مقایسه مصطفی ملکیان از «خودشناسی عرفانی» و «خودشناسیجامعهشناختی»
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «اعتماد» را مرور کرده است: «آقاتهرانی: دولت و مسوولان باید از قانون آمران به معروف و ناهیان از منکر حمایت کنند/آیت الله جنتی به عنوان رییس ستاد امر به معروف معرفی شد»، «وزیر اطلاعات: تحرکات داعش و عناصر تکفیری خنثی شد»، «خودشناسی در گرو دیگر شناسی / گفتاری از مصطفی ملکیان»، «آداب ثبت یک زیارت»، «شاید فرم عکاسی با پرده های حرم در عکاسی های اطراف حرم امام رضا(ع) دوباره رونق گیرد » و «عکاسیهای بارگاهی برای خود دورانی داشتند»
اعتماد در صفحه ۳، خبر از معرفی آیت الله جنتی به عنوان رییس ستاد امر به معروف خبر داده و نوشته است:
«حاشیههای یک طرح جنجالی هنوز هم ادامه دارد. طرح حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر که پس از چند بار رفت و آمد قادر به عبور از سد شورای نگهبان شد، اجرایش هنوز هم در بنبست مانده است، اما مجلسیها برای اجرای آن اصرار دارند. دولت با ارسال نامهای به هیات حل اختلاف قوا ایرادات اجرایی این قانون را متذکر شد. با این حال این هیات بنا به آنچه که نمایندگان اعلام کردند ایرادات رییسجمهور را وارد ندانستند و دولت را ملزم به اجرای این قانون دانستند. عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور نیز در نشست خبری دو روز پیش خود از نامه محرمانه روحانی به رییس مجلس خبر داد که در آن ایرادات قانون شرح داده شده بود.
دیروز اما مرتضی آقا تهرانی، نایبرییس کمیسیون فرهنگی مجلس با برگزاری یک نشست خبری از شرایط این روزهای این قانون گفت. نایبرییس کمیسیون فرهنگی مجلس گفت: قرار شده بود که ریاست ستاد امر به معروف بر عهده یکی از ائمه جمعه باشد که از سوی شورای نمازجمعه آیتالله جنتی برای عهدهداری این مسوولیت معرفی شدند.
مرتضی آقاتهرانی، نایبرییس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، با اشاره به روند بررسی طرح حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر، اظهار داشت: پس از ابلاغ رییس مجلس شورای اسلامی در حال حاضر مقدمات اجرایی شدن آن فراهم شده است البته وزیر کشور نیز از ابلاغ این موضوع خبر داده بود. قرار شده بود که ریاست ستاد برعهده یکی از ائمه جمعه باشد که از سوی شورای نمازجمعه آیتالله جنتی برای عهدهداری این مسوولیت معرفی شدند.
نایبرییس کمیسیون فرهنگی مجلس ادامه داد: مجلس شورای اسلامی نیز دو نفر از نمایندگان را به عنوان ناظر در این ستاد انتخاب و معرفی خواهد کرد که کمیسیون شش نفر را پیشنهاد داده است تا از این تعداد دو نفر انتخاب شوند. حجتالاسلام آقاتهرانی خاطرنشان کرد: این طرح از مدتها پیش مطرح شده بود و رفت و آمدهای زیادی به شورای نگهبان داشت و پس از اعلام ایرادات آن کمیسیون مشترکی متشکل از دو کمیسیون فرهنگی و قضایی مجلس تشکیل شدند تا به بررسی ابعاد این موضوع از دوجنبه حقوقی و فرهنگی بپردازند. وی به اتمام بررسیها و روند اجرایی این ستاد اشاره کرد و گفت: اگر در این زمینه دولت ایراداتی داشته باشد میتواند آنها را به مجلس ارایه کند و ما در مجلس آمادگی داریم که این ایرادات را بررسی کنیم. نایبرییس کمیسیون فرهنگی مجلس تاکید کرد: دولت و مسوولان هم باید حمایتهای لازم رادر این زمینه داشته باشند، طرحی که اکنون نهایی شده دارای ۲۴ ماده و ۱۹ تبصره است که امیدواریم با حمایتهای مسوولان و دستگاههای ذیربط بتوانیم در اجرا موفق شویم.»
وزیر اطلاعات: تحرکات داعش و عناصر تکفیری خنثی شد
روزنامه اعتماد گزارشی از سخنان سیدمحمود علوی، وزیر اطلاعات، در نشست مردمی در تویسرکان را در صفحه ۲ به چاپ رسانده و از قول وی به این نکات پرداخته است:
– داعش به دنبال وارد کردن محمولههایی از مهمات مورد نیاز برای بمبگذاری و نیز انجام عملیات انتحاری در کشور بود.
– عناصر تکفیری در تلاش بودند که در محرم سال ۹۳ یکی از هیاتهای مذهبی را مسموم کنند.
– بمبگذاری در قم از جمله دیگر مواردی بود که سربازان گمنام وزارت اطلاعات وارد عمل شدند.
– دو عملیات انتحاری در راهپیمایی روز قدس سال ۹۳ در شیراز و زاهدان مهار شد.
خودشناسی در گرو دیگر شناسی / گفتاری از مصطفی ملکیان
این روزنامه در صفحه «سیاستنامه» گفتاری ازمصطفی ملکیان با عنوان «خودشناسی در گرو دیگر شناسی» را منتشر ساخته است.
علی ورامینی در مقدمه این گزارش آورده است: «بیست و نهمین نشست «رستخیز ناگهان» دوشنبه این هفته با تاخیری هفت روزه برگزار شد؛ تاخیری که به دلیل مشکلات سالن محل برگزاری به وجود آمد و ادامهدار بودن آن، مسوولان موسسه سروش مولانا را به واکنش واداشت که محل برگزاری را تغییر دهند و تالار همایشهای پژوهشکده فرهنگ، هنر و معماری جهاد دانشگاهی محل سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان «مقایسه خودشناسی عرفانی و خودشناسی جامعه شناختی» شود.
ملکیان در این بحث ارتباط خود با دیگری را از سه منظر معرفتشناختی، هستیشناختی و ارزششناختی بررسی میکند. هرچند که تمرکز بحث او روی معرفتشناختی این ارتباط است. ملکیان معتقد است که جامعهشناسان و عرفا در معرفتشناسی شناخت و هستیشناختی ارتباط خود با دیگری همپوشانیهایی دارند، اما در بحث ارزششناختی جامعهشناسان ورود پیدا نمیکنند و جامعهشناسی را یک علم توصیفی- تبیینی میدانند. در ادامه، سخنان ملکیان در این نشست آمده است»
ارتباط خود با دیگری در سه منظر
«انحا و انواع خودشناسی داریم که تفاوت اینها در روش است و به تبع آن تفاوت در محتوا هم ایجاد میشود. در جلسه امروز مقایسهای صورت خواهد گرفت بین خودشناسی عرفانی و خودشناسیجامعهشناختی (یعنی خودشناسی که جامعهشناسان در اواخر قرن نوزدهم و به خصوص در امریکا جامعهشناسانی که درباره «جامعهشناسی خود» اظهارنظر کردهاند).
تمام بحث در خودشناسی با هر روشی که صورت بگیرد (عرفانی، فلسفی، جامعهشناختی و تاریخی) میشود حول یک محور منعقد بشود. آن محور این است که خود با دیگری چه ارتباطی دارد؟
وقتی در رابطه با خودشناسی بحث میکنند نکته مهم این است که خودشناسی چقدر توقف بر دیگری دارد؟ یعنی چقدر امکان شناخت خودم برای خودم مقدور است بدون شناخت دیگری یا بدون شناخت دیگران؟ و چقدر این کار مقدور نیست؟ چقدر ضرورت دارد برای اینکه منِ فرد خودم را بشناسم، دیگری و دیگران را هم بشناسم؟
ارتباط خود با دیگری به انحای مختلفی قابل تصور است و سه قسم آن برای بحث ما بسیار مهم است؛ یکی ارتباط وجود شناختی خود با دیگری (ارتباط هستی شناختی)، ارتباط معرفتشناختی خود با دیگری و ارتباط ارزششناختی خود با دیگری.
