احسان شریعتی: کسانی معتقدند علوم انسانی خطر است
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «اعتماد» را مرور کرده است: «احسان شریعتی: در کشور ما کسانی هستند که فکر میکنند علوم انسانی خطر است/ علیرضا شجاعیزند: اسلام برخلاف مسیحیت به ساحت علم تعدی نکرده است»، «داوری اردکانی: عقل میخواهد بر همهچیز غلبه کند»، «کافکا و وجود جهانی معنوی»، «یک مدرس روزنامهنگاری: اگر رعایت اصول اخلاق را فراموش کنیم، مخاطب از رسانهها روی میگرداند»
روزنامه اعتماد در صفحه 7 ، روایت خبرگزاری مهر از سومین نشست «نسبت علم و دین» در دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس را منعکس ساخته و با انتخاب عنوان «در اسلام مانعی عقیدتی برای تحقیق وجود ندارد» از قول احسان شریعتی می نویسد: «نسبت علم و دین مساله جدیدی است و در تاریخ سنتی ما چنین بحثی مطرح نبوده است بلکه محصول کار امثال شریعتیهاست که این نسبت مطرح میشود. پروژهای که از سید جمالالدین اسدآبادی تا اقبال لاهوری و تا شریعتی ادامه دارد برای اینکه تجدید حیات و نوزایی در عالم اسلام بهوجود آید. نواندیشان نسل اول در مقابل علم و دستاوردهای جدید عصر خود معتقد بودند آموزههای وحیانی ما تناقضی با علم ندارد و در نسل بعدی که دکتر شریعتی بود تفاوتهایی در علوم دقیقه و علوم انسانی پیش آمد و تبیین علل تبدیل به توهم معنای تبدیل شد. یک چنین جهشی در نسبت بین علم و دین در اندیشه شریعتی نسبت به نسل پیش از خود مثلا پدرش پیش آمد. علاوه بر این، شریعتی «نقد ایدئولوژی دین» را نیز مطرح کرد و این انتظار را به وجود آورد که اسلام میتواند در حوزه تمدنی و فرهنگی در مقابل دغدغه ایدئولوژیها خود یک سپر ایدئولوژیکی بسازد و سنت موروثی و خرافی دین سنتی را نقد کند و میتوان یک تفکر راهنمای عمل آنچه را ایدئولوژیهای مدرن پیشنهاد میدهند براساس جهانبینی توحیدی و ایدئولوژی اسلام به وجود آورد.»
در بخش دیگری از این گزارش می خوانیم: «زمانی که دین به عنوان یک رشته علمی مطرح شد و دینشناسی شکل گرفت، نتیجه این شد که دین حوزه مستقلی یافت که مدالیته خاص خودش را دارد، یعنی در واقع شکل برخورد انسان با امر قدسی است و علوم انسانی نیز میتواند در شکل سنتی خودش برای دین خطرناک باشد، به دلیل اینکه آن باورهای تعبدی و جزمی را زیر سوال میبرد و کار خودش را با این شروع میکند. در چنین وضعیتی طبیعی است که در بسیاری از کشورهای اسلامی، علوم انسانی نیست و مثلا در کشوری مانند قطر سوال هم نمیشود که چرا علوم انسانی رشد نکرده است و در کشور ما نیز کسانی هستند که فکر میکنند علوم انسانی خطر است در حالی که ما که از درون به آن نگاه میکنیم چنین تصوری نداریم. البته این ارزیابی که نیروی سنتی میکند و احساس خطری که نسبت به علوم انسانی دارد بخشی از آن طبیعی است زیرا در شکل سنتی آن این دو دشمن یکدیگرند. ولی در شکل پیشرفتهای که ما نزد روشناندیشان انقلاب داشتیم این نبود که بین آنها تناقضی وجود دارد بلکه اتفاقا کمککننده به یکدیگر هم هستند.»
