احسان شریعتی: روشنفکری دینی ما را در مقابل خطر بنیادگرایی واکسینه کرده است

روزنامه شرق در این شماره به مناسبت هشتاد و دومین سالگرد تولد دکتر علی شریعتی، به انعکاس نشست «شریعتی و امروز» پرداخته و یادداشت هایی به قلم «فرشاد مومنی» و «عباس عبدی» منتشر ساخته است. سخنان ابراهیمی دینانی و شهرام پازوکی در همایش «حکمت و معنویت» و گزارشی در خصوص اندیشه های «ژاک رانسیر» از دیگر عناوین منتخب این روزنامه است.

دکتر احسان شریعتی: پیشگامان اندیشه دینی در اسلام پروژه‌ای معادل با پروتستانتیزم مسیحی آغاز کردند/ وجود روشنفکران دینی ما را در مقابل خطر بنیادگرایی شایع در جهان اسلام واکسینه کرده است
روزنامه شرق در صفحه 7 به انعکاس نشست «شریعتی و امروز» پرداخته و با انتخاب عنوان «سوءتفاهمی بزرگ در مورد شریعتی»، سخنان قدیر صدری، استاد اندیشه سیاسی و احسان شریعتی، فیلسوف سیاسی معاصر و فرزند دکتر شریعتی را منتشر ساخته است.

قدیر نصری نگاه روشمند به فکر مرحوم دکتر شریعتی را ضروری دانسته و معتقد است او اندیشمندی یک‌بعدی و ساده نیست که بتوان او را به‌سرعت طبقه‌بندی کرد.

این استاد دانشگاه چهار روش یا الگو را برای فهم اندیشه شریعتی پیشنهاد نموده و اولین چارچوب و الگو را مراحل چهارگانه اسپریگنزی دانسته که برای شناختن یک اندیشمند چهار سؤال را مطرح می کند:
اول، بحران، بی‌نظمی و پلشتی از نگاه اندیشمند موردنظر ما (دکتر شریعتی) چیست؟
دوم، اسپریگنز می‌گوید که دلیل این بی‌نظمی یا بحران چیست؟
سوم، باید بپرسیم جامعه ایده‌آل این اندیشمند چیست؟
و در چهارمین سوال، می‌پرسیم که اندیشمند موردنظر ما برای رسیدن به آن ایده‌آل چه راه عملی‌ای را پیشنهاد می‌کند؟

نصری، الگوی دوم را فهم پارادایمی یا فهم الگویی عنوان کرده و الگوی پل ریکور را الگوی سوم دانسته که یک جمله کلیدی دارد. «او می‌گوید: ما حق نداریم و نمی‌توانیم بگردیم و ببینیم یک متفکر چه می‌گوید. الگوی آخر و چهارم که به آن هرمنوتیک قصدمندانه یا نیت‌مندانه گفته می‌شود و اندیشمندی به نام کوینتر اسکینر بنیان‌گذار آن بود، گفته می‌شود: هر نویسنده‌ای در نوشتن متن حتما مقصودی دارد، مقصود هم قابل کشف است و مفسر می‌کوشد این مقصود را کشف کند. این کشف کار دشوار ولی ارزشمندی است. ما با خواندن کتاب‌های پرشمار دکتر شریعتی می‌توانیم با این الگو این نکته را دریابیم که مقصود ایشان چه بوده است.»

احسان شریعتی در سخنان خود به آثار گفته‌ها و نوشته‌های دکتر شریعتی در جامعه امروز اشاره کرده و معتقد است گاه این آثار خلاف خواست، بحث و غرض پدیدآورنده بوده و نشانگر آن است که این برداشت‌ها از سوی موافقان یا مخالفان نمی‌تواند یک‌سره درست باشد.

وی در ادامه می گوید:

– می‌دانید که شریعتی به تمام اتهامات متهم است. او را مسبب تمام اوضاعی می‌دانند که پیش آمده است. عده‌ای هم ایشان را به اینکه با نظام گذشته همسو بوده متهم می‌کنند. نمی‌توان پذیرفت که همه این برداشت‌ها در آنِ واحد صادق باشد. پس ما با یک سوءتفاهم بزرگ در مورد شریعتی مواجه هستیم.
 
