسیتی دانشگاههاست یا نه؟» یاران احمدینژاد بهجای آنکه در دوقطبی موافقان و مخالفان تفکیک جنسیتی دانشگاهها بخواهند نظر خود را اعلام و عملا بهانه به گروه مخالف نظرشان بدهند، ابتکار تازهای را مطرح کردند؛ پاککردن صورتمسئله.
این اقدام نهفقط با طرح ایجاد دانشگاههای تکجنسیتی بلکه با قائلشدن تفکیک جنسیتی در برخی رشتهها شکل و شمایل تازهای به خود گرفت تا جایی که اختصاص برخی رشتهها به مردان، زنان فعال در عرصه علمآموزی کشور را با این واقعیت مواجه کرد که آیا اصولا دولت دهم بهدنبال گسترش علم در کشور است یا محدودکردن زنان. حذف کامل زنان از رشتههایی چون باستانشناسی، جغرافیای سیاسی و… و محدودکردن آنها در انتخاب رشتههایی مشابه در برخی دانشگاههای مهم، اکنون دیگر به خاطرهای شباهت دارد اما تکجنسیتیشدن دانشگاهها، هنوز هم مخالفان و موافقان پروپاقرص خودش را دارد.
بهعنوان نمونه، آیتالله شبیریزنجانی در دیداری که بهتازگی با مدیرکل نظارت و ارزیابی ستاد راهبری نقشه جامع علمی کشور انجام داده، اهتمام به توسعه دانشگاههای تکجنسیتی را امری لازم دانسته و تأکید کرده است: «هرگز نباید از تلاش برای ایجاد دانشگاههای تکجنسیتی فروگذار کرد». این مرجع تقلید با اشاره به اینکه « دختران دانشجویان امروز، مادران فردای جامعه هستند و این سبک آموزش در محیطی پاک به تضمین آینده جامعه اسلامی کمک خوبی خواهد کرد»، به اعضای این ستاد گفته است: «تلاش شما در ترویج سبک دانشگاه تکجنسیتی یک امر پسندیده و مناسب با زمان است و برای توسعه این فعالیتها نباید از هیچ تلاشی دریغ کرد». این موضوعی است که آیتالله صافیگلپایگانی هم مدافع آن است و بارها در سخنان خود به آن اشاره کرده است. این مرجع تقلید نهتنها مخالف اختلاط دانشجویان پسر و دختر در دانشگاه است بلکه حتی به تأسیس دانشگاه دخترانه حضرت معصومه(س) در قم اشاره کرده و گفته است: «همه باید تلاش کنیم تا این الگو به موفقیت کامل برسد چراکه این اقدام مرضی رضای حضرت ولیعصر(عج) است». او با انتقاد از کسانی که معتقدند فضای اختلاط در دانشگاهها مشکلی ایجاد نمیکند، یادآور شده: «باید این افکار را مجاب کرد که اختلاط دختر و پسر در دانشگاهها زمینهساز فساد است و به تحصیل آنان لطمه وارد میکند.»
سازمانهایی که تکریم میکنند
اولینبار نیست که موضوع تفکیک جنسیت در ادارهها و سازمانها مطرح شده و احتمالا آخرینبار هم نخواهد بود. پس از انقلاب اسلامی، موضوع تفکیک جنسیتی در اربابرجوعان مکانهای اداری و پرسنل فعال در این محیطها بهطور جدی از سوی گروههای مختلف مطرح شده است با مدافعان و مخالفان جدی. اگر در واپسین روزهای سال ۹۳، شهرداری تهران با طرحی بهعنوان «تکریم بانوان» تصمیم به جداسازی ارباب رجوعان خود گرفت و در بهار ۹۴، موضوع تفکیک جنسیتی در صداوسیما و استانداری تهران به یک مسئله جدی بدل شد، حکایت از آن دارد که هر روز میتواند این مسئله به یکی از مهمترین دغدغههای سیاسی اجتماعی کشور بدل شود.
دبیرکل حزب مؤتلفه اسلامی یکی از مدافعان این طرح بود که حتی از مخالفت دولت با این اقدام شهرداری هم گله کرد و گفت: «آنچه که در طرح شهرداری تهران صورت گرفته، تفکیک جنسیتی نبوده است. این طرح منطبق بر موازین شرعی و قانونی بهمنظور ارتقای جایگاه زنان و کرامت آنها بوده است. ما انتظار داشتیم دستگاههای دولتی از آن الگوبرداری و استقبال کنند، یکی از مطالبات اصلی مراجع عظام تقلید و مردم از دولت اجرای قانون حجاب و عفاف و مصوبات شورای انقلاب فرهنگی در این خصوص است».
