امام علی(ع) و زمانهاش(بخش دوم)
محمد مسجدجامعی
در طول تاریخ اسلام بودهاند و هستند کسانی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم انتقاد میکنند که مشکلات و تفرّق مسلمانان از زمان امام علی ابن ابیطالب(ع) آغاز شد و آن حضرت را به عکس دو خلیفه نخستین دارای نقشی در کسب افتخارات و انجام آنچه خود فتوحاتش میخوانند، نمیدانند. این سخن کم و بیش همیشه وجود داشته و در هر زمانی که اندیشههای سلفی و اهل حدیثی گسترش و قدرت مییافته، هواداران بیشتری یافته است. حال آنکه مشکلات امام عمدتاً ناشی از طبیعت زمان و جامعهای بود که حضرتش رهبری آن را به عهده گرفت و نه مشی و سیاست ایشان. هر آن کس هم که به جای او میبود با همین مشکلات مواجه میشد. مضافاً چنانکه خواهیم گفت به دلیل اعتبار و موقعیت و نیز ویژگیهای شخصی و رفتاری حضرت، کسان و گروههای فراوانی بودند که سکوت کردند و اگر فرد دیگری قدرت را به دست میداشت، در برابرش میایستادند. این بدین معنی است که رهبری دیگران در آن شرایط زمانی و اجتماعی با مسائل و موانع به مراتب بیشتری مواجه میشد. ذیلاً به نکاتی اشارت میشود.
بر اساس این «خود گم کردگی» جنگ جمل را به راه انداختند و همسر پیامبر را عمدتاً با تحریک عبدالله بن زبیر در کنار خود قرار دادند و مروان حکم که ثروت کلانی اندوخته و به دامادی عثمان درآمده بود نیز بدانها ملحق شد. قبل از آغاز جنگ جنایتها کردند و برخی از شیعیان امام را در بصره کشتند و پس از صف بندی دو لشگر، امام باز هم مایل به جنگ نبود و اصحابش را از مبادرت بدان باز میداشت و سخن و نصیحت آغاز کرد.
تحت تأثیر این نصایح زبیر جبهه را ترک گفت و آنان با کشتن تنی چند از لشگر امام جنگ را آغاز کردند. در اواخر جنگ که شکست اصحاب جمل قطعی شد مروان تیری به سوی متحدش طلحه پرتاب کرد و گفت انتقام خون عثمان را گرفتم. چرا که او از مشوقین اصلی قتل عثمان بود.
جنگ صفین هم به همین ترتیب شکل گرفت. معاویه مدعی خون خواهی از عثمان بود، امّا مسئله اصلی تثبیت خویش توسط لشگر مجهز و منظم شام بود که او را سمبل اسلام میدید و میدانست. این تنها سپاه کارآزموده و منظمی بود که در آن دوران وجود داشت و مرکب بود از عمدتاً اعراب منطقه شام که با ساختار و آموزش ارتش رومیان شکل و قوام گرفته بود.
در لشکر امام علی حداقل هفتاد تن از اصحاب جنگ بدر را شمارش کردهاند و باز در اینجا هم امام مایل به جنگ نبود. این آنها بودند که جنگ را آغاز کردند و حضرت مجبور به دفاع شد. این غیرت و رشادت اصحاب خاص امام بود که علیرغم تفاوت کمی و کیفی دو سپاه، لشگر امام را تا مرز پیروزی به پیش برد.
در این اثنا فریب بزرگ کارگر افتاد و اینکه طرفین به حکمیت تن در دهند. این ماجرا تنها میتوانست سپاه امام را دچار آشوب کند. لشگر شام به دلائل فراوانی منسجمتر از آن بود که با چنین تمهیداتی دچار انشقاق و اضطراب شود. اما قابل انکار نیست که بافت انسانی سپاه امام به گونهای بود که بیماریهای فراوانی را در کمون داشت و اگر احیاناً در صفین ظاهر نمیشد، در جایی دیگر سرباز میکرد.
در اینجا باز هم امام جهت ختم غائله حکمیت را پذیرفت. امّا شورشیان سپاه نماینده خود را میخواستند و نه افراد مورد توصیه امام را و حضرت که اوضاع را مغلوبه میدید مجبور به سکوت شد. به احتمال فراوان کسانی بودهاند که این شورشیان را تحریک و سپس هدایت میکردهاند. به گمان قوی اشعث بن قیس و دوستان و هوادرانش از جمله این افراد هستند که به دلیل شیطنت ذاتی و نیز ارتباط پنهانی با معاویه چنین میکردهاند.
