ملاحظاتی بر آسیب‌شناسی مذهبی ـ فرهنگی معاصر شیعه توسط دکتر مدرسی طباطبایی

سیدعلی طالقانی: چندی پیش سایت وزین دین‌آنلاین گزارشی مختصر از سخنرانی استاد محترم آقای دکتر سید حسین مدرسی طباطبایی با عنوان «نقد حال تشیع: امیدها و نومیدی‌ها» منتشر کرد، که اظهارنظرهای موهنی در پی داشت.

در مورد نشر گزارش این سخنرانی، دست‌کم با سه پدیده مواجه‌ایم که هر سه، هم با موضوع غلو و افراط مرتبط است، و هم با موضوع آزادی بیان: ۱) سخنرانی دکتر مدرسی، ۲) اظهار نظرهای نسنجیده برخی کاربران، و ۳) انتشار آن اظهارات توسط دین‌آنلاین.

نقد غلو مذهبی؛ رویکرد دوگانه سید حسین مدرسی طباطبایی

موضوع اصلی سخن آقای مدرسی در «نقد حال تشیع؛ امیدها و نومیدی‌ها»، هشدار نسبت به گسترش پدیده غلو مذهبی در جامعه معاصر شیعه، و درخواست محدودشدن فعالان این رویکرد است. سخنرانی جناب مدرسی، فارغ از اشکالات متعدد محتوایی، گرفتار همان خطای راهبردی است که مدتی است از آن انتقاد می‌کند: غلو و افراط و بزرگ‌نمایی. ایشان از غلو مذهبی انتقاد می‌کند در حالی که رویکرد خودش در نقد مخالفان فکری خویش گرفتار بزرگ‌نمایی در مقام توصیف، و افراط‌گرایی در مقام داوری است. وی همچنین خواهان محدودکردن آزادی بیان مخالفان فکری خود است. از سوی دیگر، برخی اظهار نظرهای منتشرشده توسط دین‌آنلاین حاوی توهین صریح نسبت به ایشان و نوعی افراط در مواجهه با دیدگاه مدرسی است. آزادی توهین، از مصادیق آزادی بیان مشروع نیست. و بالاخره، مشی دوستان عزیز ما در دین‌آنلاین در مورد انتشار اظهار نظرهای حاوی توهین، افراط در پاس‌داشت آزادی بیان است، که با نادیده گرفتن مرز آزادی بیان مشروع و آزادی بیان نامشروع، از جاده اخلاق و شرع منحرف می‌شود. در ادامه، این دعاوی را توضیح و بسط می‌دهم.

 

پیشینه و جایگاه علمی مدرسی طباطبایی

دکتر سید حسین مدرسی طباطبایی پیشینه‌ای قابل دفاع در سنت تعلیمی حوزه‌های علمیه دارد و اکنون نیز بی‌تردید یکی از اساتید مبرز شیعه‌شناسی در نهادهای معتبر آکادمیک غربی است. تخصص ایشان تاریخ مذهبی شیعه اثناعشری است. مشی ایشان نیز تاکنون شخصیتی متین و قابل احترام و اهل پرهیز از جنجال‌آفرینی‌های متعارف روشنفکرانه را نشان داده است. ویژگی‌های شخصیتی و فعالیت‌های آکادمیک قابل توجه، در منظر اهل انصاف و نظر جایگاه ممتازی برای ایشان رقم زده است که صیانت از آن لازم است. مع‌الوصف حقیقت عزیزتر از افلاطون است.

نام ایشان در ایران با کتاب «مکتب در فرایند تکامل» (زین پس، به اختصار: مکتب) قرین شده است، کتابی که در روش و محتوا سخت مناقشه‌انگیز و غیرقابل دفاع است. بحث فنّی در باب لغزش‌های محتوایی این اثر و آسیب‌شناسی روش و رویکرد مطالعاتی ایشان، موکول به جای دیگری است، اما تذکر این نکته روش‌شناختی مورد نیاز در ادامه، لازم است که به هیچ‌وجه شایسته نیست مطالعه تاریخ یک علم را با خود آن علم خلط کنیم. خلط معارف درجه دوم (second order) با معارف درجه اول (first order) خطایی مهلک است. بررسی‌های الاهیاتی، روش، اصول و الزاماتی متفاوت با روش، اصول و الزامات مطالعات تاریخی الاهیات دارد. اظهار نظرهای الاهیاتی الزاماتی دارد که با الزامات دعاوی تاریخی متفاوت است. الزاماً مورخ الاهیات، صلاحیت اظهار نظر الاهیاتی ندارد. مورخ کلام و فقه، الزاماً متکلم و فقیه نیست؛ و اگر هم باشد در مقام تاریخ‌نگاری و تاریخ‌پژوهی تابع روش‌ها و اصولی است که با روش‌ها و اصول تکلم و تفقه متمایز است.

جریان‌شناسی انتقادی مدرسی

باری، ایشان در راستای همان موضعی که در کتاب مکتب، آن را جریان معتدله خوانده‌، خود را وابسته به آن معرفی کرده‌اند، در سخنرانی مونترال نسبت به آنچه که «طغیان و غلبه یک جریان به شدّت افراطی، انحرافی، متحجر و واپس‌نگر بر علمی‌ترین، عقلانی‌ترین و نیرومندترین مکتب فکری و مذهبی جهان اسلام» خوانده‌اند، هشدار داده‌، افزوده‌اند که این جریان «تاکنون ضربات مهلکی بر مصالح مکتب ما زده و اکنون کلیّت زیربنای فکری و نظری و عملی آن را تهدید می‌کند و تصویری تاریک از آینده تشیّع در برابر دیدگان مجسّم می‌سازد.» این توصیفات تکان‌دهنده و هشدارهای برانگیزاننده در آغاز سخن، اشتیاق را برای آشنایی با این موجودات پلید لبریز می‌کند. اما به راستی این دشمنان عقل و دین و ویرانگران مکتب و آیین چه کسانی هستند؟

ایشان در مقام توضیح این جریان بسیار خطرناک، بدون ذکری از شخصیت‌ها و چهره‌های برجسته آن، پس از اشاره‌ به گونه‌ای جریان‌شناسی تاریخی دو قطبی (معتدله و مفوضه)، آنان را احیاگران «اندیشه گروهی تندرو با نام «مفوضه»» شمرده، این اعتقاد محوری را به آنان نسبت می‌دهند: «ائمه اطهار در سلسله مراتب عالم وجود در مرتبه مشیت الهی جای می‌گرفتند و تجسّم عملی اراده حق در جهان آفرینش بودند.» این بیان، یک شاخصه مهم اعتقادی برای شناسایی جریان مورد نظر به دست می‌دهد.

