سنگدلیهای معصومانه؛ فقر فرهنگ رفتار با حیوانات
سیدحسن اسلامی اردکانی
فراموش میکنیم که سنگدلی و قساوت نسبت به موجودات خُرد و کوچک آغاز میشود و هنگامی که کرختی اخلاقی شدت یافت، به انسان میرسد. هنگامی که به کشتن سگ و گربه و روباه و عنکبوت عادت کردیم، به تدریج «کشتن» را فارغ از آن که متعلق آن «چه» یا «که» باشد و این فعل نسبت به چه چیز یا چه کس انجام شود، آسان خواهیم گرفت.
حتی بزرگترها که مثلاً عقلشان میرسید، در این زمینه دست کمی از ما نداشتند. کسانی بودند که گربهای را میگرفتند. یک عدد گردو را انتخاب میکردند، مغزش را بدون آن که پوست گردو شکسته شود در میآوردند، و سپس در پوست گردو کمی قیر داغ میریختند و بعد پای آن گربه را در گردو میگذاشتند و رهایش میکردند.
درماندگی و ناتوانی گربه از بالا رفتن از پله ها و گیجزدنهایش مایه تفریح و خنده این بزرگان عاقل بود. اگر هم کمی مهربانتر بودند، یک قوطی فلزی یا سطلی به گردن سگی میبستند و رهایش میکردند و به تلاشهای آن حیوان درمانده میخندیدند.
هنوز برایم معمای این مرحوم حل نشده است که از این کار چه لذتی میبرد. ولی ظاهراً لذت میبرد و گرنه آدم عاقل، به خصوص که اشرف مخلوقات هم باشد، کار عبث نمیکند.
نکته اصلی آن است که در آن زمان تقریباً هیچ آموزش رسمی و غیر رسمی به مثابه نکتهای تربیتی درباره رفتار حیوانات به ما تعلیم داده نمیشد.
من معمولاً در غالب مراسم و مناسک دینی از نماز جماعت گرفته تا عزاداری و دعای ندبه و سمات و توسل، شرکت میکردم و اصولاً بخشی از بازیگوشی من، و امثال من، در همین جلسات بود و داستانهای گوناگون تاریخی و ادبی و تخیلی، از جمله داستان زعفر جنی، را در همین جلسات آموختم و به خاطر سپردم. اما هرگز یادم نمیآید که کسی جملهای درباره سلوک با حیوانات به من یاد داده باشد و یا بر سر منبر گفته باشد. البته برخی بزرگترهای باسواد، که هنوز نسلشان کاملاً منقرض نشده است، یک جمله را همواره، از پیامبر اکرم (ص) نقل میکردند که فرمود: اقتلوا الموذی قبل أن یوذی؛ حیوان آزارنده را پیش از آن که آزار برساند، بکشید.
این چه کاری است که خداوند موجوداتی بیافریند و بعد ما هم آنها را بیهیچ جرم و جنایتی بکشیم؟
آیا این مصداق فعل «عبث» نیست؟
مگر خداوند خودش را حکیم ننامیده است و آیا نگفته است که ما چیزی را به عبث و بازی نیافریدیم؟
آیا در همان قرآنی که بر این پیامبر فرود آمده تأکید نشده است که همه جنبندگان و پرندگان «امتهایی» چون ما هستند و در کتاب هستی هیچ کوتاهی صورت نگرفته است؟
و سرانجام چرا خدا به نوح فرمان داد تا از هر حیوانی جفتی برگیرد و در کشتی بگذارد و در این اقدام میان حیوان موذی و غیر موذی تفاوتی نگذاشت؟
بَاری، سالها گذشت. به تدریج خواندم و خواندم و خواندم و چون دیدم که در سنت دینی ما چقدر بر رفتار و سلوک درست با حیوانات تأکید شده است و در عین نگرش انسانمحورانه چگونه همه زندگان روی زمین آفریدگان و «بندگان» خدا معرفی شدهاند در شگفت ماندم.
برای مثال، در روایتی امام صادق از عابدی در میان بنی اسرائیل یاد میکند که همه عمر غرق در عبادت بود و کاری به خلق نداشت. روزی در حال نماز چشمانش به دو پسربچه افتاد که خروسی را به دست گرفته بودند و پرهایش را میکندند. عابد هم بیتوجه به کار آنان به عبادت خود ادامه داد. خداوند او را به سبب این بیرحمی و بیاعتنایی به زمین فرو برد.