پس از این موج حمایت از اقدام شهرداری تهران بود که ارگانهایی چون شهرداری اردبیل هم همآواز قالیباف شدند تا با ایجاد تفکیک جنسیتی، «راحتی و سهولت کار»، «بالارفتن کیفیت کار» و همچنین «تسهیل در بسیاری از امور» را برای مراجعان خانم خود فراهم کنند؛ گفتهای که صدیف بدری، شهردار اردبیل، آن را اینطور توضیح داده بود: «ما معتقدیم تفکیک جنسیتی نهتنها عین عدالت است بلکه به ارتقای کارآمدی زنان و مردان شاغل در ادارات کمک کرده و بیش از همیشه فضای امنیتی و روانی خوبی را نیز در محیطهای اداری و همچنین تقویت ارزشهای دینی و اسلامی فراهم میآورد و این موضوع اصلا با برخی از شایعات منتشرشده در زمینه فضای منفک زنان و مردان در حوزه کاری یکی نیست». موج این اقدامات ارگانی حالا در آستانه صداوسیماست و به موجب بخشنامهای که معاون صدای سازمان صداوسیمای ایران ابلاغ کرده، از این پس در اتاقهایی که مدیریت آنها برعهده مردان است، هیچ کارمند یا منشی زنی اجازه فعالیت ندارد. باید منتظر ماند و دید که موافقان و مخالفان چنین حرکتهایی چطور در برابر این موضوع اعلام موضع میکنند و نظر کدام گروه بر دیگری، خواهد چربید.»
تهدید به آتشزدن سینما برای اکران فیلم جبران کننده بی توجهی سینما به حماسه کربلا و عاشورا، شگفتآور است/فیلمسازان مورد تأیید دلواپسان، استعداد، توان و جرأت ساخت چنین پروژههای حساسی را ندارند/خوب است رئیسجمهوری کمکم هنر و سینما را از بیپناهی و یتیمی نجات دهند
شرق در ادامه مطالبی که در خصوص توقف اکران فیلم «روز رستاخیز» منتشر کرده، به انتشار یادداشتی از کیوان کثیریان با عنوان «فرصتهایی که در سینما میسوزند» پرداخته و نوشته است:
«دیگر داریم استاد فرصتسوزی میشویم بهخصوص در حوزه فرهنگ و سینما. دیگر توجهی نداریم که فرصتهای تاریخی یکییکی از دست میروند و ما داریم گاه با سیاسیکاری و دلواپسی دروغین، گاه با محافظهکاری و بیتدبیری و گاه با حسادت و سعایت و کوتهفکری، فرصتهای پیشرفت و توسعه فرهنگ را بهراحتی از دست میدهیم و لطمات جبرانناپذیری به آن وارد میکنیم.
شاید لازم نباشد مشکلات و گرفتاریهای حوزه تئاتر، موسیقی، کتاب و رسانه را یادآوری کنیم، چراکه هیچکدام اوضاعی مساعدتر از سینما ندارند. بهویژه اهل مطبوعات که هنوز در حسرت بازشدن انجمن صنفی روزنامهنگاران بهسر میبرند.
پایینکشیدن فیلمهای مجوزدار از جمله «رستاخیز» بدون توجه به تصمیم مراجع قانونی و تهدید به آتشزدن سینما از اتفاقات شگفتآور اینروزهای سینماست. سالها بود که مجموعه سینما را بهخاطر بیتوجهی به حماسه کربلا و عاشورا و نپرداختن به زندگی سایر اولیا و ائمه(ع) شماتت میکردیم و حالا که پروژه بزرگ «رستاخیز» به انتها رسیده، باوجود همه کنترلها، اقلیتی همیشهدلواپس با فضاسازی و پیشداوری، همهچیز را بهسادگی منتفی میکنند.
