بررسی عینیگرایی و نسبیگرایی در هرمنوتیک نصرحامد ابوزید و تاثیر آن بر بعضی برداشتهای تفسیری وی از قرآن
در نوشته پیش رو پنجاه و چهارمین شماره فصلنامه علمی-پژوهشی اندیشه دینی را از نظر می گذرانیم. مقالات این شماره عبارتند از: تبیین و نقد چیستی فضیلت از منظر لیندا زاگزبسکی، بررسی عینی گرایی و نسبی گرایی در هرمنوتیک نصرحامد ابوزید و تاثیر آن بر بعضی برداشت های تفسیری وی از قرآن، تاثیر اعتقاد به توحید افعالی بر پذیرش علیت از دیدگاه محمد غزالی و ابن عربی، جایگاه وجودشناختی و معرفت شناختی حس مشترک در نفس شناسی فارابی، رویکردی فلسفی- کلامی به ایمان در فلسفه دکارت و ملاصدرا، تحلیلی انسان شناختی از نظریه وحدت متعالی ادیان، نوع رابطه انسان با خداوند از منظر مولوی، با نگاهی به روایت انواع عبادت از امام علی(ع) در نهج البلاغه.
دومین مقالۀ « بررسی عینیگرایی و نسبیگرایی در هرمنوتیک نصرحامد ابوزید و تاثیر آن در بعضی برداشتهای تفسیری وی از قرآن» اثر محمدرضا حاجیاسماعیلی و علی بناییان اصفهانی هست. نگارندگان برآنند که نصرحامد ابوزید دگراندیش مصری که افکارش در مکتب تفسیر ادبی امین الخولی شکل گرفت، سهم وافری برای هرمنوتیک در فهم متن قائل بود. هرمنوتیک دانشی است که نظریههای مربوط به فهم را مورد بررسی قرار میدهد و دارای دو رویکرد اساسی عینی گرا و نسبی گراست. ابوزید که در نظریات مکاتب مختلف هرمنوتیک تامل نموده، کوشیده است تا از میان آنها، به هرمنوتیکی متمایز دست یابد و روش برداشت از قرآن را بر مبنای آن استوار سازد. با مطالعه دیدگاههای ابوزید درمییابیم روش مورد نظر او بیشتر متاثر از هرمنوتیک نسبیگرای گادامر است لکن خود مدعی است از هرمنوتیک عینیگرای اریک هرش بهرهمند گردیده است و این گونه، راهی معتدل میان نسبیگرایی و عینیگرایی برگزیده است. این مقاله ضمن اشاره به مبانی هرمنوتیک ابوزید به تبیین عینیگرایی و نسبیگرایی هرمنوتیک او میپردازد و ضمن بیان مصادیقی از برداشتهای تفسیری اش، چیرگی نسبیگرایی در هرمنوتیک او را آشکار میسازد. این نسبیگرایی از سویی مفسر و مخاطب متن قرآن را از مراد الاهی دور نگاه میدارد و از سوی دیگر، باب تاویلهای ناروا و بدعت را بیش از پیش میگشاید. بنابراین هدف این مقاله تبیین نوع رویکرد هرمنوتیک ابوزید و تاثیر این رویکرد در برداشتهای تفسیری وی و نیز ریشههای اندیشه تفسیری اوست.