باز در سنت دینی ما آمده است که پیامبر گفت: زنی گربهای را زندانی کرد و او را از آب و خوراک بازداشت و به همین سبب دوزخی شد. از قضا برخی از فقها به استناد احادیثی از این دست، کشتن گربه را، حتی اگر ایجاد مزاحمت کند، حرام دانستهاند.
هدفم در این جا تأکید بر این نکته است که در دوران کودکی، با حیوانات چنان سنگدلانه رفتار میکردیم که گویی سنگی را به سنگ دیگری میکوبیم و میخواهیم آن را پودر کنیم. هیچ حساسیت و نگرانی نسبت به کارمان نداشتیم و کسی هم به ما نیاموخت که این کار خطا است و از سر هیچ منبری هم نشنیدم، من شخصاً نشنیدم، که به ما کودکان بیاموزند با حیوانات چگونه رفتار کنیم و آنها را به تعبیر شاملو «سنگپاره در کف کودک» ندانیم. بلکه موجوداتی بدانیم که حقی و بهرهای برای زیستن دارند.
آیا اینان بیمارانی نیستند که فردا با همین خونسردی کودکان معصوم این کشور را خواهند دزدید و از سر باجگیری خواهند کشت؟
آن سه آدمربایی که در مهر ماه سال 1393 در شهر بناب دختر 12 ساله، را به گروگان گرفتند و بعد از دو روز خفه کردند و در حیاط خانه «چال» کردند، احتمالاً قبلاً همین کار را نسبت به حیوانات دیگری انجام داده بودند و درس خود را خوب آموخته بودند.
از آن نگرانکننده تر، این که برخی از این کسان اصولاً این سخنان را صرفاً دلگفتههایی برآمده از نازکدلی و احساسات و سانتیمانتالیسم اخلاقی میدانند و به آن میخندند.
شاملو در نقد شعر سپهری و روحیه او در مصاحبهای گفته بود: «در جایی که سر آدم بیگناه را لب جوی آب میگذارند و میبرند، کسی دو قدم آن طرفتر بایستد و بگوید: آب را گل نکنید! به تصور من یکی از ما دو نفر از مرحله پرت است […] شعر باید شیپور باشد نه لالایی.»
اما فراموش میکنیم که سنگدلی و قساوت نسبت به موجودات خُرد و کوچک آغاز میشود و هنگامی که کرختی اخلاقی شدت یافت، به انسان میرسد. هنگامی که به کشتن سگ و گربه و روباه و عنکبوت عادت کردیم، به تدریج «کشتن» را فارغ از آن که متعلق آن «چه» یا «که» باشد و این فعل نسبت به چه چیز یا چه کس انجام شود، آسان خواهیم گرفت.
کانت در عین حالی که برای حیوانات شأن اخلاقی قائل نبود، درست با همین تحلیل خشونت و قساوت نسبت به حیوانات را محکوم میکرد.
فراموش میکنیم که سنگدلی و قساوت نسبت به موجودات خُرد و کوچک آغاز میشود و هنگامی که کرختی اخلاقی شدت یافت، به انسان میرسد. هنگامی که به کشتن سگ و گربه و روباه و عنکبوت عادت کردیم، به تدریج «کشتن» را فارغ از آن که متعلق آن «چه» یا «که» باشد و این فعل نسبت به چه چیز یا چه کس انجام شود، آسان خواهیم گرفت.
بنام خدا
بدون شک یاداشت فوق همه ما را به تأمل وامیدارد و بیاختیار نویسنده محترم آن را خواهیم ستود. در همین رابطه سرودهای از اریش فرید با عنوان «برای عاقبت به خیری» با ترجمه آقای علی عبداللهی خدمت آقای دکتر اسلامی و خوانندگان گرامی تقدیم میشود:
بچه که بودم میدانستم:
هر پروانهای را
که از مرگ نجات بدهم
هر حلزونی
و هر عنکبوتی را
هر پشهای
و هر کرم خاکی
و هر گوشخزکی را
خواهد آمد و در مراسم خاکسپاریام
خواهد گریست.