از آن پس با داستان نهروان مواجه هستیم. گروهی بدوی، متعصب، خشن و بهانه گیر که خود نمیدانستند چه میخواهند و این ویژگی طبقات به لحاظ فرهنگی و تمدنی عقب مانده است. در جریان تحولات اجتماعی در جوامع عقب مانده کسان فراوانی هستند که نمیدانند چه میخواهند و حتی چه نمیخواهند. اینان به واقع خطرناک هستند و به راحتی بازی میخورند و میتوانند هر حرکت مثبتی را نابود کرده و به ضد آن تبدیل کنند.
آنان به کوفه بازنگشتند و آشوب و تمرد آغازیدند. تنی چند از شیعیان حضرت را کشتند و هوادارانشان در کوفه علناً به امام ناسزا میگفتند و کلامش را به هنگام القای خطبه قطع میکردند. آنان تجسّم گروهی عمیقاً بدوی و هتاک بودند. چنانکه گفتیم رهبرشان ذی الخویصره نیز با بدترین زبان و رفتار در برابر پیامبر ایستاد.
امام با صبر و بردباری با آنان سخن گفت و نصیحت کرد. گروهی تحت تأثیر قرار گرفتند و جدا شدند و اکثریت بر آشوبگری پای فشردند و در برابر امام لشگر آراستند. امام به اصحاب فرمود شما جنگ را آغاز نکنید و عملاً آنها آغاز کردند که جز اندکی بقیه کشته شدند.
5- چنین است خلاصهای از مسائلی که امام با آنها مواجه بود. هیچ یک از آنها نه ارتباطی با امام و روش و سیاست ایشان داشت و نه بیش از آن ممکن بود که در قبال مخالفان ملایمت شود. مشکلاتی بود که ریشه در گذشته داشت و به امام تحمیل شد و حضرتش را نقشی در ایجاد و پرورش آن نبود.
چنانکه گفتیم نکته این است که هر فرد دیگری که به این سمت برداشته میشد با چنین مشکلاتی برخورد میکرد. مخالفان امام صرفاً به دلیل همین مخالفت مشترک بود که به روی یکدیگر شمشیر نکشیدند. پس از آنکه اصحاب جمل در بصره گرد آمدند نوبت نماز رسید و اینکه چه کسی، طلحه و یا زبیر جماعت را امامت کند. این موضوع به برخورد این دو انجامید و بر روی اسبهای یکدیگر تازیانه زدند. این موقع شناسی عایشه بود که به غائله پایان داد و گفت یک نوبت امامت از آن محمد بن طلحه باشد و یک نوبت از آن عبدالله بن زبیر.
اینان که یکدیگر را تحمل نمیکردند به طریق اولی معاویه را نمیپذیرفتند. معاویه به لحاظ سوابق شخصی و خانوادگی و قبیلهایاش نمیتوانست در موقعیتی فراتر از طلحه و زبیر قرار گیرد و به احتمال فراوان کسانی چون سعد بن وقاص که از بیعت با امام سرباز زد، در برابر معاویه میایستاد. این سخن در مورد انصار و خاصه خزرجیان هم صحیح است. اینان در رکاب امام بودند و اگر امام نبود به احتمال قریب به یقین در برابر هر کسی که قدرت را به دست میگرفت، میایستادند. آنها احساس میکردند که مهاجران و قریشیان حق آنان را پاس نداشته و بدون توجه به سوابق و خدماتشان در سالیان سخت اولیه، قدرت را به قبضه خود درآوردهاند.
