مسجد و کارکردهای چندگانه در عصر کلاسیک اسلامی
زهرا قزلباش
در کتاب آدام متز با عنوان تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری بارها ذکر شده که مسجد در دنیای اسلامی قدیم یک نقش محوری داشته و محل معاشرت مردم، مباحث و حلقههای علمی و برخی اعمال خیرخواهانه بوده است. اما پیشتر در قرن سوم و دوم بیتالحکمههایی برای کارهای علمی تأسیس شدند که به مرور بعد از عهد متوکل عباسی و مخالفت وی با جریان رو به رشد علوم، اعتبار و کارآییشان رو به ضعف نهاد و بنابراین، مسجد جایگزین این بیتالحکمهها شد.
از طرفی دیگر، عدم رشد فرهنگی و اجتماعی مردم عادی باعث خلل در حفظ آداب مسجدها شد که نمونههایی از آنها در کتاب متز آمده است. با اندک تأملی مشاهده میکنیم که امروزه نیز وضع مسجدها همانطور است و بسیاری از نمونههای بی مبالاتی در حفظ آداب مسجد وجود دارد. مثلاً من شخصاً بررسی کردهام 90 درصد مردمی که برای نماز وارد مسجد میشوند تلفن همراه خود را خاموش یا silent نمیکنند و این در موقع نماز جماعت مزاحمتهای زیادی به همراه دارد؛ یا بهداشت عمومی را رعایت نمیکنند، یا کودکانشان را آداب مسجد نمیآموزند، یا بلند بلند صحبت میکنند، یا به حرمت وعظ یا قرائت قرآن سکوت نمیکنند و موارد مشابه دیگر؛ این مسائل شاید کم اهمیت، اما نتایج ناپسندی به همراه دارد؛ مزیت اسلام بر ادیان دیگر این است که اسلام همواره همزمان بر حیات معنوی و مادی انسان سفارش میکند، اما در مواقع زیادی عکس آن رخ داده، چون اولاً آداب زندگی اجتماعی ـ اسلامی آنطور که باید به مردم آموزش داده نشده؛ از عهد کلاسیک باید به مردم آموزش صحیح اسلام ـ به خصوص در بعد اجتماعی ـ داده میشد، اما این اتفاق خیلی دیر افتاد. به عبارتی، صرفاً آموزش اعتقادات در اولویت قرار گرفت که این امر چندان کمکی به رشد فرهنگ عمومی مردم نکرد. مثلاً نماز خواندن در اسلام آداب خاصی دارد که از محل نماز و غصبی نبودن آن تا جزئیترین مسائل مربوط به بهداشت و نظافت در نماز را شامل میگردد، که این نشان از رشد عقلانی و شخصیتی فرد نمازگزار دارد، اما این مسائل در آن برهه چندان با دقت تعلیم داده نشد و در دورههای بعد هم تداوم یافت. امروزه هم صرفاً همینطور است. مردمی که با انگیزههای خوبی مثل یکپارچگی و تحکیم وحدت و ایمان به مسجد میآیند، اما دریغا که کمتر آداب مسجد به عنوان یک مکان اجتماعی را حرمت میگذارند و کمتر خرد را در این امر به کار میگیرند. بنابراین، در آن دوران یک سوءتفاهم رخ داد. اینکه مسجد پایگاه زندگی اجتماعی مردم بود چیز خوبی است، اما با آسیب شناسی آن میتوان ابعاد منفی قضیه را هم کشف کرد.
بسمه تعالی
این که در نوع تعامل مسلمانان با مرکز بودن مسجد حتی در پاره ای از امور آموزشی ممکن است آسیب هایی وجود داشته باشد نباید موجب شود تا راهبرد مرکزیت مسجد در بعد آموزشی و فرهنگی به عنوان رکن تمدنی اسلام به کنار گذارده شود. تجربه ناموفق توسعه فرهنگسرا ها به جای مسجد در بعد از انقلاب اسلامی که بی توجه به سابقه بدیل آن ها در دوران طاغوت(کاخ جوانان) کلید خورد؛ امروزه مدیران ارشد در شهرداری ها را نیز متنبه کرده است . آموزش توحید محور با مرکزیت مسجد چنان قدرتی داشت که جوانان پیش از انقلاب را در برابر نهاد های آموزشی اختصاصی که مروج فرهنگ آلوده آن زمان بود بیمه می کرد؛ در حالی که سپردن کار فرهنگی آموزشی و فعالیت های فوق برنامه به فرهنگسراها و مانند آن، سطوحی از تربیت دینی جوانان ما را به نقطه ای تنزل داده است که امروزه شاهد آن هستیم. فراموش نکنیم که تمدن اسلامی بر دو پایه استوار است : خانه و مسجد. رویکرد ارائه شده در متن، نسخه ای است که در غرب عمل شده است و نتایج آن اگر چه ممکن است لا اقل در کوتاه مدت برای آن جوامع قابل تحمل باشد؛ اما آیا در کشور ما و برای مردم مسلمانی که به تعلیم اسلام به انسان و هستی به گونه ای دیگر نگاه می کنند هم قابل توصیه است؟؟؟///
برای داشتن فعالیتهای سالم و مفید فرهنگی و دینی بیش از مهم بودن مکان، نحوه آموزش و بیان و انتقال ارزشها و هنجارها مهم است که در این صورت در یک برهه زمانی مسجد کارساز بود چون در برابر هجمه فعالیتهای غیر اخلاقی فرهنگی در قبل انقلاب مناسب ترین مکان بود، اما در بعد انقلاب که فعالیتهای دینی به شکلی آزادانه تر قابل انتقال بوده، حتی مکانهایی غیر مسجد همچون فرهنگسراها نیز میتوانند در این زمینه انتقال مناسب باشند منتها روش درست و مدبرانه لازم است!!!!