آیا مردم کوبا از صدقه سر پاپ به آزادی دینی خواهند رسید؟
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «اعتماد» را مرور کرده است: «عبدالله ناصری: نظریه «برخورد تمدنها»ی هانتینگتون، مبتنی بر آموزههای برنارد لوییس، مورخ یهودیتبار جهان مسیحیت بود/ فتوحات خلفای راشدین و امویان و عباسیان، به هیچوجه در راستای گفتمان و پارادایم نبوی نبود/ کسی که دموکراسی را یک پدیده تهوعآور ضددینی تلقی میکند، طبیعتا نیازی به گفتوگوی تمدنها ندارد/گفتگو بهترین راه برای از بین بردن اسلامهراسی و ایرانهراسی است»، «احمد نقیبزاده: اسراییل از اینکه مسلمانان منطقه به جان هم افتادهاند، بسیار راضی و خشنود است/ با استناد به کتاب «تلمود»، اسراییلیها دارای نگاهی راسیستی و خوشحال از نابودی بقیهاند/گفتگوی تمدنها در همه دنیا جدی گرفته شد جز در خود ایران/ دولت احمدی نژاد حتی حاضر نبود اسم «گفتوگوی تمدنها» را ببرد/آواهایی مانند «گفتوگوی تمدنها» و «جهان عاری از خشونت» میتواند اسلامهراسی را کاهش دهد» و «آیا مردم کوبا از صدقه سر پاپ به آزادی دینی خواهند رسید؟»
روزنامه اعتماد در صفحات ۸ و ۹، گفتگو با عبدالله ناصری در خصوص صلح و گفتگوی تمدنها را منتشر ساخته و در مقدمه آن آورده است:
«…. دنیای امروز با موج گستردهای از افراطیگری رو بهرو است، با خوانشهای غیرواقعی از دین که به نام دین، تندروی و رفتارهای خشونتآمیز را برای خود مجاز میشمارند. در این دوران، احیای نظریه «گفتگوی تمدنها» میتواند نقطه عطفی در رویارویی با این موجهای مبتنی بر خشونت باشد. نگاهی به تاریخِ اسلام نیز نشان میدهد که تمدن عظیم اسلامی، هیچگاه با انزواطلبی و گوشهگیری نمیتوانست پیام خود را به دیگران برساند. عبدالله ناصری، عضو شورای مشورتی اصلاحطلبان و عضو هیات علمی گروه تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه الزهرا معتقد است امروزه واقعیت این است که حتی در دنیای غرب و امریکا با اینکه جورج بوش دوم، دولت صاحبِ نظریه «گفتوگوی تمدنها» را محور شرارت تلقی کرده بود، دولت بعدی، گفته او را با نوع رفتار خود نهی کرد و پس از آن در دولت دموکراتها نیز نوع گفتوگو و ادبیات سیاسی که درباره این محور شرارت به کار میرفت تغییر پیدا کرد.
وی میگوید: نکتهای که باعث شده اسلامهراسی به عنوان یک واقعیت بیاساس خود را نشان دهد ناشی از این است که طرف مقابل یعنی بخشی از دنیای مسیحیت نخواسته فهم دیگری از اسلام و مسلمانان را به عنوان یک اصل و ضرورت بپذیرد. دلیل این امر نیز طبیعتا نبود و ضعف مکانیزم گفتوگو است. بنابراین بهترین راه برای از بین بردن این اسلامهراسی یا ایران هراسی یا هر نوع ترس و بدبینی نسبت به پیشینه و توان یکدیگر، گفتوگو است و تمام نظریاتی نیز که در این راستا مطرح میشود چه «ائتلاف برای صلح» و چه «جهان عاری از خشونت» همگی وقتی محقق میشود که گفتوگو به عنوان یک واقعیت و نظریه مادر پذیرفته شود و بتوان جهان را به سمت صلح و آرامش پیش برد.»
در بخش های منتخبی از این گفتگو می خوانیم:
– گفتوگوی تمدنها فارغ از اینکه بین دو فرهنگ، دو تمدن، دو ملت و دو حوزه جغرافیایی صورت میگیرد، خود فی النفسه یکی از عناصر اساسی و ضروری در عصر جدید است. به عبارتی دیگر اساسا مدرنیته و مدرنیسم در هیچ جامعهای شکل نمیگیرد اگر عنصر گفتوگو و مجادله در آن نباشد. بنابراین چون بخش قابل توجهی از جهان این دوران را سپری کرده یا در دوران مدرنیته با لوازم و مختصات خاص خود زندگی میکنند حتما بحث گفتوگوی تمدنها و فرهنگها به عنوان یک راهکار برای توسعه حوزههای اجتماعی در درون کشورها از یکسو و همچنین فراتر از آن حتی در میان دولتها و ملتهای مختلف برای ایجاد توازن میان قدرت سیاسی و آزادی ذاتی خدادادی از سوی دیگر، ضروری است. بنابراین تا زمانی که قدرت و سلطه سیاسی وجود دارد و تا زمانی که باور داریم انسان ذاتا موجودی آزاد است، توازن میان این دو یک ضرورت است و راهکار ایجاد این توازن ضرورتها چه در عرصه ملی و چه بینالمللی نیز جز با گفتوگو امکانپذیر نیست. بنابراین این نظریه همواره قابل طرح و پیگیری است.