– سومین نکته‌ای که شریعتی را تا به امروز تداوم می‌دهد، پیروان فکر شریعتی هستند. خود بنده علاوه بر اینکه فرزند شریعتی هستم خود را به‌عنوان پوینده راه و پروژه شریعتی قبول دارم و می‌خواهم که در این بحث با این عنوان شرکت کنم. کار فکری من هم حکم می‌کند که به موضوع بپردازم.
 
– برای من شریعتی به‌عنوان یک پرسمان یا یک پروبلماتیک هنوز مطرح است. به شرط اینکه این گفتمان محقق شود. منظور اصلی پرسمان انتقادی ازسرگرفتن است؛ ازسرگرفتن یک روش در پدیدارشناسی است، یعنی بازگشت به واژه سلف یعنی سنت سلف صالح که درحال‌حاضر از آن توسط گروه‌های افراط‌گرا و تکفیری و الحادی سوءاستفاده می‌شود. اما این بازگشت در اصل روش سیدجمال‌الدین اسد‌آبادی است. او بود که می‌گفت باید به سنت سلف صالح برگردیم. یعنی همان‌طور که دوره‌ای بازگشت به کتاب داشتیم، یک بازگشت به سنت هم برای فهم کتاب داریم.
 
– پیشگامان اندیشه دینی در اسلام پروژه‌ای معادل با پروتستانتیزم مسیحی آغاز کردند، به این پروژه رفرماسیون، نودین‌پیرایی یا رنسانس یعنی نوزایی نیز در دنیای غرب می‌گویند. در دنیای اسلام سیدجمال‌الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری و علی شریعتی ما را با پروژه رفرماسیون درون اسلام آشنا کردند. این پروژه، پرسمان یا پروبلماتیک هنوز هم مطرح است. سوءبرداشت یا حسن برداشت در مورد آن زیاد است. اما کار ما برای فهم درست این پروژه چیست؟

 
– روش شریعتی و بقیه نواندیشان و رفورماتورهای دینی در جهان اسلام یک روش ازسرگیرانه و ساختارگشایانه است؛ آن چیزی که در هرمنوتیک به آن می‌گویند ساختارگشایی، که هوسرل و دریدا آن را مطرح کردند. ساختارگشایی یا بازسازی به این معناست که ساختارهای گذشته ما زنگار گرفته‌‌اند و متصلب شده‌‌اند و ما باید به روشی این ساختار‌ها را زنگارزدایی یا تصلب‌زدایی کنیم. این روش به طور خلاصه ساختارگشایی با بازسازی نام گرفته است.
 
– این روش به گذشته برمی‌گردد و می‌خواهد آن را از سر بخواند. اما برخلاف روش سنت‌گرا که می‌خواهد همان عقیده را حفظ کند یا روش بنیادگرا که می‌خواهد عظمت گذشته را بازگرداند، است. فرق روش سوم نوگرا با بنیادگرا چیست؟ روش بنیادگرا هم به سنت‌گرا شبیه است و هم به نوگرا. عظمت‌گرایان مثل سنت‌گرایان می‌خواهد گذشته و شریعت را بازگردانند. مضمون و درونمایه این تفکر گذشته‌گراست، اما از روش‌های جدیدی که برای این بازگرداندن عظمت استفاده می‌کنند به روش مدرن نزدیک می‌شوند، یعنی از آخرین ابزارآلات مدرن برای اینکه گذشته را برگردانند، استفاده می‌کند. به همین دلیل می‌بینیم بازیگران این جریان تحصیل‌کرده‌ها هستند که خودشان را به شکل‌های سنتی درآورده‌‌اند و از روش‌ها و تکنولوژی‌های مدرن استفاده می‌کنند، تا اینجا شبیه نواندیشان هستند اما تفاوت‌شان با نواندیشان چیست؟
 
– نواندیشانی مانند سیدجمال‌الدین، اقبال و شریعتی گذشته را نقد می‌کردند و اصولا آینده‌گرا بودند. آنها گذشته را در خدمت آینده می‌خواستند نه اینکه آینده و حال را برای گذشته بخواهند. در حالی که جریانات سنت‌گرا و عظمت‌گرا با خلع‌کردن ظرف و مظروف همه چیز را تغییر می‌دهند؛ یعنی اینکه مثلا اسلام که انقلابی بوده برای ظرف تاریخی و فرهنگی و اجتماعی زمان خود آمده است اما از روش‌ها و احکامی متأثر شده است.
 