از همه گذشته در آنجا که به توده مردم بازمیگشت، کسی نسبت به رعایت ضوابط شرعی و عدالت مداری امام اعتراضی نداشت، حتی خوارج نیز پیوسته به مسئله حکمیت و اینکه حضرت میباید از بابت پذیرش آن توبه کند، پای میفشردند و نه نسبت به روش حکومتداری ایشان. در بین شخصیتهای برجسته آن روزها که امکان تصاحب قدرت را داشتند این تنها امام بود که از چنین مزیّتی برخوردار بود. مسعودی و نیز برخی از مورخین دیگر، فهرستی از اموال منقول و غیر منقول برخی از این افراد را ارائه میدهد که به راستی تعجب آور و گیج کننده است و اینکه عثمان و طلحه و زبیر و عبدالرحمن عوف و سعد بن وقاص و زید بن ثابت چه ثروت عظیمی را گرد آورده بودند و همه مدعیان خلافت این چنین آلوده شده بودند. کسی سلامت دینی و رفتاری و در نتیجه شایستگی آنان را باور نمیکرد. مطمئناً اگر چنین افرادی به قدرت میرسیدند با اعتراض وسیع مردمی مواجه میشدند.
6- قابل انکار نیست که فارغ از نکات یاد شده روش حکومترانی امام را بسیاری خوش نمیآمد. رعایت بیچون و چرای عدالت خود مسئله آفرین است. عموماً عدالت را دوست دارند و ارج مینهند، امّا نه برای آنکه نسبت به خود آنان اجرا شود. چنانکه ظالم را دشمن میدارند و از او متنفّر هستند؛ اما با اصل ظلم چندان مخالف نیستند، خصوصاً در آنجا که این ظلم به گونهای منافع آنان را تأمین کند. بیش از آنکه دشمن اصل ظلم باشند، دشمن ظالم هستند.
مضافاً که پس از فتوحات سریع اولیه نوعی تبعیض نژادی که منشاء تبعیضهای مختلف اجتماعی و اقتصادی بود، سر برآورد. اصل، برتری عرب بود حتی اگر مسلمان نباشد. این جریان از نیمه دوم دوران خلیفه دوم آغاز شد و روش او در تقسیم بیت المال در بین مسلمانان و حتی قبل از آغاز فتوحات به گونهای بود که این سیاست تبعیض آمیز را تقویت میکرد. او ملاکهای خاص خود را در تقسیم بیت المال داشت و همگان به یکسان از آن برخوردار نبودند. به عبارت دیگر، اصلِ تبعیض پذیرفته شده بود و هنگامی که اعراب دو قلمرو ایران و روم را درنوردیدند این به سیاست حاکم تبدیل شد، مبنی بر برتری عرب بر هر آن کس که غیر عرب است. سیاستی که توسط فرمانداران عثمان که عموماً از بنی امیه بودند گسترش و تعمیق یافت و حتی نهادینه شد و بعدها این روش در دوران امویان حاکمیت کامل یافت و این خود یکی از مهمترین عوامل سقوط آنان بود.
به هر حال امام در دوران خلافتش با چنین مشکلاتی مواجه بود. اجرای عدالت به جامعه به لحاظ فکری و اجتماعی توسعه یافتهای نیاز دارد تا بتواند آن را بپذیرد و حداقل محتاج به جامعهای است که در برابر سیاستهای عدالت خواهانه اعتراض نکند و در قلمرو حکومت امام، و حتی در کوفه، داستان چنین نبود.
کوفه فاقد قوام شهری بود. اصولاً پادگانی بود برای جمع آوری نیرو و اعزام به جبهه نبرد با ایران. پس از سقوط ساسانیان به دلیل آب فراوان و زمینهای حاصلخیز مورد هجوم قبائل مختلف قرار گرفت. اینان از نواحی خشک و لم یزرع شبه جزیره العرب و نیز از یمن آمدند و در آن ماوا گرفتند. شهر به دلیل موقعیت مناسب آب و هوایی و نیز موقعیت جغرافیایی که مهمترین حلقه اتصال بین شبه جزیره و ایران بود، به سرعت رشد کرد و مدتی بعد ایرانیان فراوانی که بدانها موالی میگفتند، در آن سکنی گزیدند. شهری بزرگ اما فاقد فرهنگ و هویت شهری.
امام به دلیل شورش اصحاب جمل در بصره و دلائلی دیگر مجبور شد مدینه را ترک گوید و کوفه را به پایتختی برگزیند. اما این شهر، و نیز بصره، از مشکلات فراوانی که ناشی از عدم تجانس جمعیتی و فرهنگی آن بود، رنج میبرد. در این شهر هم وفادارترین یاران امام بودند و هم بیفرهنگترین قبائل هجرت کرده از نجد، و متأسفانه اینان اکثریت را تشکیل میدادند. بدنه اصلی سپاه جمل از چنین افرادی بود، بدون آنکه داعیان به جنگ را بشناسند و از اهدافشان مطلع باشند و بعدها غوغای نهروان را به راه انداختند. و هم اینان بودند که به عناوین مختلف و در حضور خود امام به ایشان توهین میکردند و ناسزا میگفتند و هم اینان بودند که توقف جنگ صفین را در آخرین لحظاتی که غائله در مراحل پایانی میبود، خواستار شدند و در جریان حکمیت ابوموسی اشعری را پیشنهاد کردند.