و نیز آنها که یک بار نجاتشان دادهام
دیگر هیچ کدامشان نمیمیرند
و همهشان دسته جمع
به خاکسپاریام خواهند آمد
اما وقتی بزرگ شدم
دریافتم:
چه پندار عبثی
آنها هیچ کدامشان نخواهند آمد
و من بیشتر از همه آنها زنده میمانم
اکنون در پیرسالی
از خود میپرسم: اگر همهشان را از دم نجات بدهم
آیا امکان دارد
دست کم دو سه تاشان بیایند؟
Zu guter Letzt
Als Kind wußte ich:
Jeder Schmetterling
den ich rette
Jede Schnecke
und jede Spinne
und jede Mücke
jeder Ohrwurm
und jeder Regenwurm
wird kommen und weinen
wenn ich begraben werde
Einmal von mir gerettet
muß keines mehr sterben
Alle werden sie kommen
zu meinem Begräbnis
Als ich dann groß wurde
erkannte ich:
Das ist Unsinn
Keines wird kommen
ich überlebe sie alle
Jetzt im Alter
frage ich: Wenn ich sie aber
rette bis ganz zuletzt
kommen doch vielleicht zwei oder drei?
با احترام،
حیدر عیوضی 9/ 9/ 94
سلام و سپاس از جناب استاد
شاید مناسب باشد از خردسالی و کودکی درباره نیکی معصومان به حیوانات بخوانیم. بنده در صفحه ای که در ماه نامه «دوست خردسالان» با عنوان «قصه من» منتشر می شود، گاهی در این باب می نویسم. در این جا جسارتاٌ مطلب شماره آبان 94 این نشریه را بازنشر می کنم:
دوست خردسالان / قصه من (حدیث نوشت) / آبان 94
شتر دوست داشتنی
مهدی خسروی
من «شتر» هستم.
پاهای پهنی دارم و روی زمین های نرم و شنی بیابان راحت راه می روم.
ساق پاهای قوی و گردن بلندی دارم و می توانم بارهای سنگین را جابجا کنم.
با چربی کوهانم می توانم روزهای زیادی را بدون آب و غذا بارکشی کنم.
قبل از اختراع ماشین ها، آدم ها بیشتر با من مسافرت میکردند و وسایلشان را روی من می گذاشتند.
بعضی از آدم ها، ما حیوان ها را دوست دارند و با ما مهربان هستند.
آن ها همیشه به فکر ما هستند حتی وقتی بمیریم.
یکی از این آدمهای خوب امام سجاد(ع) بود.
او شتری داشت که با آن بیست بار به سفر حج رفت و یک بار هم به آن تازیانه نزد.
او این قدر مهربان بود که در آخرین روز عمرش، به فرزندش امام باقر(ع) سفارش کرد وقتی این شتر مُرد آن را دفن کند تا حیوان های وحشی آن را نخورند.
امام باقر(ع) هم با این شتر مهربان بود و وقتی مرد آن را دفن کرد.
…….
منبع: ثواب الأعمال، ص 50: «…أننی قد حججتُ علی ناقتی هذه عشرین حجّه فلم اقرعها بسوط قرعه، فإذا نفقت فادفنها لایأکل لحمها السباع…».
واقعا نوشتتون سنگین و عمیق بود و نیاز به تعمق بیشتر دارد!
بی زحمت بفرمایید، پس به چه مجوزی این همه گاو، گوسفند، شتر، مرغ، خروس، پرندگان دیگر، ماهی و … مانند اینها را همه روزه میکشید و میخوردی. آیا این ها جنایت نسبت به حیوانات نیس؟ آیا از دید شما حیوان تنها، سگ و گربه و مار هستند؟ اصلاً چرا همه ساله به خارجی و پولدارهای مملکت اجازه شکار حتی گونههای کمیاب حیوانات را می دهید؟
جناب آقای اسلامی، روضه خوبی خواندید، اما تا به حال فکر کردهاید، که نوع ادم کشها همین سگدارها و سگ بازهای امروز هستند، و الا آن آدمی که سگ را -البته نه برای اذیت و آزار و سرگرمی، بلکه به خاطر این که سگ هرزه است- میکشد، خیلی کم اتفاق میافتد که آدم بکشد. علاوه بر این، طبق فرمایش شما، بی زحمت از فردا کشتن بز و گوسفند و گاو و شتر و مرغ و ماهی و مانند آنها را هم ممنوع بفرمایید، چون این بیچارهها هم حیوان هستند و حتی به شما شیر و ماست و پشم و پشکل و همه این ها را نیز میدهند.