طبیعی است که از این پس هیچ فیلمساز قابلی به ساخت اثر مذهبی تمایلی نداشته باشد. فیلمسازان موردتأیید دلواپسان هم که میزان استعدادشان مشخص است و کارنامهشان فریاد میزند که توان و جرئت ساخت چنین پروژههای حساسی را ندارند. شاید درباره این اتفاق، عدهای عقبنشینی سازمان سینمایی و سکوت خانه سینما را اجتنابناپذیر بدانند ولی گمان میکنم این سکوت و انفعال بیش از آنکه مفید و مدبرانه باشد، مخرب است.
از سوی دیگر شبکه سوم سیما بهسادگی فرصت وجود تنها برنامه زنده سینمایی را از مجموعه سینما گرفته است. این درست که مجری برنامه اساسا توان تولید و اداره برنامهای در شأن سینمای ایران را نداشت و به معنای واقعی کلمه فرصتسوزی کرد ولی به نظر میرسد تیم تازه تلویزیون، ازخداخواسته، بهجای اصلاح و تقویت برنامه، صورتمسئله را پاک کرد. این مسئله که تلویزیون کمتر با سینما همراهی و مساعدت کند، چیز جدیدی نیست ولی این اقدام شبیه یک تیر خلاص غیرقابل درک است تا هرچیز دیگر. ذکر این دلیل که برنامه سینمایی با مأموریت شبکه سه ناهمخوان است هم بیشتر به بهانه و توجیه میماند. با وجود مدیرانی چون محمد احسانی و محمدرضا جعفریجلوه در رأس دو شبکه مهم تلویزیون که خود از مدیران ارشد سینما بودهاند، حذف سهم سینما از تلویزیون، واقعا قابلقبول نیست.
این در حالی است که آقای روحانی بهعنوان رئیسجمهور، در دو سال اخیر، از اساس حوزه فرهنگ و سینما را از سبد توجه خود خارج کرده و تمام تمرکز خود را متوجه سیاست خارجی و تا حدی اقتصاد کرده است. بهنظر میرسد حالا که ایشان به هدف مهم خود – توافق هستهای – رسیدهاند، کمکم باید نوبت را به اهل اندیشه و هنر بدهند تا هنر و سینما از این بیپناهی و یتیمی رها شوند و کمی از برکات انتخاب ایشان بهره ببرند. افطاریخوردن سالانه با بخش کوچکی از اهل فرهنگ، خوب است ولی آنقدرها هم که آقای روحانی و اطرافیان ایشان گمان میکنند، کافی نیست. در کمتر از دوسالی که ایشان تا پایان مسئولیتشان فرصت دارند، بد نیست گوشهچشمی هم به حوزه فرهنگ داشته باشند. درهرحال بهنظر نمیرسد ایشان وعدههای خود در حوزه سینما و فرهنگ را به این زودی فراموش کرده باشند. یادآوری این نکته به رئیسجمهور محترم، زیره به کرمانبردن است که؛ الفرصه تمر مرالسحاب!
مطهری: حضرت عباس جزء معصومین نیستند که نمایش چهره شان مشکلی داشته یاشد/سازمان سینمایی وزارت ارشاد: با وجود انجام۴۰ دقیقه اصلاحات، اکران این فیلم تا تأمین نظر برخی از مراجع بزرگوار تقلید به تعویق میافتد
علی مطهری که فیلم «روز ستاخیز» را بدون مشکل مهمی توصیف کرده، در گفتوگو با خانه ملت، گفته است:
– اینکه میگویند چهره معصوم را نباید نشان دهند به معنای حرمت آن نیست، درواقع اینطور نیست که مراجع تقلید گفته باشند نشاندادن چهره معصومین «حرام» است بلکه بهدلیل تبعات آن احتیاط میکنند.
– مراجع میگویند ممکن است با تصویر صورت معصومین در فیلمها تصوری نادرست از آنها در ذهن افراد نقش ببندد؛ بنابراین بهتر است چهره معصومین در فیلمها و سریالها نشان داده نشود اما فیلم «رستاخیز» چهره حضرت عباس(ع) را نشان داده است که ایشان هم جزء معصومین نیستند بنابراین نباید مشکلی داشته باشد.
– اگر نشاندادن چهره بزرگان دین و معصومین در فیلم مشکل دارد، پس در تعزیهها چنین مشکلی به شکل اعلی دیده میشود؛ اما در طول تاریخ این مشکل احساس نشده و به گمان بنده با توجه به اینکه چهره غیرمعصومین در فیلم «رستاخیز» به تصویر کشیده شده، مشکل مهمی ندارد.