ایشان در ادامه توضیحات خود، این جریان را «یک جریان ستیزه‌جو» معرفی کرده، که از جمله ویژگی‌های شاخص آن «تجاسر بر ولیّ امر مسلمین، که مشفقانه آنان را به اعتدال فرا می‌خواند» و «اصرار شدید بر تشویق مردمان به تظاهر و تجاهر به تبرّی و هتک صریح و آشکار نسبت به مقدسات بیش از یک میلیارد مسلمان دیگر جهان، گاه حتی در مرآی و منظر و جلوی چشم آنان» است. این را می‌توان شاخصه رفتاری جریان مورد نظر مدرسی دانست.

در ادامه ایشان به اخباری‌گری هم اشاره کرده، شاخص روش‌شناختی جریان مورد نظر را «اعتماد افسار گسیخته بر آنچه در بهترین فرض، اخباری آحاد است» دانسته، از مشی رایج فقیهان و اصولیان شیعه انتقاد کرده‌اند که: اصول‌الفقه «می‌خوانیم و عمری مدید بر سر آن می‌گذاریم، امّا تمام میراث عظیم علمی خود را در همه ابعاد به سوی اخباریتی کور کشیده‌ایم و نظامی فکری در آن درجه از استحکام و غنا را با جمود و میخکوب شدن بر واقعیت‌های تاریخی دوران‌های دور، در دور و تسلسل باطل افکنده و در تارهای تنیده خود به بند کشیده‌ایم.»

روش معرفتی جریان مورد انتقاد

بنابر این، روش معرفتی جریان افراطی مورد نظر، به‌ظاهر اصولی و در باطن اخباری است.

بدین‌ترتیب، دکتر مدرسی نسبت به «طغیان و غلبه» جریانی هشدار می‌دهد که از باورهای محوری الاهیاتی آن، اعتقاد به ولایت تکوینی اهل‌البیت علیهم‌السلام است؛ روش معرفتی آن به ظاهر اصولی و در واقع اخباری است؛ و نحوه مواجهه آن با سایر مسلمانان ستیزه‌جویانه است. این سه مشخصه اصلی جریانی است که ایشان آن را دشمن عقل و دین و ویرانگر مکتب و آیین معرفی کرده، ما را از خطر آنان بیم می‌دهد.

در سخنان ایشان دو دسته خطر عمده برای این جریان ذکر شده است: یکی اینکه با دامن زدن به احساسات مذهبی از عهده «پاسخ منطقی به ساده‌ترین سؤالات» برنمی‌آید و در نتیجه مذهب شیعه جذابیت خود را برای نسل‌های آینده و همچنین دیگر مذاهب و ادیان از دست داده، احتمالاً در آینده رو به اضمحلال می‌رود. و دوم اینکه با اهانت علنی به مقدسات سایر مذاهب اسلامی، تخم کینه می‌پاشد و زمینه‌ساز جنگ‌های مذهبی خواهد بود.

نکته بسیار مهم در سخنان ایشان این است که به صراحت، غلبه اخباریگری (یعنی بعد روش‌شناختی جریان مذکور)، ستیزه‌جویی (یعنی بعد رفتاری آن) و همچنین دو خطر عمده آن را جملگی نتیجه و ثمره یک چیز می‌داند: اعتقاد این جریان به ولایت تکوینی اهل‌البیت علیهم‌السلام. از نظر مدرسی، ریشه مشکلات جامعه شیعه، رواج اعتقاد به ولایت تکوینی اهل‌البیت علیهم السلام است، و از این‌‌رو «نقد علمی و مبارزه با آن، اولویت اول در میان نیازهایی است که مکتب ما امروز در جهان با آن مواجه است.» پس کانون مورد حمله او اعتقاد به ولایت تکوینی ائمه اطهار علیهم‌السلام است. و وی آن را امّ الامراض معرفی می‌کند.

تفاوت نگاه تاریخی و الاهیاتی

مدرسی که مورخ است، نه متکلم، در مقام نقد و ارزیابی اعتقاد به ولایت تکوینی اهل‌البیت علیهم‌السلام، به جای استفاده از ابزار الاهیات، سعی کرده است از ابزار تاریخ بهره گیرد. او به جای ورود به یک بحث فنی الاهیاتی، و به جای بهره‌گیری از روش صحیح در مباحث کلامی ـ اعتقادی، و به جای طرح دلایل قایلان به ولایت تکوینی و بررسی و نقد آن، کوشیده است ابتدا آثاری تمدنی به این باور نسبت داده، و سپس آن آثار را سخت خطرناک ارزیابی کند. اما این رویکرد دست‌کم از دو جهت آسیب‌پذیر است:

۱) از جهت منطقی: فرض کنیم باور به گزاره P آثار مخرب تمدنی دارد؛ چرا P کاذب است؟ چرا آثار مخرب تمدنی یک باور، شاهد قابل اعتمادی بر کاذب بودن آن باور است؟ باور به اینکه من گرفتار بیماری مهلکی هستم که به زودی مرا از پای در خواهد آورد، می‌تواند در تشدید بیماری مؤثر باشد، اما کاذب نباشد. مشکلات عملی (pragmatic) مستلزم مشکلات نظری (theoretical) نیست، و منطقاً نمی‌توان از مشکلات عملی یک باور، کذب آن باور را نتیجه گرفت.

۲) از جهت معرفت‌شناختی: چگونه می‌توان ادعای «آثار مخرب تمدنی داشتن یک باور» را موجّه (justified) کرد؟ فرض کنیم جامعه الف دچار مشکلات تمدنی a و b شده است. چگونه می‌توان به نحو موجهی، عامل اصلی این مشکلات را باور به P دانست؟ جامعه الف حالات ذهنی مشترک متعدد، از جمله باورهای مشترک متعدد، و افزون بر آن، رویه‌های عملی مشترک متعدد دارد، چگونه می‌توان نشان داد مشکلات تمدنی a و b ناشی از باور به P است، نه ناشی از دیگر باورها (باور به یا یا و …)، یا رویه‌ها (رویه عملی یا یا و …)؟ چه نوع مشاهداتی می‌تواند ادعای «علّیت باور به P نسبت به مشکلات a و b»را تقویت کند؟ مدلل‌ساختن این دست ادعاهای علّی، فرایند مطالعاتی پیچیده‌ای دارد، که حتی اشاره به آن نیز در سخنان دکتر مدرسی غایب است.

