گذرنامه بانوان و رضایت همسران؛ در فقه و قانون (۴)
حسن فرشتیان
در بخش های پیشین این سلسله یادداشت ها، استدلال های «فقهی» که در مورد نیاز بانوان به اجازه همسر برای خروج از کشور، مورد استناد قرار گرفته و یا می تواند مورد استناد قرار بگیرد را بررسی کردیم. سپس آن استدلال ها را نقد کرده و سرانجام نتیجه گیری کردیم که حکم فوق، هیچ منبع و منشاء فقهی و شرعی ندارد. در این بخش، مساله را از دیدگاه «حقوقی» بررسی خواهیم کرد.
جهت بررسی حقوقی این موضوع، شایسته است که در آغاز «پیشینه و سیر قانونگذاری در مورد گذرنامه بانوان» مطالعه شود. به هنگام بررسی این قانون، شاهد «تناقض های حقوقی این ماده قانون» خواهیم بود. پس از طرح این تناقض ها، در قسمت پایانی «ریشه ها و منابع این قانون» را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
اول- پیشینه و سیر قانونگذاری در مورد گذرنامه بانوان
بر طبق ماده 18 قانون گذرنامه مصوب 1351، زنان شوهردار برای اخذ گذرنامه نیاز به موافقت کتبی شوهر دارند. بند سوم این ماده، شرط صدور گذرنامه برای این بانوان را چنین بیان می کند:
«3 – زنان شوهردار ولو کمتر از 18 سال تمام با موافقت کتبی شوهر و در موارد اضطراری با اجازه دادستان شهرستان محل درخواست گذرنامه که مکلف است نظر خود را اعم از قبول درخواست یا رد آن حداکثر ظرف سه روز اعلام دارد کافی است. زنانی که با شوهر خود مقیم خارج هستند و زنانی که شوهر خارجی اختیار کرده و به تابعیت ایرانی باقی ماندهاند از شرط این بند مستثنی میباشند».
بر طبق ماده بعدی این قانون، شوهر هر زمانی می تواند از نظرش برگردد، و از اجازه خود عدول کند:
«ماده 19 – در صورتی که موانع صدور گذرنامه بعد از صدور آن حادث شود یا کسانی که به موجب ماده 18 صدور گذرنامه موکول به اجازه آنان است از اجازه خود عدول کنند از خروج دارنده گذرنامه جلوگیری و گذرنامه تا رفع مانع ضبط خواهد شد».[1]
بعد از پیروزی انقلاب این ماده تغییری نکرد. در ابتدا زنان شوهردار برای سفر حج واجب نیز نیاز به رضایت شوهر داشتند. این نیاز به رضایت شوهر برای سفر حج واجب، با مبانی فقهی اکثر فقیهان شیعه ناسازگار بود. لذا در سال 1362 وزیر وقت کشور، نامه سازمان حج و زیارت مبنی بر مشکل صدور گذرنامه جهت بانوان شوهرداری که قصد سفر حج داشتند و شوهرشان رضایت نداده و با ممانعت شوهر خویش مواجه می شدند را به شورای نگهبان ارسال می کند و نظر آن شورا را خواهان می شود: «نظر به اینکه طبق بند 3 ماده 18 قانون گذرنامه صدور گذرنامه برای بانوان مزبورمنوط به مجوز کتبی شوهر میباشد و از طرفی انجام حج فریضه میباشد. علیهذا خواهشمند است در این زمینه راهنماییهای لازم مبذول می فرمائید». شورای نگهبان در 18 تیر 1363 پاسخ می دهد که این شرط رضایت شوهر برای سفر حج واجب، خلاف شرع است: «اطلاق ماده 18 قانون گذرنامه نسبت به بانوانی که حجه الاسلام برذمه دارند با موازین شرعی مغایرت دارد».[2]
دولت در سال 1390 لایحه ای برای ایجاد تغییراتی در زمینه قوانین مربوط به گذرنامه به مجلس تقدیم کرد. این لایحه، ماده 18 قانون کنونی مربوط به وضعیت زنان شوهردار و نیاز آنان به موافقت کتبی شوهر را تغییر چندانی نداد. تنها نکته مهمی که بدان افزوده شد افزودن نظر تفسیری فوق الذکر شورای نگهبان به تبصره 3 بود: « بانوانی که حج به ذمه دارند، در ایام حج تمتع بدون اجازه شوهر برای یک بار بر اساس گواهی سازمان حج و زیارت از ارائه موافقت کتبی شوهر مستثنی می باشند».[3]