– بحثی که در دوران اصلاحات با عنوان گفتوگوی تمدنها مطرح شد، شرایط خاص دنیای آن روزگار را داشت. از یکسو، جامعه جهانی به خصوص در منطقه خاورمیانه با توجه به اتفاقاتی که رخ داده بود، تجربه چندین ساله جنگ در چند نقطه را پشت سر گذاشته و خسته از جنگ، تشنه عدالت و اسیر یک نیاز فطری ضروری بود، به همین جهت از یک منظر نظریه «گفتوگوی تمدنها» مورد استقبال قرار گرفت.
– نظریه «گفتگوی تمدن ها» را کسی در سازمان ملل و در عرصه جهانی مطرح کرد که تفکر دینی را در جهان سوم دنبال میکرد که در آن زمان یا در حال حاضر نیز بر اساس تحلیل نظریه «برخورد تمدنها»ی هانتینگتون باید از بین میرفت اما شخصی در کسوت نمایندگی دینی و در لباس روحانیت دینی اسلامی این نظریه را با استدلال مطرح میکرد که خود ریاست دولتی را برعهده داشت که در داخل نیز این دغدغه را دنبال میکرد.
– بسیاری از کشورهای توسعه یافته – مثل خود امریکا که در آن روزگار جورج بوش پسر حاکمیت را به دست دارد- اگر چه ادعاهای اینچنینی داشته و کشور خود را مهد آزادی و گفتوگو میدانستند اما از طرف دیگر بر طبل جنگ میکوبیدند که این رویکرد در خاورمیانه تبعات دیرپای بسیار زیادی را نیز بر جای گذاشت، درست مسیری که اوباما عکس آن را طی کرد. این نکته مهمی بود که از یکسو رییس یک دولت چنین بحثی را مطرح میکرد و از سوی دیگر مبدع آن در واقع نماینده نهاد دینی بود که در آن روزگار نظریه «برخورد تمدنها»ی هانتینگتون برای اثبات اینکه خطرناکترین تمدن است و باید از میان برود، میکوشید.
– اساسا نظریه «برخورد تمدنها» کل تمدنهای شرقی مثل تمدن چینی و ژاپنی را نیز میدید اما واقعیت این است که در جهان غرب مسیحی که کانون اصلی طرح نظریه «برخورد تمدنها» بود مخاطب اصلی برای افکار عمومی تمدن و فرهنگ اسلامی بود که باید از بین میرفت. اما در طرف مقابل کسی، اسلام را هم در کسوت سیاسی به عنوان رییس یک دولت اسلامی و هم در کسوت روحانی و حوزوی به عنوان نماینده نهاد دین اسلام –فارغ از قدرت سیاسی و مقام ریاستجمهوری او- به گونهای درست در نقطه مقابل تصور آنها مطرح میکند که این به نظر من پدیده نادری بود.
– حدود ۵، ۶ دهه قبل، بحث گفتگو در درون جامعه اسلامی از طرف کسانی مثل شیخ شلتوت و از طرف نهاد حوزه علمیه قم مرحوم آیتالله بروجردی مطرح شده بود اما طرح آن درون اسلامی و درون جامعهای بود. از سوی دیگر نیز در دهه ۷۰ با به رسمیت شناختن دین اسلام به عنوان یک دین رسمی از سوی واتیکان، بخشی از جامعه مسیحی، صاحبان و اربابان کلیسا این گفتوگو را نشر داده بودند اما واقعیت این است که رییس دولت اصلاحات زمانی آن را مطرح کرد که به ویژه پس از حادثه یازده سپتامبر، جهان به ویژه غرب توسعهیافته داشت در قالب جنگهای صلیبی و با مدد از حافظه تاریخی خود در حوزه این جنگها ادبیات جدیدی را خلق میکرد و در واقع یک لشکرکشی دو جانبه، نسخه مشابه جنگهای صلیبی هزار سال قبل بین مسیحیان و جهان اسلام در حال قوت گرفتن بود. از این نکته نیز نباید غافل بود که جریان افراطی سلفیگری تندروی در درون جهان اسلام مثل القاعده و طالبان نیز حضور فعال داشتند همانگونه که امروز نیز به شکل قدرتمندتر در لباس داعش ظهور یافتهاند و به نحوی دیدگاه رویارویی و جنگ بین اسلام و مسیحیت را تقویت میکنند.