در ادامه همین خبر، بندهایی از اطلاعیه روابطعمومی سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شده که اعلام کرده است:
– این فیلم که با نیت تقویت تولید فیلم دینی و استفاده از هنر سینما برای جاودانهکردن حادثه عاشورا تولید شده است.
– «رستاخبز» از بدو امر تاکنون در محافل مختلف فرهنگی و دینی در معرض آرا و دیدگاههای صاحبان درک و درد دین قرار گرفته و با استقبال کارگردان محترم فیلم از منظر تاریخی و روایی با اصلاحات چندی مواجه شد که اصلاحات اعمالشده نیز مورد تأیید بسیاری از صاحبنظران قرار گرفت.
– نظر به رعایت جایگاه و شأن مراجع عظام تقلید و عالمان شاخص دینی یادآوری میکنیم که اکران فیلم رستاخیز (با وجود انجام۴۰ دقیقه اصلاحات) تا تأمین نظر برخی از مراجع بزرگوار تقلید به تعویق میافتد.
آمارتان اشتباه هست! سرانه مصرف الکل نمی تواند در ۴ تا ۸ برابر دیگر کشورهای مسلمان باشد/آمار تغییر نکرده اما متاسفانه ایرانی ها الکل خالص تری مصرف می کنند
شرق در صفحه ۱۷ در گزارشی ضمن هشدار درباره تبعات مصرف مشروبات الکلی دستساز در ایران، به بررسی صحت و سقم آمار ارائه شده توسط معاون وزیر ارشاد پرداخته است:
«مسئولان وزارت بهداشت در هفتهای که گذشت اقدام به ارائه آماری از مصرف مشروبات الکلی کردند که در نوع خود تأملبرانگیز بود. علیاکبر سیاری، معاون وزیر بهداشت، با اشاره به مصرف سالانه ۴۲۰ میلیون لیتر الکل در جامعه، اپیدمی بیماریهای واگیر و همهگیریهایی که هر از چندگاهی از این رهگذر در کشور اتفاق میافتد را متذکر شد و گفت: گستره این بیماریها بسیار زیاد است.
ارائه این آمار از سوی معاون وزیر بهداشت در شرایطی است که روز گذشته، روزبه کردونی، مدیرکل دفتر امور آسیبهای اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، در یادداشتی با طرح این سؤال که آیا ایرانیان سالی ۴۲۰ میلیون لیتر الکل مصرف میکنند؟ توضیحاتی دراینباره ارائه کرد. او در یادداشت خود نوشت: «شاخص مصرف الکل در جهان معمولا بهصورت مصرف سرانه افراد بالای ۱۵ سال بیان میشود. طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی مصرف سرانه جهانی الکل برای افراد بالای ۱۵ سال بین ۶ تا ۷ لیتر است. دراینمیان برخی کشورها نظیر لهستان، پرتغال، روسیه، مجارستان، آلمان، استونی و جمهوری چک با مصرف سرانه بیش از ۱۲ لیتر بالاترین میزان مصرف الکل را در جهان دارند، اما در کشورهای مسلمان عموما میزان مصرف سرانه الکل بین نیم تا ۵/۲ لیتر ( برای افراد بالای ۱۵ سال ) است. با این وصف، طبیعی است این انتظار وجود داشته باشد در جمهوری اسلامی ایران هم بهعنوان کشوری که ۹۸ درصد از مردم آن مسلمان هستند، میزان سرانه مصرف الکل حداقل مانند سایر کشورهای مسلمان باشد».
کردونی با اشاره به اینکه ارائه این آمار از سوی وزارت بهداشت صحت ندارد، اعلام کرد: «دراینمیان، اگر عدد اعلامشده توسط معاون وزیر بهداشت برای میزان مصرف الکل را مبنا قرار دهیم (۴۲۰ میلیون لیتر در سال) و با توجه به اینکه جمعیت بین ۱۵ تا ۶۴ سال کشور حدود ۵۲ میلیون نفر هستند، میزان سرانه مصرف الکل در کشور برای افراد بین ۱۵ تا ۶۴ سال، بیش از ۸ لیتر خواهد شد که این رقم دو لیتر بالاتر از متوسط جهانی است».