– اولین شاخصه بنیادگرایان این است که فرمالیست هستند؛ یعنی می‌خواهند تمام گذشته را آنچنان که بوده، بازگردانند. آنها در بساطشان چوبی را می‌فروشند که می‌گویند پیامبر با این مسواک می‌زد. اینها کاری ندارند که اصل مسواک‌زدن را پیامبر سنت کرد، نه اینکه این چوب مقدس باشد. در حالی که نواندیشان دینی مثل سیدجمال‌الدین، اقبال و شریعتی می‌خواستند با پذیرش آخرین دستاورد‌های علم و زمان، کتاب و سنت را به امروز برسانند. دوران شریعتی صورت‌بندی معرفتی خودش را داشت.
 
– شریعتی با پاسخی که به پرسش زمانه خود می‌داد، شناخته می‌شود. اما اندیشه شریعتی پتانسیل و ظرفیتی داشت که توسط پیروانش و آثاری که باقی مانده، ادامه دارد. ما پیروان شریعتی و پویندگان پروژه‌ای که امثال شریعتی پیشگامان آن بودند، امروزه در دوران دیگری هستیم، با صورت‌بندی معرفتی و گفتمان‌ها و پرسمان‌های دیگری روبه‌روییم؛ برای همین باید صورت مسئله جدید را دوباره مطرح کرد و گفت که تداوم نسلی و گفتمانی در شکل جدید چگونه صورت می‌گیرد.
 
– عصر ما، عصر تصاحب و پایان‌هاست، در حالی که عصر شریعتی، عصر ایدئولوژی‌ها و انقلاب‌ها بود. عصر ما در جهان اسلام با پدیده بنیادگرایی روبرو می‌شویم که در عصر شریعتی با آن روبه‌رو نبودند، از زمان مشروطه بنیادگرایی مذهبی داشته‌ایم. اما این پدیده‌ای که امروز پیش آمده که غربی‌ها نام آن را بنیادگرایی گذاشته‌‌اند، پدیده ویژه‌ای است که رشد کرده و از سنت‌گرایی عبور کرده است.
 
– خطر افراط‌گرایی امروز در تمام جهان اسلام  به طور بالقوه وجود دارد، اما ایران این‌گونه نیست. درحال‌حاضر تنها جای امن ایران است. دلیل آن نیز کاری است که روشنفکران دینی کردند و تجربه‌ای که ما از سر گذراندیم، دستاورد‌های مثبتی داشته است. آن هم اینکه ما را در مقابل خطر بنیادگرایی که همه جهان اسلام و بقیه جهان درگیر آن هستند، واکسینه کرده است.
 
 
 
 فرشاد مومنی: جناح راست هنوز به رویه‌های غیراخلاقی و غیرعالمانه علیه اندیشه‌های شریعتی ادامه می‌دهد/ عباس عبدی: نیروهای فاقد سرمایه،‌ خود را به منابع تاریخی وصل می کنند
 شرق در صفحه 7 ، زیر عنوان «شریعتی ما، ‌شریعتی‌آنها» از کسانی سخن گفته که روزگاری شریعتی را قهرمان خود می‌دانستند اما مدتی است بر او می‌شورند؛ روشنفکرانی که سعی دارند از آرای او اعلام برائت کنند.  نقد آنها به کارکردی است که شریعتی از دین گرفت و سعی کرد تا مفاهیم غربی را در قالب دین به توده عرضه کند و ازاین‌رو، هم مورد شماتت سنتی‌های مذهبی قرار گرفت و هم حالا مورد نقد روشنفکرانی قرار گرفته که هم آن‌سوی مرزها هستند و هم این‌سوی مرز. این روزنامه دیدگاه عباس عبدی و فرشاد مؤمنی را در این‌باره جویا شده و آورده است:

