روزنامه اعتماد در گفتگو با تقی آزاد ارمکی، به بررسی مساله روشنفکری در اندیشه معاصر پرداخته و گفتگوی یک سایت فرانسوی با آندرانیک تیموریان، کاپیتان ارمنی تیم ملی فوتبال را منعکس ساخته است.
دغدغه روشنفکران دوره قاجار حتی سید جمال، هویت ملی است، نه هویت دینی/ گروه موسوم به دیندار و روشنفکر دینی، سکولاریستترین افراد جامعهاند/عملکرد ما جامعه را به لحاظ اندیشهای فقیر کردهاست
روزنامه اعتماد در صفحه 7 ، گفتگوی خداداد خادم با تقی آزاد ارمکی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران پیرامون روشنفکری و روشنفکران را منعکس ساخته و زیر عنوان « روشنفکر خائن نیست » به این نکات پرداخته است:
روشنفکر به کسی یا جریانی گفته میشود که در جهت شناخت وجه پنهان امور فرهنگی و امور اجتماعی عمل میکند…. پیدایش بحث روشنفکری هم در ایران به ویژه در حوزه دینداری است. یعنی جامعه ایرانی به لحاظ تاریخی جامعه دینی بوده است و حوزه دین و سنت دو حوزه مطرح به عنوان عناصر فرهنگ جامعه، ایران بودهاند.
کسانی در جامعه ایران پیدا شدند که آمدند و بعد از یک ساحت دیگر دینداری و سنتگرایی در ایران سخن گفتهاند و گفتهاند که آن چیزی که ما تحت عنوان سنت و دین و فرهنگ از آن یاد میکنیم، آن چیزی نیست که ما را به پیش ببرد. اینها ما را از عمل اجتماعی و حرکتهای اینچنینی باز میدارد. در این موقع است که روشنفکری نگاهش به جلو است. یعنی بحثش بحث ترقی، پیشرفت، توسعه، تغییر یا انقلاب است. برای مثال روشنفکران را میتوانید با همین مقولهها سنخشناسی کنید. روشنفکرانی که مسالهشان اصلاح وضع موجود است، یا کسانی که دغدغهشان ترقی و پیشرفت است؛ کسانی که مسالهشان دگرگونی یا انقلاب اجتماعی است. برای نمونه ما روشنفکرانی مانند آخوندزاده را داریم تا شریعتی و سروش و آقاجری و… اینها روشنفکران حوزه فرهنگ و دین، با جهتگیریهای متفاوتی هستند. آنهایی که میخواهند وضع موجود را اصلاح یا بسامان کنند. یا کسانی که میخواهند وضعیت موجود را تغییر بدهند و ابزار و منابع و حوزهشان فکر و اندیشه و سنت و دین و فرهنگ است.
نوسازی و نوخواهی ما از عصر صفویه به این طرف شروع میشود. البته آنجا خیلی اختیاری نیست که نوگرایی و نواندیشی را انتخاب کرد. اما چون یک نظام سیاسی داریم جامعه ایرانی در برابر جامعه عثمانی، یا اروپای آن زمان ظهور کرده است. درون آن یک سری آدمها پیدا میشوند که دغدغه مدرن شدن جامعه ایران را دارند. آن دغدغه بیشتر دغدغه سازمانی، نظامی است تا فکری. چون هنوز وارد دعوای بازنگری فکری در مورد خودمان نشدهایم. مانند شیعهای که در آنجا داریم، همچنان تا یک دوره طولانی قدرت توضیع دهندگی وضعت موجود با جهان دیگری را دارد. با وجود دولت عثمانی، دولت شیعه صفویه قدرت تبیینکنندگی دارد و انسجام و همگرایی را پیدا کرده است. به میزانی که قدرتش را از دست میدهد، یعنی با نظام سیاسی همگرا میشود. نتیجه این از دست دادن قدرت، منتج شدن نیرویی است که دغدغه نه توسعه و ساماندهی فرهنگ و ایدئولوژی و دین را دارد، بلکه به سازمان توجه میکند.