نمونه‌های نقض مدرسی؛ دفاع از ولایت تکوینی توسط بزرگان شیعه

از این دست مشکلات که بگذریم، شواهدی جدّی علیه ادعای مدرسی وجود دارد، و ادعای علیّت و سببیّت اعتقاد به ولایت تکوینی اهل‌البیت علیهم‌السلام نسبت به مشکلات فوق را نقض می‌کند. در میان حامیان اصلی دیدگاه ولایت تکوینی اهل‌البیت علیهم‌السلام شخصیت‌های برجسته‌ای حضور دارند که نه مشی اخباری داشته‌اند، نه «تجاسر بر ولیّ امر مسلمین» می‌کرده‌اند، بلکه خودشان به گفته جناب مدرسی، «ولی امر مسلمین» بوده‌اند، نه «بر تشویق مردمان به تظاهر و تجاهر به تبرّی» اصرار داشته‌اند، که خودشان از سردمداران دعوت به وحدت مسلمین بوده‌اند، و نه از «پاسخ منطقی به ساده‌ترین سؤالات» عاجز بوده‌اند، بلکه از بهترین مدافعان تشیع در اعصار اخیر بوده‌اند، اعاظمی همچون امام خمینی و علامه طباطبایی و استاد مطهری.

مرحوم مطهری در وجیزه «ولاء و ولایت‌ها» (۱۳۷۴، ص۲۸۴ به بعد) ولایت تکوینی را بر وفق قوس صعود توضیح داده، از آن دفاع کرده‌اند، و مرحومان خمینی (۱۳۷۲، از جمله در صص۶۱، ۷۸) و طباطبایی (۱۳۶۵، ص۱۰۵) و طهرانی (۱۴۲۰، ج۵، ص۱۱۴، ۱۲۸-۱۲۹) از جمله بزرگانی هستند که آن را بر پایه قوس نزول شرح داده و بر کرسی قبول نشانده‌اند. از میان اصحاب معاصر مشرب کلامی نیز تنها به ذکر استاد علی ربانی گلپایگانی (۱۳۸۸) بسنده می‌کنم که در چارچوب کلامی، از باور به «نقش فاعلی امام در نظام آفرینش» دفاع کرده است.

در اینجا یکی دو عبارت از امام خمینی با ترجمه مرحوم فهری می‌آورم تا منزلت این دیدگاه بیشتر روشن شود:

«احادیثی که از صاحبان وحی و تنزیل درباره ابتداء آفرینش آنان و سرشت ارواح‌شان رسیده است و اینکه رسول خدا و علی (صلی الله علیهما و آلهما) و یا ارواح ائمه هدی (علیهم‌السلام) نخستین آفریده بودند، اشاره به آن است که روحانیت آنان که عبارت از مشیت مطلقه الهی و رحمت واسعه اوست، تعین عقلی یافته است.» (ص۱۳۶)

«اینکه [رسول خدا (ص)] فرمود: «اگر ما نبودیم خدای تعالی آدم را نمی‌آفرید» تا آخر حدیث، از آن جهت است که آنان واسطه‌ها میان حق و خلقاند و روابط فیما بین حضرت وحدت محض، و کثرت تفصیلی هستند، و این قسمت از روایت در مقام بیان آن است که آنان واسطه در اصل وجودند، و مظهر رحمت رحمانیهاند؛ که رحمت رحمانیه، اصل وجود را افاضه می‌کند؛ بلکه رحمت رحمانیه، خود مقام ولایت آنهاست، و بلکه آنان اسم اعظم الهی هستند؛ که اسم رحمن و رحیم تابع اسم اعظم‌اند. همچنانکه قسمت دیگر روایت که بعد از این است، یعنی آنجا که می‌فرماید: “چگونه ما برتر از فرشتگان نباشیم”، در مقام بیان آن است که آنان واسطه‌های کمال وجوداند و مظهر رحمت رحیمیه‌اند که کمال وجود به واسطه رحمت رحیمیه ظاهر می‌شود. پس دایره وجود به وسیله آنان تمام می‌شود و غیب و شهود به واسطه آنان ظهور می‌یابد، و فیض الهی در نزول و صعود به دست آنان جاری می‌شود.» (صص۱۸۰-۱۸۱)

این بیانات تنها نمونه‌ای از کلمات ایشان در این باب است. اساساً موضوع اصلی رساله مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه همین است. در دیگر آثار ایشان از جمله در مواطن مختلف رساله فارسی کشف الاسرار نیز می‌توان این دیدگاه را یافت. حال باید از جناب مدرسی پرسید: آیا واقعاً شما نمی‌دانید از نظر کسی که خودتان «ولی امر مسلمین» می‌خوانید، «ائمه اطهار در سلسله مراتب عالم وجود در مرتبه مشیت الهی جای می‌گرفتند و تجسّم عملی اراده حق در جهان آفرینش بودند»؟ پس چگونه مسلمانان را از این باورها می‌ترسانید؟ آیا واقعاً از نظر شما باورهای «ولی امر مسلمین»، باورهای «یک جریان به شدّت افراطی، انحرافی، متحجّر و واپس‌نگر» است؟!

نتیجه‌گیری: آیا نقد مدرسی از ولایت تکوینی مستدل است؟

طبق گفته‌های آقای مدرسی، نتیجه باور به ولایت تکوینی اهل‌البیت علیهم‌السلام، مشی اخباری و «اعتماد افسار گسیخته بر آنچه در بهترین فرض، اخباری آحاد است» و همچنین ستیزه‌جویی و «تشویق مردمان به تظاهر و تجاهر به تبرّی و هتک صریح و آشکار نسبت به مقدسات بیش از یک میلیارد مسلمان دیگر جهان» است. اما به روشنی می‌بینیم که این ادعای کلی، با بزرگانی که نامشان رفت، نقض می‌شود. آیا واقعاً مدرسی مایل است نشان دهد که مشی کسانی چون طباطبایی و خمینی و مطهری و طهرانی، مشی اخباری بوده است، و آنان مردم را به تظاهر و تجاهر به هتک صریح مقدسات بیش از یک میلیارد مسلمان تشویق می‌کرده‌اند؟! اگر چنین نیست، پس چگونه بی‌پروا احکام کلی صادر می‌کند، و چنین نتایج و ثمراتی برای اعتقاد به ولایت تکوینی برمی‌شمارد؟

این چند شخصیت تنها و تنها دو سه نمونه از جمع غفیر و گستره عظیم حامیان این نگره هستند. طرح شمه‌ای از تاریخ این اعتقاد، خود رساله مبسوطی خواهد شد. اعتقاد به ولایت تکوینی امامان علیهم‌السلام به ویژه به معنای نقش و اثر آنان در نظام آفرینش، باوری پرطرفدار از جمله در میان فیلسوفان متأله و سلسله عارفان شیعه و گروهی از متکلمان بوده است، که از یک سو بر مبانی فلسفی ـ عرفانی از جمله تئوری آفرینش طولی و صدور سلسله مراتبی فیض و قواعدی همچون «الواحد لایصدر عنه الا الواحد» استوار شده است، و از سوی دیگر با تفسیر برخی احادیث، از جمله احادیث نورانیت و خلقت عقل، مؤیدات روایی و نقلی کسب کرده است. از منظر الاهیاتی، موضوع ولایت تکوینی از موضوعات مهم و ذات غصون و شجون است، که در باب آن باید رساله‌ها نوشت، و موضوعی نیست که بدین سهولت بتوان درباره آن اظهار نظر کرد. جناب مدرسی باید آگاه باشند که حمله به چنین دیدگاهی که در طول تاریخ، مستظهَر به دلایل متعدد عقلی و نقلی شده است و نیک‌نامان بسیاری از آن دفاع کرده‌اند، کار چندان خُردی نیست.