 
 فرشاد مومنی در یادداشتی با عنوان «چرا خودزنی؟» نوشته است:
«…. این یک سنت غم‌انگیز در کل کشورهای درحال توسعه است که وقتی یک حرکت اجتماعی فراگیر صورت می‌گیرد، به اعتبار اینکه آمادگی‌های کافی…. فراهم نمی‌شود، در تحقق بخشی از اهداف خود ناموفق می‌شوند و چون درک روش‌مند و اصولی از چرائی و چگونگی این عدم‌موفقیت ندارند، شروع می‌کنند به خودزنی و در این خودزنی اتفاقا مهم‌ترین تکیه‌گاه میراث هویتی و فکری خود را هدف قرار می‌دهند.
 
من شخصا چنین کسانی را روشنفکر به معنای دقیق کلمه نمی‌شناسم. واقعیت این است که آن اتهامات و انتقاداتی که از میرزاتقی‌خان امیرکبیر تا دکتر محمد مصدق تا شریعتی و بهشتی با آن روبه‌رو شده‌اند به این علت است که فهم کارشناسی و روش‌مند و برخورد واقع‌بینانه با ریشه‌های آن عدم موفقیت صورت نگرفته است. این خود‌زنی‌ها نه‌تنها ضرورتی ندارد بلکه عملا در جهت تخریب احساس تعلق به جامعه و تضییع هویت ملی و انگیزه‌های اصلاحی عمل می‌کند.
 
 به گمان من تقریبا هیچ‌کدام از ایرادهایی که ذیل این عنوان به دکتر شریعتی مطرح شده برای ما که توفیق درک آن دوران را داشتیم، ایرادهای واردی نیست. واقعیت این است که دکتر شریعتی در زمان خود منشأ دگرگونی‌های بنیادی فکری و هم‌راستا با ملاحظات توسعه ملی بوده و این برای جامعه ما میراثی بسیار ارزشمند است که هرزمان که بخواهد به تعبیر دکتر شریعتی ایده «بازگشت به خویشتن» که یک برخورد فعال و متکی به خود و به معنای دقیق روشنفکرانه با تحولات زمانه هست را در دستور کار قرار دهد.
 
من اصلا قبول ندارم که جناح راست یا سنتی و محافظه‌کار که زمانی در برابر شریعتی بود، اکنون مدافع او شده است. توصیه موکد می‌کنم به آن کتاب خارق العاده آیت‌الله شهید دکتر بهشتی درباره دکتر شریعتی با عنوان «دکتر شریعتی جست‌وجو‌گری در مسیر شدن» نگاهی دوباره بیندازیم. درواقع این نگاه یک سند تاریخی منحصربه‌فرد محسوب می‌شود که این شیوه سنت‌گرایان به غایت محافظه‌کار را در روبه‌روشدن با وجوه اندیشگی در تمدن اسلامی و شیوه‌های روشنفکرانه روشن می‌کند. ممکن است بخشی از سنت‌گرایان و محافظه‌کاران به دنبال برخورد ابزاری با دکتر شریعتی باشند و بخواهند از او محملی برای حل‌وفصل مسائل داخلی خود بسازند؛ اما واقعیت این است که منش و اندیشه‌های دکتر شریعتی اختلافات بنیادین با آن رویکرد دارد و سهمگین‌ترین و از جهاتی غیراخلافی‌ترین برخوردها با دکتر شریعتی چه در زمان حیات و چه بعد از آن از سوی همین طیف صورت گرفته است. با کمال تأسف در جامعه‌ای که همه‌چیز سیاست‌زده شده و برخورد ابزاری حتی با اصول اعتقادی هم متداول است، اینکه کسانی به صورت غیرسازمان‌یافته و سلیقه شخصی چنین کاری کنند، محتمل است اما اینکه رویکرد یادشده اقدام اصولی و با مبنا باشد را به هیچ‌وجه نمی‌پذیرم؛ چون هنوز هم از تریبون‌های خود همچنان به آن رویه‌های غیراخلاقی و غیرعالمانه علیه اندیشه‌های دکتر شریعتی ادامه می‌دهند.»
 