می توان گفت از این جهت زنان، می توانستند از لایحه فوق اندکی دلخوش باشند که بعد از انقلاب، حداقل در یک مورد، قانون گذرنامه به سود آنان تغییر پیدا گرده و بر اساس این تعییر، زنان می توانند بدون رضایت شوهر به سفر (حج) بروند!! اما این اندک دلخوشی، پایدار نماند. لایحه فوق به کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای إسلامی رفت. کمیسیون تغییراتی در آن تصویب کرد از جمله این که گذرنامه گرفتن و خروج از کشور زنان مجرد زیر 40 سال، فقط با رضایت ولیّ قهری یا حاکم شرع امکان پذیر می شد. مطابق ماده 15 این لایحه که به تصویب کمیسیون رسید تمامی اشخاصی که 18 سال تمام داشته باشند، میتوانند تقاضای گذرنامه کنند. زنان متاهل در هر سنّی با موافقت کتبی شوهر میتوانند گذرنامه دریافت کنند و نیز زنان مجرد بالای 18 سال برای خروج از کشور باید اذن ولیّ را داشته باشند اما منعی برای دریافت گذرنامه ندارند.[4] به عبارتی دیگر، زنان شوهردار برای گرفتن گذرنامه همچنان نیاز به موافقت کتبی شوهر داشتند، ولی زنان مجرد می توانستند مثل سابق بدون نیاز به رضایت بستگان، گذرنامه بگیرند ولی برای خروج از کشور نیاز به موافقت ولیّ داشتند!
به گزارش ایسنا، آقای سیدحسین نقوی حسینی سخنگوی وقت کمیسیون امنیت ملی «توجیه نمایندگان دولت برای تعیین سقف سنی 40 سال برای صدور گذرنامه را این طور عنوان کرد که در حال حاضر مراجعات زیادی از سوی بانوان مجرد به خارج از کشور به ویژه سفرهای زیارتی میشود که در جهت حفظ سلامت، رفت و آمد، ورود و خروج و به طور کلی حفظ سلامت خانم ها این سن تعیین شده است». به گفته وی این تغییرات «در جهت حفظ سلامت و رفت و آمد و ورود و خروج و به طور کلی حفظ سلامت خانمها در نظر گرفته شده است».[5]
برخی از بانوان نماینده مجلس به حمایت از این لایحه پرداختند و این محدودیت های صدور گذرنامه و خروج از کشور بانوان را امری کاملا طبیعی دانسته و برای آن توجیهات علمی نیز آورند. از جمله یکی دیگر از نمایندگان مجلس، خانم شهلا میرگلو بیات در جواب این سوال که آیا این محدودیت درباره مردانی با اهداف نامشخص سفر هم وجود دارد، پاسخ داد: «باید بپذیریم که یکسری اختلافات دینی بین زن و مرد وجود دارد، محدودیتهای شرعی که برای زنان هست برای مردان وجود ندارد. آقایان میتوانند با جاری کردن صیغه محدودیتهایشان را برطرف کنند ولی زنان نمیتوانند. درست است که آقایان باید خیلی مسائل را رعایت کنند اما محدودیت زنان را ندارند. این محدودیت ها نه در کشور ما که در کشورهای دیگر هم وجود دارد. قوانینی شرعی و عرفی بر ما حاکم است که ما به عنوان زن مسلمان ملزم به رعایت آنها هستیم». او همچنین به ایلنا گفت: «من به عنوان یک پزشک معتقدم فیزیولوژی بدن زن و مرد فرق می کند، این تفاوتها باعث می شود که برای زنان محدودیت بیشتری قائل شویم و این به نفع زنان است».[6]
مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی، به تاریخ 18 شهریور 1391، اظهار نظری کارشناسی در زمینه این لایحه کرد. ولی در این اظهار نظر، در مورد ماده 18 قانون گذرنامه (ماده 15 لایحه جدید) فقط به اظهار نظری ویراستاری اکتفا کرد و از ورود ماهوی در بحث خودداری نمود.[7]
این طرح در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس به تصویب رسید و قاعدتا بایستی در صحن علنی مجلس، به تصویب نمایندگان یا رد آنان برسد، ولی تا کنون (در هنگام نوشتن این سلسله یادداشت ها، آبان 1394) مسکوت باقی مانده است. لذا قانون مورد عمل کنونی، همان قانون مصوب 1351 است.
