استاد عبدالحسین حائری: سرشناسه آقا موسی، اخلاق بود
گفتوگوی منتشرنشده مؤسسه امام موسی صدر با مرحوم حائری
استاد عبدالحسین حائری، فقیه، محقق و نسخهشناس برجسته معاصر روز دوم شهریور سالجاری در گذشت. او فرزند آیت الله میرزا احمد حائری و نوه دختری آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم بود. و پس از گذراندن دروس سطح و خارج، در سن ۲۴ سالگی به درجۀ اجتهاد نائل شد.
او در سال ۱۳۳۰ به تهران مهاجرت کرد و به دعوت ریاست وقت کتابخانۀ مجلس شورای ملی، وارد این مرکز شد و به کار نسخهشناسی و فهرستنگاری آثار خطی در این مرکز همت گمارد.
استاد حائری در سال ۱۳۵۴ ریاست کتابخانه مجلس را عهدهدار شد و نزدیک به بیست سال در این سمت ماند.
وی صاحب نظریه «بازنویسی تاریخ علم بر اساس بازنویسی فهارس نسخ خطی» است که جایزهای جهانی را نیز برایش به ارمغان آورده است.
مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر ضمن تسلیت به مناسبت فقدان این چهرۀ برجستۀ علمی و فرهنگی کشور و آرزوی علو درجات برای آن مرحوم و صبر و اجر برای بازماندگان، بخشی از مصاحبۀ گروه تاریخ شفاهی مؤسسه را که نزدیک به پنج سال پیش انجام شده است، منتشر میکند:
از مرحوم سید صدرالدین صدر خاطرهای به یاد دارید؟
بله. یادم هست آقای صدر شبهای تابستان در پشت بام مسجد امام، نماز میخواند. گاهی در این نماز شرکت میکردم. اتفاقاً پدرم هم به این نماز میآمد و چون از کربلا با هم دوست بودند، انس زیادی داشتند و بعد از نماز مینشستند و با هم عربی صحبت میکردند. یادم است که آقا موسی، که هرکجا هست خدا نگهدارش باشد، بارها ازطرف پدرش برای پدرم پول آورد داد…
خلاصه مرحوم صدر از نظر اخلاقی شخصیت بینظیر و ممتازی بود. به همین دلیل محبوبیت داشت. حتی این صحنه را خوب به یاد دارم که در روز عید، جمعیت زیادی در مسجد امام منتظر بودند تا آقای صدر برای نماز بیاید…
ایشان مدتی هم مدیر حوزه بود. البته داستان حوزه مفصل است که الان وقت بیان آن نیست. اجمالاً اینکه پول کافی برای ادارۀ حوزه نمیرسید. آقای صدر اول رفت پیش مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی که مرجع مقیم نجف بود و اجازه گرفت تا مقداری از وجوهات را به قم بدهند. بعدها سید ابوالحسن این موافقت را پس گرفت و مشکلات بیشتر شد. آقای صدر دوباره سفری به عراق رفت اما موضوع حل نشد. خیلی برای قم زحمت کشید. زحمت فراوان…
مدتها، ماهها حتی میتوانم بگویم سالها مرحوم صدر به اعتبارشخصی خودش قرض کرد و شهریه داد، اما بالاخره نمیشد اداره کرد…
ایشان امتحاناتی هم برای طلبهها قرار داد و خودش ممتحن بود. در یکی از این جلسات من هم شرکت کردم. یعنی با آنکه خودشان جایگاهی داشتند، مینشستند و از طلبهها امتحان میگرفتند. اتفاقاً به خاطر اینکه من خوب جواب دادم، ۲۵ ریال، (شاید کمتر و یا بیشتر) به من جایزه دادند. [باخنده]
این مربوط به زمان رضاخان و اوایل طلبگی است و به نظرم من کتاب سیوطی را امتحان دادم. خلاصه آقای صدر یک چیزی بود. تحفۀ خاصی بود. یکی از افرادی که من از آنها اجازه اجتهاد دارم، آقای صدر است.