– یک واقعیت تاریخی را باید توجه داشت که نظریه «برخورد تمدنها» که ساموئلهانتینگتون آن را مطرح کرد، دقیقا مبتنی بر تمام آموزههای تاریخی مورخ یهودیتبار مشهور جهان مسیحیت به نام برنارد لوییس بود. وی شخصیت شناختهشده و بسیار تاثیرگذاری است اگر چه در سه، چهار دهه آخر عمر خود چندان قدرت سیاسی نداشته اما نوشتههای او حتی در کانونهای قدرت سیاسی مورد توجه بود. هانتینگتون تحتتاثیر آموزههای برنارد لوییس نظریه «برخورد تمدنها» را مطرح کرد. ویژگی این نظریه این بود که یک پشتوانه تاریخی داشت و این پشتوانه تاریخی، تصادم هزار و اندی ساله اسلام و مسیحیت بود. به هر صورت آنها مدعی بودند که بخشی از جهان تحت حاکمیت اروپا، مسیحیت و کلیسای کاتولیک با ظهور اسلام و بعد از وفات پیامبر(ص) یکی پس از دیگری فتح شده و به حوزه اسلام پیوسته که نقد این فتوحات خود نکته قابل توجهی است.
– فتوحاتی که بعد از عصر پیامبر (ص) و در عصر خلفای راشدین به خصوص دوره امویان و عباسیان ادامه پیدا کرد به هیچوجه در راستای گفتمان و پارادایم نبوی نبود اما به هر صورت یک واقعه تاریخی است. یعنی آن فتوحات، اسلامی تاریخی را شکل داد که مسیحیت و مسیحیان از جمله برنارد لوییس و ساموئل هانتینگتون بر اساس این نسخه اسلام تاریخی مدعی و معتقد به متصرف شدن و در واقع مورد تجاوز قرار گرفتن، شدند.
– نظریه «برخورد تمدنها» با پیشینهای تاریخی توانست اقناعسازی قابلتوجهی در جهان غرب و مسیحیت داشته باشد. اما واقعیت این است که در نظریه گفتوگوی تمدنها، فرازهای محدودی از تاریخ تعامل اسلام و مسیحیت از آغاز بعثت پیامبر(ص) به بعد، را داریم. در واقع، جز نقاط محدود و یک معدودهای خیلی سایهروشن وار، تعاملی را به طور جدی نداریم، اگر چه در دعوت اصلی پیامبر (ص) به صراحت گفتمان وحی، این همبستگی و همزیستی وجود داشت اما حکومتهای بعد از پیامبر (ص) هرگز مروج چنین چیزی نبودند.
– نظریه «برخورد تمدنها» یک بستر تاریخی دارد که توانست خود را به خوبی در جهان به عنوان یک تئوری جا بیندازد اما نظریه «گفتوگوی تمدنها» نیازمند کار فکری جدی توسط دولت متبوع پیشنهاددهنده این نظریه بود که ما دیدیم متاسفانه بلافاصله پس از دوره اصلاحات جریان و تفکری روی کار آمد که همسو با همان رویکرد «برخورد تمدنها» و ناسازگاری یا واگرایی اسلام و مسیحیت و دیگر تمدنها گام برداشت و ذهنیتهای منفی را ایجاد کرد.
– بحث گفتوگوی تمدنها میتواند یک نظریه تلقی شود، چرا که امروزه واقعیت این است حتی در دنیای غرب و امریکا که جرج بوش دوم، دولت صاحب نظریه «گفتوگوی تمدنها» را محور شرارت تلقی کرد، دولت بعدی آن را با نوع رفتار خود نهی کرد. اگرچه مجادله و منازعه ایرانی امریکایی یک منازعه دیرینه شده اما به هر صورت دیدید که در دولت دموکراتها نوع گفتوگو و ادبیات سیاسی که درباره این محور شرارت به کار میرفت، تغییر پیدا کرد.
– من از تعبیر هابرماس مدد میگیرم و اساسا برای نهادینه کردن هر نوع نظریهای از جمله نظریه «گفتوگوی تمدنها» نیاز به کار پیوسته هست. این اتفاق در حوزه نظریه «برخورد تمدنها» صورت گرفت و بعد خود غربیهایی که تشنه صلح جهانی و عدالت بودند و به عینه تبعات این نوع برخوردهای تمدنی و نظامی را دیده بودند که هزینههای سنگینی را بر کشورهای پشت سر گذاشته مدرنیته و مدرنیسم تحمیل کرده بود، نظریه «برخورد تمدنها»ی هانتینگتون را بایگانی کردند. بحث گفتوگوی تمدنها میتواند یک نظریه تلقی شود چرا که اگر این ظرفیت را نداشت آن موج استقبال جهانی از آن صورت نمیگرفت و به عنوان یک نظریه جهانی ثبت نمیشد.
– دولت سابق در خصوص گفتوگوی تمدنها کار خاصی نکرد. نظریه «گفتوگوی تمدنها» یک پیشنیازهایی دارد و آن این است که اساسا ما بپذیریم، میخواهیم وارد دوران مدرنیته شویم. یعنی چنان که غرب زمان مدرنیته را طی کرده ما هم باید وارد چنین زمانی شویم. واقعیت این است که ما یعنی کشورهای در حال توسعه که برخی از ابزار و مختصات مدرنیته را در درون خودمان داریم، زمان لازم برای مدرنیته و نوآوری را سپری نکردهایم.