دوم- تناقضهای حقوقی این ماده در مورد گذرنامه بانوان
الف- تناقضهای درونی
در لایحه تقدیمی دولت به مجلس در سال 1390، ظاهرا تلاش شده است تا اشکال و تناقض فوق اصلاح شود. ماده 15 این لایحه، پس از تصریح به این که «برای اشخاص زیر با رعایت شرایط مندرج در این ماده گذرنامه صادر میشود»، گروههایی را نام می برد و شرایط هرگروه را برای اخذ گذرنامه ذکر می کند. بند سوم در مورد زنان شوهردار است که می نویسد «با موافقت کتبی شوهر و در موارد اضطراری با اجازه دادستان شهرستان» می توانند گذرنامه بگیرند. اما بند چهارم می نویسد «زنانی که شوهر آنها مقیم خارج می باشد و فرزندان آنها و زنانی که شوهر خارجی اختیار کرده و به تابعیت ایرانی باقی ماندهاند»، سپس هیچگونه توضیحی نمی دهد که این گروه نامبرده شده در بند چهارم، با رعایت چه شرطی می توانند گذرنامه بگیرند. به نظر می رسد این بند چهارم استثنایی بر بند سوم بوده است و قانون نویسان هنگام نگارش فراموش کرده اند که این نکته را بنویسند. خواننده منتظر می ماند که «رعایت شرایط مندرج» در ابتدای ماده را در مورد اینان بداند، ولی نویسندگان، توضیحی نمی دهند. در حقیقت، این بند به توصیف وضعیت گروهی از بانوان می پردازد که از وضعیتی متفاوت برخوردار هستند ولی وضعیت حقوقی گذرنامه آنان را تبیین نمی کند و مسکوت می گذارد.
مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی، در اظهار نظر کارشناسی خود در زمینه این لایحه، به درستی به این اشکال نگارشی تصریح کرده است.[8]
کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای إسلامی گمان می کرد که هدف از این قانون حفظ صیانت خانم ها بوده است بنابراین، از این منظر، قانون تناقضی دیگر داشت، زیرا چگونه بود که یک زن مسنّ برای خروج از کشور نیاز به رضایت همسر داشت ولی یک دختر جوان که آسیب پذیرتر بود بدون نیاز به اخذ رضایت از پدر یا ولیّ خویش می توانست آزادانه به خارج از کشور برود؟
برای حل این تناقض خیالی، کمیسیون، برای «دختران مجرد زیر 40 ساله، خروج از کشور را فقط با رضایت ولیّ قهری یا حاکم شرع» امکان پذیر دانست. (این تناقض را به این دلیلی «خیالی» نامیدیم زیرا هیچ مستندی وجود ندارد که قانونگذار سال 1351 این قانون را از جهت حفظ صیانت بانوان تصویب کرده باشد، زیرا بر همین مبنا توجهی به صیانت بانوان مطلقه و یا بیوه و دختران مجرد نکرده است، شاید هدفش، رعایت عرف زناشویی آن زمان بوده باشد که زنان شوهردار بدون رضایت همسرشان به خارج از کشور نروند).