در بحث اول یعنی هستیشناسی سخن بر سر این است که تا چقدر من شدن من به دیگری بستگی دارد. یعنی تحقق عینی و خارجی من. نه به معنای عام آن که یعنی اگر پدر و مادر ما وجود نداشتند و با هم ارتباط برقرار نمیکردند من به وجود نمیآمدم. این هم البته توقف تحقق من بر تحقق زنی و مردی قبل از تحقق من است که آن زن و مرد و پدر و مادر من هستند. مراد فقط پدر و مادر و جسم من نیست. مراد تحقق تمام ساحتهای وجودی من است که تحقق من در تمام ساحتهای مختلف مثل تن، ذهن، جان، روان چقدر به تحقق دیگران بستگی دارد؟ به این معنا که اگر دیگرانی نمیبودند، «من» از آن رو که منم نمیبودم. موجود دیگری شاید پدید میآمد اما آن موجود «من» نبودم. اگر «من»، من هستم و این منِ خاص اسم خاصی دارد و از پدر و مادر خاصی زایش کرده این چقدر تحقق ساحتهای مختلف وجودیاش بستگی به تحقق دیگران دارد؟ یعنی به زبان سادهتر من چقدر از دیگری مستقل و نامستقل هستم؟ در این قسمت جواب عارفان و جواب جامعهشناسان به این سوال را بررسی میکنیم. اما یک سوال دیگری هم وجود دارد که «معرفتشناختی» است. فارغ از اینکه وجود من در ساحتهای مختلف چقدر استقلال یا وابستگی دارد به وجود دیگران، چقدر شناختم از خودم توقف بر این دارد که شما را بشناسم؟ توجه کنید که تحقق، عینیت و وجود یافتنم در عالم بیرون در اینجا مراد نیست. به عنوان مثال شما دو تلویزیون خریدهاید. یکی ساخت امریکا و دیگری هم ساخت ژاپن. فرض کنید که وجود هیچ کدام از دو تلویزیون وجودشان بر دیگری توقف نداشته است. پس به لحاظ هستیشناسی از یکدیگر کاملا مستقل هستند. اما اگر بخواهم امکانات، نقاط ضعف و… تلویزیون ژاپنی را درک کنم، آیا این درک توقف بر این ندارد که تلویزیون امریکایی را هم شناخته باشم یا برعکس؟
در این مثال گویی توقف وجودی بر هم ندارند اما توقف معرفتی بر یکدیگر دارند. یعنی اگر آدم فقط یک تلویزیون در دنیا دیده باشد، آن تلویزیون را خوب درک نخواهد کرد. باید تلویزیونهای دیگری هم دیده باشد و با شناختی که از آنها به دست میآورد، تلویزیون مورد نظر را بشناسد.
حالا این مثال را درباره خود طرح کنیم. من چه استقلال وجودی از دیگری میتوانم داشته باشم یا نداشته باشم؟ من میتوانم بدون اینکه انسانهای دیگر را بشناسم خود را بشناسم؟ یا حتی بدون شناخت حیوانات و نباتات میتوانم خودم را چنان که شایسته و بایسته است بشناسم؟ این بحث دوم است که در واقع بحث من است. که باید ببینیم عارفان و جامعهشناسان در این باره چه گفتهاند.
مساله سوم بحث ارزششناختی است. بحثی که قلمرو آن به هرجایی میکشد که ما با ارزشها سر و کار داریم. (یعنی به اخلاق، عرف و عادات، مصلحتاندیشی، دین، حقوق، زیباییشناسی.) در اینجاها ما با خوب و بد، زشت و زیبا، وظیفه و مسوولیت، فضیلت و رذیلت، و… سر و کار داریم. در این شش قلمرو که ما به آنها منابع هنجارگذار میگوییم با ارزش سر و کار داریم. این بحث ارزششناختی این است که اگر من به تو سود برسانم چقدر به تو سود رساندهام؟ و چقدر اگر به تو زیان برسانم در واقع به خودم زیان رساندم؟ و همچنین چقدر اگر به خودم زیان برسانم در واقع به تو هم زیان رساندهانم؟ گویی چقدر سرنوشت ما به همدیگر وابستگی دارد؟ این بحث، بحث تمام ساحتهای هنجارگذاری است. از لحاظ تاریخی این بحث از دو بحث قبلی سابقهای بیشتر دارد.
تا چه اندازه رهین هستی هستیم؟
این بحث را من معمولا با مثال یک لامپ شروع میکنم. فرض کنید یکی از لامپهایی که در این ساختمان روشن است، مدعی شود که من به لحاظ ساختار یا کارکرد یا هردو به لامپهای دیگر برتری دارم. به لحاظ ساختاری بگوید شکل من زیباتر از دیگر لامپها است. به لحاظ کارکرد هم معتقد باشد نوری که میپراکند، قویتر از بقیه لامپها باشد. اگر ما به این لامپ بگویم که (هرچه من درباره این لامپ سوال میکنم هر کدام از شما از شخص خود بپرسید) این شکلی که تو داری به خاطر آن سنگ مذاب خاص بوده است. هر سنگ مذابی به این شکل که نمیتواند در بیاید. پس این زیبایی که تو داری به خاطر خود تو نیست و به اون سنگ مذابی بر میگردد که شیشه تو از آن درست شده است.
حالا اگر آن سنگ هم در جهان وجود داشت اما علم کانیشناسی وجود نداشت که نمیشد این سنگها را کشف، استخراج و به این شکل در آورد. پس این هم به تو ربطی ندارد. اگر مهندسان کانیشناس هم به دنیا نیامده بودند باز تو هم این شکل را نداشتی، یا اگر پدر و مادر آن مهندسها آیکیو بالا نداشتند بچه آنها هم دارای آیکیو بالا نمیشد که کانیشناس شود. یا اگر وسایلی نبود که تو لامپ را تا اینجا برساند. پس اگر دقت کنیم این لامپ در ساختار و هستیاش رهین تمام هستی است. انگار کل جهان هستی دست به دست هم دادهاند تا این لامپ درست شود. هیچ چیزی در طبیعت نیست که با یک، دو، سه یا پنج میلیارد واسطه دخالتی در ساخته شدن این لامپ نداشته باشد. اما مهمتر این سوال است که آیا یک چیز هست که این لامپ بگوید من از خودم دارم؟ آیا چیزی در این لامپ هست که این چیز واقعا لامپ رهین موجودی نیست و این را دیگر لامپ از دسترنج خودش تنها دارد و اینجا لامپ دیگر بدهکار هیچ موجودی غیرخودش نیست. ظاهرا همچین چیزی وجود ندارد. حال این مثال را هریک درباره خود ببینیم. شما میتوانید یک چیز را در خود مثال بزنید و بگویید که من در این مورد منت هیچ موجودی را نمیکشم. ما وقتی که به دنیا آمدهایم از لحاظ جسمی (تنانهای) یکسری ویژگیها با خود به دنیا آوردهایم. (جسم انسان کم یا بیش سه ویژگی دارد: نیرو، زیبایی و سلامت) از لحاظ اقلیمی و محیطی هم در اقلیم و محیط خاص به دنیا آمدهایم و به لحاظ ذهنی هم تواناییهای هشتگانهای (قدرت یادگیری، یادسپاری، یادآوری، سرعت اتقال، بهره هوشی، قدرت استدلال، قدرت تفهیم مطلب و قدرت بازسازی مطلب) با خود به دنیا آوردهایم که در هرکدام نسبت به دیگر قوت و ضعف داریم. ویژگیها روانی هم به همین وضع است. ما با یکسری ویژگیهای روانی به دنیا میآییم. بعضی سخی و بخشنده به دنیا میآمدند و بعضی ناخن خشک. بعضی فرمانروا به دنیا میآیند و بعضی فرمانبردار، بعضی دلیر به دنیا میآیند و بعضی شجاع و قس علیهذا. تواناییهای اخلاقی هم متفاوت است. ما با تواناییهای اخلاقی متفاوت به دنیا میآییم. بعضی از بچگی چنان راستگویی در وجودشان عجین شده است که وقتی هم بخواهند برای امری دروغ بگویند، سر تا پای آن داد میزند که دروغ میگوید. بعضی هم صد تا دروغ چنان طبیعی میگویند که هیچ روانشناسی نمیتواند تشخیص دهد در حال دروغ گفتن هستند. کدام یک از اینها متعلق به خود ما است؟ ممکن است ذهن شما روی یک نکته متمرکز شود و بگویید مثال نقض سخن تو این است که دو دوقلوی همسان و همجنس، یکی برنده جایزه نوبل شده است و دیگری رفتگر. (توجه داشته باشید که اینجا ارزش داوری نمیکنم و هزار برنده جایزه نوبل هستند که باید فدای یک رفتگر شوند، تنها به لحاظ تواناییها عرض میکنم.) بعد شما به من بگویید که توجه کن این دو هردو از یک پدر و مادر، اقلیم، خانواده بودند. بالاخره آنکه برنده جایزه نوبل شده جدیت در کارش داشته و آن یک رفتگر نداشته است. و نتیجه بگیرید که پس چیزهایی است که به خود فرد تنها ربط دارد. اما این هم مثال نقض سخن من نیست. شما اگر پای سخن پدر و مادر این دوقلوها بنشینید و بگویید پدر مادر، این کودکان از بچگی چگونه بودند؟ میگویند آن پسرم که رفتگر بود از بچگی به فوتبال علاقه داشت. یا باید بازی میکرد یا تماشا. اما پسر دیگری من نه تنها به فوتبال بلکه به هیچ ورزش دیگری علاقه نداشت. از طرف دیگر آن پسرم که جایزه نوبل برده یا کاری را قبول نمیکرد یا اگر قبول میکرد تمام وکمال انجام میداد. پشتکار عجیبی داشت. به نظر شما عشق به فوتبال را چه کسی در آن پسر انداخت؟ و پشتکار را چه کسی به این داد که به آن یکی نداد؟ خودشان که ندادهاند. اگر قرار بود ما به خودمان پشتکار، آیکیو، قدرت حافظه، بدهیم که از هر کدام را بیشترین حدش را به خود میدادیم. پس کسی عشق فوتبال در دل این یکی برادر انداخته است و در دل آن یکی پشتکار و عزم به آن بخشیده است. به این نکته توجه کنید که من از این قصد ندارم وجود خدا را ثابت کنم. فرض کنید من یک شب در مهمانیای باشم که شلوغ است و وسط این مجلس برق برود و تاریکی محض شود. بعد از اینکه از مجلس بیرون میآییم میبینم چکی که حاوی مقدار قابل توجهی پول است در وجه من نوشته شده و در جیب من گذاشته شده است. من از این چه نتیجهای میتوانم بگیرم؟ چون تاریکی مطلق است من نمیتوانم دست روی هرکدام از اعضای آن جلسه بگذارم و بگویم فلانی چک را نوشته است. اما یک چیز مسلم میتوانم بگویم و آن این است که چک را خودم ننوشتهام. بنابراین وجه سلبیاش را میتوانم ادعا کنم. من خودم چک را ننوشتهام اما نمیدانم کی نوشته است. میخواهم بگویم چیزهای که من دارم از خودم نیست. اما در پی آن نیستم که بگویم چه کسی داده است. من جهان هستی را مانند آن مهمانی میدانم. ابهام در آن وجود دارد. من فقط بر این تاکید میکنم که اینها مال من نیست. مهم این است که شما به خودتان این تواناییها را ندادهاید. آیا چیزی در شما هست که بگویید این را دیگر به پای خودتان بنویسید؟ ظاهرا جواب منفی است. هرکدام از شما به خود رجوع کنید. آیا داراییها و ناداراییهای جسمی، اقلیمی، ذهنی، روانی و خلاقیتان را خودتان کسب کردید؟ شما دست خودتان بود که پدری ثروتمند داشته باشید یا فقیر؟ دست خود شما بود که مادرتان یک زن بیسواد باشد یا استاد دانشگاه؟ آیا شما دست خودتان بوده که در یک خانواده محترم و با اصل و نسب به دنیا بیایید یا از پدر و مادری به دنیا که همه ازشان دوری میکنند؟ اینکه شما در شیراز به دنیا آمدید، دیگری در رشت و اصفهان به شما ارتباطی داشته است؟ اینکه ما در کجا به دنیا آمدیم در شخصیت ما خیلی اثر گذار بوده اما دست ما که نبوده است. من با مثالی خیلی ساده سخنم در اینجا را به پایان میبرم. فرض کنید که سال اول ابتدایی است و شما روز اولی است که به مدرسه رفتهاید. زنگ خورده و شما سر کلاس نشستهاید و بنا است که آقای علوی معلم شما باشد و به کلاس بیاید. در دفتر مدرسه بین آقای علوی و آقای حسینی دعوا میشود. آقای علوی میگوید چرا من هر سال باید سر این کلاس بروم و داد فریاد به راه بیندازد. مدیر مدرسه به آقای حسینی بگوید که به کلاس شما بیاید و آقای علوی را به کلاس دیگری بفرستد. شما هم بیخبر نشستهاید و به جای اینکه آقای علوی سر کلاس شما بیاید آقای حسینی معلم شما شود. این آقای حسینی شخصیتی جذاب، اخلاقی، دانشمند و دوستداشتنی است که مسیر زندگی شما را عوض میکند. حالا شما در نظر بگیرید اگر این دعوا در دفتر نشده بود، آقای علوی سر کلاس شما میآمد و مسیر زندگی شما چیز دیگری میشد. در آن دعوای بین آقای علوی و حسینی هم اگر شب قبل بین آقای علوی و همسرش بحثی در نگرفته بود و آقای علوی دچار عصبانیت نشده بود با آقای حسینی دعوا نمیکرد. یا اگر آقای علوی این همسر را نداشت و با همان زن اول زندگیاش را ادامه داده بود و قس علیهذا. پس اگر سر این رشته را بگیرید میبینید که کل جهان هستی دست به دست هم میدهد که آقای حسینی معلم شما شود و شما هم بیخبر از همه جا سر کلاس نشسته بودید و غافل از اینکه سرنوشت شما به کل در حال عوض شدن است. اگر دقت کنید تمام زندگی شما نه فقط به لحاظ آن پنج ساحت که گفتم، حتی در حوادثی هم که رخ میدهد اینچنین که مثال زدم در اختیار شما نیست. به قول آن عارف بزرگ آلمانی: «آسوده باش که هیچ چیز در اختیار تو نیست.»
گفتههایم در اینجا نشان میدهد که ما به لحاظ وجودی بر دیگری وابستگی مطلق داریم. و آن دیگری هم تنها همنوعان ما نیستند ما به حیوانات و نباتات، جمادات، کرات دیگر و… هم بستگی داریم. این دیدگاه عدم استقلال هر کدام از ما دیدگاهی است که هم عارفان بر این دیدگاه تاکید میکنند و هم جامعهشناسان. اما یک فرق بین تاکید این دو وجود دارد. جامعهشناسان تحقق من را متوقف بر سایر انسانها، عارفان وسیعتر میگیرند و خیلی چیزهای دیگری را موثر میدانند. ممکن است که شما بگوید که این نکته که هم عارفان به آن میرسند و هم جامعهشناسان تجربهگرا ما را به جبر میرساند. من در جایی دیگر مفصل توضیح خواهم داد، اما بدانید این قول اصلا به معنای جبری که در کتابهای فلسفه میشود ربطی ندارد.
شناختشناسی خود در ارتباط با دیگری
مهمترین فیلسوفی که بحث دیگری را در مساله شناخت مطرح کرد، امانوئل لویناس است. لویناس، فیلسوف بزرگ یهودی، بزرگترین اندیشمندی است که تقدم بحث شناخت دیگری بر بحث شناخت خود را مطرح کرده است. بعد از لویناس هر کس در این زمینه بحث کرده جیره خوار لویناس است. اما در عین حال مثل هر اندیشه دیگری این تفکر بیسابقه نیست و ریشههایی در تفکر یونان باستان دارد، اگرچه میراث بران اندیشه باستان تا زمان هگل به این نکته توجه نمیکردند. ارسطو به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان کهن و یکی از سه فیلسوف طراز اول یونان باستان قاعدهای در فلسفه آورد و گفت تعرف الاشیاء باضدادها، یعنی هر چیزی را به ضد آن میتوان شناخت. اگر چیزی ضد نداشته باشد، قابل شناخت نیست.
این بدان معناست که اگر n نام واحد داشته باشند، هر کدام از اینها ضد بقیه است. این ضدیت به معنای دشمنی نیست بلکه معنای فلسفی آن مد نظر است. در این دیدگاه یک انسان ضد همه انسانهاست و یک قطره آب ضد همه قطرات دیگر است. در این دیدگاه ضد یعنی فرد یک نوع در قیاس با سایر افراد همان نوع. ارسطو در این دیدگاه معتقد بود که یک قطره آب را نمیتوان شناخت مگر اینکه آبهای دیگر جهان را بشناسید. او استدلال استواری بر این دیدگاه داشت که فعلا مجال بحث از آن نیست. بعدها ارسطو این قاعده را وسیعتر کرد و گفت که نه فقط تعرف الاشیاء باضدادها بلکه تعرف الاشیاء باغیارها. یعنی هر چیزی با غیر خودش شناخته میشود و تا غیر آن شناخته نشود، آن چیز را نمیتوان شناخت. تفاوت ضد و غیر این بود که ضد یعنی بقیه موجودات هم نام این موجودات اما غیر یعنی بقیه همه موجودات هستی. یعنی ضد من به لحاظ فلسفی شش میلیارد انسان دیگر روی زمین هستند، اما غیر من به جز آن شش میلیارد همه موجودات روی زمین اعم از نباتات و جمادات و جانداران و… است.
این قاعده را در منطق و فلسفه فیلسوفان اسلامی نیز به ارث بردند و ما در کتابهای ابتدایی منطق و فلسفه اسلامی با این قاعده مواجه میشویم، اما هیچ فیلسوف اسلامی به این قاعده توجه نکرد و متوجه نشد که اگر به این قاعده توجه جدی شود، چه پیامدهایی خواهد داشت. در جهان مسیحیت و یهودیت نیز به همین ترتیب بود تا اینکه هگل در قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم این مطلب را جدی گرفت و متوجه شد این نکته ارسطو نتایج بسیار عظیمی دارد. به همین خاطر اندیشه هگل و اندیشه پیروان هگل اعم از هگلیان چپ مثل فوئرباخ و مارکس و انگلس و هگلیان راست اندیشه کلگرایانه (holistic) دارند. این دیدگاه بدان معناست که برای شناخت جز باید کل را شناخت و امکان ندارد فردی بخواهد یک جزء از جهان هستی را بشناسد و کاری به کل جهان نداشته باشد. این اندیشهها بدین معنا کلگرایانهاند که شناخت هر جزء از جهان هستی را متوقف بر شناخت کل جهان هستی میدانند. این اندیشه آثار و نتایجی در علوم اجتماعی و علم سیاست و… داشت.