جناب مدرسی از مرحوم علامه امینی نیز یاد کرده، به سخنی از ایشان ذیل غدیریه بُرسی اشاره کرده‌اند؛ اما چه خوب است تمام آن سخن (۱۹۶۷، ج۷، صص۳۴-۳۷) را بیاوریم و ببینیم چگونه آن مرد بزرگ تمام قد از بُرسی دفاع کرده، اتهام غلو به او را ردّ کرده است. هر کس مشارق انوار الیقین بُرسی را خوانده باشد، می‌داند که وی به کدام یک از دو گروه مورد نظر مدرسی وابسته است: مفوضه یا معتدله.

«تجد کتبه طافحه بالتحقیق و دقه النظر … کما أن له فی ولاء أئمه الدین علیهم السلام، آراء و نظریات لایرتضیها لفیف من الناس، و لذلک رموه بالغلو و الارتفاع، غیر ان الحق ان جمیع ما یثبته المترجم لهم علیهم السلام من الشئون هی دون مرتبه الغلو غیر درجه النبوه، و قد جاء عن مولانا أمیرالمؤمنین علیه السلام قوله: إیاکم و الغلو فینا، قولوا: إنا عبید مربوبون، و قولوا فی فضلنا ما شئتم. و قال الامام الصادق علیه السلام: اجعل لنا ربا نؤوب إلیه و قولوا فینا ما شئتم. و قال علیه السلام: اجعلونا مخلوقین و قولوا فینا ما شئتم فلن تبلغوا.

وأنی لنا البلاغ مدیه ما منحهم المولی سبحانه من فضائل و مآثر؟ وانی لنا الوقوف علی غایه ما شرفهم الله به من ملکات فاضله، و نفسیات نفیسه، و روحیات قدسیه، و خلائق کریمه، و مکارم و محامد؟ فمن ذا الذی یبلغ معرفه الامام؟ أو یمکنه اختیاره؟ هیهات هیهات ضلت العقول، و تاهت الحلوم، و حارت الالباب، و خسئت العیون، و تصاغرت العظماء، و تحیرت الحکماء، و تقاصرت الحلماء، و حصرت الخطباء، و جهلت الالباء، و کلت الشعراء، و عجزت الادباء، و عییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه، و فضیله من فضائله، و أقرت بالعجز و التقصیر، و کیف یوصف بکله؟ أو ینعت بکنهه؟ أو یفهم شئ من أمره؟ أو یوجد من یقوم مقامه و یغنی غناه؟ لا. کیف؟ و أنی؟ فهو بحیث النجم من ید المتناولین و وصف الواصفین، فأین الاختیار من هذا؟ و أین العقول عن هذا؟ و أین یوجد مثل هذا؟ و لذلک تجد کثیرا من علمائنا المحققین فی المعرفه بالاسرار یثبتون لائمه الهدی صلوات الله علیهم کل هاتیک الشئون و غیرها مما لایتحمله غیرهم، و کان فی علماء قم من یرمی بالغلو کل من روی شیئا من تلکم الاسرار حتی قال قائلهم: إن أول مراتب الغلو نفی السهو عن النبی صلی الله علیه وآله إلی أن جاء بعدهم المحققون و عرفوا الحقیقه فلم یقیموا لکثیر من تلکم التضعیفات وزنا، هذه بلیه منی بها کثیرون من أهل الحقائق و العرفان و منهم المترجم، و لم تزل الفئتان علی طرفی نقیض، و قد تقوم الحرب بینهما علی أشدها، و الصلح خیر؛

نوشته‌هایش سرشار است از پژوهش‌ها و موشکافى‌ها. … هم در دوستى پیشوایان کیش ما- درود بر ایشان- برداشت‌ها و نگرش‌هایى دارد که برخى نمى‌پسندند و او را تندرو و گزاف‌گوى مى‌شمارند ولى جایگاه‌هایى را که وى براى آنان- درود بر ایشان- شناخته- در همه جا- به تندروى نمى‌انجامد و پایگاه پیام‌آورى هم نیست چنانچه از سرور ما فرمانرواى گروندگان درود بر او باد- گزارش کرده‌اند که گفت: ” از گزاف‌گویى درباره ما بپرهیزند، بگویید ما بندگانى هستیم که پروردگار داریم و در برترى ما هر گونه خواهید به سخن پردازید. ” و پیشواى راستگو- امام صادق درود بر او باد گفت: ” براى ما پروردگارى بشناسید که به سوى او باز مى گردیم و درباره ما- هر گونه خواهید به سخن پردازید. ” و هم وى که درود بر او باد گفت: ” ما را از آفریدگان بشمارید و هرگونه خواهید درباره ما سخن کنید که به آنجا که باید نخواهید رسید ” .

