از مهدورالدم خواندن شیعه تا آرزوی مرگ برای رحیم‌پور ازغدی

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «اعتماد» را مرور کرده است: «شاید کسی جز رحیم پورازغدی اجازه ندارد آسوده و صریح حرف بزند و خطاهای دینداران را هشدار دهد/روشنفکر باشیم یا متدین، ایرانی باشیم یا عرب، شیعه باشیم یا سنی، تفرقه مذهبی کار خطرناکی است» و «پروپاگاندای اسلام هراسی با قوت در جریان است»

شاید کسی جز رحیم پورازغدی اجازه ندارد آسوده و صریح حرف بزند و خطاهای دینداران را هشدار دهد/روشنفکر باشیم یا متدین، ایرانی باشیم یا عرب، شیعه باشیم یا سنی، تفرقه مذهبی کار خطرناکی است
اعتماد در صفحه آخر، یادداشت «وحدت، شعار و تشریفات نیست» به قلم سید علی میرفتاح را به چاپ رسانده و به خطر افراط دینداران در دو طیف شیعه و سنی اشاره کرده است. در این یادداشت می خوانیم:
«در شبکه‌های اجتماعی در میان انبوه صدها یاوه و لطیفه تکراری و حرف‌های بی‌معنی، گاهی فیلم‌های کوتاهی شِر می‌شوند که در ازدحام خبرهای بی‌ربط مغفول واقع می‌شوند. در هفته اخیر دو ویدیوی سه‌، چهار دقیقه‌ای به دستم رسید که حسابی توی دلم را خالی کرد و پشتم را لرزاند. متعجب و متحیرم که چرا دیگران این دو ویدیو را جدی نمی‌گیرند و از کنارش به سادگی رد می‌شوند. ویدیوی اول مال یکی از مفتی‌های عربستانی است که شیعیان را – بخصوص شیعیان ایران را – مهدورالدم اعلام می‌کند و فتوا می‌دهد که «بکشیدشان» و مال و اموال‌شان را تصاحب کنید. ضمنا تاکید می‌کند «بکشید اجر الهی می‌برید، کشته شوید، شهید به حساب می‌آیید.» او نه دلیل می‌آورد ونه اشاره به موضوعی می‌کند و نه خبری از چیزی و جایی می‌دهد بلکه صرفا نهایت سلاست و بلاغت، دوستان و مریدانش را ترغیب می‌کند که شیعیان را بکشند و اموال‌شان را بردارند.
رنگ رخساره خبر می‌دهد از سرّ درون. قیافه این مفتی را که ببینید، می‌فهمید چه خبر است هیچ صبغه الهی و تقرب معنوی‌ای در کار نیست. بعضی وقت‌ها آدم‌ها فکر می‌کنند در راه خدا قدم برمی‌دارند، اما ناخواسته فریب ابلیس را می‌خورند و اگرچه نیت پلید ندارند اما مرتکب پلیدی و پلشتی می‌شوند. اما همین ویدیوی کوتاه گواهی می‌دهد که هیچ اشتباه محاسباتی و خطای ایمانی در کار نیست بلکه پروژه‌ای است برای جنگ مذهبی و دعوای شیعه و سنی. هنوز از شوک این فیلم ترسناک درنیامده بودم که فیلم دوم پشتم را بیشتر لزراند و توی دلم را بیشتر خالی کرد. فیلم دوم احتیاج به یک مقدمه کوتاه دارد.