بعد از هگل نیز کسی به این نتایج این بحث به اندازه لویناس، توجه نکرد. تا جایی که کل فلسفه لویناس پرداختن به مساله دیگری است و به همین خاطر فلسفه او را فلسفه دیگری میخوانند. تمام آثار لویناس این است که ما چقدر محتاج دیگری هستیم. من در آینه وجود دیگری خودم را میشناسم و اگر این آینه دیگری نباشد، نمیتوان خود را شناخت. انسان وقتی خودش را میشناسد که دیگریها را بشناسد و به تدریج با شناخت دیگران به ابعاد گوناگون وجودی خودش پی میبرد. هر چقدر شناخت انسان از دیگران وسیعتر میشود، شناختش از خودش وسیعتر میشود و هرچه شناختش از دیگران عمیقتر باشد، شناختش از خودش عمیقتر میشود. یعنی وسعت و عمق شناختی که انسان از خودش دارد، کاملا تناسب مستقیم با وسعت و عمق شناخت او از دیگران دارد. این توقف وجودی نیست، بلکه معرفتی است. مساله این نیست که تحقق انسان چقدر متوقف تحقق دیگران بوده است، بلکه مساله این است که چقدر شناخت انسان از خودش متوقف بر توقف شناختش از دیگران است. الان دیگر کسی بدون آثار لویناس نمیتواند وارد این بحث شود.
عارفان (در مقابل فیلسوفان) بر این نکته دوم تاکید چندانی نمیکردند. البته منکر آن نبودند و تاکید چندانی بر آن نداشتند. جامعهشناسان اما بیشترین تاکید را بر این نکته دارند. توجه کنید که در مطلب اول که توقف وجودی بود، عارفان تاکید بیشتری از جامعهشناسان داشتند. ایشان معتقد بودند که انسان فقط بر انسانهای دیگر توقف وجودی ندارد، بلکه توقف وجودی بر همه ماسوا دارد. اما در توقف معرفتی جامعهشناسان بیشترین تاکید را دارند و میگویند انسان خودش را نمیتواند بشناسد، مگر اینکه دیگران را بشناسد. از اینجا سه تحول در جامعهشناسی قرن بیستم پدید میآید.
تحول نخست این بود در علوم اجتماعی قرن بیستم متاثر از این نکته به این نتیجه رسیدند که روانشناسی فردی مفهومی بلامصداق است و همه روانشناسیها، روانشناسیهای اجتماعی هستند. روانشناسی فردی از نیمه قرن بیستم به این سو به تدریج زایل و گفته میشود که اصلا دو قسم روانشناسی یعنی اجتماعی و فردی نداریم، بلکه همه روانشناسیها، روانشناسی اجتماعی است زیرا فوکوس کردن بر یک فرد شناختی از او به دست نمیدهد، بلکه باید جامعه را شناخت تا بتوان فرد را شناخت.
تحول دومی که در این قرن رخ داد و معلول همین نکته لویناسی است، تحولی است که در فلسفه ذهن رخ داد. تا پیش از اینچنین تلقی میشود که mind ساحت خلوت و privacy و حریم خصوصی فرد است. اما فیلسوفان ذهن امروزی مثل جان سرل فیلسوف امریکایی نشان دادند که ذهن نیز یک امر اجتماعی است و اصلا یک امر فردی نیست. نمیتوان ذهن افراد را کاملا از یکدیگر جدا کرد. تکون ذهن، تکون یک امر اجتماعی است.
تحول سوم هم وابستگی انسانی در اخلاق و در حقوق است که از نیمه دوم قرن بیستم پدید آمد. دیگر حقوق فردی و اخلاق فردی بیمعناست و اصلا سعادت یک امر اجتماعی تلقی میشود و نمیتوان گفت یک فرد به تنهایی سعادتمند است و در کنار افرادی که سعادتمند نیستند، زندگی میکند. این هر سه تحول متفرع بر تحقیقات و تتبعات امانوئل لویناس هستند.
عرفای ما چندان بر این نکته تاکید نمیکردند و معتقد بودند که شناخت ما از خودمان آنقدر متوقف بر شناخت مان از دیگران نبوده است. البته منکر این نکته نبودند، اما تاکیدی مانند جامعهشناسان امروزی را نداشتند. مثلا جرج هربرت مید، جامعهشناس و روانشناس اجتماعی امریکایی بزرگترین روانشناس اجتماعی است که سخنان لویناس را بجد گرفته است. او میگوید که اصلا امکانپذیر نیست که کسی بتواند خودش را بشناسد و بگوید من فقط به خودم زل زدهام و به خودم خیره شدهام. عارفان ما برعکس معتقد بودند
contemplation ، concentration ، reflection و meditation (ژرفنگری، تمرکز، باریک اندیشی و مراقبه) راه شناخت خود است. ایشان بر این چهار راه تاکید میکردند و میگفتند اگرچه این چهار راه از عرفانی تا عرفان دیگر فرق میکرد و مثلا اگرچه عرفان اسلامی با عرفان بودایی متفاوت بود و عرفان بودایی با عرفان هندو و آنها از عرفان یهودی یا مسیحی متفاوت هستند، اما به هر حال از نظر عرفا برای شناخت خود باید از این چهار راه باید گذشت. این چهار راه، همگی فردی هستند. در این
چهار راه فرد روی خودش خم میشود و ذهن و روان و خویها و خلقها و فضیلتها و رذیلتها و نقاط قوت و ضعف و داناییهای علمی و تواناییهای عملی خودش را میشناسند. این چهارراه البته چهار راه فردی هستند.
در عین حال البته عارفان ما گاهی تاکید میکنند که در دیگران نیز میتوان خود را شناخت و بنابراین منکر این نیستند که برای شناخت خود، شناخت دیگری نیز میتواند مددکار باشد، اما تاکیدشان به اندازه جامعهشناسان نیست. عارفان معتقدند بیشترین و ژرفترین شناختی که انسان برای خودش به دست میآورد از این چهار طریق است. ولی در عین حال یک فرد میتواند آینه دیگری باشد برای شناخت او. اما این شناخت به عمق آن شناختی که از آن چهار راه به دست میآید نیست، اما به هر حال شناختی به دست میآید.
چرا عارفان معتقدند که این شناخت از طریق دیگری به عمق شناخت خود از آن
چهار راه نیست؟ زیرا ما انسانها یک شخصیت داریم، یک منش. منش (character) وجه درونی وجود انسان و شخصیت (personality) وجه بیرونی و جلوههای بیرونی وجود انسان است. من وقتی به آینه وجود تو مینگرد، به شناخت خودش میرسد، اما تنها به شناخت شخصیت خودش میرسد نه به شناخت منش خودش زیرا وقتی به دیگری مینگرد، تنها شخصیت دیگری را میبیند و از طریق شخصیت او به شخصیت خودش شناخت پیدا میکند. اما کاراکتر یا منش دیگری را نمیبیند و بنابراین از آنجا که کاراکتر یا منش دیگری قابل دریافت نیست، به شناخت کاراکتر یا منش خود فرد نیز نمیانجامد. بنابراین ماحصل سخن عرفا این است که شناخت عمیق از خود شناخت منش یا کاراکتر خود است که تنها از آن چهار راه حاصل میشود. اگرچه شناخت جلوههای وجودی فرد یعنی شخصیت فرد گاهی از طریق نگریستن به دیگران حاصل میآید. فرد واکنش دیگری را در برابر یک موضع یا رویداد میبیند و فکر میکند که اگر خودش در آن وضعیت بود چه واکنشی داشت و با این کار تا حدودی به شناخت خودش میرسد.
اما به هر حال سخن هگل و بعد از او لویناس این است که تعرف الاشیاء باغیارها و این به آن معناست که اگر شناخت من کاملا فردگرایانه باشد، شناخت کاملی نیست. این نکته دوم را من در مقاله خود را بشناس ۱۵ سال پیش آوردهام.