واقعیت این است که این شهر نمیتوانست امام را بپذیرد. مسئله صرف مخالفت نبود، اصولاً بخش بزرگی از مردم فاقد حداقل تربیت اخلاقی و فرهنگی بودند. بدون شک خطبه شقشقیه صرف نظر از محتوایش، یکی از زیباترین و بلندترین خطبههایی است که اصولاً به زبان عربی القاء شده است. امام در حالی که مشغول سخن گفتن بود به ناگهان فردی به ایشان نامهای میدهد و خطبه قطع میشود. این شخص به دلیل سطح نازل تربیتی و فرهنگی درک نمیکرد که نباید خطابه خطیب را قطع کند، تا چه رسد که خطیب، خلیفه باشد. ابن عباس که بزرگی سخندان و سخن شناس بود میگوید در زندگی هیچگاه تا بدین حدّ متأسف نشده بودم که از قطع کلام امام متأسف شدم.
چنانکه گفتیم مسئله صرف مخالفت نبود، اکثریت را کسانی تشکیل میدادند که تفاوت گوهر و خزف را نمیشناختند و سخنان بلند حضرتش را درک نمیکردند. طبیعتاً ایدهآل چنین افرادی کسانی چون ابوموسی اشعری و اشعث بن قیس خواهند بود. چنین افرادی به حاکمانی چون زیاد و ابن زیاد و حجاج نیاز داشتند و نه علی بن ابیطالب. همین مسائل بود که موجب خستگی، دلآزردگی و فرسایش امام میشد و آرزو میکرد که ای کاش ده تن از آنان با یک تن از یاران معاویه تعویض شود.
پایتخت معاویه، دمشق، قدیمترین شهر جهان است. مضافاً که این شهر پیوسته یکی از مراکز مهم فرهنگی و تمدنی و حتی دینی – این منطقه به لحاظ تنوّع کلیسایی یکی از غنیترین و احتمالاً غنیترین سرزمین مسیحی است. شاخههای مختلف مسیحیت خاورمیانهای را که عمری به طول تاریخ مسیحیت دارند، در آن میتوان سراغ گرفت – بوده است. چه قبل از رومیها و چه در زمان رومیان و یا بیزانسها. – این شهر به مدت دو قرن در قلمرو هخامنشیان قرار داشت و پس از حمله اسکندر، از ایران جدا گردید. برای دومین بار در اوائل قرن هفتم میلادی به مدتی کوتاه، پانزده سال، به تصرّف ساسانیان درآمد. – معروف چنین است امپراطور روم شرقی پس از شکست یرموک از اینکه دمشق و شام را از دست داده، بسی تأسف خورد و با آن وداع کرد.
چنین شهر و منطقهای در هیچ زمینهای قابل مقایسه با کوفه نبود. مضافاً که از هنگام تسخیر آن توسط یزید بن ابوسفیان، حکومت آن در اختیار یزید و و سپس معاویه قرار گرفت. اسلام توسط این دو به شام برده شد و آنان آن اسلامی را ترویج میکردند که خود میخواستند و مسلمانان دیگری چون ابوذر را که اسلام را به گونهای دیگر معرفی میکردند، اخراج کردند. به عبارت دیگر منطقه تحت سیطره کامل سیاسی و دینی و فرهنگی آنان بود.
خلیفه دوم که نظارتی دقیق بر فرماندارانش و به ویژه پس از سرازیر شدن غنائم داشت، در مورد معاویه اغماض میکرد. به دستور او خانه سعد بن وقاص را در کوفه که به خانههای اشراف مدائن شباهتی داشت، آتش زدند. امّا هیچ گزارشی در مورد سخت گیری نسبت به معاویه وجود ندارد. جالب اینجا است که او معاویه را «کسرای عرب» مینامید و این بیانگر سیاست اتخاذ شده او نسبت به وی بود.