رحیم پورازغدی در یکی از سمینارهای قم ـ در یک محفل طلبگی ـ در مورد آیین و آداب عزاداری اشاره به بعضی بدعت‌ها می‌کنند و در تداوم سنت آقای مطهری، تحریفات عزاداری را برمی‌شمرند و از مومنین می‌خواهند که مراقب اصل و اساس مناسک و آیین‌های الهی باشند. ایشان صراحتا به دهه محسنیه اشاره می‌کنند و می‌گویند که این نوع عزاداری‌ها را مراجع قبول ندارند و ریشه در رفتارهای دینی ندارد. حتی به کتاب قطوری اشاره می‌کنند که در مورد حضرت محسن(ع) نوشته شده و ایشان اسناد این کتاب را زیر سوال می‌برند و به تصریح می‌گویند که وقتی برای حضرت زهرا(س) مجموعه‌ای به این اندازه نمی‌شود نوشت، برای ایشان چطور و از کجا چنین کاری را فراهم کرده‌اند؟ به بحث‌مان دخلی ندارد اما جاش همین‌جاست که بگویم بعضی سخنرانی‌های آقای رحیم‌پور بسیار آموزنده است و دقیقا در ادامه همان سنتی است که مرحوم مطهری پی می‌گرفتند. به سلیقه سیاسی آقای رحیم‌پور کار ندارم، بلکه در بیشتر موارد نمی‌پسندم، اما انتقادات ایشان از رفتارهای دینی ما بسیار شنیدنی و قابل تأمل است. درباره حوزه، ‌درباره مداحی، درباره باورهای خرافی، درباره سوءاستفاده‌های اقتصادی و درباره این قبیل امور بی‌تعارف و بی‌تشریفات سخنرانی می‌کنند و ضعف‌ها و خطاهای دینداران را بازمی‌گویند. اتفاقا شرایط مملکت طوری است که کسی جز ایشان هم نمی‌تواند – بلکه اجازه ندارد- تا آسوده و صریح حرف بزند و انحرافات و اشتباهات را هشدار بدهد. متاسفانه گرایش‌های سیاسی ما گاهی مانع می‌شود که از حقیقت دفاع کنیم. رحیم‌پور ازغدی را می‌شود در عالم سیاست نقد کرد یا با او مخالفت کرد یا… اما آنها که درد دین دارند و مناسک دینی برای‌شان مهم است و نگران بدعت‌ها و تحریف‌ها هستند باید فرصت را مغتنم بشمارند و از گفتمان ایشان حمایت کنند. یکی از سخنرانی‌های ایشان در نماز جمعه دقیقا همان چیزی است که سال‌هاست درد مشترک دینداران است و آنها همواره آه‌شان به آسمان بلند است که چرا کسی جلوی این خرافات و تحریفات نمی‌ایستد. حال که رحیم‌پور وارد گود شده، خوب است که ما هم به قدر وسع وارد میدان شویم. اما برسم به آن ویدیوی ترسناک دوم. یکی از خطبای شیعه روی منبر به صراحت رحیم‌پور را منحرف می‌نامد و آرزوی مرگ او را می‌کند و بشارت می‌دهد که به زودی خبر- دور از جان – به درک واصل شدن او رااز روی منبر اعلام می‌کند. حرف‌های تلخ و بد دیگری هم می‌زند. آنچه هم نقل کردم بد و خطرناک است، ببینید آنها را که نمی‌توانم نقل کنم چقدر بد و خطرناکند. فیلم دوم اسم شیعه دارد و در مراسم عزاداری است و به نام اهل بیت مزین است اما به شدت روی دگر همان مفتی عربستانی است و فوق‌العاده خطرناک است. این دعوا اگر از این دو فیلم بیرون بیاید به جای خوبی منتهی نمی‌شود… بی‌جهت توی دلم خالی نشد و از تماشای این دو ویدیو نترسیدم. اتفاق خطرناکی است و زبانم لال اگر پروپا بگیرد نقشه‌های استعمار و نیت‌های پلید نظام سلطه- چیزی که سال‌ها آرزویش را داشته و نتوانسته عملی کند- به نتیجه می‌رسند.
روشنفکر باشیم یا متدین، ایرانی باشیم یا عرب، شیعه باشیم یا سنی، دیندار باشیم یا دهری، تفرقه مذهبی کار بد و خطرناکی است و باعث ترس و دلهره است. اتفاقا وظیفه ما روزنامه‌نگاران هم هست که مراقب این اتفاقات خطرناک باشیم. وحدت مهم است وحدت سیاسی هم مهم است اما در حد شعار و تشریفات و در حد هفته و روز تقلیل پیدا کرده و هیچ‌کس حواسش نیست که چه اتفاقی دارد می‌افتد. نگران دوقطبی شدن فضای سیاسی باشید اما قبلش نگران تندروهایی باشیم که خون یکدیگر را حلال می‌شمرند و برای جنگ و دعوا هیچ حد و مرزی قایل نیستند و… خدا به خیر بگرداند.»