– دولت احمدینژاد اساسا به هیچ یک از ضرورتهای امروز حیات بشری اعتقادی نداشت. کسی که دموکراسی را یک پدیده تهوعآور ضددینی تلقی میکند، طبیعتا هیچ نیازی احساس نمیکند که در ساختمانی بنشیند و یکسری تئوریسین بیاورد و علیه نظریه «گفتوگوی تمدنها» کار فکری انجام دهد.{!!} آن تفکر، تفکری بود که با ابزار و لوازم مدرنیته مخالف بود و اساسا با نظریه «گفتوگوی تمدنها» ناسازگاری داشت. البته او را متهم به برخورد تمدنها نمیکنم زیرا او معتقد بود ما باید مدیریت جهانی منبعث از آموزههای دینی و تاریخی خودمان را بر جهان اعمال کنیم و در راه آنچه که برای عصر موعود در آموزههای دینی ما وعده داده شده گام برداریم.
– گفتوگو بهترین وسیله است برای ایجاد زمینه تعامل و فهم متقابل. نکتهای که باعث شده اسلامهراسی به عنوان یک واقعیت -البته یک واقعیت بی اساس- خود را نشان دهد، ناشی از این است که طرف مقابل یعنی بخشی از دنیای مسیحیت نخواسته فهم دیگری از اسلام و مسلمانان را به عنوان یک اصل و ضرورت بپذیرد. دلیل این امر نیز طبیعتا نبود و ضعف مکانیزم گفتوگو است.
– بهترین راه برای از بین بردن اسلامهراسی یا ایرانهراسی یا هر نوع ترس و بدبینی نسبت به پیشینه و توان یکدیگر، گفتوگو است و تمام نظریاتی نیز که در این راستا مطرح میشود چه «ائتلاف برای صلح» و چه «جهان عاری از خشونت» همگی وقتی محقق میشود که گفتوگو به عنوان یک واقعیت و نظریه مادر پذیرفته شود و بتوان جهان را به سمت صلح و آرامش پیش برد.
– آنچه امروز در جهان اسلام توسط داعش و جریان سیاسی ـ نظامی افراطی سلاح به دستی که در گوشه و کنار جهان اسلام بهطور پراکنده حضور دارند، رخ میدهد به هیچوجه با مبانی همزیستی و تعامل و نوعدوستی بنیان اسلام سازگاری ندارند و خود به خود جریان اسلامهراسی در غرب را تقویت میکند. راه این است که کسانی که مخالفان این بخش از رویکرد اسلام هستند، چون من همچنان تاکید میکنم که جریان داعشیسم و جریانهای مشابه آن نیز بر اساس مبانی ایدئولوژیک و آموزههای دینی البته با درکی ناروشن و ناصحیح از بخشهایی از اسلام رفتار میکنند، با نظریاتی مثل گفتوگوی تمدنها اسلام را در جهان مدرن امروز و در دنیای غرب نمایندگی کنند.
– من رویکرد دولت کنونی را در امتداد رویکرد دولت اصلاحات میبینم اما به هر حال همانگونه که پیشتر اشاره کردم متاسفانه جو هشت ساله بین این دو دولت، دیدگاه دیگری داشت و اساسا بسیار فانتزی و خیالپردازانه از یک سو و از سوی دیگر به جهت ناآشنایی و عدم درک صحیح از مبانی اسلام، مطالبی را مطرح کرد که تا حدود زیادی ذهنیت دنیای غرب را نسبت به اسلام خدشهدار کرد. بهطور طبیعی در رفتار سیاسی و فرهنگی دولت روحانی تا حدود زیادی تلاش میشود تبعات این جو هشت ساله زدوده شده و این رویکرد به نظریه «ائتلاف جهانی برای صلح و توسعه عدالت» و نظریه مادر که همان «گفتوگوی تمدنها» است، وصل شود.
احمد نقیبزاده: اسراییل از اینکه مسلمانان منطقه به جان هم افتادهاند، بسیار راضی و خشنود است/ با استناد به کتاب «تلمود»، اسراییلیها دارای نگاهی راسیستی و خوشحال از نابودی بقیهاند/گفتگوی تمدنها در همه دنیا جدی گرفته شد جز در خود ایران/ دولت احمدی نژاد حتی حاضر نبود اسم «گفتوگوی تمدنها» را ببرد/آواهایی مانند «گفتوگوی تمدنها» و «جهان عاری از خشونت» میتواند اسلامهراسی را کاهش دهد
روزنامه اعتماد در صفحات ۸ و ۹، همچنین گفتگو با احمد نقیبزاده درباره صلح و گفتوگوی تمدنها را با عنوان «گفتگوی تمدنها در همه جای دنیا جدی گرفته شد جز ایران» منتشر ساخته و در آن به توضیح سه گانه «گفتگوی تمدنها، برخورد تمدنها و پایان تاریخ» پرداخته است.