کجا مى‌توانیم مرز برترى‌ها و سرافرازى‌هایى را بنگریم که پروردگار پاک به ایشان بخشیده است؟ و کى مى‌توانیم از همگى سر بلندى‌هایى آگاه شویم که خداوند ویژه آنان گردانیده؟ از آن منش‌هاى برجسته؟ و جانى با مایه‌هاى پر ارج؟ و روانى با نمایش‌هاى آسمانى؟ و خوى‌هاى بزرگوارانه؟ و جوانمردى‌ها و ستودگى‌ها؟” و کیست که به شناسایى امام رسد؟ یا او را برگزیند؟ نه نه خردها گمراه مى‌شود و بردبارى‌ها سرگردان و مغزها پریشان و دیده‌ها نابینا، بزرگان خرد مى‌شوند و فرزانگان در مى‌مانند و بردباران گام واپس مى‌نهند و سخنرانان زمینه گفتار را تنگ مى‌یابند، کار خردمندان به نادانى مى‌کشد، زبان سرایندگان بند مى‌آید، سخنوران، ناتوان مى‌گردند و نغز سخنان به ستوه مى‌آیند از اینکه یکى از جایگاه‌هاى او را بنمایند- یا یکى از برترى‌هایش را- همگان ناتوانى و کوتاهى خود را به زبان مى‌آرند. چگونه مى‌توان همه منش‌هایش را دریافت یا ژرفاى هستى او را باز نمود یا چیزى از کار او پى برد یا کسى را جست که بر جایش بنشیند و همچون او بى نیازى ببخشد؟ نه چگونه و کجا؟ او همچون اخترى است که کسانى خواهند در دست گیرند و چگونگى او را باز گویند. در این جا گزینش را چه کار و کجا مى توان مانند این را یافت؟از همین روى مى‌بینى بسیارى از دانشوران ما که در شناخت رازها پژوهشگر بوده‌اند این جایگاه‌ها- و جز آن از جایگاه‌هایى- را سزاوار پیشوایان راستین- درودهاى خدا بر ایشان- مى‌دانند که دیگران آن برداشت‌ها را بر خویش هموار نمى‌کنند، در میان دانشمندان قم کسانى بوده‌اند که هر که را چیزى از این رازها باز مى‌گفته از تندروان مى‌شناخته‌اند تا جایى که گوینده ایشان گفته: نخستین گام از گزاف‌گویى آن است که پیامبر درود و آفرین خدا بر وى و خاندانش- را از فراموشکارى بر کنار بشماریم تا پژوهشگران پس از ایشان آمدند و- با شناخت حقیقت- بسى از سخنان ناچیز کننده را کنار نهادند و این درد سرى است که بسیارى از مردان بینش- همچون برسى- دچار آن بوده‌اند و همیشه هر دو گروه در سوى ناساز با یکدیگر مى‌زیسته‌اند و نبرد- به سخت‌ترین گونه‌اى- میانشان دنباله داشته- که آشتى بهتر استجان سخن آنکه روان‌ها در روبه‌رو شدن با حقیقت‌هاى استوار- بر بنیادهاى سرشت‌ها و آمادگى‌هاى خود- جدایى‌هایى با یکدیگر دارند، رازهاى پیچیده بر برخى از آنها گران مى‌آید و برخى دیگر نیز- براى گنجاندن آن در خویش- کشش و گسترش فراوانى مى‌نماید و خیلى ساده است که گروه نخستین به آنچه نمى‌داند تن در ندهد و دسته دوم نیز بر بنیاد دانش خود نتواند آنچه را به استوارى شناخته، نادرست انگارد و اینجا، پاى ناسازگارى‌ها به میان آید و بازار کین توزى داغ مى‌شود، ما کوشش‌هایى را که هر یک از دو گروه به کار انداخته اند بزرگ مى‌داریم زیرا مى‌دانیم آرمان‌هایى نیکو داشته و در جستجوى راستى در کناره‌هاى راه گام مى‌زده‌اند و مى‌گوییم” :بر آدمى است که به اندازه توان خود بکوشد ولى پیروزى او بر خودش نیست”.» (۱۳۸۷، صص۶۳-۶۴)

آیا واقعاً جناب مدرسی نمی‌داند که امینی بزرگوار در این متن، همفکران او را «لفیفٌ من الناس» خوانده که «أهل الحقائق و العرفان» را رمی به غلو و ارتفاع می‌کنند؟ جناب مدرسی مطمئناً می‌دانند که بُرسی چه مقاماتی برای ائمه علیهم‌السلام ذکر کرده است و می‌دانند که آن مقامات نه کمتر از ولایت تکوینی که چه بسا فراتر از آن است، و می‌دانند که مرحوم امینی در اینجا جمیع ما یُثبِته البرسی لهم علیهم السلام را دون مرتبه غلو ارزیابی می‌کند، پس وجه تجاهل العارف جناب مدرسی چیست؟

در مجموع، روشن است که این دست باورها، مدافعان بزرگ و نیک‌نامی دارد که هویت شیعه معاصر با نام آنان پیوند خورده است، و باورهای «اقلیتی منعزل» نیست و پیشینه‌ای به مراتب بیش از «نیم قرن» دارد؛ و خطرناک جلوه دادن این باورها به منزله خطرناک جلوه دادن الاهیات رسمی شیعه است.

رویکرد و شیوه بحث جناب مدرسی، درست گرفتار همان مشکلی است که از آن پرهیز می‌دهد: افراط و بزرگ‌نمایی! اگر غلو و افراط مذهبی ناصواب است، دیگر انواع افراط هم ناصواب و دور افتادن از وادی حقیقت است. معرفی بخش اعظم جهان تشیع، به عنوان جریانی خطرناک که کیان تشیع را تهدید می‌کند، نه مقتضای اعتدال و میانه‌‌روی، که در پیش گرفتن راه افراط و غلو است. متأسفانه مدرسی چنان میل به افراط کرده است، که در اظهار نظری سلفی‌مآبانه، اعتقاد به مقامات تکوینی ائمه اطهار علیهم‌السلام را با اعتقاد به توحید ناسازگار ارزیابی می‌کند. او حتی خواهان محدود شدن آزادی‌ بیان طرفداران نگره ولایت تکوینی شده است. اما چه معیاری می‌تواند این محدودیت را تجویز کند؟ مسلماً صرف مخالفت فکری آنان با مدرسی نمی‌تواند مجوز این محدودیت باشد.

غلو و افراط، منحصر در غلو مذهبی نیست، و گونه‌های بسیار دارد، و چه بسا برخی غلوهای غیرمذهبی پرخطرتر از غلو مذهبی باشد. استفاده از تعابیر نامناسب برای شخصیت‌های سیاسی، چه در مقام ستایش و چه در مقام نکوهش، گونه‌ای افراط و غلو و زیاده‌روی است. سیاه‌نمایی وضعیت اقتصادی و معیشتی یک جامعه، درافتادن در افراط و غلو است. بهشت‌جلوه‌دادن یک کشور و جهنم‌نشان‌دادن کشوری دیگر، نوعی دیگر از افراط و غلو است. غلوهای سیاسی یا علمی یا فرهنگی یا اجتماعی نیک‌بخت‌تر از غلوهای مذهبی نیستند. غلو، از هر نوع و در هر گرایش، ناصواب است، چرا که دور افتادن از حقیقت است.