او اضافه کرد: «این آمار به هیچ عنوان با واقعیتهای اجتماعی کشور تطابق ندارد و با هیچ عقل و منطقی نمیتوان پذیرفت میزان مصرف الکل در کشور ما با تقیدات مذهبی و فرهنگی مردم آن و همچنین با توجه به این موضوع که خریدوفروش مشروبات الکلی در ایران ممنوع است و براساس قانون مجازات اسلامی در ایران، نوشیدن مشروب الکلی برای مسلمانان جرم محسوب میشود، ۴ تا ۸ برابر سایر کشورهای مسلمان و معادل کشورهایی نظیر ارمنستان، بلغارستان، کانادا، قبرس، اکوادور، یونان و مکزیک باشد».
کردونی با اعلام آمارهای بینالمللی دراینباره گفت: «سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده است میزان مصرف سرانه الکل در ایران کمی بیش از یک لیتر برای جمعیت ۱۵ سال به بالاست. این نسبت تقریبا مشابه سایر کشورهای اسلامی است و برای کشور ما چیزی معادل ۵۲ تا ۵۵ میلیون لیتر در سال میشود. با این وصف نمیتوان پذیرفت برآورد معاون وزیر بهداشت از میزان مصرف الکل با یک تفاوت فاحش، ۸ برابر تخمین سازمان بهداشت جهانی باشد».
وی اضافه کرد: «نیروی انتظامی کشور میزان کشفیات الکل در کشور را حدود ۲۰ میلیون لیتر در سال اعلام کرده است. معمولا بیان میشود میزان مصرف حدود سه برابر کشفیات است که با این وصف باید مصرف الکل را حدود ۶۰ میلیون لیتر در سال برآورد کرد که تقریبا معادل عدد اعلام شده توسط سازمان بهداشت جهانی است.»
همزمان، مدیرکل درمان سابق ستاد مبارزه با موادِمخدر با بیان اینکه وزارت کشور و مشخصا معاونت اجتماعی آن مسئولیت مقابله، پیشگیری و درمان الکل را بر عهده دارند، گفت: آنها در یکی، دو سال گذشته هیچ کاری نکردهاند. سعید صفاتیان به گزارش سال ۲۰۱۴ سازمان ملل اشاره کرد و گفت: این گزارش نشان میدهد ایران از نظر تعداد مصرفکنندگان، رتبه ۱۶۶ جهان را دارد که در این بخش روسیه چهارم است و آمریکا رتبه ۴۹ را به خود اختصاص داده است.
مدیرکل درمان سابق ستاد مبارزه با موادِمخدر ادامه داد: اما در جدول میزان مصرف الکل، ایران اصلا وضعیت خوبی ندارد و درحالیکه روسیه رتبه ۳۰ و آمریکا رتبه ۱۰۴ را دارند، ایران در رتبه ۱۹ قرار گرفته است. وی دلیل این امر را اینگونه توضیح داد که طبق تقسیمبندیها سه دسته نوشیدنی الکلی وجود دارد که اولین آن شراب، دومین آبجو و سومی سایر مشروبات الکلی است که در دنیا شراب با ۸ تا ۱۴درصد الکل، بیشترین میزان مصرف را دارد و بعد از آن آبجو با ۵ تا ۸ درصد الکل قرار دارد و سپس سایر مشروبات الکلی که بین ۳۵ تا ۵۰ درصد الکل دارند.
صفاتیان خاطرنشان کرد: در کشورهای خارجی مصرف الکل از آبجو، که درصد پایینی الکل دارد، آغاز میشود و کمکم مصرفکننده به سمت مشروبات الکلی با درصد ۳۵ به بالا میرود؛ اما متأسفانه شروع مصرف در ایران به دلایل مختلف با «عرق دستساز» است که میزان الکل آن بالای ۴۰ درصد است. وی تأکید کرد: در نتیجه مصرفکنندگان ایرانی بعد از یکی، دو سال دچار مشکلاتی میشوند که یک خارجی پس از سالها مصرف دچار آن میشود. صفاتیان در ادامه گفت: بهدلیل گرانبودن مشروبات خارجی در ایران، مشروبات دستساز و داخلی مصرف میشوند که ما اطلاعی درباره حجم تولید در داخل کشور نداریم و باید گفت این مشروبات دستساز مصرفکنندگان را مسموم میکنند و فاجعهای مانند آنچه در رفسنجان اتفاق افتاد به وجود میآورند.»