دوران قاجار یکی از دورههای طلایی برای قبول اندیشه در ایران است. واقعا دورهای است که دولت ضعیف وجود دارد و جامعه در حال قوی شدن است. خیلی با دوره صفویه فرق میکند که دولت قوی است و جامعه ضعیف شده و تقریبا در اختیار است. در دوره قاجار به همین دلیل جامعه قوی میشود. امکان ظهور و بروز انقلاب مشروطه اتفاق میافتد و انقلاب میشود…. ببینید صدر اعظمهای دوره قاجار کسانی هستند که مسالهشان مساله اصلاحات و نوسازی است. قائم مقام را دارید، امیرکبیر را دارید، سپه سالار را دارید و خیلی از این آدمها، کسانیاند که دغدغه توسعه دارند. خود این در قامت کسانی که کنشگر توسعه و ترقی و پیشرفت هستند، ظهور میکند. با اینکه دغدغههای روشنفکری ندارند و به معنایی روشنفکر نیستند، بلکه بروکرات و سیاستمدارند. چه زمانی اجازه ظهور امیرکبیر را میدهد؟ به خاطر اینکه بدنه اجتماعی به وجودآمده، نیروهای فکری در جامعه وجود دارند. جریان روشنفکری شکل گرفته و دغدغههای نقد قدرت، جامعه، سیاست و… به وجود آمده ما با یک مرحله جدیدی از روشنفکری روبهرو هستیم که این روشنفکری بیشتر دغدغهشان دغدغه ملیت، هویت ملی است تا هویت دینی، حتی سید جمال هم دارد، چنین بازیای را میکند.
مساله دوره جدید روشنفکری در ایران مساله هویت ملی است که موضوعات آن زبان، فرهنگ، سنت، تاریخ و… است. شما به آخوندزاده، ملکمخان و میرزاآقاخان کرمانی نگاه کنید، هدفشان تغییر زبان، اصلاح سنتها، فرهنگ و آموزش و این چیزها است. این دغدغهها، دغدغههای اساسی است که خیلی درخشان و عالی است، تا اینکه فقط به بحث قدرت بپردازند. البته قدرت هم دغدغهشان هست، اما این مسائل را میخواهند تغییر دهند. این ایده تغییر روشنگری یا رنسانس غربی کانونش حوزه فکر و اندیشه است.
وقتی به انقلاب مشروطه نزدیک میشویم، عنصر سیاست و قدرت خیلی مرکزی میشود، بعد روشنفکران نزدیک به حوزه مشروطه و کمی بعد از مشروطه مدافع قدرت، مخالف قدرت، مدافع دین از حوزه فرهنگ رسمی و مخالف فرهنگ رسمی میشوند. اینجا ما شاهد حضور روشنفکران دینی هستیم. روحانیت و مراجع بزرگ میآیند و به عنوان کنشگران سیاسی فعال میشوند. اما اثراتی که حضور مراجع میگذارد. زمینههای ظهور روشنفکری دینی و شبکه مذهبی را فراهم میکند، رضاشاه اجازه بروز روشنفکری را به هیچ معنا نمیدهد.
در دوره پهلوی اول طی یک دوره کوتاه هر روز یک چیزی تاسیس میشود. هم مجلس مصوباتش را اعلام میکند و هم شاه و نیروهایش چیزی را تاسیس میکنند. پس به همین دلیل صدا در آنجا زیاد میشود. مثلا بحث حجاب، حمله به حوزهها و… در واقع یک کنشی وجود دارد که واکنش ایجاد میکند. یعنی در واقع جامعه به لحاظ تاسیسی خیلی شلوغ است. چون همه درگیر ساختن سازمان هستند. آنهایی که دغدغه روشنفکری، فکری و ادبی دارند. فرصت پیدا میکنند تا بستری برای روشنفکری در دورههای بعد بسازند…. جریان روشنفکری و فضای روشنفکری که در این دوره، شبیه به روشنفکری اولیهای است که ملکم خان و میرزا و… اینهاست و خیلی شبیه با آنهایند که به حوزه فرهنگ و ادبیات و… رفتهاند و بعد از این است که واکنش داریم.