اما مرز غلو و اعتدال کجاست؟ جز مرز حق و باطل است؟ اگر این مرز حق و باطل است که مرز غلو و اعتدال را تعیین می‌کند، پس تمام مسئله این است که مرز حق و باطل کجاست. فروترنشاندن صاحبان حقیقی یک فضیلت از فضیلت‌شان، اعتدال نیست، انحراف از جاده حقیقت و درافتادن در دام تقصیر است. شایسته است مجتهدانه و عالمانه و منصفانه، و برپایه مبانی مذهبی و نه سکولار، در مورد جایگاه تکوینی و منزلت هستی‌شناختی ائمه اطهار علیهم‌السلام بحث و فحص کنیم و پیش از دست‌یافتن به نتایجی قابل دفاع، مؤمنان و عالمان را به انحاء اتهامات نکوبیم و مخاطبان را بی‌دلیل نهراسانیم.

از سوی دیگر، شایسته و بلکه لازم است که مخالفان موضع دکتر مدرسی، به شدت از بی‌احترامی و هتک حرمت ایشان بپرهیزند و حریم ایشان را ـ که افزون بر دانش و تخصص، از ایمان به خداوند و پیامبر عظیم‌الشأن اسلام صلوات الله علیه و آله برخوردارند و در سلک برادران عزیز ما هستند ـ پاس دارند. روشن است که هتک حرمت مانند ایشان از نمونه‌های افراط و درغلطیدن در زشتی‌هاست، و در زمره آزادی بیان مشروع نیست.

و اما انتشار اهانت به دکتر مدرسی؛ آیا پاس‌داشت حریم آزادی بیان است؟ به گمان من پاس‌داشت آزادی‌های نامشروع است، نه آزادی‌های مشروع. مرز میان آزادی‌های مشروع و آزادی‌های نامشروع مرز حق و باطل است. البته مرز حق و باطل، سخت ظریف و دشواریاب است، و تلاش‌های بسیار باید تا مرز آزادی بیان مشروع و آزادی بیان نامشروع شناخته شود. اما هرچند مواضع مرزی حق و باطل مبهم و دشواریاب است، چنین نیست که نمونه‌های روشنی از حق و باطل، و از آزادی بیان مشروع و نامشروع در اختیار نداشته باشیم. آزادی برای ترغیب به دزدی و قانون‌شکنی و کشتن بی‌گناهان، و آزادی برای توهین به انسان‌های شریف و مؤمن و عالم از جمله مصادیق روشن آزادی‌های نامشروع است. اینها از جمله موارد مرزی و اختلافی نیست. حتی اگر کسانی مایل باشند اساساً هرگونه توهین را از شمول آزادی بیان مشروع خارج کنند، دست‌کم توهین به انسان‌های شریف و مؤمن و عالم نباید از جمله موارد اختلافی باشد. یک جامعه اخلاقی به هیچ‌وجه این دست اظهارات و نشر آنها را در زمره آزادی‌های مشروع قرار نمی‌دهد. بله، ممکن است برخی لیبرال‌های افراطی، اساساً مرز میان آزادی‌های مشروع و نامشروع را ساختگی بدانند و از آزادی مطلق مایل به آنارشی دفاع کنند، اما من در اینجا مفروض می‌گیرم که عزیزان ما در دین‌آنلاین از آن گروه نیستند. پس دست‌کم در اینجا لازم نیست برای آنها استدلال کنم. تنها باید یادآوری کرد که لازم است مبنایی برای انتشار اظهار نظرات کاربران خود در نظر بگیرند که مرز میان آزادی بیان مشروع و نامشروع را به جدّ پاس بدارد؛ چرا که بی‌توجهی به این مرز خود گونه‌ای از افراط و درافتادن در دام باطل است. و العاقبه للمتقین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

منابع:

امینی نجفی، عبدالحسین (۱۳۸۷). ترجمه الغدیر، ج۱۳، ترجمه علی اکبر ثبوت. تهران: بنیاد بعثت.

امینی نجفی، عبدالحسین (۱۹۶۷). الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب. بیروت: دارالکتاب العربی.

حسینی طهرانی، سیّد محمدحسین (۱۴۱۹). امام شناسی، ج۵. مشهد: انتشارات علامه طباطبایی.

خمینی، سیّد روح‌الله (۱۳۶۸). مصباح‌الهدایه الی الولایه و الخلافه، ترجمه سید احمد فهری. تهران: پیام آزادی.

خمینی، سیّد روح‌الله (۱۳۷۲). مصباح‌الهدایه الی الولایه و الخلافه. چاپ سیّد جلال‌الدین آشتیانی. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

طباطبایی، سیّد محمدحسین (۱۳۶۵). رساله الوساطه، در رسائل التوحیدیه، صص۱۰۱ ـ ۱۶۳. قم: بنیاد علمی و فکری استاد علامه سیّد محمدحسین طباطبایی.

گلپایگانی، علی ربانی (۱۳۸۸). «نقش فاعلی امام در نظام آفرینش» در انتظار موعود، ش۲۹، صص۷-۳۰.

مطهری، مرتضی (۱۳۷۴). ولاء و ولایت‌ها. در مجموعه آثار، ج۳، صص۲۵۳ـ ۳۰۷. تهران: انتشارات صدرا.

چندی پیش سایت وزین دین‌آنلاین گزارشی مختصر از سخنرانی استاد محترم آقای دکتر سید حسین مدرسی طباطبایی با عنوان «نقد حال تشیع: امیدها و نومیدی‌ها» منتشر کرد، که اظهارنظرهای موهنی در پی داشت.

در مورد نشر گزارش این سخنرانی، دست‌کم با سه پدیده مواجه‌ایم که هر سه، هم با موضوع غلو و افراط مرتبط است، و هم با موضوع آزادی بیان: ۱) سخنرانی دکتر مدرسی، ۲) اظهار نظرهای نسنجیده برخی کاربران، و ۳) انتشار آن اظهارات توسط دین‌آنلاین.گونه‌های غلو و آزادی بیان