عاطفه شمس در مقدمه این گفتار می نویسد:
« نظریه گفتوگوی تمدنها نخستینبار در سپتامبر ۱۹۹۸ از سوی رییس دولت اصلاحات و در ابعادی جهانی مطرح شد. وی نظریه خود را در مقابل نظریه «برخورد تمدن»های هانتینگتون مطرح ساخت که معتقد است پس از پایان جنگ سرد، فرهنگها و هویتهای مذهبی منشأ درگیریهای جهانی خواهند بود. احمد نقیبزاده، پژوهشگر حوزه سیاسی و استاد دانشگاه تهران میگوید پس از طرح نظریه «گفتوگوی تمدنها» در بین اهل خرد در تمام جهان، گفته پسندیدهای آمد و در نتیجه در خیلی از کشورها سازمانی به این نام گشوده شد. در ایران نیز مرکز بینالمللی گفتوگوی تمدنها به وجود آمد.
وی رویکرد دولت سابق را نیز خلاف اهداف این نظریه عنوان کرد؛ رفتاری که سبب شد بساط «گفتوگوی تمدنها» برچیده شود. نقیبزاده در توضیح عوامل موفقیت یا عدم توفیق نظریههایی چون «گفتوگوی تمدنها» و «جهان عاری از خشونت» افزود: خیلی وقتها هست که شما آوایی سر میدهید و در خارج از مرزها خیلی مورد استقبال قرار میگیرد اما در حقیقت زیر پای خود شما خالی است. بنابراین ابتدا باید زمینهها را در درون مرزها فراهم کرد….»
منتخبی از نکات مطرح شده در این گفتگو از این قرار است:
– زمانی که رییس دولت اصلاحات نظریه «گفتوگوی تمدنها» را مطرح کرد یعنی پایان دهه ۱۹۹۰ اگر به یاد داشته باشید هانتینگتون بحث برخورد و شوک بین تمدنها را مطرح کرده بود که بعضی از آن به عنوان پروژه و برخی به عنوان نوعی پیشبینی یاد میکردند و واقعا نیز تشخیص این نکته سخت است زیرا پس از او سخن رییس دولت اصلاحات نبود که به کرسی نشست بلکه پیشبینیهای هانتینگتون بود که درست درآمد و فرهنگها خیلی با هم برخورد پیدا کردند به خصوص در نواحی که او نشانهگذاری کرده بود، یعنی جاهایی که دو فرهنگ به هم میرسند.
– دستاورد نظریه «گفتوگوی تمدنها» برای ایران بسیار خوب بود؛ یک چهره دیگری از ایران به دست داده شد و کسانی که تاریخ و فرهنگ ایران را میشناختند گفتند که از ایران با تمدنی سه هزار ساله غیر از این انتظار نمیرفت.
– «گفتوگوی تمدنها» بیشتر یک دکترین است و با نظریه این فرق را دارد که نظریه پشتوانه فلسفی داشته و بر یک منطق استوار است اما دکترین در حقیقت یک خواسته معقول است که شما مطرح میکنید و باید برای آن برنامه عملی نیز تدارک ببینید، در واقع جنبه علمی آن خیلی کمتر و جنبه عملی آن بیشتر است. در نتیجه از باب نظریه بودن اصلا با نظریه «برخورد تمدنها» برابری نمیکرد زیرا آن را یک نظریهپرداز مطرح کرد و درباره آن بحثها و جدلها صورت گرفته و دهها کتاب و مقاله در تایید و رد آن نوشته شد. بیشترین ردیه بر نظریه هانتینگتون نیز در اروپا نوشته شد اما بر نظریه «گفتوگوی تمدنها» حتی یک ردیه هم نوشته نشد زیرا قابل ابطال نبود و اساسا نظریهای مطرح نبود.
– ایران بر سر مرز قرار دارد؛ بالای آن دنیای ارتودوکس و پایین آن دنیای اسلام است، یعنی جایی است که باید در نظریه برخورد تمدنها این برخوردها نمود پیدا میکرد. اما نقدهایی که در اروپا بر آن شد این بود که در همان دنیای اسلام هزاران نفر هستند که ضد اسلام هستند و نظریههای ضد اسلام میدهند، در غرب نیز هزاران نفر اسلامگرا هستند و چنین تقسیمبندی جغرافیایی اصلا معنا پیدا نمیکند. اصلا در توسعه ارتباطات چنین تفکیکی امکانپذیر نیست زیرا مرزها در هم تنیده است و نمیتوان آنها را به صورت قطببندی مطرح کرد.