 

عباس عبدی نیز در یادداشتی با عنوان «تمایز روشنفکر و دانشمند» می نویسد:
«بین شخصیت «دانشمند» و «روشنفکر» باید تمایز قائل شد…. سخنان روشنفکر ناظر به زمان و مکان و مردم و جامعه است. از این‌رو شخص روشنفکر نیز ممکن است دوره‌های مختلفی را پشت‌سر بگذارد، زیرا همه این موارد در حال تغییر است
 
…. وقتی درباره شریعتی حرف می‌زنیم، باید به یاد داشته باشیم که سخنان او قطعا ناظر به زمان و مکان و کنش‌ها و واکنش‌های زمانی و مکان خاصی بوده است. اندیشه روشنفکر از جنس کشف علمی نیست که بگوییم همیشه درست است. چه‌بسا اگر مرحوم شریعتی زنده بود، یا حتی سال‌های اول انقلاب را درک می‌کرد، ممکن بود که نگاه دیگری نسبت به آنچه در گذشته داشت عرضه می‌کرد. به‌علاوه باید توجه داشت که با گذشت زمان افکار روشنفکران اگر فراموش یا به تاریخ سپرده نشوند، بر حسب شرایط بازخوانی و بازنگری می‌شوند. آیا امروز آرای ژان پل سارتر همان جایگاهی را دارد که در دهه ۶۰ و ۷۰ قرن پیش داشت؟ 
 
درباره اینکه افکار شریعتی در حال تبدیل‌شدن به پایگاه گفتمانی جریان راست است هم باید گفت که در مبارزه سیاسی هرکس سعی دارد منابع تاریخی را مصادره‌به‌مطلوب کند. این هم منحصر به جریان راست نیست، بلکه همه جریان‌ها را شامل می‌شود. هر گروهی سعی می‌کند از منابع تاریخی نزدیک به افکار و عقاید خود استفاده کند و به بیان دیگر آن را مصادره‌به‌مطلوب کند. بنابراین منحصر و محکوم‌کردن این رویه فقط برای یک گروه نادرست است؛ درباره مرحوم مصدق و فاطمی هم همین‌طور است.
 
…. نیروهایی که در وضعیت فعلی قوی نیستند و سرمایه وجودیشان کم است، می‌خواهند از زمین تاریخی کشور منابعی را برای خود استحصال کنند…. افرادی را می‌شناسیم که در زمان حیات یک روشنفکر، با او دعوا داشتند و بعد از مرگش خواستند قیم و میراث‌خوار او شوند؛ این رفتار در حوزه سیاست، دین، فرهنگ و روشنفکری هم هست. نیروهایی که از خودشان سرمایه‌ای ندارند، در تاریخ جست‌وجو می‌کنند تا خود را به منبعی وصل کنند. این قضیه را فعلا تا زمان کورش پیش برده‌اند!»
 
 
 
یک نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا: نفرت زیادی علیه مسلمانان در آمریکا وجود دارد
این روزنامه در صفحه 9 یادداشت «چرا سندرز در کنار مسلمانان ایستاده است؟» را به نقل از «کریستین ساینس‌مانیتور» منتشر ساخته و درباره «برنی سندرز» نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۱۶ آمریکا می نویسد:
« سندرز که پیشینه خانوادگی یهودی دارد، در زمان اعلام نامزدی‌اش برای انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۱۶ آمریکا اشاره کرد که علیه اسلام‌هراسی و نژادپرستی در کنار مسلمانان خواهد ایستاد. اظهارات او در این‌باره چیزی بیش از یک بیانیه شخصی بود.
….
در لحظه‌ای نادر، سندرز فرصتی تاریخی را به دست آورد تا موضع خود در قبال مسلمانان را بیان کند. در یک سالن دانشجویی در دانشگاه «جورج میسن» در «فرفکس» ویرجینیا، دانشجوی جوان مسلمانی از او پرسید که چگونه می‌خواهد با شعارها و اظهارات اسلام‌هراسانه در آمریکای امروز مقابله کند.