مطالب مرتبط
منتشرشده: 8
  1. کمال

    آقای طالقانی، ضمن سپاس از تاملات و مقاله شما، به نظر می‌رسد در نقد بحث آقای مدرسی طباطبایی گرفتار مغالطه پهلوان پنبه شده‌اید. یعنی ابتدا چیزی به متن ایشان نسبت داده‌اید که حمله بر آن و نقدش آسان است و سپس شروع به نقد کرده‌اید. در حالی که آقای مدرسی طباطبایی در آن سخنرانی ولایت تکوینی ائمه را انکار نکرده‌اند، شما اساس نقدتان را بر این گذاشته‌اید که ایشان ولایت تکوینی را انکار کرده و سپس کوشیده‌اید شواهدی بیاورید مبنی بر اینکه ائمه واجد ولایت تکوینی بوده‌اند و این امر مورد اجماع علمای شیعه است از جمله همان کسانی که آقای مدرسی اهل نهضت معتدل و عقلی شیعه می‌خواند. عین سخن آقای مدرسی را بخوانید:
    «در این جهان‌بینی، ائمه اطهار در سلسله مراتب عالم وجود در مرتبه مشیت الهی جای می‌گرفتند و تجسّم عملی اراده حق در جهان آفرینش بودند. لازمه ضروری و بی چون و چرای این تحلیل، اعتقاد به خالقیت و رازقیت ائمه اطهار نسبت به کل کائنات از ازل تا ابد، علم نامحدود و بالفعل آنان به ما کان و ما یکون و ما هو کائن (در معنی انکشاف حضوری تفصیلی از آن گونه که در مورد پروردگار صادق است)، و قدرت مطلقه و تصرف بالفعل آنان در سرتاسر عالم وجود است. … اعتقاد به خالقیت و رازقیت و قدرت و علم مطلق ائمّه، لازمه ضروری و بی چون و چرای آن تحلیل است … یک نظام عقیدتی که معتقد باشد سراسر کائنات را از ازل تا ابد یک مجموعه چهارده نفری از انسان‌های این سیاره موسوم به زمین در یک وجود فراتاریخی، ولو با استناد نهایی به خدا، آفریده و روزی می‌دهد و گردش چرخ هستی را جزء به جزء مدیریت می‌نماید بر نمی‌تابد».
    سحن از قدرت مطلقه و تصرف بدون محدودیت در جهان آفرینش است نه ولایت تکوینی؛ سخن از تصرف در جزء به جزء گردش چرخ هستی است، برادر. از ولایت تکوینی ائمه خوانش‌ها و قرائت‌های متعددی می‌توان به دست داد که سخن آقای مدرسی تنها نقد یکی از این خوانش‌ها یعنی همان خوانش افراطی و غلوآمیز است که ولایت تکوینی مطلقه و بدون قید را مبنا و اساس تشیع و نظام امامت شیعه تلقی کرده است.
    لذا نقد شما وارد به نظر نمی‌رسد. چه آنکه برخورد دقیق و وفادار به متن با سخنان آقای مدرسی که مورد نقد شما بوده، ندشته اید.

    1. سلام دوست عزیز. لطفا یک بار دیگر به نقل قول از امام خمینی مراجعه کنید و ببینید که ایشان دقیقا ملتزم به همان چیزی هستند که جناب مدرسی آن را غلو می انگارند. یکی از آنها این است: «روحانیت آنان [رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام] که عبارت از مشیت مطلقه ی الهی و رحمت واسعه ی اوست.» به تعبیر «مشیت مطلقه الهی» توجه فرمایید.
      همواره عقب نشینی بهترین دفاع نیست، اما ما از عقب نشینی دوستان از مواضع نادرستشان استقبال می کنیم. موفق و پیروز باشید.

      1. اشتباها منفی زدم

    2. به این جمله ی آقای طالقانی توجه کنید:
      «باید از جناب مدرسی پرسید: آیا واقعاً شما نمی‌دانید از نظر کسی که خودتان «ولی امر مسلمین» می‌خوانید، «ائمه اطهار در سلسله مراتب عالم وجود در مرتبه مشیت الهی جای می‌گرفتند و تجسّم عملی اراده حق در جهان آفرینش بودند»؟»
      بحث دقیقا بر سر این است که از نظر بسیاری از بزرگان شیعه، ائمه اطهار در سلسله مراتب عالم وجود در مرتبه مشیت الهی جای می‌گیرند و تجسّم عملی اراده حق در جهان آفرینش هستند. در حالی که طبق نقل قول خودتان از آقای مدرسی، ایشان این را غلو می پندارد. بنابر این آقای طالقانی گرفتار مغالطه پهلوان پنبه نشده است.

  2. محمد

    به نظر میرسد که جناب اقای طالقانی اساس مطلب را درنیافته اند. از وجه سیاسی و اجتماعی قضیه و استناد مدرسی به «ولی امر مسلمین» که منظور مدرسی از آن ظاهراً تنها مقام معظم رهبری (ایت الله خامنه ای) است و نه ولی فقیه پیشین (مرحوم امام خمینی) که بگذریم، باید به این نکته توجه داشته باشیم که سخنان مرحوم امام، علامه طباطبایی، مرحوم مطهری و مرحوم حسینی طهرانی همگی مستند به روایاتی است که مدرسی طباطبایی مطابق نقد تاریخی/ حدیث شناختی خود آنها را نامعتبر می انگارد و برساختۀ همان اهل غلو. افزون بر این، مرحوم امام و علامه طباطبایی و مرحوم مطهری و مرحوم طهرانی از دلبستگان آرای نظری ابن عربی بوده اند که از قضا دست کم از قرن هشتم و از طریق سید حیدر آملی با برخی آموزه های شیعی پیوند یافته بود (و نهایتاً به همان تفاسیری انجامید که حافظ رجب برسی نماینده آن است، چه مرحوم علامه امینی او را ستوده باشد و چه نستوده باشد). بنابراین عدم نقد حدیث به روش فنی قدما (همچون نجاشی و شیخ مفید) در کنار دلبستگی به آرای ابن عربی موجب شده که این بزرگان قائل به ولایت تکوینی اهل بیت باشند. وانگهی آقای طالقانی با این استناد نقلی در پی چه هستند؟ میخواهند بگویند چون این بزرگواران چنین اعتقادی داشته اند پس باید ولایت تکوینی را دربست پذیرفت؟ اگر در برابر این بزرگان از آیت الله بروجردی و آیت الله سیستانی سخن بگوییم که مخالف ارای باطن گرایانه ابن عربی و آگاه به نقد حدیث شناختی قدما بوده اند و نظری همسو با مدرسی داشته و دارند، آنگاه چه باید بکنیم؟ بنابراین آقای طالقانی باید از استناد به اشخاص بپرهیزند، مخصوصاً اگر ما مبانی آن بزرگان مورد ایتناد را نیز محل سؤال و تردید بدانیم.
    نکته دیگر اینکه جناب طالقانی گفته اند: تاریخ یک علم با خود یک علم یکی نیست. این در باب علومی همچون فیزیک و شیمی و ریاضیات صحیح است، اما در باب حدیث شناسی (که مهمترین مستندات ولایت تکوینی ائمه بر آن مبتنی است) نمیتواند درست باشد؛ چراکه نقدو برررسی احادیث اساساً مطالعه ای تاریخی است و نه استدلالی/ عقلی یا به تعبیر جناب طالقانی متکلمانه.
    نکته سوم اینکه جناب طالقانی در مورد سخنان جناب مدرسی تعبیر «سلفی مآبانه» را به کار برده اند. آیا این تعبیر خود نوعی توهین و بهانه دادن به دست دشمنان و مخالفان نقد درست نیست؟ چرا میخواهیم با کاربرد این تعبیر و نظایر آن بازار جاهلان را گرم کنیم و آنان را بر دانشمندان بشورانیم؟ در نقد علمی چه جای کاربرد چنین تعابیری است؟ آیا این تعبیر نظیر همان جفایی نیست که مطهری را به وهابیت و بهشتی را به تسنن متهم می نمود؟ آیا بهتر نیست که بیشتر مراقب باشیم؟
    نکته دیگر اینکه به نظر میرسد جناب مدرسی مخالف آزادی بیان طرفداران دانسته و نادانسته اهل غلو نیستند. آنها به اندازه کافی تریبون و وسیله تبلیغی دارند. هشدار مدرسی آن است که مراقب باشید این گروه عقاید افراطی (و مطابق نظر مدرسی: مخالف با آموزه های اصیل و راستین اهل بیت) خود را به جای آموزه های اصیل علوی به مردم جهان نفروشند؛ و تفسیر اصیل اهل بیت از اسلام در این میانه مهجور و مغفول نماند. همین و بس.