همین انسجام داخلی، اعم از جمعیتی و دینی و فرهنگی، شام و دمشق بود که زمینه قدرت یافتن معاویه و سپس امویان را فراهم آورد. سیاست و حکومت آنان عموماً در تعارض با اعتقادات و خواستههای مسلمانان مناطق دیگر بود. پشتوانه اصلی آنان سپاه منسجم، آزموده و منظمی بود که به نفع امویان شمشیر میکشید و هر مخالفتی را در خون مینشانید. تا هنگامی که این سپاه قدرت داشت، آنان زمام امور را به دست داشتند و هنگامی که در برابر ابومسلم خراسانی فرو پاشید، آنها صحنه را ترک گفتند.
7- نکات یاد شده توضیح بیشتری میطلبد. امام در مصاف با اصحاب جمل و نهروان به پیروزی کامل دست یافت. در جریان جنگ نهروان و پس از صحبتها و نصیحتهای فراوان و قبل از آنکه نبرد آغاز شود حضرت فرمود از ما کمتر از ده نفر کشته میشوند و از آنان کمتر از این عدد باقی خواهند ماند و این یعنی پیروزی تمام عیار. این عمدتاً بدان علت بود که اصولاً ساختارهای شخصیتی، قبیلهای و اجتماعیشان کم مایه و کم توان بود. توده بیشکلی بودند که به دنبال هر غوغاگری میدویدند، بدون آنکه بدانند چرا چنین میکنند و با اولین هجمه به عقب مینشستند و فرو میپاشیدند. آنها عمدتاً ساکنان کوفه و بصره بودند و اکثر قریب به اتفاقشان از مناطق درونی شبه جزیره و یمن بدان مهاجرت کرده بودند.
نویسندگان و محققان مختلفی، از عرب و مسلمان گرفته تا جهانگردان اروپایی و پژوهشگران غربی، ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی مردم و قبایل موجود در عربستان و مناطق مجاور آن را تحلیل کرده و باز شمردهاند. یکی از بهترینها، حافظ وهبه، مشاور شخصی عبدالعزیز، موسس کشور عربستان سعودی است. او مصری و تحصیلکرده ازهر است و قبل از تأسیس کشور سعودی به عبدالعزیز پیوست و پیوسته با وی بود و سپس به عنوان اولین سفیر عربستان در انگلستان، اعزام گردید.
کتاب او «تاریخ جزیره العرب فی قرن العشرین» به واقع منبع معتبری است برای شناخت این منطقه و نیز تاریخ وهابیت و تحولات آن در زمان عبدالعزیز، خصوصاً که او اصولاً رویکردی مثبت و هوادارانه دارد و نه رویکردی انتقادی. توضیحات وی درباره خصوصیات زندگی قبیلهای واجد نکات مهم کلیدی فراوانی است. و مهمتر آنکه به دلیل انزوای این مناطق و دست ناخورده ماندنش تا زمان مولف، آنچه را که توضیح میدهد، روایتی است از چنین خصوصیاتی در طول تاریخ این قبایل.
او میگوید هنگامی که قبیلهای، با قبیله دیگر علیه قبیله سوم متحد میشود، در جریان جنگ بین آنها اگر قبیله متحد شونده احساس کند که قبیله سوم در آستانه پیروزی است، خود به غارت قبیلهای که با او متحد شده میپردازد و چنین استدلال میکند که چرا قبیله سوم اموال را به غارت برد؟ ما خود چنین میکنیم و میافزاید که چنین روشی موجب نهایت تعجب انگلیسها در ابتدای ورودشان به عراق شد.
و این یک نمونه است. در پرتو شناخت ویژگیهای روانشناسانه قبائل موجود در قلمرو عراق در دوران امام علی (ع) و نیز ساختار شخصیت فردی و جمعی آنان، میتوان تصویر دقیقتری از مشکلاتی که حضرتش با آن مواجه بود، به دست داد و با توجه به این نکات خطبههای دردمندانه و آکنده از شکایت و گله ایشان در اواخر عمر شریفشان، بهتر مفهوم خواهد شد.
