روحانیت و شریعتی از رفاقت تا رقابت
علی شفیعی
شیفتگان شریعتی در نهاد روحانیت یا توجهی به لوازم تئوری شریعتی نداشتند و لذا در مقابل جریان سنتی به دفاع از وی برخاستند و یا وی را ابزاری با دو کارکرد میدیدند که از او حمایت میکردند.
این نهاد که خود را برآمده از ضرورتی دینی میداند چنان پیش رفت که خویش را تنها متولی دین خواند و سخن از انحصار فهم دینی در روش پیشنهادی خود راند؛ سخنی که اگر هم در عصری شنیدنی بود با جریان مدرنیزاسیون و تحولات جهان جدید که انحصار معرفت در کمتر حوزهای به رسمیت شناخته میشود دیگر چندان دلربا نیست.
این تولیگری و انحصارگرایی در فهم دین البته از درون روحانیت هم به چالش کشیده شد – همانند اخباریان که هر گونه تولی فهم غیر از معصومان را برنمی تابیدند- ولی صدای چالشگری بیرونی آن گوش نوازتر و از طرف برخی –همانند جریان کسروی و…- گوش خراش بود. چالش از درون اما در دوران معاصر توسط برخی نقشآفرینان مدافع نواندیشی در این نهاد که سودای اصلاحگرایی داشتند پذیرفته شد و گام به گام مقولهای به نام نواندیشی دینی مقبولیت عمومی پیدا کرد.
علی شریعتی فرزند فقیه و مفسر نواندیش محمدتقی شریعتی که چند صباحی نیز در زی طلبگی ایام را گذارنده است یکی از صاحبنامان معاصر و نقشآفرینان پیرامونی ماست که صدای اعتراضش به این حصر معرفتی توسط جریان سنتی روحانیت از همان اول جدی گرفته شد و لذا نه تنها مغضوب آنان قرار گرفت بلکه متهم به انحرافات اعتقادی و سیاسی نیز شد اما هم زمان برخی روحانیان را در ابتداء شیفته خویش کرد.
شیفتگان شریعتی در نهاد روحانیت یا توجهی به لوازم تئوری شریعتی نداشتند و لذا در مقابل جریان سنتی به دفاع از وی برخاستند و یا وی را ابزاری با دو کارکرد میدیدند که از او حمایت میکردند. دو کارکردی که یک سَرِ آن در کمک شریعتی به تحول نهاد روحانیت از نهادی اهل خمودی و خموش در تحولات اجتماعی و معرفتی به نهادی مبارز و نواندیش که سودای بازخوانی اندیشه های اجتماعی دین را داشت و سَرِ دیگر آن در قدرت جاذبه شریعتی نسبت به جوانان سرگردانی که از کسالت اجتماعی و سیاسی به ستوه آمده بودند قرار داشت.
در اینکه شریعتی کلامی سحرآمیز داشت و حتی مخالفانش را هم مسحور ادبیات خویش میکرد تردیدی نیست اما این تمام آن چیزی نیست که پارهای از روحانیان دلباخته شریعتی شدند و با وی همراهی کردند.
جذابیت شکلی گفتمان شریعتی از یک سو و جذابیت محتوایی گفتمان شریعتی که سودای ایدئولوژیک کردن دین را داشت از سوی دیگر رفاقتی بین وی و شماری از روحانیان درافکند که تا سالها تداوم داشت.
ایدئولوژیک شدن دین البته گفتمانی بود که در آن برهه خاص مانع از برجسته شدن نقش شریعتی در نفی انحصاری معرفت دین در نهاد روحانیت شد.
پروژه پروتستانتیسم اسلامی که در ادبیات گفتمانی شریعتی جایگاه ویژهای داشت و در سایه نکته فوق ابتدا جدی گرفته نشد به مرور تبدیل به یک موضوع مهمی شد که رفاقت این بخش از روحانیت را هم با وی با مشکل جدی مواجه کرد و این رفاقتها در مسیر رقابت افتاد و لذا در دورهای دیگر از میان نهاد روحانیت یا هیچ صدایی که شریعتی را تمجید کند شنیده نمیشد یا اینکه دیگر آن دلدادگی و شیفتگی دهه 50 و 60 از میان رفت.
گمان نگارنده بر آن است که این سخن خلاف جریان وی عامل مهمی بود برای اینکه وی رقیب دیده شود و رفاقتش با بخشی از تأثیرگذارترین افراد در بدنه نهاد روحانیت که از دو سو ـ هم به جهت اینکه خاندانش در سلک روحانیت بودند و هم به جهت اینکه بسیاری از هم سخنانش روحانی بودند ـ برقرار بود به رقابتی تند و تیز و از دو طرف تبدیل شود.
البته اصلاحگرایی در فهم دین آن هم از مسیر تئوری عمومیت فهم معرفت دینی با خطاها و طرح نکاتی غیر روشمند توسط شریعتی همراه بود و به طرح برخی لغزشهای معرفتی انجامید که در این جابهجایی رفاقت با رقابت خیلی تاثیرگذار بود.
هر چه بود شریعتی و نسل پس از وی خدمات بزرگی به نهاد روحانیت کردند هم روحانیت را با چالشهای که مطرح کردند به جریان مدرنیسم دعوت کردند و هم مقداری از رازآلودگی و رمزآمیزی آن نهاد کاستند؛ خدمتی که نهاد روحانیت باید قدردان آن باشد.
شریعتی همان گونه که اشاره شد در برههای خاص بسیار مورد حمایت روحانیت روشنفکر و نوگرا قرار گرفت و در مقابل تهاجم سهمگین روحانیت سنتی این حمایت یک واکسیناسیون اجتماعی برای وی بود اما به گمان شریعتی نتوانست یا نخواست این پشیبانی را مدیریت کند تا پروژه مورد نظرش که عمومی کردن عرصه فهم دین بود را کامل کند.
تعلق خاطر سه دهه (چهل تا هفتاد) از جوانان این سرزمین که بخشی از ایشان نیز روحانیان انقلابی و مدافع نگاه ایدئولوژیک به دین هستند واقعیتی است که شریعتی را برای همیشه در تاریخ اصلاحطلبی دینی ماندگار کرده است و مورخان و تحلیل گران تاریخ معاصر نمیتوانند پرده بر حضور تأثیرگذار شریعتی و اندیشههای حرکت آفرینش بیفکنند.
الحمدالله در این یادداشت مرحوم محمدتقی شریعتی هم “فقیه” شد