سومین مقاله «تاثیر اعتقاد به توحید افعالی بر پذیرش علیت از دیدگاه محمد غزالی و ابن عربی» نوشتۀ قاسم کاکایی و آمنه یزدان پناه هست. آنها معتقدند توحید افعالی به معنای نفی تاثیر از غیر خداست. از سوی دیگر اصل علیت مستلزم پذیرش تاثیر و تاثر میان مخلوقات است که این دو امر ظاهراً با یکدیگر سازگار به نظر نمیرسند. این مقاله بر آن است که با بررسی افکار ابن عربی و غزالی به عنوان دو تن از مدافعان توحیدافعالی، به بررسی تطبیقی موضع آنها در قبال بحث علیت بپردازد. آنها تقریر فلاسفه از علیت را رد میکنند و هر یک سعی دارند جایگزینی برای بحث علیت ارائه دهند که قادر به توضیح منطقی رابطه خدا و مخلوقات از یک سو و رابطه مخلوقات با یکدیگر از سوی دیگر باشد. اقتران پیشنهاد مشترک آنها به عنوان جایگزین علیت است اما برداشت هر یک از اقتران لزوماً یکسان نیست که این امر نشئت گرفته از مبانی متفاوت فکری آنهاست. این نکته سبب میشود که ابن عربی راه حل نهایی رفع این تعارض را در بحث تجلی و ظهور بداند.
چهارمین مقاله «جایگاه وجودشناختی و معرفت شناختی حس مشترک در نفس شناسی فارابی» از مریم شکیبامنش و مریم عاطفی هست. آنها برآنند حس مشترک در بین سایر قوای ادراکی از ارزش و جایگاه ویژه ای برخوردار است. فارابی با معرفی حس مشترک به عنوان یکی از قوای باطنی نفس و محل تجمع دریافتهای سایر حواس با بیان ادلهای وجود این قوه را برای نفس تثبیت میکند. نکتۀ قابل توجه در این زمینه تاکید فراوان وی بر نقش و نحوه عملکرد حس مشترک در تحصیل علم و معرفت است؛ به گونه ای که بدون این قوه، هیچ نوع ادراک حسی صورت نمیگیرد، در حالی که نمیتوان نقش سایر حواس را در امر ادراک انکار کرد؛ حتی در کارکرد حس مشترک، میتوان کسب ادراکات عقلی را هم بر عملکرد آن مبتنی ساخت؛ حتی به نظر میرسد در نظر این فیلسوف، حس مشترک با وساطت در برقراری ارتباط میان عالم ذهن و عین، نقش مهم ترین نیروی حسی را در فرآیند کسب معرفت بر عهده دارد. در این صورت، حتی رسیدن به درجه متعالی عقل مستفاد و ارتباط با عقل فعال و عالم غیب هم به نحوی موقوف بر عملکرد حس مشترک است.
پنجمین مقاله «رویکردی فلسفی- کلامیبه ایمان در فلسفه دکارت و ملاصدرا» نوشتۀ سیمین اسفندیاری هست. وی معتقد هست که کی از مباحث مهم پیرامون ماهیت ایمان، مسئله نسبت دین و عقل یا نسبت ایمان با تصدیق عقلی است. براین اساس، همواره در میان فلاسفه و متکلمان مسلمان و مسیحی دیدگاههای متعددی درباره ماهیت ایمان و اینکه آیا ایمان همان تصدیق عقلی به وجود خداست یا ماهیتی متفاوت دارد، مطرح بوده است. مسئلهای که بدین منظور مطرح است این است که میان یقین عقلی و ایمانی چه نوع رابطهای قابل تصور است و آیا میتوان به نوعی تعامل و رابطه متقابل بین یقین ایمانی و یقین عقلی برقرار کرد؟ در این مقاله سعی بر این است که به دیدگاه دو متفکر اسلام و غرب یعنی ملاصدرا و دکارت پیرامون ماهیت ایمان و اینکه مهمترین عنصرآن چیست و چه نسبتی میان ایمان و تصدیق عقلی وجود دارد، پرداخته شود. گفتنی است که ملاصدرا ایمان را تصدیق معرفتی به وجود خدا میشمارد؛ از طرفی نیز چگونگی ارتباط بین یقین ناشی از ایمان با یقین ناشی از شهود آشکار عقلی در اندیشه دکارت یک مسئله است و باید به آن پرداخت.