ارزششناختی خود در ارتباط با دیگری
مساله سوم، مسالهای ارزش شناختی (axiological) است. آن مساله این است که آیا اگر انسان به دیگری آسیبی برساند، به خودش نیز آسیبی رسانده است؟ آیا اگر انسان به دیگری خدمتی کند فیالواقع به خودش خدمتی کرده و اگر به دیگری خیانتی کند، به خودش خیانتی کرده است؟ این نکته سوم همان طور که در آغاز سخن گفتم، سابقهدارتر از نکته اول و دوم است. این نکته از زمانی که حماسه گیلگمش در شش هزار سال پیش نوشته شده و نخستین کتاب را بشر نوشته، مورد اشاره ادیان و مذاهب بوده و عارفان و فیلسوفان و الهیدانان و روانشناسان بر آن تاکید کردهاند و گفتهاند که جهان یک کل ارگانیک است و اگر تیشهای به جایی از این کل خورد، به همه اجزای این درخت لطمه میبیند. اگر انسان به پای درخت این جهان، آبی یا خاکی یا کودی یا ماده و دارویی یا نوری یا حرارتی یا اکسیژنی رساندم، سود این کمک به همه این درخت میرسد. چنین نیست که سود انسان به درخت جهان تنها به یک برگ یا یک شاخه یا یک ساقه یا یک میوه یا یک گل ببرد. ریشه و ساقه و شاخه و جوانه و شکوفه و گل و میوه و برگ همه با هم به درجات متفاوت از کمکی که به درخت میشود، منتفع میشوند. به همین ترتیب اگر آفتی به درخت برسد، به همه درخت میرسد و خود انسان هم جزیی از درخت جهان است و در نتیجه آسیب میبیند.
سابقه این نکته از دو نکته اول بیشتر است و در همه ادیان و مذاهب این نکته مورد تاکید است. مثلا در قرآن آمده است: «لها ماکسبت و علیها ماکتسبت». در عهد جدید نیز به مراتب بر این نکته تاکید و گفته میشود هر زیانی به کسی زده به خودت نیز زیان رساندهای و هر سودی به کسی رساندی به خودت نیز سود رساندهای. قرآن تقریبا در ۱۱ آیه با تعابیر مختلف به این نکته میپردازد که کسی نمیتواند زیانی به کسی برساند، الا اینکه ابتدا این زیان به خودش میرسد. حالا ممکن است این زیان به دیگری برسد یا خیر زیرا وقتی فرد میخواهد به گوش دیگری سیلی بزند، گاهی نیز نمیتواند این کار را بکند، اما سیلی را نخست در گوش خود زده است یعنی اگر انسانی بخواهد به دیگری خیانتی کند یا از او دزدی کند یا به او آسیبی برساند، اگر موفق شود این زیان را به او رسانده است، اما حتی اگر موفق هم نشود، باز به خودش خیانت کرده و از خودش دزدی کرده یا به خودش آسیب رسانده است. در مورد سود نیز چنین است. اگر انسان قصد داشته باشد به جان و مال و آبرو و ناموس دیگری خدمتی بکند، چه عملا موفق شود یا نشود، به خودش این خدمت را کرده است.
به تعبیر شهاب مقربین از شاعران معاصر ما، عجب جهانی است که تفنگ را به سوی هر سینهای نشانه میروی، تیر به سینه خودت میرسد. این قاعده جهان است. این آموزه مشترک عرفان و ادیان و مذاهب است که بسیاری از الهیدانان نیز بر آن تاکید کردهاند و فیلسوفانی هم که حداقل به جهان انسانی (اگر نه کل جهان) نگاه ارگانیک دارند و عالم انسانی را مثل یک درخت میبینند، به این دیدگاه باور دارند.
این نگرش باعث میشود که انسان آنچه انسان در شش قلمروی اخلاق و حقوق و دین و مذهب و آداب و رسوم و عرف و عادات اجتماعی و زیباییشناسی و مصلحتاندیشی انجام میدهد، بتواند بگوید احساس وظیفه نمیکرده، بلکه احساس نیاز میکرده است. تا زمانی که این نگرش نباشد، انسانی که به دیگری کمک میکند، میتواند بگوید بر اساس احساس وظیفه چنین کاری کرده است اما اگر این دید را داشته باشد که وقتی به کسی کمک کرد، در واقع به خودش کمک کرده است، دیگر نباید از احساس وظیفه سخن بگوید، بلکه باید بگوید در کمک به دیگران احساس نیاز میکرده است و میخواسته خودش را فربهتر کند. این فربهی خود از طریق فربه کردن دیگران صورت میگیرد.
اگر این دیدگاه را داشته باشیم که چندین فیلسوف اخلاق در تقریبا ۲۰ سال اخیر در غرب داشتهاند مثل آلن گیبارد، آن گاه تمام وظایف اخلاقی و وظایف حقوقی و وظایف دینی و مذهبی و وظایفی که آداب و رسوم و عرف و عادات اجتماعی بر عهده ما میگذارند و وظایف زیباییشناختی و و ظایفی که عقل عملی بر عهده ما میگذارد، نیاز تلقی میشوند زیرا انسان در حالت عادی وقتی گرسنه میشود، نمیگوید که به خوردن غذا احساس وظیفه میکند، بلکه میگوید احساس نیاز میکنم. حالا اگر انسان با این تلقی که جهان یک کل است و سودی که به دیگری میرساند، در واقع به خودش میرسد، آنگاه درباب کمک به دیگران نیز نباید از احساس وظیفه سخن بگوید، بلکه از احساس نیاز سخن بگوید.
این دیدگاهی است که عارفان هم به آن تاکید کردهاند، اما جامعهشناسان اصلا بر آن تاکید نمیگذارند. برخی منکر این دیدگاه سوم هستند و برخی نیز آن را انکار نمیکنند، اما نسبت به این مطلب بیتفاوت هستند. دلیل آن نیز روشن است و این است که جامعهشناسی علم ارزشی و هنجارگذار نیست، بلکه علم توصیف و تبیین است. جامعهشناسان به این کاری ندارند که آیا در بازار عالم انسانی بدی و خوبی گم میشود یا خیر؟ بسیاری از جامعهشناسان منکر این معادله هستند که ذرهای خوبی در جهان به خود انسان بازمیگردد و ذرهای بدی نیز به خود او بازمیگردد. اما بسیاری از جامعهشناسان نیز مرزشناسانهتر با این نگرش مواجه میشوند و میگویند که علم ما علم توصیف و تبیین است و نمیتوانیم در این باب نرم و هنجار بگذاریم. در حالی که عارفان
این طور نیستند. ایشان تمام جهان را یک موجود میبینند و معتقدند هر کمکی به این موجود بشود، به کل اجزا خدمت شده و هر ظلمی هم که به این موجود شود، ظلمی است که به همه اجزا شده است.
نظامالدین اولیا میگوید: هر که او خاری نهد در راه ما از دشمنی/ هر گلی کز باغ عمرش بشکفد بیخار باد. او حتی توجه به نکتهای بالاتر این دارد و میگوید: نه فقط من برای کسانی که به من کمک کنند، خیر میخواهم، بلکه امیدوارم کسانی که به من کمک نمیکنند و حتی مرا اذیت و آزار میکنند نیز نتیجه عملشان را نبینند. این مثل نگرش رابعه عدویه است که چنان که در تذکرهالاولیای عطار آمده: من از خدا خواهم خواست که گناهان همه جهنمیان را بر دوش من بیندازد و آنها را روانه بهشت کند. چنین رقت قلبی در عرفا میبینیم. این تاکید در عرفان هست، اما متاسفانه در فلسفه اخلاق این نکته تا ۲۰ سال اخیر مورد توجه نبوده است که نیکی کردن به هر کسی نیکی کردن به خود است و بدی کردن به هر کسی بدی کردن به خود است.
بحث من درباره ارتباط خود با دیگری بود و به سه شکل از این ارتباط پرداختم: نخست ارتباط وجودی و دیگری ارتباط معرفتی و سوم ارتباط ارزشی. ارتباط وجودی هم مورد تاکید عارفان و هم مورد تاکید جامعهشناسان است. اما بیشتر از جامعهشناسان، عارفان بر آن تاکید دارند. اما ارتباط معرفتی هم مورد تاکید عارفان و هم مورد تاکید جامعهشناسان است. اما بیشتر از عارفان، جامعهشناسان بر آن تاکید میکنند. نکته سوم ارتباط ارزشی بود که مورد تاکید عارفان هست، اما اصلا مورد تاکید جامعهشناسان نیست.
در پایان راجع به مطلب اصلی که نکته دوم بود، یعنی ارتباط معرفتی میخواهم یک مساله را مورد اشاره قرار دهم. رمز اینکه این اندازه تاکید میشود اگر دیگران را نشناسی، خودت را نمیتوانی بشناسی چیست؟ یک صندلی را در نظر بگیرید که به یک صندلی دیگر چسبیده باشد و فاصله بین آنها صفر باشد. اگر یکی از این دو صندلی را برداشته و کنار بگذاریم، به نظر میآید که این همان صندلی است که قبلا بود، منتها فاصلهاش با صندلی قبلی از صفر به دو متر رسیده بود. این در مورد صندلی اول هم صادق است. یعنی به نظر میرسد که هویت دو صندلی به ربط و نسبتشان با یکدیگر تفاوتی ندارد. بنابراین به نظر میرسد ربط و نسبت یک صندلی با دیگر صندلیها به ذات و ماهیتش ربطی نمییابد. اما آیا به واقع چنین است؟ یعنی اگر ربط و نسبت موجودات جهان را با یکدیگر تغییر دهیم، به واقع این موجودات تغییر نمیکنند و فقط نسبتشان تغییر کرده است؟ اگر شهر قم به جای اینکه در جنوب تهران باشد، در شمال رشت بود، هنوز هم شهر قم بود؟ به نظر میرسد این جا دیگر با قاطعیتی که در مورد صندلی سخن میگفتیم، نمیتوانیم پاسخ دهیم. ایدهآلیستهای مطلق هگلی (گروهی از ایدهآلیستها که انگلیسی بودند و در دانشگاه کمبریج در نیمه دوم قرن نوزدهم میاندیشیدند) مثل برادلی و بوزانکه و بلانشارد به این نکته توجه کردند و گفتند چنین نیست که ربط و نسبت یک موجود با سایر موجودات ربطی به ذات آن موجود نداشته باشد. بنابراین برخی ربط و نسبتها ذات موجودات را دگرگون میکند. برخی از ربط و نسبتها نیز ذات موجودات و انسان را دگرگون نمیکند. با یک مثال ساده این نکته را روشن میکنم، اگرچه در خود مثال نیز مناقشه است. ممکن است اگر من سوپرمارکتی را که از آن خرید میکنم، عوض کنم، همان فرد پیشین بمانم اما اگر من رفیق و دوستم یا همسرم را عوض کنم، دیگر نمیتوان با قاطعیت گفت همان انسان قبلی هستم.