نقش شناخت در دین، تحیری برای غایتی والاتر است
علیرضا شجاعیزند نیز در این نشست به ارایه دیدگاههای خود پرداخت و گفت: «وقتی از نسبت بین علم و دین صحبت میکنیم یعنی به یگانگی و بیگانگی آنها قایل نیستیم. در عین حال که پذیرفتهایم دو امر مستقل از یکدیگر هستند – زیرا «نسبت» بین دو چیز مطرح میشود- اما نسبت به هم بیتفاوت نیستند. از این رو دو نسبت بین آنها متصور میشود یا نسبت تعارض است یا تعاون و همکاری.
این پژوهشگر حوزه جامعهشناسی دین در ادامه به سطح استقرایی نسبت علم و دین پرداخت و گفت: یک مجموعه عواملی در واقعیت در تعارض بین علم ودین وجود دارد که آنها را در سه بخش تقسیم میکنم؛ بخشی که در «منازعات شناختی» پدید آمده است، بخشی دیگر «منازعاتی در بخش اعتقادی» است و بخش سوم «منازعاتی در سطح اجتماعی» است.
منازعات در سطح شناختی، حسب تجربیات مسیحیت مربوط به تعدی دین (کلیسا) بوده است به ساحت علم. این تعدی در اسلام وجود نداشته یا بسیار ناچیز است. اما دینپژوهان نوعا دین را امر واحدی میبینند و برای آن تکلیف و نظریه واحد صادر میکنند و همان را مبنای مطالعات خود قرار میدهند. البته باید بخشی از این منازعات را مربوط به تعدی علم دانست. یعنی تحدید معرفت از سوی علم که بیشتر به سیانتیستی و پوزیتیویستی برمیگردد.
منازعات اعتقادی ناشی از دو پدیده است یعنی توفیقات علم همزمان شده است با رویگردانی از کلیسا. این دو اتفاق باعث قدرت گرفتن جریان سیانتیست و پوزیتیویست شد و این دو جریان در این سطح از منازعات دیگر خود را جایگزین دین اعلام میکرد. نظیر رویکرد آگوست کنت که صراحتا پوزیتیویست را به مثابه علم اثباتی هم جایگزین فلسفه میکند و هم مبنایی برای باورها و دیانت جدید.
با این رویکرد این بحث تبدیل به منازعات اعتقادی میشود یعنی دو عقیده و دو دین هستند با تمامیتشان. این بحث هم به شما کمکهای شناختی میکند و هم دستورالعملهای نحوه اداره زندگی و پاسخهای وجودی میدهد. یک دین کامل است. در اینجا علم میگوید من کفایت دارم و میتوانم به تنهایی انسان را در تمام ابعاد وجودی و نیازهایش اداره کنم.
در سطح سوم منازعه، منازعه گفتمانی است و دین در مقابل علم نمیبینیم؛ تقابل واقعی بین علم و مدرنیته است منتها مدرنیته خودش را پشت علم پنهان کرده است و ما باید دقت داشته باشیم اگر منازعهای هم با مدرنیته داریم، مراقب باشیم که تبدیل به منازعه علم و دین نشود.»
داوری اردکانی: عقل میخواهد بر همهچیز غلبه کند
اعتماد در صفحه 7 به انعکاس سخنان رضا داوری اردکانی در نشست «ما و طبیعت» به مناسبت روز جهانی فلسفه پرداخته و در بخش هایی از آن آورده است:
«در باب ما و طبیعت حرفهای زیادی میتوان زد چون فلسفه، با طرح طبیعت شروع میشود و طبیعت مسالهای است که در آغاز فلسفه قرار دارد. سقراط و هم دورهایهایش آغازکننده فلسفه بودند. در قرآن هم، طبع در جایی آمده که محبوب نیست و با کفر و سرپیچی همراه است. اما وقتی فلسفه آمد، طبع و طبیعت معنی دیگری پیدا کردند.
علم، ادراک چیزی است که هست ولی از زمان فلسفه جدید به بعد دیگر علم اینطور نیست و علم ادراکی است که به خارج راجع میشود. در دوره جدید موضوع حق طبیعی مطرح میشود و در اعلامیه حقوق بشر برابری و آزادی حق طبیعی مردمان به شمار میآید. این حق طبیعی را یونانیان و رواقیان مطرح کردند.