ششمین مقاله «تحلیلی انسان شناختی از نظریه وحدت متعالی ادیان» اثر اکبر قربانی هست. وی برآن است که در نظریه وحدت متعالی ادیان، تمایز ظاهر و باطن دین تمایزی اساسی به شمار میآید که هم با نگرش مابعدالطبیعی به مراتب هستی و تمایز مطلق و نسبی پیوند دارد و هم با تمایز معرفت شناختی شریعت و طریقت و نیز با تمایز سنخ شناختی اهل ظاهر و اهل باطن گره خورده است. شوان در بینش و نگرشی مابعدالطبیعی با تاکید بر منشا الاهی دین و تمایزنهادن میان ظاهر و باطن دین و با توجه به تکثر و تنوع افراد و رعایت حاشیه بشری در نزول وحی، تنوع ادیان را ناشی از گوناگونی وحی ها متناسب با ظرفیت ها و قابلیتهای بشری میداند. از نظر او، کثرت صوَر قدسی مانع وحدت حقیقی ادیان در مراتب بالای وجود نیست و هرچند بیشتر افراد یا همان اهل ظاهر نمیتوانند این وحدت بَرین را فهم کنند، عارفان اهل باطن به دریافت وحدت درونی و متعالی ادیان نائل میشوند. نگرش همراه با احترام و مدارای اهل باطن به اهل ظاهر و برخلاف آن نگرش توام با تردید و گهگاه خصمانه و خشونت آمیز اهل ظاهر به اهل باطن با توجه به تفاوت سنخشناختی آنان قابل فهم و توجیه است. البته تمایز اهل ظاهر و اهل باطن در نظریه شوان و تاکید او بر توانایی معرفتی اهل باطن در فهم و دریافت وحدت متعالی ادیان منافاتی با زندگی دینی مومنان و سلوک معنوی پیروان ادیان ندارد که بیشترشان اهل ظاهر یا اهل شریعت هستند.
هفتمین مقاله «نوع رابطه انسان با خداوند از منظر مولوی، با نگاهی به روایت انواع عبادت از امام علی(ع) در نهج البلاغه» نوشتۀ صدیقه بحرانی، لاله حقیقت، و زهره زمانی هست. آنها معتقدند از دیدگاه مولانا، رابطه مطلوب انسان با خداوند رابطهای تحکمآمیز (زاهدانه) یا توافق مبتنی بر حقوق و وظایف (تاجرانه) نیست؛ بلکه این دو رابطه گرچه کارکردهای مثبتی دارند، در حقیقت دارای ارزش ابزاری هستند و نه ارزش ذاتی و صرفاً برای کسانی مفیدند که توان دستیابی به رابطه عاشقانه را ندارند اما رابطه مطلوب میان انسان و خداوند رابطهای عاشقانه است که ویژگیها و مولفههایی دارد که عبارت است از: اراده معشوق را اراده خود دانستن، توجه انحصارگرایانه، تمایل به یکی شدن با معشوق و رنج عاطفی.
در نوشته پیش رو پنجاه و چهارمین شماره فصلنامه علمی-پژوهشی اندیشه دینی را از نظر می گذرانیم. مقالات این شماره عبارتند از: تبیین و نقد چیستی فضیلت از منظر لیندا زاگزبسکی، بررسی عینی گرایی و نسبی گرایی در هرمنوتیک نصرحامد ابوزید و تاثیر آن بر بعضی برداشت های تفسیری وی از قرآن، تاثیر اعتقاد به توحید افعالی بر پذیرش علیت از دیدگاه محمد غزالی و ابن عربی، جایگاه وجودشناختی و معرفت شناختی حس مشترک در نفس شناسی فارابی، رویکردی فلسفی- کلامی به ایمان در فلسفه دکارت و ملاصدرا، تحلیلی انسان شناختی از نظریه وحدت متعالی ادیان، نوع رابطه انسان با خداوند از منظر مولوی، با نگاهی به روایت انواع عبادت از امام علی(ع) در نهج البلاغه.