درمورد این نکته فکر کنید که چه ربط و نسبتهایی هست که اگر تغییر بکند، ذات موجود دستنخورده باقی میماند و چه ربط و نسبتهایی هست که وقتی تغییر میکند، ذات آن موجود نیز دچار تغییر میشود. اینکه شناخت من به شناخت تو توقف دارد، بر این نکته تکیه دارد.
آداب ثبت یک زیارت
روزنامه اعتماد در صفحه ۸، گزارشی از عکاسخانههای اطراف حرم امام رضا (ع) را با عنوان «آداب ثبت یک زیارت»منتشر ساخته و به قلم زهرا روستا آوزده است:
« رنگ غروب، انعکاس طلایی گنبد و گلدسته امام هشتم را از ورودی باب الرضا پر رنگتر کرده است.
زایرانی که از خیابان امام رضا(ع) به سمت حرم میآیند به نزدیکی باب الرضا که میرسند، چند لحظه میایستند، دستها را روی سینه میگذارند و سلام میدهند. برای زایران از آن لحظهای که چشمشان به زردی درخشان گنبد میافتد، آداب زیارت آغاز میشود و ثبت لحظههایی که در همسایگی امام به سر میبرند هم جزو این آداب است. توی این شلوغی عصرگاهی اطراف حرم، پیرمرد، دوربین دیجیتال نیکونی به دور گردن انداخته، با آلبومی به دست ایستاده و در میان زایرانی که چشمشان به گنبد است به دنبال کسانی میگردد که میخواهند نخستین دیدارشان را فوری ثبت کنند.
۲۵ سال است که شغلش ثبت لحظههای شوق زایران امام رضاست. هزاران عکس گرفته و از درآمدش راضی است.
تا چند سال پیش که بازار پر رونق دوربینهای دیجیتال و ورود تلفنهای هوشمند، شیوه سنتی عکاسی زیارتی را به حاشیه نبرده بود، عکاسخانه کوچکی در نزدیک حرم داشته است. اما چند سالی است که دوربین به دست و در اطراف حرم به دنبال مشتری گشتن، برایش درآمد بیشتری دارد.
عکسهایی را که از مشتریان خیابانیاش میگیرد، برای چاپ فوری به یکی از چندین چاپخانه نزدیک به حرم میبرد. وجود همین چاپخانهها نشان میدهد آداب عکس گرفتن با گنبد و بارگاه امام رضا(ع) همچنان قسمتی از برنامههای سفرهای زیارتی به مشهد است. هزینه عکسهای خیابانی برای کسانی که بخواهند با منظره طبیعی گنبد و پشت به رفتوآمد گسترده زایران عکس بگیرند ۵۰۰۰ تومان است و آنها که میخواهند به کمک نرمافزار فتوشاپ عکسی تکنفره با گنبد و گلدسته و در فاصله نزدیکتری با امام رضا(ع) داشته باشند، باید دو برابر این مبلغ را پرداخت کنند.
عکس گرفتن با بارگاه امام رضا(ع) از سالهای ابتدایی دوران پهلوی و چند سال بعد از ورود دوربینهای پایهدار فانوس به مشهد و آغاز فعالیت عکاسان در این شهر رونق گرفت. عکاسی فرصت خوبی برای زایرانی بود که در آن سالها خود را به دشواری به مشهد میرساندند تا این سفر خاص خود را ثبت کنند.
دوربینهای پایهدار چوبی آن زمان آغازگر سبک و سیاقی در عکاسی بود که امروز به نام عکاسی زیارتی یا عکاسی بارگاهی شناخته میشود. وجود بیش از ۴۰۰ عکاسی و چندین چاپخانه بزرگ در اطراف حرم امام رضا(ع) نشان میدهد میل به ثبت تصویری اگرچه مجازی، اما نزدیک به ضریح، همچنان میان زایران وجود دارد و عکاسخانههای کوچک و بزرگ اطراف حرم توانستهاند در برابر هجوم موبایلها و تبلتها مقاومت کنند.
در جستوجوی پردههای ضامن آهو
در آلبومهای قدیمی کسانی که برای زیارت به مشهد رفتهاند، به احتمال زیاد دست کم یک عکس بارگاهی یافت میشود. عکسهای خانوادگی با گنبد یا ضریح امام رضا و پوششهای خاص ماندگارترین سوغات زایران مشهد بوده است.
عکاسی بارگاهی یا زیارتی که ابتدا با وجود عکاسان دورهگرد در اطراف حرم شکل گرفته بود، کمکم با خلاقیت عکاسان و شوق مردم تغییر فرم داد و پایش به عکاسخانه باز شد. در پستوهای عکاسخانه، عکاسان با کمک نقاشان قهوهخانهای پردههایی از گنبد و بارگاه، ضریح و سقاخانه امام و روایتهای «ضامن آهو» و مسموم شدن حضرت را نقاشی و تصویر زایران مشتاق را در کنار این پردهها ثبت میکردند. پردههایی که شاید اصول نقاشی حرفهای در آنها رعایت نشده باشد و اندازهها ابعاد ناهماهنگ باشند اما برای زایران امام رضا(ع) دریچهای برای وصل شدن به آرزویشان، یعنی مجاورت در کنار امام بود.
حالا دوربینهای قدیمیای که این عکسها را ثبت میکردند کمیاب شدهاند. در انبوه پر شمار عکاسخانههای چهارسوی حرم اثری از آن پردههای قدیمی و شیوه سنتی عکاسی زیارتی نیست. صنعت دیجیتال کار عکاسان را راحت کرده و کسبوکار عکاسی زیارتی تغییر چهره داده است. معماری خیلی از مغازهها همچنان قدیمی مانده اما شیوه کارشان تغییر کرده، پردهها را جمع کردهاند و حالا یک کامپیوتر که میتواند انواع تصاویر را به عکس مشتریها پیوند دهد جای پردهها را گرفته. برای کسانی که هنوز تمایل به عکس انداختن در کنار پردههای قدیمی ضامن آهو را دارند، جایی وجود ندارد.
بازار داغ عکس و رقابت عکاسان را وادار کرده که تبلیغات خود را گستردهتر کنند. در جلوی اغلب مغازهها نوجوانان یا بزرگسالانی ایستادهاند که بهترین عکسهای عکاسخانه خود را که اغلب عکس کودکان و مردان جوان است بر روی تابلو چسباندهاند و زایران را به گرفتن عکسهایی باکیفیت بالا و قیمت مناسب تشویق میکنند. بیشتر عکاسان قدیمی بازنشسته شدهاند و عکاسان جوان اطلاعی از آنها ندارند و فقط میدانند این روزها دیگر کسی پشت پردههای نقاشی شده نمیایستد و دوربینهای فانوس به پستوی خانهها رفتهاند.
نامی که عکاسی زیارتی مشهد با آن گره خورده، سالهاست که حضورش کمرنگ شده است: «عکاسی سیاح». به دنبال این نام باید خیابان امام رضا را به سمت حرم طی کرد. عکاس جوانی در مغازهای زیرزمینی در نزدیکی مغازهای که میگویند عکاسی سیاح آنجا بوده است، میگوید: «وقتی مرحوم سیاح از دنیا رفت فرزندانش همه وسایل مغازه را جمع کردند و در حال حاضر عکاسی تعطیل شده است.»
میگوید: «دیگر نمیتوانیددر مشهد از آن مدل عکاسیها پیدا کنید. عکاسان قدیمی اکثرا کار نمیکنند یا مغازههایشان را واگذار کردهاند به جوانترها یا به عکاسی دیجیتال پیوستهاند.»