    1. دوستدار محمد

      گویا لازم است محمد عزیز، دست‌کم یکبار دیگر نوشته جناب طالقانی را بخواند. ادعای اصلی او چیست؟ ادعا این است که جناب مدرسی از غلو مذهبی انتقاد می‌کند ولی خودش در دام غلو غیرمذهبی افتاده است. آقای مدرسی در سخنرانی مونترال نتایجی عملی برای باور به ولایت تکوینی اهل‌ بیت علیهم السلام ذکر کرده‌اند و طالقانی نشان داده است که این اشکالات عملی بی‌ثمر است و سه ایراد به مدعای مدرسی وارد کرده است. سومین اشکال این است که حضرات طباطبایی و دیگران قایل به ولایت تکوینی بوده‌اند ولی اخباری‌مسلک و اهانت‌کننده به باورهای یک میلیارد مسلمان نبوده‌اند. پس آنچه که مدرسی از نتایج عملی باور به ولایت تکوینی شمرده قابل قبول نیست.
      نکته دوم اینکه آیا واقعاً دکتر مدرسی، رهبری را «ولی امر مسلمین» می‌داند، ولی امام خمینی را نه؟!
      سوم اینکه دانش کلام غیر از تاریخ دانش کلام است؛ چنانکه اعتقادات، غیر از تاریخ اعتقادات است و هکذا. باید روشن باشد که جناب مدرسی اظهار نظر کلامی ـ اعتقادی می‌کند یا اظهار نظر تاریخی. اگر دعاوی ایشان اعتقادی ـ کلامی است، باید دانست که روش صحیح در اعتقادات، روش صرفاً نقلی نیست و نمی‌توان منابع دیگر معرفت را که مورد تأیید وحی و خاندان وحی علیهم‌السلام هم بوده است تعطیل کرد، مگر آنکه اخباری باشیم.
      چهارم آنکه چنانکه در نوشته جناب طالقانی اشاره شده است «از منظر الاهیاتی، موضوع ولایت تکوینی از موضوعات مهم و ذات غصون و شجون است، که در باب آن باید رساله‌ها نوشت، و موضوعی نیست که بدین سهولت بتوان درباره آن اظهار نظر کرد.» اگر جناب مدرسی مایل‌اند وارد این مبحث دشوار شوند باید به شیوه‌ی علمی و صحیح و با ذکر ادله و با بررسی جزئیات، وارد شوند.
      پنجم آنکه تعبیر «اظهار نظری سلفی‌مآبانه» غیر از سلفی‌دانستن شخص است. تعبیر «اظهار نظر سلفی‌مآبانه» در مورد «ناسازگار دانستن اعتقاد به مقامات تکوینی ائمه اطهار علیهم‌السلام و اعتقاد به توحید» کاملاً صحیح و رساست و به هیچ‌وجه توهین نیست. باید به کسی که این دو اعتقاد را ناسازگار معرفی می‌کند گفت: برادر! چه می‌کنی؟! آیا به لوازم ناسازگار معرفی کردن این دو اعتقاد توجه داریم؟! از این اعلان نظر، بوی تکفیر نمی‌آید؟ ما به هیچ‌وجه انکار ولایت تکوینی اهل‌بیت علیهم السلام را «عناد با اهل بیت پیامبر و مخالفت با ضروریات مذهب» نمی‌دانیم، اما آیا جناب مدرسی مایل‌اند معتقدان به ولایت تکوینی را منکر توحید بخوانند؟!
      نکته آخر آنکه جناب مدرسی خواهان محدودشدن معتقدان به ولایت تکوینی شده‌اند. کف محدودشدن، محدود شدن آزادی بیان نیست؟

  3. اینکه حرف طباطبایی، مطهری، جوادی و غیره در ولایت تکوینی ائمه درست است یا نه یک چیز است و اینکه بگوییم معتقدان به این فکر اخباری بودند (اتهام جناب مدرسی) یک چیز دیگر. معتقدان به این فکر عموما گرایش فلسفی عرفانی صدرایی-ابن عربی دارند و تقریبا بیشتر کسانی هستند که از بنیانگذاران جمهوری اسلامی یا از حامیان آن بودند.
    ضمن اینکه بحث ولایت تکوینی به شدت مستعد بدفهمی است، کما اینکه بخشی از این بدفهمی را در کلام جناب مدرسی مشاهده می کنیم.
    همچنین بحث غلو از مباحث بیسار چالشی است، به این معنا که فلان شخص بر اساس دیدگاهی جزء غالیان است و همین شخص بر اساس دیدگاهی دیگر، از بزرگان دین. یادم می آید چند سال پیش اکبر گنجی در قرآن محمدی آقای جوادی آملی را از طرفداران اسلام غالیانه معرفی کرده بود.

  4. محمد

    با سلام
    به نظر من در اندیشه آقای طباطبایی احادیث “نزلونا عن الربوبیه و قولوا فینا ماشئتم” و امثال آن ساخته و پرداخته خود غالیان است تا پناهگاهی باشد برای جعل، بحث غلو بحثی دراز دامن است، و اختلاف نظر در آن با وجود شفاف نبود معیار غلو، طبیعی است؛ صدوق اعتقاد به عدم سهو نبی را از عقیده مفوضه می شمارد و آنان را لعنت می کند شاگردش مفید استاد خود را در این زمینه تخطئه می کند و این رشته سر دراز دارد…

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.