تدریس ایشان چگونه بود؟
خود آقای صدر در مدرسۀ فیضیه درس فقه میگفت. جمعیت زیادی هم میآمد. بعدها مریض شد. مدتها نیامد تا بالاخره درسش منتقل شد به خانه. من و مرحوم مطهری در درس ایشان، گاهی کنار هم می-نشستیم چه در مدرسه فیضیه و چه در اتاقی که در منزل داشتند…
برخی میگویند فداییان اسلام به آقای صدر ارادت خاصی داشتند. شما در این زمینه چیزی به یاد دارید؟
آقای صدر نسبت به فداییان اسلام نرمش داشت. نه اینکه تبلیغ یا حمایت خاصی کند بلکه با آنها نرمش داشت و آنها را رد نمیکرد، یعنی هیچ کس را رد نمیکرد. یادم است روزهای آخر که من گاهی از تهران میرفتم قم و به ایشان سرمیزدم، با حال بیمار و پیرمردی، خیلی اظهارلطف میکرد. در همان وقتها آدمهای مختلف می-آمدند پیشش. با همه یکجور حرف میزد. با همه یکجورتعارف میکرد. خدا رحمت کند آقای صدر را. مرد بزرگی بود. خیلی بزرگ بود…
باز دربارۀ فداییان اسلام یادم هست که بعد از فوت آقای صدر، یک روز، نواب صفوی همراه جمعی، برای عرض تسلیت آمده بود خانه آقای صدر. خب، نواب صفوی روحیات خاصی داشت. اول به یکی از اعضای فداییان گفت قرآن بخوان. بعد شروع کرد قرآن خواندن. در همین حین، گریهاش گرفت. یک دفعه وسط گریه وزاری گفت: اتاقی که آقا درآن نماز میخواند کجاست؟ آقارضا گفت: «پاشو بیا». خب، آقارضا هم مرد میدان این کارها بود. پاشد در را باز کرد و رفتند داخل. مدتی. هیچکس را اجازه نداند. وارد شوند…
گویا در دعوت از آقای بروجردی برای عزیمت به قم، مرحوم آقای صدر خیلی تلاش کردند.
بله. خیلی زیاد. حتی افرادی مثل آقای منتظری و آقای مطهری به دستور آقای صدر مکرر رفتند به دیدن آقای بروجردی.
یعنی آقای صدر اینها را میفرستاد؟
بله. خودش که نمیتوانست برود.
یعنی ایشان اصرار داشت که آقای بروجردی بیاید.
بله. یعنی فهمیده بود که حوزه دارد از دست میرود… راه دیگری نبود.
رابطه دوستی شما با آقا موسی چگونه شکل گرفت؟
من و آقا موسی از نظردرسی هم عرض نبودیم. من جلوتر بودم اما ایشان به خاطرهوش زیادش مورد توجه بود. و من دقیقاً یادم نیست که از چه زمانی با هم دوست شدیم اما میدانم که سابقۀ آن خیلی طولانی است.
هر وقت سفری به ایران میآمد، همدیگر را میدیدیم. ما خیلی باهم رفیق بودیم. شب و روزهای زیادی با هم طی کردیم. شب و روزهای زیادی چه در قم و چه در تهران…
دوستی ما با ایشان جوری نبود که فراموش بشود. این اواخر یک آقای وجدانی بود که اهل علوم غریبه بود. من رفتم پهلویش. گفتم: ازاین دوست ما شما میتوانید خبری بگیرید؟ او حرفهای عجیب و غریبی زد وگفت در جایی زندگی میکند، کمی خمیده و پیر شده…
از خصوصیات اخلاقی آقا موسی بگویید.
عرض کنم خدمت شما که اخلاقش ممتاز بود. گاهی به بچههای کوچکتر هم سلام میکرد. خصوصیات اخلاقی قابل بحث و بیان نیست. فقط اینکه آقاموسی کسی بود که خیلی از اخلاقیات پدرش را داشت. این را میتوانیم به عنوان سرشناسۀ آقاموسی بگوییم….
آقا موسی جوانی صاحب فضل و فضیلت بود. خیلی زود حقیقت را قبول میکرد. اگر با حقیقتی مواجه میشد، حتی اگر نظرش مخالف بود، قبول میکرد…
چگونگی هجرت امام موسی صدر به لبنان را یادتان هست؟
بله. نکتهای که من باید بگویم این است که آیت الله سید محمد صدر، رئیس مجلس عراق که از بستگان خانوادۀ صدر بود، بعد از فوت آیت الله سید صدرالدین صدر برای تسلیت سفری به ایران آمد. در همان سفر با آقا رضا و آقا موسی صحبتهایی کرده بود و گفته بود که بر شما واجب است که دربارۀ لبنان فکر کنید و اگر لازم است به آنجا بروید. یعنی موضوع از اینجا شروع شده بود.
آنچه میگویم از مسلمات است. من شکیات را نمیگویم. بعداً که آقا موسی به لبنان رفت، آنجا بین شیعه و سنی و مسیحی، اسلام واقعی را اجرا کرد. به همین دلیل من معتقدم یکی از کسانی که در هجرت آقا موسی به لبنان تأثیر داشت، همین سید محمد صدر، رئیس مجلس عراق بود…