پردهای را نشان میدهد که ظاهرا خیلی قدیمی نیست. اما نقاشی شمایل نورانی امام رضا(ع) را نشان میدهد که دو آهو در اطرافش پنهان شدهاند. قرآنی در دست امام است و تیر و کمانی در دست شکارچی که گویی در حال صحبت با امام است. گنبد و گلدستههای حرم نیز جایی بسیار دورتر از صحنه ضمانت آهو نقاشی شده است.
عکاس جوان میگوید: «این روزها کسی دیگر با پرده عکس نمیگیرد و ما در فتوشاپ همه تصاویر و همین داستان ضامن آهو را در عکسهایشان قرار میدهیم.»
آن دورانی که ابراهیم ذهبی (سیاح) با دوربینش از مردم و زایران رضوی عکس میگرفت، پایههای عکاسی زیارتی بنا نهاده شد. مردم ذهبی را به خاطر شغلش که از این سو و آن سوی شهر عکس میگرفت، سیاح نامیدند و نام سیاح بعدها وقتی که در سال ۱۳۲۸ در آتلیه هم ساکن شد به روی او ماند.
سیاح را پدر عکاسی خراسان میدانند و پایهگذار عکاسی زیارتی. بسیاری از عکاسان زیارتی مشهد شاگردان سیاح هستند. تلاش برای پیدا کردن ردپایی از شیوه عکاسی سیاح در خیابانهای منتهی به حرم بیفایده است.
جایی که سلفیها رونق ندارند
چند دختر جوان در شلوغی اطراف ضریح تلاش میکنند سلفی بگیرند. جمعیت آنقدر زیاد است که شاید تنها تکهای از ضریح به سختی در عکس بیفتد و اگر بتوانند در بین فشار جمعیت عکسی مناسب بیندازند. یکی از خادمان چوبدستی پر دارش را به آرامی از پشت به زنی میزند که در حال عکاسی از دخترش در یکی از رواقهای داخل حرم است و یادآوری میکند عکس گرفتن اینجا ممنوع است.
در همهمه اطراف ضریح و با وجود ممنوعیت، عکاسی داخل حرم کار پر زحمتی است و نتیجهاش عکس مطلوبی از آب درنمیآید.
با وجود پیشرفت تکنولوژی، زایرانی که میخواهند با ضریح امام هشتم عکس داشته باشند کار دشواری برای نقض قانون حرم یا یافتن گوشهای دنج برای عکاسی در پیش دارند، اینگونه میشود که عکاسیهای کنار حرم چه برای آنها که ذوق داشتن عکسی تکنفره با ضریح یا گنبد امام را دارند، چه آنها که به رسم سنت و ثواب عکس داشتن با ضریح این کار را انجام میدهند بهترین گزینه است.
عکاسخانه کوچکی در نزدیکی بخش شیخ طوسی با فریاد مرد جوانی، مشتریان را به داخل فرامیخواند. در و دیوار یک دست، با قابهای عکس پوشیده شده است. کودکان و مردانی که به کمک فتوشاپ در جایجای حرم عکسشان ثبت شده است. چند مشتری عرب در حال چانه زدن با عکاس هستند که با عربی دست و پا شکسته سعی دارد بفهماند عکسشان فردا آماده میشود. مرد عکاس میگوید ۲۰ سالی میشود که به این شغل مشغول است و از وقتی عکاسی دیجیتالی شده، شریک جوانی که از کامپیوتر سر در میآورد برای خودش دست و پا کرده است. او عکس میگیرد و جوان کارهای رایانهای را انجام میدهد.
پرده سفیدی را که پشت سر صندلی مخصوص عکاسی قرار دارد، کنار میزند و پردهای قدیمی از نقاشی ضریح را نشان میدهد. میگوید: «این یادگار دوران قدیم است اما الان دیگر برایمان استفادهای ندارد. آن زمان با دوربینهای ۱۲۰عکس میگرفتم. وقتی عکس میگرفتی نتیجه کار معلوم نبود.
خیلی وقتها پیش میآمد که مشتری چشمش بسته میشد یا حرکتی جلوی دوربین انجام میداد که عکس را خراب میکرد و ما فقط بعد از چاپ عکس متوجه این موضوع میشدیم و مجبور بودیم دوباره عکاسی را تکرار کنیم و مشتری یک روز دیگر هم باید صبر میکرد. اما الان مشتری عکسش را میبیند و خودش انتخاب میکند و به سرعت عکس چاپ میشود.»
رویاهای زایران در عکس
اگر روزگاری مشتریان عکسهای زیارتی تنها میتوانستند از میان پردههای نقاشی شده تصویر زمینه عکسشان را انتخاب کنند، امروز انتخابهای گستردهتری دارند. از تصاویر متنوع و باکیفیت جایجای حرم در هر ساعت از شبانهروز، تا اضافه کردن شمایل امام رضا(ع) به بالای عکسها و تصاویر آهوانی که نشاندهنده مهربانی امام است. از تعدد تصاویرشان در یک عکس تا قرار دادن عکس بازیگران و خوانندگان در تصویرهای زیارتی خودشان. حتی آنها که توان سفر به کربلا را ندارند، تصاویری از بارگاه امام حسین(ع) و بینالحرمین و شمایل حضرت ابوالفضل(ع) را در زمینه عکس خود ثبت میکنند.
عکاس جوانی که در جایی دور از حرم هم آتلیهای دارد درباره جنبههای بصری عکسهای زیارتی میگوید: «این عکسها درخواست مشتری است. ما هر طور که مشتری بخواهد عکس را برایش ویرایش میکنیم هر زمینهای که او بخواهد را در عکس قرار میدهیم.»
بعد پرده پشت سرش را کنار میزند و چند پرتره که سوژههایش با ژستهایی کاملاً متفاوت از عکسهای زیارتی و در پس زمینهای سیاه و سفید عکس انداختهاند نشان میدهد. میگوید: «کار من عکاسی پرتره است اما آنقدری که در اطراف حرم و به خصوص در تابستان و عید مشتری داریم در آتلیه داخل شهر مشتری نداریم و من بیشتر وقتم را اینجا میگذرانم.»
یکی از عکاسان حوالی فلکه آب، میگوید: «تکنولوژی روی کسب و کار ما اثر گذاشته است و برخی ترجیح میدهند عکسهای موبایلی خودشان ر ا داشته باشند و زحمت آمدن به آتلیه را نمیکشند. اما هنوز هم بازار این کار پر رونق است. با قبل تفاوتهایی دارد. مثلا عکسهای خانوادگی کم رنگتر شده و بیشترین مشتریان ما کودکان ونوجوانانی هستند که برای نخستینبار به زیارت آمدهاند و والدینشان میخواهند یادگاری از آنها ثبت کنند یا زوجهای جوانی که مشهد را برای نخستین سفر مشترک خود انتخاب کردهاند. برخی از مردم هم در حرم با موبایلشان عکس میگیرند و میخواهند همان عکس را با پس زمینههای مختلف برایشان چاپ کنیم.»
قیمت نازل عکاسخانههای دور حرم برای زایران عرب به خصوص عراقیها جذابیت زیادی دارد و آنها حتی عکسهایی که در کشور خود گرفتهاند را برای چاپ و ویرایش دوباره به مشهد میآورند. عکاس مشهدی میگوید: «قیمت چاپ یک عکس با اندازه ۶۰×۶۰ در عکاسیهای اطراف حرم ۲۵هزار تومان است در حالی که در آتلیههای سطح شهر ۴۰ هزار تومان قیمت دارند.»
عکسهای بارگاهی ایران تنها سوغات مسافران عراق نیست، بلکه این حرفه به بینالحرمین هم راه یافته است و عکاسان عرب و گاهی ایرانی ساکن کربلا، تصاویر زایران بینالحرمین را به همان سبک و سیاق عکاسخانههای مشهد، در یکی از مهمترین سفرهای زندگیشان برای همیشه ثبت میکنند.
از حدود هفتاد سال پیش که تعداد عکاسیهای اطراف حرم به تعداد انگشتهای دست بوده و عکاسان مشهدی با الگوبرداری از افرادی همچون «سیاح» حرفه را آغاز کردهاند، تا به امروز که بیش از یک سوم از ۱۹۰۰ عکاسی شهر مشهد در اطراف بارگاه امام رضا(ع) مشغول به کارند، خیلی چیزها در شیوه عکاسی تغییر کرده است، اما حسی ثابت تمام عکسها را با هر سلیقه و کیفیتی احاطه کرده است و آن حضور پررنگ امام هشتم است که دلیل وجودی عکاسخانههای مجاور بارگاهش است.
شاید فرم عکاسی با پرده های حرم در عکاسی های اطراف حرم امام رضا(ع) دوباره رونق گیرد
اعتماد در ادامه گزارش فوق، یادداشتی از بهنام آقازاده، به عنوان عکاس پرتره را منتشر ساخته و آورده است:
«عکس را میتوان در توصیفی، جاودانهکننده لحظات دانست. در گذشته که امکانات عکاسی بسیار ناچیز بود، لحظات اندکی شایسته جاودانگی میشدند. سفر طاقتفرسا به مشهد برای ایرانیان محنتزده دهههای ۲۰ و ۳۰ اتفاق مهمی در زندگی بود؛ بدیهی است که ثبت این اتفاق مهم برای زایرین نهتنها منطقی بود بلکه سندی بود بر صحت این سفر و آورنده لقب مشهدی، که پس از رسیدن به شهر خود دریافت میکردند. طبیعی است که بازاری با این حجم متقاضیان به سرعت تولید صنعتی پر رونق کند.