– گفتوگوی تمدنها متاسفانه هیچ توفیقی نداشت. در همه دنیا جدی گرفته شد جز در خود ایران. در ایران عناصری هستند که با هرگونه نوآوری مخالفت میکنند و هر توفیقی را نیز در جناح مخالف برنمیتابند. علاوه بر آن، در اردوگاه خود اصلاحطلبان کسی کار جدی نکرد؛ مرکز گفتوگوی تمدنها ایجاد شد ولی هیچ کار جدی صورت نگرفت و کسانی نیز که آنجا جمع شده بودند قبل از هر چیز از بودجه آن مرکز اطلاع داشتند. البته خود من نیز آنجا حضور داشتم و این صحبتها به خود من نیز برمیگردد اما من در نخستین فرصت استعفا دادم چرا که با وضعیتی که بر آنجا حاکم بود درک کردم که از فعالیت این سازمان هیچ توفیقی حاصل نخواهد شد.
– اگر دولت اصلاحات در پشت عنوان گفتگوی تمدنها، اهدافی سیاسی و ملی نیز تعریف کرده بود قطعا توفیقات زیادی به دست میآمد. یعنی اگر در سراسر جهان تمدن ایران را به جهانیان میشناساندند و یک وجهه برای ایران کسب میکردند بسیار عالی میشد، در عین حال با تمدنهای دیگر نیز آشنایی پیدا میکردیم و در واقع به یک مرکز برای تعاملات فرهنگی تبدیل میشد. اما نه تنها این کار انجام نشد بلکه هر کسی طبق تخصص خود شروع به شناساندن فرهنگهای دیگر به مردم کرد. ما باید فرهنگ و تاریخ خودمان را به جهانیان بشناسانیم که متاسفانه این کار مطلقا شکل نگرفت، چندتا سفر نیز که صورت گرفت کسانی نبودند که خیلی پشتوانه علمی بالایی داشته باشند. در نتیجه مراکز دیگری که در جهان شکل گرفته بودند مقداری رفت و آمد کردند اما بعد با رفتن رییس دولت اصلاحات از هم پاشیدند و در نهایت، مرکزی به این نام باقی نماند. در واقع این نظریه باید بر تعامل فرهنگها استوار باشد؛ یعنی در داخل با الگوگیری از سایر فرهنگها تساهل و مدارا را ترویج کند و در بیرون شناخت فرهنگ تمدن ایرانی به جهان را پیش بگیرد اما هیچ یک از این کارها صورت نگرفت. البته عمر آن بسیار کوتاه بود و نتیجهای نیز در برنداشت.
– بعد از دولت اصلاحات، دولتی روی کار آمد که حتی حاضر نبود اسم «گفتوگوی تمدنها» را ببرد. از جناح رقیب بود و فکر میکرد اگر توفیقی در این زمینه کسب شود، نفع آن به اصلاحطلبان میرسد و از آنجا که این افراد دشمنی عظیمی نسبت به اصلاحطلبان نشان میدادند منافع ملی را هم نادیده گرفته و بساط آن را برچیدند. شاید اگر «گفتوگوی تمدنها» عمری میکرد و حسن نیتی پشت آن وجود داشت، در سالهای بعد معایب خود را رفع کرده و راهی برای خود باز میکرد. بنابراین، ضعفهایی که در خود مرکز بینالمللی گفتوگوی تمدنها وجود داشت به اضافه قطع ناگهانی این بحث و رفتن رییس دولت اصلاحات سبب شد «گفتوگوی تمدنها» به فراموشی سپرده شود.
– ایده «جهان عاری از خشونت» روحانی، شمایل ملایمی ارایه میکند از اینکه ضد خشونت است و اهل مسامحه و مداراست در امتداد آن تلقی میشود اما همه میدانیم که این نوعی تقلید از آن نظریه نیز هست یعنی «گفتوگوی تمدنها» اورجینال بود اما این نوعی کپی است.
– در منطقه خاورمیانه به قدری قضیه پیچیده است که شما نمیتوانید یک نفر یا یک کشور را مقصر بدانید بلکه مجموعه کشورها و انسانها و دولتها مقصر هستند. وقتی بهار عربی شروع شد من مقالهای نوشتم و گفتم که این بهار به تابستان نمیرسد ولی بهزودی به زمستان سیاه میرسد زیرا هیچ یک از ابزارهای دموکراسی در آنها وجود نداشت. شما با چه ترفندی میخواهید دموکراسی را غالب کنید مگر آنکه دولتهایی بیایند و هدایت این کشورها را بر عهده بگیرند که آن هم میگویند استعمار نو است و پسندیده نیست و اینها. اما شما آلمان را ببینید؛ هیتلر تقریبا قریب ۱۲ سال بر این کشور حکومت کرده و روزگار سیاهی را بر مردم این کشور تحمیل کرد اما وقتی او را برداشتند دولتهای غربی به مردم آلمان کمک کرده و از آنجا که آنها خود نیز این آمادگی را داشتند، یک دموکراسی خیلی قوی در آنجا شکل گرفت.