سندرز در پاسخ به او گفت: «اجازه دهید نظر شخصی‌ام را بیان کنم. پدر من جان خود را در اردوگاه‌های کار اجباری از دست داد. من یک یهودی هستم. من هر کار ممکنی را برای رهاشدن این کشور از شر لکه زشت نژادپرستی که برای سال‌های مدید وجود داشته انجام خواهم داد». او در ادامه افزوده بود: «کار ما ساخت کشور است. باید در کنار یکدیگر به‌عنوان یک ملت بایستیم. شما حق دارید، نفرت زیادی علیه مسلمانان در آمریکا وجود دارد. اگر ما که در کنار یکدیگر بایستیم می‌توانیم با همکاری همدیگر به تمام اشکال نژادپرستی پایان دهیم».

البته اظهارات سندرز نشان می‌دهند که او مایل است درباره زندگی شخصی و تمایلات خود درباره مسائل نژادی از دریچه نابرابری اقتصادی بحث کند که منتقدانش آن را بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف او می‌دانند. درهمان‌حال، او همواره بر مبارزه علیه اسلام‌هراسی تأکید کرده است.
….
باید منتظر ماند و دید که آیا تلاش‌های او در این راستا نتیجه‌بخش خواهند بود یا خیر. بااین‌حال، دست‌کم در جلسه دانشجویی دانشگاه جورج میسن شواهد حاکی از آن بود که به نظر می‌رسد ظرفیت‌های بالقوه‌ای برای جذب آرای مسلمانان آمریکا توسط سندرز وجود دارد.»

 
 
ابراهیمی دینانی: امروز در غرب هم مهم‌ترین مسئله، معنی است
روزنامه شرق در صفحه 11 ذیل عنوان «فلسفه همان حکمت است» به سخنان دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی در همایش «حکمت و معنویت» به مناسبت روز جهانی فلسفه پرداخته و از قول او می نویسد:
 

– هر حکیمی فیلسوف است ولی ممکن است فیلسوفی حکیم نباشد چون فیلسوف کسی است که دانایی و خرد را دوست دارد ولی ممکن است که یک نفر خیلی بداند ولی خرد و دانایی را دوست نداشته باشد، بنابراین او فیلسوف نیست.
 
– حکمت از استحکام و محکمی می‌آید اما معنویت از نظر لغت‌شناسی با معنی هم‌ریشه است و اهل معنویت یعنی کسی که طالب معنی است. معنویت چیست که همه طالب آن هستند؟ جواب‌ها به این سؤال یکسان است. معنی همه‌جا هست و نمی‌شود جایی رفت که معنی نباشد. اگر معنی همه‌جا حضور دارد پس چرا دنبالش می‌گردیم و برای رسیدن به معنا کوشش می‌کنیم؟…. معنا همیشه حاضر و با یک تفسیر همراه است.
 
– از نظر من قصد به اندازه معنی و فهم ما از لفظ و نوشته اهمیتی ندارد. پس تفسیر برای رسیدن به معنا است. جالب اینکه امروز در غرب هم مهم‌ترین مسئله معنی یا همان meaning است. ویتگنشتاین می‌گوید معنی با مصداق مشخص می‌شود ولی سؤال این است که مگر می‌توان بدون مصداق به سراغ معنا رفت. معنا همه‌‌جا حضور دارد و ما باید با تفسیر به آن برسیم و کشفش کنیم.
 
– ما صدای و ندای هستی را می‌شنویم و چون می‌شنویم، می‌فهمیم هستی چه می‌گوید. با این حساب فلسفه همان حکمت است؛ فلسفه، حکمت و معنا را آشکار و به‌عبارتی فکر را از اسطوره جدا می‌کند. از اسطوره گفتم چون شعر و اسطوره زبان اولیه بشر هستند. فلسفه می‌خواهد افسانه را از غیرافسانه و اسطوره را از غیراسطوره جدا و معانی آنها را آشکار کند.
 