پروپاگاندای اسلام هراسی با قوت در جریان است
روزنامه اعتماد در صفحه ۱۰، در گزارشی به قلم رضا صدیق، از «امتیاز فیلم «محمد رسول‌الله (ص)» برای معرفی به اسکار نوشته و به دنبال پاسخ به این پرسش است که چه دلیل محکم و موجهی از منظر روشنگری برای حضور این فیلم در یک آکادمی کاملا سیاسی وجود دارد؟
در این یادداشت می خوانیم:
« ظرف چند روز گذشته گمانه زنی‌هایی از نماینده ایران در اسکار، از سوی رسانه‌ها مطرح شده است و تا ظرف –نزدیک به- یک ماه مانده به معرفی نماینده ایران به این آکادمی، فیلم‌هایی که در بین منتقدان و سینماگران با اقبال بیشتری روبه‌رو هستند در لیست این انتخاب از سوی مسوولان قرار می‌گیرند. با اکران فیلم «محمد رسول‌الله (ص)» این حدس در این رسانه‌ها مطرح شده که نماینده ایران در اسکار به نام این فیلم رقم خواهد خورد؛ حدسی که رسانه‌ها در طرح آن بیشتر نگرانند که نکند حق باقی فیلم‌ها نادیده گرفته شود و در همین فضا نیز سه فیلم «در دنیای تو ساعت چند است»، «ماهی و گربه» و «قصه‌ها» نام‌شان از باقی فیلم‌ها پررنگ‌تر نقل شده تا به عنوان دیگر گزینه‌های محتمل حضور در آکادمی اسکار از سوی ایران قرار گیرند. همین نگرانی متبلور در رسانه‌ها و طرح این موضوع بهانه مناسبی است به طرح این پرسش که به راستی وقتی نماینده‌ای از ایران قرار است به آکادمی اسکار برود، باید در چه شرایطی و چگونه باشد؟ برای رسیدن به پاسخ، زاویه تماشا اهمیت دارد وگرنه صدا در هم می‌پیچد و هیاهو حاصل می‌شود؛ «تماشا موضوع تماشا را حرکت می‌دهد و راه می‌برد. چیزهایی هستند که با تماشای ما به راه می‌افتند و چیزهایی هستند که راه بر نگاه می‌بندند، با تماشا درمی‌آویزند و در چشم ما عجیب می‌شوند». یدالله رویایی چنین تماشا کردن هر «چیز» را توصیف می‌کند و از دل همین انتخاب نوع تماشا فهم و اندیشه حاصل می‌شود.

هویت آکادمی اسکار نسبت به دیگر آکادمی‌ها و فستیوال‌های سینمایی در غرب- چه امریکا و چه اروپا- تمایزهای مهمی دارد. شرط حضور در اسکار اکران فیلم مورد نظر- حتی یک روز- در کشور مبدا است و همین شرط شفاف‌کننده این نکته است که بنای آکادمی اسکار بر اساس پذیرفته شده بودن هر فیلم طبق سیاست‌های سیستم حاکمیتی هر کشوری است که در آن فیلم تولید شده است. همین اصل در آکادمی اسکار بیانگر نگاه دولتی و سیاسی‌ای است که بنا را نه بر فیلم و سینما و هنر، که بر ترجیح سیاست می‌گذارد. یا به عبارت دیگر صنعت فرهنگی، سیاستی که قرار است بر صنعت فرهنگ دیگر سیاست‌های حکومتی قضاوت کند و تندیس هدیه دهد. همین نقطه تمایز سبب اصلی‌ترین تفاوت آکادمی اسکار است با دیگر بساط‌های مشابه. نقطه مهم تمایزی که اگر پیش‌تر در زیر نقاب هنر پنهان بود حالا دیگر تلاشی برای نفی‌اش صورت نمی‌گیرد. تمایزی که بر اساس متر آدورنو درباره ابزار فرهنگ «دیگر نیازی ندارد که به هنری بودن تظاهر کند. این حقیقت که آنها فقط نوعی کسب و کارند به ایدئولوژی رایج بدل می‌شود تا مزخرفاتی را که سینما و رادیو عامدا تولید می‌کنند توجیه کند و این رسانه‌ها خود را صنعت می‌نامند». این منظر نگاه نیز در تندیس‌های این آکادمی که با انتخاب بیش از شش هزار عضو و بر اساس یک چرخه دموکراتیک و رای‌گیری انتخاب می‌شوند قابل رویت است. چرخه دموکراتیکی که اعضایش آنهایند که صنعت سینما و فرهنگ غرب- امریکا، فعالند و پیوند ساختاری‌شان با نگاه غالب و هرمی در پروسه صنعتی فرهنگ همگام و همخوان است. شاهد مثال‌های فراوانی از این دریچه می‌توان ذکر کرد تا تمایز آکادمی اسکار و نگاه غالب در آن را با دیگر فستیوال‌ها و آکادمی‌ها شفاف کرد اما یکی از آنها که نقطه عطف شفاف شدن این نظرگاه بوده است کفایت می‌کند؛ یعنی هنگامی که میشل اوباما، همسر باراک اوباما اهدای جایزه «آرگو» را که نه اقبال منتقدان را داشت و نه اقبال دیگر فستیوال‌های غیر اسکار را عهده‌دار شد.