اگر بخواهم به صورت خلاصه از نسبت میان عقل و طبیعت بگویم، باید عرض کنم که باید از این تفکر که عقل چیزی معین و مشخص است صرف نظر کنیم، ما از بیان حد تام عقل و طبیعت عاجزیم یعنی فهم ما احاطه برطبیعت (به معنی یونانی اش) پیدا میکند و برطبیعت مقدم میشود ولی در تاریخ تفکر عقل ما قادر به احاطه بر طبیعت نیست، ما طبیعت را نمیشناسیم و نمیتوانیم معین کنیم چیست، عقل را هم نمیشناسیم ولی با هر دو هستیم یعنی هم با عقلیم و هم با طبیعت و این دوبا هم نسبت اضافی از نوع اضافه اشراقیه دارند، به همین دلیل عقل و طبیعت از هم جدا نمیشوند.»
کافکا و وجود جهانی معنوی
این روزنامه در یادداشت «جلوی قانون» به قلم هارولد بلوم و با ترجمه رامتین ابراهیمی، درباره کتاب «محاکمه» اثر فرانتز کافکا نوشته است:
«حس گناه عموماً چیزی مسیحی است تا یهودی، حتی اگر گناه ژوزف ک. بیشتر جهالت قانون باشد قطعا میتوان کافکا را در «محاکمه» بیشتر در ردیف مولفانی چون فروید مورد بررسی قرار دارد چرا که گناه فرویدی را هم بهندرت میشود از جهالت تشخیص داد، نه جهالت قانون، بلکه جهالت واقعیت. فروید اصرار داشت که تمام دارندگان قدرت، قدرت شخصی یا جمعی در ما حس گناه میسازند، چرا که ما هم در قتل پدر توتم (مربوط به کتاب «توتم و تابو» اثر فروید ۱۹۱۳) دست داریم. گناه فرویدی و کافکایی هر دو تنها تحت نماد نفی قابل تشخیص هستند تا اینکه خود یک حس درونی باشند. ژوزف ک. هیچ تصوری ندارد، چه کار اشتباهی انجام داده اما درست مثل مرد فرویدی این ایده را در سر پرورانده که پدر یا نماد قدرت را نابود کند، پس حتی ژوزف ک. هم آرزوهای به واقعیت نپیوستهای علیه تصویر قانون دارد.
پروسهای که ژوزف ک. در آن گرفتار میشود نامیدکننده است، چون «قانون» مشخصا یک کابالای (تفکر عرفانی یهودی) بسته است؛ کتابهای قانون برای متهم قابل دسترس نیست. اگر ماجراجوی سنتی داستانها در سفرش به طبیعت با دشواریهای سختی رو به رو میشد، سختی راه ژوزف ک. توسط همهچیز و همهکسی که میبیند شکل میگیرد. نمایندگان قانون و لشکرهای پیرو آنها آنقدر ناخوشایند هستند که ژوزف ک. در مقابلشان بسیار ترحمانگیز بهنظر میرسد….
کسی نمیتواند بگوید «محاکمه» به عنوان یک کل ارزش بیشتری نسبت به جزءجزءاش دارد، چرا که «جلوی قانون» از پوسته روایی رمان خارج میشود و جدا میماند. عظمت بینظیر هنر کافکا در تمثیلی که خواندیم به شکل تمامعیاری پیداست اما در کل رمان پیدا کردنش چندان مشخص و آسان نیست.
کافکا یک بار نوشت نباید چیزی جز جهان معنوی وجود داشته باشد و این امید را از ما میگیرد و به ما اطمینان میبخشد. اطمینان یعنی زیاد مهم نیست روشنایی واقعا وجود دارد یا نه بلکه این حقیقت اهمیت دارد که تمام دسترسیها به آن توسط مامورهای کماهمیت صورت میگیرد، کسانی که توسط آنچه پشت روشنایی قرار دارد حمایت میشوند. این یک تناقض نیست: تفسیر دقیق و بدتعبیرکردن نمیتوانند یکدیگر را نفی کنند. واداشتگی زیباییشناختی کافکا (اصلا چنین چیزی وجود دارد؟) در «محاکمه» مثل هرجای دیگر این است که او مینویسد تا تفسیرکردن اثر را نه دشوار که غیرممکن کند.»