– ایجاد یک جهان عاری از خشونت کار بسیار مشکلی است مگر اینکه ایران از خود شروع کند. ایران با عربستان سعودی به توافق برسد، یک تقسیم کار و تقسیم مناطق نفوذ بین آنها صورت بگیرد و با احترام گذاشتن به آن، این نزاع را خاتمه دهند. ایران میتواند در این زمینه پیشقدم باشد اما متاسفانه از آنجا که ایران نیز همواره در معرض تهدید است، دقیقا نمیداند حد و حدود او کجاست و در کجا باید متوقف شود که امنیتش تامین شود.
– یکی از عناصر اصلی خشونت در منطقه، وجود اسراییل است. این کشور دارای قدرت و نفوذ زیادی است و متاسفانه امنیت خود را در ناامنی کامل کشورهای همسایه میبیند و از وضعیت موجود منطقه نیز بسیار راضی و خشنود است. از اینکه مسلمانان به جان هم افتادهاند اما هیچ کس یک سنگ به طرف او پرتاب نمیکند.
– اسراییل تمایل دارد ایران نیز وضعیت سوریه و عراق را پیدا کند. یعنی امریکا حمله نظامی کرده و در پی آن فروریزی صورت گرفته و درگیریهای داخلی به وجود بیاید. واقعا یک دولت شریر است و جناح راست آن به سرکردگی نتانیاهو است که محور شرارت به شمار میآید وگرنه ایران چه در دوره اصلاحات و چه هر زمان دیگری هرگز محور شرارت نبوده است. این امر ریشههای عقیدتی و ایدئولوژیک نیز دارد. اگر شما کتاب «تلمود» را بخوانید، میبینید که اسراییلیها یک نگاه راسیستی نسبت به سایر اقوام دارند و از نابودی دیگران لذت میبرند.
– میگویند انسان دشمن چیزی است که آن را نمیشناسد. گفتوگو موجب شناخت میشود. در گفتوگو شما متوجه خواستهها، اهداف و درد و آلام دیگران و اینکه چقدر دیگری اهل کمک کردن است، میشوید. همه اینها باعث میشود شما به هم نزدیک شوید، لازم نیست که کاملا شبیه هم بشوید. برخی افراد آگاهی ندارند و فکر میکنند یکسانسازی راه چاره است اما نه، راه چاره این است که تفاوتها را بپذیریم و قبول کنیم که دنیا این گونه زیباتر است. این گونه دنیا میتواند به آرامش برسد، در واقع گفتوگو تنها راه مسالمتآمیز حل مشکلات است. راه دیگری نیست زیرا سایر راهها در نهایت به جنگ ختم میشود.
– مساله اسلامهراسی موضوعی بود که ابتدا در خود غرب به آن دامن زده شد چرا که این گونه مسائل در همه جای دنیا میتواند اتفاق بیفتد. سالها در کامبوج، خمرهای سرخ کشتارهای زیادی به راه میانداختند. در آفریقا و امریکای لاتین نیز این وقایع بود، اینها هیچکدام مسلمان نبودند اما درمورد اسلام، گروههایی بودند که به اتفاقاتی که در دنیای اسلام میافتاد دامن میزدند.
– در بررسیای که من از مطبوعات غرب داشتم و مقالهای ۴۰ صفحهای نیز درباره آن نوشتهام، دیدم که در غرب، ضدیت با اسلام پیوسته ترویج میشد، گویا یک نوع جنگ صلیبی راه افتاده باشد که بخواهند اسلام را تخریب بکنند و البته موفق نیز شدند چرا که کارهایی که داعش انجام میدهد بیش از همه جوانان مسلمان را از اسلام دور میکند و عده زیادی از جوانان اکنون این سوال را مطرح میکنند که آیا این خشونتها برخاسته از دل این مذهب نیست؟ اگر این گونه باشد باید گفت مذهب یهود شرایط بدتری داشته و در دل آن خشونتهای بسیار شدیدتری وجود دارد. همه اینها ناشی از جهل است، در واقع آنچه داعش انجام میدهد آمیزهای از یک نوع کینه و جهل است.
– نگاه همه کشورها در دنیای اسلام به ایران و ترکیه است. ابتدا ترکیه را به عنوان یک الگو مطرح کردند اما ترکها واقعا بد عمل کردند. در آغاز چقدر خوب بود، چرا که یک دموکراسی را به نمایش گذاشته و حق و حقوق کردها و سایر اقوام را به رسمیت شناختند، اما از آنجا که این در سایر کشورهای اسلامی معمول نبود همه گفتند که یک اسلامِمدارا متوسط مثل ترکیه میتواند الگوی سایر کشورهای اسلامی باشد. اما زمانی که مقداری قدرت گرفتند شخص اردوغان، عبدالله گل را که مرد بسیار متین و موقری بود کنار زد و خود رفت تا از موج اخوانگرایی در منطقه استفاده کند. تفسیر او هم این بود که این موج همه جا را میگیرد و با همراه شدن با این موج نفوذ ما در همه جا گسترده میشود و نمیدانست که این گونه نخواهد شد.