به هرحال در شام مسئله چنین نبود. آنان وارثان تمدنهای مختلفی بودند و قرنها تحت سیطره رومیان و رومیان شرقی زندگی کرده بودند و ساختارهای زندگی جمعی و فرهنگ شهری در آنان شکل گرفته بود و عموماً آئین مسحیت را پذیرفته بودند و میتوان گفت در آن زمان توسعه یافتهترین کسانی بودند که به زبان عربی و یا زبانهای دیگری که هم خانواده این زبان بود، صحبت میکردند.
این منطقه به طور نهایی پس از جنگ یرموک در قلمرو اسلامی قرار گرفت و برادر معاویه حاکم آن گردید. پس از مدت کوتاهی او درگذشت و معاویه حاکم شد و چنانکه از قرائن برمیآید او از ابتدا در پی حاکمیت مادام العمر بود و متناسب با این هدف سیاستگذاری میکرد. کوشید به شامیان نزدیک شود، به ویژه که آنان به دلائل دینی و نیز غیر دینی، خاطرات ناخوشایندی از رومیان داشتند. چرا که مسیحیت موجود در این منطقه با مسیحیت رسمی رومی تفاوتهایی داشت و هنوز هم متفاوت است و لذا حاکمیت مسلمانان را بر حاکمیت رومیان ترجیح میدادند.
شامیان از سیاست معاویه استقبال کردند. همسر، مادر یزید، و برخی از مشاوران اصلی او مسیحی بودند و این اقدامات شامیان را خوش میآمد. مضافاً که او کوشید این منطقه را به لحاظ دینی و فرهنگی از سایر مناطق اسلامی جدا و بلکه متفاوت نگاه دارد. لذا او عملاً به تنها منبع دینی تبدیل شد.
آنچه به این جریان کمک میکرد اتّحاد بنیامیه و پذیرش رهبری معاویه بود. آنان به عناوین مختلف به او کمک میکردند و پس از به خلافت رسیدن امام علی بن ابیطالب، عموم کسانی که حضرتش را نمیپسندیدند و یا به دلائلی میترسیدند، همچون عبیدالله بن عمر، به نزد او شتافتند. اما این همه به تنهایی نمیتوانست کارساز باشد، مهم شامیانی بودند که به معاویه ارادت میورزیدند، ضمن آنکه عملاً توسعهیافتهترین و منسجمترین منطقه مسلماننشین بودند.
این ویژگیها در آنجا که به سطح فرهنگی و تمدنی و انسجام اجتماعی ناشی از توسعه یافتگی راجع میشد، در ایران آن روزگار هم وجود داشت. امّا اولاً ایران قلمرویی به مراتب وسیعتر بود و ثانیاً شرائطی که در منطقه شام وجود داشت و به عنوانی ایجاد شد، در ایران تحقق نیافت، اگرچه عوامل مختلف دیگری هم دخالت داشت.
8- به هرحال مشکل امام در آنجا که به معاویه بازمیگشت به کلی متفاوت بود با مشکل حضرتش با اصحاب جمل و نهروان و هر آن کس دیگری هم که در جای امام بود، با مشکل معاویه روبرو میشد. چرا که او در رأس منسجمترین بخش قلمرو وسیع اسلامی بود و هیچ منطقه دیگری چنین ویژگیای نداشت. این خصوصیت در کنار زیادهخواهی شخصی معاویه و همراهی امویان و بلکه قریشیان، او را در موقعیت فراتری نسبت به رقبای واقعی و یا احتمالیاش قرار داد. چنانکه دیدیم این ظرفیت توانست به رغم تمامی نارضایتیها و قیامها، حدود یک قرن امویان را در مسند قدرت نگاه دارد، در حالی که بسیاری از آنان رفتاری بدویانه و به دور از دین و اخلاق و عدالت، و حتی ظواهر شرعی، داشتند.
آنچه معاویه را کمک میکرد، بیش از آنکه تیزهوشی شخصی و سیاست معروف مدارای همراه با خشونت وی باشد، همین نیروی منسجم و در عین حال توسعه یافته شام بود. ویژگیهای شخصی او موجب شد تا در رأس بنیامیه و بلکه قریشیان قرار گیرد و آنان را در پشت خود قرار دهد. امّا این به تنهایی کافی نبود، محتاج به سپاهی فرمانبردار و آموزش دیده بود و اگر این عامل نبود، عامل نخست نقش تعیین کنندهای نداشت و نمیتوانست داشته باشد.