 – سه سؤال مهم فلسفی که ارسطو مطرح کرد عبارت است از: ما هو؟ هل هو؟ و لم هو؟ در ماهو که پرسیده می‌شود آن چیست، فلسفه پاسخ‌گوست ولی در هل هو که می‌پرسد آیا هست، علم پاسخ می‌دهد.
 
 

یک استاد فلسفه: مخالفان مسلمان هنر اسلامی، وجود هنر اسلامی را ممتنع و گاهی حرام می‌دانند
این روزنامه در بخش دیگری از صفحه 11 سخنرانی شهرام پازوکی، عضو هیئت علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران در همایش «حکمت و معنویت» به مناسبت روز جهانی فلسفه را بازتاب داده و زیر عنوان «هنر در تمایز از معرفت» آورده است:
 
– آیا در هنر اسلامی چیزی به نام معرفت و حکمت داریم یا نه؟ در پاسخ به این سؤال دو دسته آرا وجود دارد؛ دسته اول معتقدند این دو به صورت مطلق با هم رابطه دارند و هنر هیچ‌گاه از دین جدا نبوده است. سنت‌گرایان و افرادی مثل سیدحسین نصر از این دسته‌اند. در همین دسته فیلسوفانی هم مثل هگل بر این باورند که دین، هنر و فلسفه از جلوه‌های اصلی امر مطلق‌اند ولی امروز زمان هنر به پایان رسیده است. چون دیگر نمی‌تواند حقیقت را نمایش دهد. این دسته از افراد به ماهیت هنر و دین نظر دارند ولی به‌سادگی از آن نمی‌گذرند.
 

– گروه دوم به نسبیت و اعتباری‌بودن امور اعتقاد دارند و می‌گویند نسبتی میان هنر و دین وجود ندارد. هنر یا همان «Art» به معنای امروزی کاملا مدرن است و ما چیزی با این نام نه نزد قدما داشتیم، نه در قرون وسطا. در عصر جدید علم زیباشناسی تأسیس شد. حال آنکه مؤسسان این علم معتقدند هنر اگر مقرون به معرفت و علم باشد دیگر هنر نیست. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که هنر به‌مثابه مهارت انسانی متمایز از معرفت است. کانت هم در رابطه با این موضوع تأکید دارد که اگر هنر مقرون به معرفت باشد دیگر هنر نیست.
 
– یکی از میراث‌های فکری کانت این است که نه در دین و نه در هنر، معرفت و نظر نباید وجود داشته باشد، پس ما چیزی به نام معرفت هنری نداریم. چیزی که امروز از هنر می‌فهمیم نیز ذیل آرای کانت است. کانت در نظریاتش مطرح می‌کند که معرفت باید کنار گذاشته شود و نقد جای آن را بگیرد. بنابراین با این طرز فکر منتقدان هنری جایگزین اهل حکیمان، عالمان و عارفان می‌شوند. پیرو بحث نقد، رولان بارت در سال ۱۹۶۳ دو سبک نقد را معرفی کرد: نقد دانشگاهی و علمی و نقد تفسیری. نقد تفسیری از ایدئولوژی‌های موجود اما نقد علمی یا دانشگاهی از ایدئولوژی علمی استفاده می‌کند.
 
– در پاسخ به این سؤال که آیا چیزی به نام حکمت هنری در جهان اسلام وجود دارد یا نه، باید بگویم پاسخ به این سؤال به نقطه‌نظر ما از دین بستگی دارد؛ به اینکه از چه منظری به دین بنگریم. اما از هر منظری این موضوع غیرقابل‌انکار است که در اسلام معماری و هنر وجود نداشته است. بااین‌حال مسئله مهم این است که چگونه می‌توان نمونه هنر اسلامی معماری مساجد و اماکن مذهبی را فهمید. در غیر این‌‌صورت نمی‌توان گفت هنر اسلامی وجود ندارد؛ بلکه باید گفت هنر اسلامی وجود دارد ولی ما آن را نمی‌فهمیم. دراین‌میان مخالفان مسلمان هنر اسلامی اعم از شیعه و سنی بر این باورند که اگر هنر اسلامی وجود دارد چرا در هیچ‌یک از منابع اصلی و دینی سخنی از هنر به میان نیامده است؟ معتقدان به این گرایش فقط به متن کتاب توجه دارند ولی برای باطن آن ارزشی قائل نیستند. این دسته از مخالفان، وجود هنر اسلامی را ممتنع و گاهی حرام می‌دانند درحالی‌که معرفت هنری در اسلام وجود دارد.»
 