یک مدرس روزنامهنگاری: اگر رعایت اصول اخلاق را فراموش کنیم، مخاطب از رسانهها روی میگرداند
این روزنامه در صفحه آخر، یادداشت فریدون صدیقی درمورد «لزوم رعایت «اخلاق» در مطبوعات و توجه به آن را به چاپ رسانده و با تاکید بر اینکه «ما نمیتوانیم اخلاق را مربوط به حوزهای خاص بدانیم یا بگوییم قشر خاصی باید این اخلاق را رعایت کنند» می نویسد:
«پایبندی به اصول «اخلاقی» نه فقط وظیفه روزنامهنگار و رسانهها که وظیفه همه است و اینطور نیست که برای روزنامهنگار محدودههای اخلاقی تعریف کنیم و دیگران را مبرا از رعایت خطوط قرمز بدانیم.
عمر رسانه در هر جامعهای، دامنه اخلاق آن رسانه را تعریف میکند. ملاحظات اخلاقی در حرفه روزنامهنگاری در جامعه ما روایت میکند؛ نباید مرزهایی را بشکنیم و زیرپا بگذاریم که ممکن است به شهروندی، چهرهای، نهادی، مسوولی و در نهایت به جامعه آسیب برساند.
….
اما این ملاحظات «اخلاقی» که برای روزنامهنگاران در جامعه ایرانی تعریف میشود، ممکن است در جامعه دیگر، چندان مهم نباشد و معیارهای دیگری مدنظر روزنامهنگاران آنها باشد و اصول دیگری چارچوبهای اخلاقی روزنامهنگاران را تعریف کند. اصل اخلاق رسانهای ما رعایت حق زندگی فردی افراد است و اینکه آسیبی تولید نکنیم. ما روزنامهنگارانی که کنترلکننده هستیم، میتوانیم روی افکار عمومی تاثیر بگذاریم و باید مدافع منافع ملی باشیم. اما انگار گاهی این رعایت اخلاق، تنها وظیفه روزنامهنگاران است و دیگر شهروندان (چه در سمتهای مدیریتی و چه شهروندی عمومی)، این مرزها را از یاد میبرند و مسوولیت را از دوش خود برمیدارند.
….
رسانهها و روزنامهنگاران و اهالی رسانه در کنار پایبندی به اخلاق، موظف به پرداخت درست نسبت به مطالبات مردم و پرسشهای مستدل، موجه و قابل استناد هستند و در مقابل مدیران هم باید با درنظر گرفتن این خطوط اخلاقی، اجازه این فعالیت و پایبندی به اخلاق حرفهای را به روزنامهنگاران بدهند. چون اگر چنین نشود و اگر رعایت اصول «اخلاق» را فراموش کنیم، مخاطب از رسانهها روی میگرداند؛ دیگر روزنامه نمیخواند، رادیو گوش نمیدهد، تلویزیون نمیبیند و… با عدم رعایت «اخلاق» چه از جانب روزنامهنگارها و چه از جانب مدیران، مردم را به سمت شبکههای اجتماعی و ماهوارهها دعوت میکنیم و آنوقت است که نگرانیها، دغدغهها و اما و اگرهای تازه برای متن جامعه به وجود میآید و منافع ملی ضربه میخورند و متن جامعه دچار آسیب میشود.»
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «اعتماد» را مرور کرده است: «احسان شریعتی: در کشور ما کسانی هستند که فکر میکنند علوم انسانی خطر است/ علیرضا شجاعیزند: اسلام برخلاف مسیحیت به ساحت علم تعدی نکرده است»، «داوری اردکانی: عقل میخواهد بر همهچیز غلبه کند»، «کافکا و وجود جهانی معنوی»، «یک مدرس روزنامهنگاری: اگر رعایت اصول اخلاق را فراموش کنیم، مخاطب از رسانهها روی میگرداند»مرور مطبوعات/ پنجشنبه 21 آبان / روزنامه اعتماد