پیچیدگی کار با دوربینهای مدیوم فرمت و لارج فرمت آن زمان عکاسان را وامیداشت که اصول عکاسی و نورسنجی را بیاموزند و تکرار کار و تجربه باعث میشد که این عکاسان بهشدت در ظهور و چاپ چیرهدست شوند. برخلاف تصور امروز عکسهای نگاتیو قدیمی از نظر کیفیت برتر از بهترین دوربینهای دیجیتال مورد استفاده در آتلیههای امروزی هستند. به عنوان مثال رزولوشن یک نگاتیو ۱۳۵ حدود ۲۰ مگاپیکسل است و این عدد در نگاتیوهای قطع بزرگ و متوسط استفادهشده در آن دوران به ۴۰۰ تا ۸۰۰ مگا پیکسل میرسید. غیر از این کمیت، عکسهای سیاه و سفید دوران گذشته از نظر در هم تنیدگی تصویر، هنوز مایه حسرت عکاسان دیجیتال است و اگر به دقت به عکسهای دهههای ۳۰ و ۴۰ بنگریم به عکسهایی بر میخوریم که از بُعد کیفیت و چاپ به مراتب هنرمندانهتر از روزگار امروز هستند.
آن روزگار گذشت و با سادهتر شدن عکاسی و همچنین سفر به مشهد، دهه به دهه از این کیفیت کاسته شد. در دوران امروز کیفیت عکسهای عکاسان اطراف حرم را میتوان در نازلترین سطح خود در طول تاریخ دانست. به اندازهای نازل که میتوان از نقد آن صرفنظر کرد. عکاسی دیجیتال عکس گرفتن را بسیار آسان کرده است و هرکسی با هر دانشی میتواند از طریق این شغل، کسب درآمد کند. از طرفی مسافرت به مشهد دیگر لحظهای خاص از زندگی اغلب زایران محسوب نمیشود، مگر برای اقشاری جا مانده در کوچه پس کوچههای تاریخ. پس نه مخاطبان چیزی بیشتر از عکسهای فعلی نیاز دارند و نه عکاسان لزومی به ارتقای دانش خود میبینند.
عکسی خانوادگی، که در آن به زحمت بتوان از شمایل پدر دریافت که بیشتر از ۳۰ سال ندارد، دست به سینه ایستاده است. مادر، عمه و مادربزرگ با چادرهایی رنگووارنگ و هر کدام بچه به بغل ایستادهاند و طفل خردسالی که جلوی پرده هاجوواج به دوربین مینگرد. همه اینها جلوی پردهای ایستادهاند که ضریح حرم امام هشتم است و وانمود میکنند که ضریحی واقعی است. این توصیف عکسی است که تا ۲۰ سال پیش در اغلب خانهها میشد نمونهای از آن را یافت. سالها گذشت و آن عکسها از روی دیوار به گنجهها تبعید شدند، بدون اینکه دل کسی برایشان تنگ شود. شاید در آینده این فرم عکاسی به عنوان فشن کاملا ایرانی در میان عکاسان، دوباره رونق گیرد و شاید روزی عکسهای تبعیدشده به گنجهها به عنوان یک عکس خانوادگی «ویژه» روی طاقچهها برگردند.»
عکاسیهای بارگاهی برای خود دورانی داشتند
این روزنامه در سومین مطلب مرتبط با عکس های خانوادگی با منظره حرم امام رضا(ع)، به مروری بر شیوه عکاسی بارگاهی پرداخته و در گزارشی با عنوان «قاب عکسهای مقدس» آورده است:
«دوربینهای عکاسی که در دهه ۲۰ پایشان به مشهد باز شد، خاطرات زیارت را برای زایرانی که اغلب خود را به سختی به بارگاه امامشان میرساندند ماندگار کرد و برای عکاسان سرآغاز حرفهای جدید به نام «عکاسی بارگاهی» بود. هنر نقاشی قهوهخانهای نیز به کمک این حرفه نوپا آمد تا زایران بتوانند دستی بر ضریح بگیرند و صحنه دیدارشان با امام رضا(ع) را در قاب دوربین بازسازی کنند. عکاسان با دوربین مخصوصی که مشهدیها آن را «دستلتگی» مینامیدند و تاریکخانه عکاس نیز در جعبه دوربین قرارداشت کار میکردند. روش کار آنان با نگاتیو کاغذی بود.
در دهههای بعدی، حاصل ارادت زایران به پردههایی ساده از معماری حرم در زیر نور پروژکتورها، عکسهای سیاه وسفیدی بود که گاه عکاس از سر ذوق آنها را رنگ آمیزی میکرد تا طبیعیتر به نظر برسند. کمکم مشهد به مکانی برای ارسال عکسهای زیارتی به تمام نقاط ایران بدل شد. سنت پوشیدن لباس عربی در کنار عکسها همچنان ادامه داشت تا اینکه سالها پس از انقلاب، عکاسخانهها به دستور امکان از پوشاندن لباسهای عربی به مشتریان منع شدند.
با آسانتر شدن سفرهای خانوادگی به مشهد، عکسهای بارگاهی که در تاریکخانهها چاپ میشدند و زایران باید برای چاپ آنها یکی دو روز صبر میکردند رونق زیادی پیدا کرد و تاریکخانههای اطراف حرم کسبوکار پررونقی داشتند. پرشمارشدن تعداد زایران دلیلی بود برافزایش تعداد عکاسخانهها. تعداد عکاسیهای مشهد در فاصله سالهای ۴۰ تا ۵۷ به بیش از ۱۰۰ عدد رسید.»
دیگر عناوین منتشر شده در «اعتماد» امروز، از این قرار است:
سیدحسن خمینی: زکات مقام، دستگیری و کمک به مردم است
هاشمی رفسنجانی: افشاگری فرمانده سابق ناجا ، بخشی از توطئهها بود
یادداشت « تقوای رسانهای ضرورت آرامش جامعه » به قلم محسن رهامی، دبیر کل انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها
یادداشت «بررسی و تحلیل ولایتعهدی امام رضا (ع)»؛ گفتاری از استاد شهید آیتالله مطهری
یادداشت « در گرامیداشت مقام امام هشتم(ع)» به قلم قربانعلی مهری متانکلایی
« انتخاب مدیر اهل سنت، خط قرمز نیست »، گفتگو با رییس کمیته امداد /با تنظیم بنفشه سامگیس/ چه اشکالی دارد مسوول امداد یک شهرستان یک فرد سنی باشد؟ در کردستان و کرمانشاه و بلوچستان، عزیزان اهل سنت مددکار ما هستند. مدیر ما هستند و تحت پوشش ما هستند. این افتخار ما است. آنها به کمیته امداد اعتماد کردهاند. شاید یکی از فعالترین دوایر امداد، کردستان است. عزیز بلوچ و کرد و سنی فرقی نمیکند. امروز تعداد بسیاری هموطن ارمنی تحت پوشش ما هستند.
«آیا با فیلم «محمد رسولالله (ص) » اکران شبانه به راه میافتد؟ / ایوبی با سردار منتظرالمهدی صحبت کرده است »، گزارش آخرین پیگیری «اعتماد» از طرح اکران شبانه فیلمها /تنظیم کننده: رضا صدیق
گزارش « یک خبر، سه چهره / اکران فیلم «محمد» و گرانی بلیت آن » / امیرحسین علمالهدی: جوانب کار در نظر گرفته شود/ مرتضی شایسته: تصمیم درستی است/ جواد نوروز بیگی: منصفانه است
اولیای دم شهید خلیلی از قصاص گذشتند
«مسافران غریب امام غریب»، گزارشی میدانی از زایرسراهای اطراف حرم امام رضا (ع) /تنظیم کننده: زهرا روستا
شبکه داعش در اسپانیا و مراکش متلاشی شد
حلقه عربی در مسکو / رهبران مصر و اردن با پوتین دیدار کردند
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «اعتماد» را مرور کرده است: «آقاتهرانی: دولت و مسوولان باید از قانون آمران به معروف و ناهیان از منکر حمایت کنند/آیت الله جنتی به عنوان رییس ستاد امر به معروف معرفی شد»، «وزیر اطلاعات: تحرکات داعش و عناصر تکفیری خنثی شد»، «خودشناسی در گرو دیگر شناسی / گفتاری از مصطفی ملکیان»، «آداب ثبت یک زیارت»، «شاید فرم عکاسی با پرده های حرم در عکاسی های اطراف حرم امام رضا(ع) دوباره رونق گیرد » و «عکاسیهای بارگاهی برای خود دورانی داشتند»مرور مطبوعات/ چهارشنبه ۴ شهریور / روزنامه اعتماد