 
 
آیا حاکمیت اخلاق به معنای حاکمیت قضاوت‌های اخلاقی در هنر و سیاست است؟
شرق در صفحه 11 و در گزارشی با عنوان «هست‌ها و نیست‌های رانسیر»، ژاک رانسیر را بداقبال‌ترین متفکران معاصر در ایران دانسته و این توصیف را نه از آن جهت که اندیشه‌های او در ایران نادیده گرفته می‌شود، بلکه به جهت اقبال به افکار و آرای او به کار برده است؛ زیرا موضوعاتی که وی درباره آنها کار می‌کند و می‌نویسد، آن‌قدر گسترده است که گروه‌های‌ گاه معارضی را به خود جذب کند؛ از سیاست تا هنر، از ادبیات تا زیبا‌شناسی. همین تنوع و گستردگی که البته به لحاظ مضمونی از وحدت فلسفی برخوردار است، موجب ترجمه‌های پراکنده و جسته‌گریخته اغلب در قالب کتاب‌هایی از او شده که معمولا از صد صفحه تجاوز نمی‌کند.
 

در این گزارش درباره یکی از آثار این اندیشمند می خوانیم: «چرخش اخلاقی استتیک و سیاست» سومین کتابچه از مجموعه‌ای است که اشکان صالحی از رانسیر به فارسی برگردانده است…. ترجمه مقاله «چرخش اخلاقی استتیک و سیاست» با این جملات آغاز می‌شود: «اخلاق شاهدی عمومی درخصوص هنجارمندی تلقی می‌شود که فرد را قادر می‌سازد تا درباره اعتبار رویه‌ها و گفتمان‌های جاری در حوزه‌های متمایز مربوط به قضاوت و کنش دست به داوری بزند. با این تلقی چرخش اخلاقی بدین معناست که امروزه گرایشی فزاینده وجود دارد به اینکه سیاست و هنر به قضاوت‌های اخلاقیاتی درباره اعتبار اصول‌شان و پیامدهای ناشی از رویه‌هاشان سر بسپارند». (ص ۷)
 
به اعتقاد رانسیر، تلقی رایج از اخلاق هنجارهای عامی است که آدم می‌تواند به کمک آنها اعتبار کار‌ها و گفتارهای حوزه‌های مختلف را بسنجد. امروزه سیاست و هنر بیش‌ازپیش در معرض قضاوت‌های اخلاقی قرار می‌گیرند و اعتبار اصول و پیامدهای کار‌هایشان براین‌اساس سنجیده می‌شود. رانسیر می‌خواهد این نگاه به سیاست، هنر و اخلاق را نقد کند و نشان دهد حاکمیت اخلاق به معنای حاکمیت قضاوت‌های اخلاقی در هنر و سیاست نیست…. تمرکز اصلی رانسیر در مقاله «چرخش اخلاقی استتیک و سیاست» بر توضیح اهمیت چرخش اخلاقی و تأثیر آن روی زیبا‌شناسی و سیاست امروز است و در حین آن به تعریف مدنظر خود از اخلاق و تفاوت آن با معنای رایج این مفهوم می‌پردازد.»
 

روزنامه شرق در این شماره به مناسبت هشتاد و دومین سالگرد تولد دکتر علی شریعتی، به انعکاس نشست «شریعتی و امروز» پرداخته و یادداشت هایی به قلم «فرشاد مومنی» و «عباس عبدی» منتشر ساخته است. سخنان ابراهیمی دینانی و شهرام پازوکی در همایش «حکمت و معنویت» و گزارشی در خصوص اندیشه های «ژاک رانسیر» از دیگر عناوین منتخب این روزنامه است.مرور مطبوعات/ ‌شنبه‌ 1 آذر/ روزنامه شرق

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.