این راه حلّ کمیسیون، بخشی از تناقض خیالی را به زعم خویش حلّ کرد، اما موجب تناقضاتی دیگر شد. با توجه به مبنای مورد استدلال آنان (برای حفظ سامت خانم ها)، به گفته سخنگوی وقت کمیسیون، این تغییرات «در جهت حفظ سلامت و رفت و آمد و ورود و خروج و به طور کلی حفظ سلامت خانمها» بود است. اما تناقض جدید این است که دختران کمتر از 40 سال، نیاز به رضایت ولیّ یا حاکم شرع دارند ولی زنان بیوه یا مطلقه، اگر چه جوان باشند بدون هیچ شرطی می توانند گذرنامه گرفته و از کشور خارج بشوند. چگونه است که دختر 39 ساله مجرد برای خروج از کشور نیاز به «رضایت ولیّ قهری یا حاکم شرع» دارد اما زن جوان 18 ساله بیوه یا مطلقه، بدون نیاز به هیچ اجازه ای می تواند از کشور خارج شود؟
ب- تناقض های بیرونی
در سطور پیشین، بر مبنای این که هدف از این قانون حفظ سلامت خانواده بوده باشد به برخی از تناقضات اشاره شد. اما اگر هدف، حفظ حقوق شوهر باشد، باز ما شاهد صنفی دیگر از تناقضات هستیم. هم اکنون نیز، اگر هدف ناشزه نشدن زن و اطاعت وی از شوهر جهت خروج از منزل است، قانونگذار بایستی در سایر موارد نیز قوانینی تصویب کند که زنان بدون اجازه شوهر از منزل بیرون نیایند یا حداقل به مسافرت نروند. زنی که از شمال کشور به جنوب کشور می رود گاهی فاصله او از منزلش بسیار بیشتر از این است که به کشور مرزی همسایه برود. به چه دلیلی زن شوهردار برای مسافرت در مورد فاصله سفر بیش از هزارکیلومتری در داخل کشور نیاز به رضایت همسر ندارد ولی زن مرزنشین، برای فاصله صدمتری آن سوی مرز نیاز به رضایت همسر دارد؟
اگر هدف، صیانت از حریم زن هاست، زن شوهرداری که خانه را ترک می کند و در شهری با فاصله هزارکیلومتر دور از همسر خویش سکنی می گزیند به چه دلیلی صیانت وی کمتر از زنی محفوظ می ماند که به عنوان مثال در فاصله چند صد کیلومتری به یکی از عتبات می رود و در شهر مقدسی مجاور می شود؟ چرا آن اولی نیاز به رضایت همسر خویش ندارد و این دومی نیازمند به رضایت شوهرش است؟
پاسخ به این پرسش ها در مبانی حقوق عرفی، روشن و آشکار است. «مرزها» نقطه های جداکننده دو هویت سرزمینی است و دوری و نزدیکی های جغرافیایی نقشی در این مرزبندی های سیاسی و حقوقی و قوانین مرتبط ندارد. اما اگر بنا باشد برای این ماده قانون، ریشه های شرعی پیدا می کنیم و آن را منتسب به مسائل فقهی کنیم، تناقض های فوق، همچنان بی پاسخ باقی می ماند.
سوم- ریشه ها و منابع این قانون
الف- ارتباط نداشتن این قانون با احکام شرعی
ب- تاثیرپذیری قانون از فضای عمومی داخل کشور در زمان تصویب
ج- تاثیرپذیری قانون از فضای بین المللی در زمان تصویب
به عنوان نمونه، اگر کشور فرانسه را به عنوان نقطه ثقلی در این جریانات در نظر بگیریم، بسیاری از قوانین مصوبه در جهت حمایت از حقوق زنان، در قرن بیستم، تصویب شده است:[9]
سال 1937: تصویب حق اخذ گذرنامه برای بانوان شوهردار بدون اجازه شوهر.
سال 1943: تصویب حق افتتاح حساب بانگی برای بانوان شوهردار بدون اجازه شوهر.
سال 1966: تصویب حق اشتغال به فعالیت های حرفه ای برای بانوان شوهردار بدون اجازه شوهر.
بنابر این، نه تنها در فضا و عرف داخلی کشور، بلکه در فضای بین المللی آن دوران نیز این امر، یعنی نیاز به رضایت شوهر برای اخذ گذرنامه، امری رایج بود و از جهت عرف بین الملل نیز چنین شرطی، عادی و پذیرفتنی بود.
اما مشکل از این جا نشات گرفت که سایر کشورها به مرور قوانین خویش را به روز کردند و إصلاحات انجام دادند. اما در ایران، چند سال پس از تصویب قانون فوق، انقلاب شد. پس از انقلاب، گمان می شد که این نیاز به رضایت شوهر، امری شرعی است و ریشه در شرع دارد لذا در همان حالت باقی ماند.
یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که در برخی از موارد حقوق زنان (مثل حقوق مدنی) شرع اسلام در برخی موارد پیشگام تر از حقوق برخی از کشورهای غربی بود. حق صلاحیت مدنی زنان از همان ابتدای ظهور اسلام، برای زنان به رسمیت شناخته شده بود اما در فرانسه در پایان قرن نوزدهم (1897) برای اولین بار زنان حق پیدا کردند که در دادگاه ها در أمور مدنی و أمور محضری شهادت بدهد، در حالی که حق ادای شهادت برای زنان از همان ابتدا در اسلام پذیرفته شده بود (هرچند که در زمینه ارزش شهادت زنان در برخی أمور، مثل اعتبار شهادت دو زن در برابر ارزش شهادت یک مرد، ما هنوز در همان جای چهارده قرن پیش هستیم ولی در مورد اصل اعتبار شهادت، قرن ها پیش از غرب، اسلام آن را به رسمیت شناخته بود). از جهت حق مالکیت تا همین قرن پیش، زنان از برخی از حقوق مالکیت محروم بودند و در برخی از موارد حق مالکیت مستقل از پدران و شوهران نداشتند. در فرانسه از سال 1942 زنان اجازه یافتند به صورت مستقل دارایی خویش را مدیریت کنند. در حالی که در اسلام، زنان از همان ابتدا حق مالکیت داشته و أموال زنان شوهردار فقط تحت مدیریت و مالکیت خودشان بود و شوهرشان حق هیچگونه مداخله ای نداشت.
در فرانسه حق تدریس در برخی از رشته ها مثل زبان لاتین و یونانی و فلسفه از سال 1937 به زنان داده شد. از سال 1919 دختران حق ورود به دانشگاه یافتند. از جهت مدرک تحصیلی در سال 1920 برای اولین بار، دیپلم تحصیلی پایان تحصیلات متوسطه برای دختران ارزش برابر دیپلم پسران پیدا کرد. در حالی که در اسلام از همان آغاز، زنان در تحصیل همپای مردان تشویق می شدند و طلب علم، فریضه ای برای «کلّ مسلم و مسلمه» بود.
غرض از یادآوری نکات فوق، افتخار به گذشته ها و «آن چه داشتیم» نیست، هرچند جای افتخار دارد. ولی مهم آن است که اکنون «چه داریم» و در کجا ایستاده ایم. غرض از طرح نکات تاریخی حقوقی فوق، یادآوری سیر تکامل حقوق زنان است، تا به خاطر بیاوریم روند تصویب قانون 1351 نه ناشی از حقوق اسلامی، بلکه ناشی از حقوق عرفی همان دوران بوده است و در این حقوق عرفی، حتا در جهان غرب، با نکاتی مواجه می شویم که در قرن بیست و یکم غیر قابل قبول تلقی می شود ولی واقعیت های حقوقی قرن بیستم بوده است. توقف در افتخارات گذشته، اگر سبب نادیده گرفتن مقتضیات و جایگاه های کنونی بشود، تبدیل به یک ضد ارزش خواهد شد. ولی چنانچه چراغی فرارو برای دیدن مسیر حرکت بشود، می تواند یک ارزش تلقی گردد.
در یادداشت بعدی، به «جمعبندی و نتیجهگیری» مسئله نیاز بانوان به اجاز شوهر برای صدور گذرنامه و خروج از کشور، خواهیم پرداخت.
ارجاعات
در بخش های پیشین این سلسله یادداشت ها، استدلال های «فقهی» که در مورد نیاز بانوان به اجازه همسر برای خروج از کشور، مورد استناد قرار گرفته و یا می تواند مورد استناد قرار بگیرد را بررسی کردیم. سپس آن استدلال ها را نقد کرده و سرانجام نتیجه گیری کردیم که حکم فوق، هیچ منبع و منشاء فقهی و شرعی ندارد. در این بخش، مساله را از دیدگاه «حقوقی» بررسی خواهیم کرد.
جهت بررسی حقوقی این موضوع، شایسته است که در آغاز «پیشینه و سیر قانونگذاری در مورد گذرنامه بانوان» مطالعه شود. به هنگام بررسی این قانون، شاهد «تناقض های حقوقی این ماده قانون» خواهیم بود. پس از طرح این تناقض ها، در قسمت پایانی «ریشه ها و منابع این قانون» را مورد بررسی قرار خواهیم داد.بررسی حقوقی گذرنامه بانوان