از دهههای ۲۰ یا ۳۰ به این طرف، اضافه بر کسانی که دغدغهشان دین و فرهنگ و هویت است، کسانی هم هستند که سخن از جهان وطنی و فضای جهان مدرن و تغییر رژیم و تغییر فرهنگ و… میکنند که مقداری از آن هم متاثر از حضور کمونیسم و بعد حزب توده و نیروهایی است که در اینجا وجود دارد.
در خصوص دستهبندی روشنفکران، یک تعریف سادهای که میکنند میگویند روشنفکران سکولار و روشنفکران دینی. این سادهترین شکل ممکن است که همیشه ما با این دوگانه رفتار کردهایم. اما به نظرم باید یک ذره روشنفکران را به لحاظ حوزهای یا میدانی تعریف کرد. مثلا روشنفکران حوزه فرهنگ و ادبیات و تاریخ و سیاست و زندگی روزمره و امثالهم. این نوع تقسیمبندی یک تقسیمبندی سیاستزده نیست. تقسیمبندی حوزهای و به نوعی کارکردی است. با توجه به اینکه حوزه روشنفکری متکثر شده است، باید هم چنین تقسیمبندی را بکنیم؛ کسانی که در جهت احیاگری یا بازنگری یا پالایش عرصهای برای بهتر عمل کردن یا بهتر زیستن و بهتر زندگی کردن دارند و دغدغهشان زندگی است. در آن موقع در درون آنها دوگانه یا سهگانه، سکولار و نیم سکولار، دیندار و جهانی و غیرجهانی و… وجود داشته باشد.
کلیشههای روشنفکر غربزده و… یا چیزی که آلاحمد درست میکند، از آن کلیشههایی است که روشنفکری را در ایران نابود میکند و جان روشنفکری در ایران را میگیرد. آن وقت یک عدهای برای خارج کردن اکثریتی از روشنفکران و بیگانه کردن آنها و اصلا ستیزگر شدنشان از آن استفاده میکنند. وقتی که برچسب میزنید، ناخواسته آن برچسب روی آنها اثر میگذارد و شروع میکند به افراطیگری و رادیکال شدن. این است که من تعبیر روشنفکران خادم و خائن را تعبیر درستی نمیدانم. روشنفکر نمیتواند خائن باشد غیرروشنفکر خائن است، روشنفکر خائن نیست، این حرف را از کجا آوردید؟ جلال با چه منطقی این حرف را میزند؟ چه دلیلی دارد؟ بیشترین ضربه را هم این تقسیمبندی آلاحمد، به جریان روشنفکری زده است. روشنفکری بخش اعظمش روشنفکریای است که برچسب بیگانه، غیردینی، غیرملی و… خورده است. یک کمی میماند، آن کم هم وقتی کم است که به درد نمیخورد و نمیتواند کاری بکند. کماکان که میبینیم یک چنین اتفاقی هم برای جریان روشنفکری دارد میافتد. در آن موقع تعبیر آلاحمد بدترین تعبیر برای روشنفکری در ایران است و من اجتناب دارم از اینکه همچنین تعبیری را به کار ببرم و خیلیها هم دوست دارند که یک چنین تعبیری بشود، چرا که باید اکثریتی خارج شوند و خارج شدهاند. ما باید بیاییم روشنفکری را با توجه به کاری که میکند، حوزهای تعریف کنیم و براساس نوع حوزه و کاری که میکند، تقسیم کنیم. تا اینکه جهتگیریهای سیاستزده، خصوصا روشنفکری امروز که میگوید من سیاستزده نیستم! چرا شما به آن برچسب ایدئولوژیک میزنید؟