پس از یازدهم سپتامبر پدیدار شدن پروژه اسلام‌هراسی در غرب – چه اروپا و چه امریکا- تبدیل به یک ایدئولوژی شد. باورمندی که یک سویش را دستگاه پروپاگاندای رسانه‌ها عهده‌دار بودند و از سوی دیگر سینما. همین نکته نیز سبب پیدایش جنبش‌های اجتماعی و مدنی در غرب به ویژه اروپا شد که متشکل از گرایش‌های متفاوت سیاسی برای مبارزه با این پروژه بود و هست. تشکل‌هایی که لزوما اسلامگرا نیستند و حتی در برخی موارد با تفکر اسلامی زاویه‌دار نیز هستند اما اصل و علت پیدایش این جنبش‌های مدنی حمایت از به حاشیه رانده‌شدگان و نفی دروغ‌پردازی غرب و سیستم سرمایه‌داری نسبت به اسلام و اسلامگراهایی است که برساخته رسانه‌ها و فیلم‌های هالیوودی‌اند؛ نمونه‌اش را نیز می‌توان در تاثیر ساختاری و فرمال ویدیوهای داعش در هنگام خلق فجایع بشری دید که متاثر از سینمای هالیوود و امثالهم است. مسلمانان در غرب حاشیه‌نشینان جامعه محسوب می‌شوند و با ذهنیت‌سازی صورت گرفته از سوی این دو بازوی فرهنگی و طرح اسلام‌هراسی از سوی سیستم حاکمیت غربی از حمایتی برخوردار نیستند؛ جنبش‌های مدنی رادیکال علیه سرکوب ایدئولوژیک غرب نیز در این نقطه معنا شده‌اند. حال این نکته را در کنار توافق ایران با جهان باید گذاشت؛ ایران به عنوان یکی از پرسوناژهای سینمایی غرب در خلق اسلام هراسی حالا در مناسبات دیگری قرار گرفته است ولی تصویر اسلامگرا بودن ایران هنوز در اذهان غربی مخدوش و اسلام هراسی نیز پروژه‌ای نیست که با امثال این توافق متوقف شود.

آدورنو، وحدت و قلب سرمایه و فرهنگ را در صنعت فرهنگ‌سازی گواهی بر عرصه سیاست می‌داند و فرهنگ صنعتی/سیستماتیک را خود سیاست. عرصه‌ای که برای ورود به آن نمی‌توان از امر سیاسی پرهیز کرد و عدم شهود درست نسبت به آن بیراهه‌ای است که با طرح سینما برای سینما و هنر برای هنر، به توجیه جایی مثل آکادمی اسکار برمی‌آید. حال به سوال ابتدای یادداشت باید برگشت؛ وقتی از یک سو آکادمی اسکار عرصه سیاسی محسوب می‌شود و از سوی دیگر پس از یازده سپتامبر هیچ بسته فرهنگی‌ای از شرق/ خاورمیانه – سرزمین اسلام ، به غرب ارایه نشده است و پروپاگاندای اسلام هراسی با قوت در جریان است، کدام فیلم از چهار فیلمی که نام بردیم، می‌تواند امسال برای سینمای ایران نماینده‌ای باشد در آکادمی اسکار؟ والتر بنیامین برای متفکر و منتقد دیالکتیکی مساله اصلی را «افتادن باد تاریخ جهانی در بادبان‌های خویش» توصیف می‌کند یا به عبارت دیگر برای او تفکر و استنتاج از وقایع یعنی: «برافراشتن و تنظیم بادبان ها» و «نکته مهم چگونگی تنظیم آنهاست». از زاویه همین منظرگاه نیز فارغ از بررسی سه فیلم پررنگ شده برای نمایندگی ایران در اسکار و در کنار «محمد رسول‌الله (ص) » که آیا از منظر سینمایی و مضمونی قابلیت عرضه در اسکار دارند یا خیر، با تاکید بر منظر سیاسی و منطق اندیشه سیاسی چرا نباید «محمد رسول‌الله (ص)» نماینده ایران در اسکار باشد؟ و چه دلیل محکم و موجهی از منظر روشنگری بر این انتخاب سیاسی برای یک آکادمی کاملا سیاسی وجود دارد؟

عناوین صفحه «سیاست‌نامه» :
« عوامل د اخلی و خارجی دو لبه قیچی سقوط »، گزارش نقد روایت داریوش بایندر از ۲۸ مرداد با حضور داریوش رحمانیان وکاوه بیات / با تنظیم محسن آزموده

«تاریخ سه هزار ساله اندیشه سیاسی»، مروری بر کتاب «ایده‌ها و ایدئولوژی‌های سیاسی»؛ / علی پیرابی

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «اعتماد» را مرور کرده است: «شاید کسی جز رحیم پورازغدی اجازه ندارد آسوده و صریح حرف بزند و خطاهای دینداران را هشدار دهد/روشنفکر باشیم یا متدین، ایرانی باشیم یا عرب، شیعه باشیم یا سنی، تفرقه مذهبی کار خطرناکی است» و «پروپاگاندای اسلام هراسی با قوت در جریان است»مرور مطبوعات/ ‌‌پنج‌شنبه ۵ شهریور / روزنامه اعتماد

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.