دیگر عناوین منتشر شده در روزنامه امروز، از این قرار است:
– بحرین سفیر خود را از ایران برای مشورت فراخواند/ پیشتر وزیر کشور بحرین مدعی شده بود ایران در قاچاق مواد منفجره و سلاح و مهمات به بحرین دست دارد.
– رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه: مسئولان توقع نداشته باشند از تریبون نماز جمعه تذکر ندهیم.
– صادق محصولی، وزیر کشور دولت احمدینژاد در سال ۸۸: مهم نیست تندرو باشیم مهم اجرای شریعت است/ اصولگرایی در مقابل اسلام آمریکایی تعریف میشود و شاخصها و محورهای اسلام آمریکایی را نیز امام(ره) و رهبری تبیین کردهاند/اصولگرایان باید سعی کنند اصول و ارزشهای اسلام را پیاده کنند و نظر اسلام نیز همین است. برای پیادهسازی اصول اسلام باید مجاهدت کرد و از مال و جان خود گذشت.
– آیتالله هاشمیرفسنجانی: در مجموع ورود ترکیه به صحنه جنگ با داعش و اجازه استفاده از پایگاه هوایی اینجرلیک به آمریکاییها برای بمباران مواضع داعش، میتواند راه حملات زمینی علیه داعش را هموار و نقطه امیدی برای اضمحلال این گروه باشد و همچنین بمباران مرکز پ.ک.ک در شمال کردستان عراق در تحولات این منطقه نیز مؤثر خواهد بود.
– قائممقام وزیر خارجه سوئیس در حرم مطهر رضوی: اقدامات آستان قدس رضوی، بهعنوان نهادی مذهبی و فرهنگی، شگفتانگیز است/همواره علاقهمند بودم از شهر مشهد و حرم مطهر امام رضا(ع) دیدن کنم و برای مسلمانان احترام بسیاری قائل هستم.
ازسرگیری روابط دیپلماتیک تونس و سوریه
سوریه ناامنترین و ایسلند امنترین کشورهای جهان
بازداشت ۲ زندانی سابق گوانتانامو در بلژیک با اتهام ترغیب افراد تندرو برای شرکت در جنگ داخلی سوریه
اشتباه خطرناک آنکارا / به نقل از گاردین
– گزارش «صلح بس»، با موضوع هدف قرار دادن مواضع «پکک» توسط ترکیه
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «شرق» را مرور کرده است: «اگر چه خاک ایران در مقطعی به زیر استیلای اعراب مسلمان رفت، اما فرهنگ ایرانی، هم فضا را پسگرفت و هم اسلام را ایرانی کرد»، «مخالفان قدرتمند مذهبی، رضاشاه را در تقلید کامل اسلام ستیزی آتاتورک ناموفق ساختند»، «مفهوم «روشنفکر دینی» ریشه در تلاش متفکرانی چون نائینی و سیدجمالالدین برای هماهنگی «ایسم»های جدید غرب و اسلام دارد»، «لیبرالیسم قصه مبارزه با پادشاهیهای مطلقه اروپا و مبارزه با کلیسا برای مدارای دینی بوده است»، «واضح اندیشیدن، کتابی برای یاد دادن چیزهایی که در دبیرستان یا دانشگاه باید به ما یاد میدادند، اما ندادند»، «خودسازی بهمعنای روند تحقق نقد و خودآیینی است»، «فاطمه راکعی: وقت و انرژیای که برای تفکیک جنسیتی گذاشته میشود، مغایر با روح قانوناساسی و اسلام است»، «در آمریکا و انگلستان هم هنوز دانشگاه هایی با تفکیک جنسیتی وجود دارد»، «اینکه قالیباف پس از ده سال شهرداری تهران، به فکر تفکیک جنسیتی افتاده، هزاران سؤال به وجود میآورد»، «تفکیک جنسیتی در شهرداری تهران، به صداوسیما و برخی دیگر از ادارت و سازمان ها سرایت خواهد کرد»، «تهدید به آتشزدن سینما برای اکران فیلم جبران کننده بی توجهی سینما به حماسه کربلا و عاشورا، شگفتآور است»، «مطهری: حضرت عباس جزء معصومین نیستند که نمایش چهره شان مشکلی داشته باشد»، «آمارتان اشتباه است! سرانه مصرف الکل نمی تواند 4 تا 8 برابر دیگر کشورهای مسلمان باشد»مرور مطبوعات/ یکشنبه ۴ مرداد/ روزنامه شرق