– ترکیه که بهترین روابط را با همسایگان خود به وجود آورده بود اکنون منزویترین کشور منطقه است؛ روابط او با مصر، اردن و اسراییل به هم خورده، با سوریه رابطه بسیار بدی دارد، روابطش با ایران سرد است، با یونان نیز که سالیان زیادی نزاع داشتهاند، در نتیجه این کشور به یکباره در انزوا و بحران فرو رفت. بلاهت و نادانی، ترکیه را به این وضعیت سوق داد در حالی که میتوانست از این موضوع استفاده بهتری کند.
– همه منتظر بودند که در ایران یک نیروی معتدل روی کار بیاید که از افراطگرایی بپرهیزد. این ثبات غنیمت است و طبیعتا تنها کسی که میخواهد این ثبات به هم بخورد اسراییل است، بقیه دنیا آن را تحسین میکنند و دوست دارند با ایران مراوده داشته باشند. البته در ایران نیز افرادی وجود دارند که با اسراییل همسو بوده و تمایل دارند ثبات کشور به هم بخورد چرا که منافع خود را در این اتفاق میبینند. مجموعه اینها به ما میگوید که هرچه آواهایی مانند «گفتوگوی تمدنها» و «جهان عاری از خشونت» از ایران بلند شود مورد استقبال قرار میگیرد و میتواند به این امر کمک کند که حداقل یک الگوی مطلوب از دل جهان اسلام و از دل ایران بیرون بیاید و بتواند اسلامهراسی را کاهش دهد.
آیا مردم کوبا از صدقه سر پاپ به آزادی دینی خواهند رسید؟
این روزنامه در صفحه ۶، به تلاش صلحآمیز پاپ در کوبا اشاره کرده و به درخواست وی از هاوانا برای اعطای آزادی دینی بیشتر به مردم نیز اشاره کرده است.
در این گزارش آمده است:
«پاپ فرانسیس رهبر ۷۸ ساله کاتولیکهای جهان که معروف است یخ روابط کوبا و امریکا را شکسته، این روزها در هاواناست و بعد از آن راهی واشنگتن میشود. پاپ روز شنبه در میان استقبال گرم کوباییها وارد این کشور شد و با رائول کاسترو، رییسجمهوری کوبا دیدار داشت.
رائول کاسترو در دیدار با رهبر کاتولیکهای جهان، از او به خاطر تلاشهایش برای نزدیکی کوبا و ایالات متحده امریکا تشکر کرد. پاپ نیز از آشتی میان دشمنان دیرین که میتواند برای جهانیان به عنوان یک الگو باشد، تقدیر کرد و در عین حال فرصت را غنیمت شمرد تا درخواست خود از هاوانا را مطرح کند. رهبر کاتولیکهای جهان از رائول کاسترو خواست تا آزادی دینی بیشتری را در این کشور کمونیستی به مردم اعطا کند.
گفته میشود پاپ فرانسیس همچنین قصد دارد هنگام اقامت خود در کوبا برای نزدیکی بیشتر میان دو کشور امریکا و کوبا به تلاشهای گذشته خود ادامه دهد. پاپ پس از هاوانا راهی دو شهر هولگوین و سانتیاگو میشود و روز سهشنبه کوبا را به مقصد ایالات متحده امریکا ترک خواهد کرد. این سفر ۹ روزه طولانیترین سفری است که پاپ فرانسیس داشته است. او در سفر خود به ایالات متحده قصد دارد تا تلاشهایی را برای برداشتن تحریمهای امریکا علیه کوبا نیز آغاز کند.»
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «اعتماد» را مرور کرده است: «عبدالله ناصری: نظریه «برخورد تمدنها»ی هانتینگتون، مبتنی بر آموزههای برنارد لوییس، مورخ یهودیتبار جهان مسیحیت بود/ فتوحات خلفای راشدین و امویان و عباسیان، به هیچوجه در راستای گفتمان و پارادایم نبوی نبود/ کسی که دموکراسی را یک پدیده تهوعآور ضددینی تلقی میکند، طبیعتا نیازی به گفتوگوی تمدنها ندارد/گفتگو بهترین راه برای از بین بردن اسلامهراسی و ایرانهراسی است»، «احمد نقیبزاده: اسراییل از اینکه مسلمانان منطقه به جان هم افتادهاند، بسیار راضی و خشنود است/ با استناد به کتاب «تلمود»، اسراییلیها دارای نگاهی راسیستی و خوشحال از نابودی بقیهاند/گفتگوی تمدنها در همه دنیا جدی گرفته شد جز در خود ایران/ دولت احمدی نژاد حتی حاضر نبود اسم «گفتوگوی تمدنها» را ببرد/آواهایی مانند «گفتوگوی تمدنها» و «جهان عاری از خشونت» میتواند اسلامهراسی را کاهش دهد» و «آیا مردم کوبا از صدقه سر پاپ به آزادی دینی خواهند رسید؟»مرور مطبوعات/ دوشنبه ۳۰ شهریور / روزنامه اعتماد