بهترین تحلیلها را الان در حوزه فرهنگ آنهایی میکنند که ما به آنها روشنفکران سکولار میگوییم و آنهایی که ما روشنفکران دینی میگوییم، هیچی در حوزه دین نمیگویند، بلکه اندیشه سکولار را ترویج میدهند. سکولاریستترین کسانی که در جامعه عمل میکنند، آنهاییاند که ما روشنفکر دینی و دیندار قلمدادشان میکنیم. سنتگراهای امروزی، سکولاریزم، مدرنیزم و اندیشه نو را ترویج میدهند و فروپاشی سنت را دارند تقویت میکنند. در صورتی که همانهایی که شما مدرنیست و خائن و… میدانستید، آنها بحث جستوجوگری در باب هویت ایرانی، اسلامی تاریخی و فرهنگی میکنند. ببینید کجاها چه اتفاقهای عجیبی افتاده است. پس یک مقداری باید صبر کرد و زود وارد آن دوگانه خائن و خادم یا ملی و غیرملی و دینی و غیر دینی نشد. در واقع دگراندیش و غیردگراندیش داریم که بیگانه و خودی از آن درمیآید؛ یا همان خادم خائن در میآید. به عبارتی یک تعبیری دیگر از همان خادم و خائن است. من میگویم که این از آن حرفهای عجیبی است که در حوزه روشنفکری داریم. دگراندیش، یعنی چی؟ این واژه و این کلمه از کجا درآمده است؟ کسی که به جای طلافروش شدن یا دلارفروش شدن، کتاب میخواند، یا دیوانه یا عاشق است. دیوانه که نمیتواند باشد، پس عاشق است. آدم عاشق که خائن نمیتواند باشد… ما با این کارهایمان جامعه را به لحاظ اندیشهای فقیر کردهایم. ما دچار یک فقر اندیشهای شدهایم که الان شما شاهدش هستید. داریم جامعه را خالی میکنیم و آدمها را بیرون میاندازیم. همه را داریم شبیه خودمان میسازیم. مثلا در علوم اجتماعی؛ مقالهها شبیه هم، کلاسها شبیه هم، حرفها شبیه به هم، کلیشه و کلیشه و… کلیشه مال همین است که میخواهیم آدمها را شبیه خودمان کنیم و هرکس غیر از این است، پس دگر اندیش است. حرف نو اگر بزند، فوری میگویند دیدید گفتیم دگراندیش است و…
کاپیتان تیم ملی فوتبال: بوسیدن قرآن رضایتبخشترین لذتهای زندگیام بود
اعتماد در صفحه 15، گفتگوی سایت فرانسوی sofootبا آندرانیک تیموریان را منعکس ساخته و به این نکات اشاره نموده است:
خانواده من و دوستانم، ما هم همگی میتوانیم دعا کنیم و میتوانیم آیین مذهبیمان را آزادانه و بدون هیچ مشکلی انجام دهیم. من حتی زمانی که گل میزنم میتوانم نشان صلیب را بکشم. همین اعتقادات ما هم خیلی کمکمان کرده است. ضمن اینکه از همه مهمتر این است که همه ما ایرانی هستیم و برای پرچم ایران از جانمان مایه میگذاریم.
انتخاب شدن من به عنوان کاپیتان هیچ ربطی به مذهب یا سیاست ندارد. میدانید، اغلب مردم (در خارج از کشور) نگاه و نظر بدی درباره ایران دارند اما اینجا تفاوت دین ما را از یکدیگر جدا نمیکند.»
شرکت در مراسمی که قبل از اعزام به برزیل، قرآن را بوسیدم یکی از رضایتبخشترین لذتهای زندگیام بود. تجربه فوقالعاده بود. من برای تمامی کتابهای آسمانی احترام قایل هستم چون این کتابها از طرف خدا هستند، مثل کتاب ما انجیل. من آن حرکت را با احترام زیاد انجام دادم، ضمن اینکه تنها کسی نبودهام که این کار را انجام دادهام. من هیچوقت آن روز را فراموش نمیکنم و هر وقت که قرآن باشد آن را خواهم بوسید.
روزنامه اعتماد در گفتگو با تقی آزاد ارمکی، به بررسی مساله روشنفکری در اندیشه معاصر پرداخته و گفتگوی یک سایت فرانسوی با آندرانیک تیموریان، کاپیتان ارمنی تیم ملی فوتبال را منعکس ساخته است.مرور مطبوعات/ شنبه 23 آبان / روزنامه اعتماد