چنانکه گفتیم امام فاقد چنین امکاناتی بود. تکیه گاه اصلی حضرتش یاران پاک باختهای بودند که مراتب بلند روحی و معنوی و علمی ایشان را میشناختند و به او عشق میورزیدند و از سفارشهای موکد پیامبر مطلع بودند و امام را چنان یافته بودند که پیامبر توصیف کرده بود. اینان بودند که مردم را به دفاع از امام تشویق و ترغیب میکردند. پس از سه جنگ تحمیل شده، بسیاری از آنان به شهادت رسیدند و حضرتش احساس تنهایی میکرد. ترک تازیهای لشگر شام را به قلمرو خویش میدید و اینکه چگونه مردم مظلومانه مورد هجوم و تعدی قرار میگیرند، امّا نمیتوانست لشگر را برای دفع تجاوز برانگیزاند. بسیاری از اصحاب وفادار هم رخ در نقاب خاک کشیده بودند و خطبههای حضرت به تنهایی کارساز نبود. مضافاً که نوعی بیتفاوتی و کاهش غیرت و حماسه دینی نیز بر آنها حاکم شده بود.
این از ویژگیهای روانشناسانه قبائل عرب است که در برابر ضعیف کرّ و فرّ میکنند، امّا در برابر قدرت عقب مینشینند و پای در دامن میکشند. آن گونه که از شواهد برمیآید کوفیان احساس میکردند شامیان نیرومندتر از آنند که میانگاشتند. به ویژه که امام به دلیل مسلمان بودن اصحاب جمل و نهروان، غنیمت گرفتن را ممنوع ساخته بود، حال آنکه معاویه آن را اجازه میداد و بلکه تشویق میکرد. این خود انگیزهها را برای رفتن به جنگ تضعیف میکرد. در آن ایام جنگ تداعی کننده غنیمت بود و لذا بسیاری از منع امام پس از جنگ تعجب کردند. تنها هنگامی مسئله برایشان مفهوم شد که حضرت فرمود چه کسی حاضر است عایشه را به عنوان اسیر به غنیمت گیرد.
در اینجا میباید از کسانی که به دلائل مختلف مردم را علیه امام برمیانگیختند و یا میکوشیدند موقعیت ایشان را تنزّل دهند، یاد کرد. به احتمال فراوان معاویه با کسانی چون اشعث بن قیس مرتبط بوده است. اگرچه اشعث که خود دستی در قتل امام داشت، چند روزی پس از امام درگذشت، امّا پسرش محمد و خاندان او در نزد معاویه و جانشینان او جایگاهی داشتند و بدون شک اینان برای بدبینی و دلسرد کردن مردم اقدام میکردهاند.
کسانی هم بودند که شخصاً با امام مخالف بودند. اینان با حضرت بیعت نکردند و امام آنان را به عکس خلفای قبل تحت فشار قرار نداد. برخی همچون ابوموسی گرایشی به خوارج داشتند و بعضی چون سعد وقاص در پی نفی فضائل و مقامات امام بودند. مطمئناً آنها را در تشویش ذهنی و اعتقادی مردم سهمی بوده است. اگرچه امام هیچگاه بر آنان سخت نگرفت، امّا آنان به حاکم جباری نیاز داشتند که زبان از کامشان بیرون کشد، تا به شهروندانی رام و آرام تبدیل شوند. چنانکه مدتی بعد چنین شد. ابن زیاد و حجاج و بلکه عموم حاکمان اموی این گونه با آنان رفتار کردند.
آری عدالت، سماحت و بزرگواری امام بسیار فراتر از ظرفیت جامعه بدوی آن روز بود. اگر هدف صرف حکومت بود میبایست بر آنان سخت گرفت چنانکه بعدها چنین کردند، امّا هدف به مراتب فراتر و والاتر بود. این بود که اصول دینی و اخلاقی رعایت شود. حقی ضایع نشود و حقوق ضایع شده احیا گردد و عدالت تحقق یابد. و قطعهای از تاریخ به مثابه مدلی اسلامی برای آیندگان به یادگار ماند.
امام در روزهای پایانی دلتنگ و فرسوده شده بود. یاران مخلصاش را از دست داده بود و احساس تنهایی میکرد. فضای عمومی به گونهای بود که حتّی یار وفاداری چون حجر بن عدی و دوستانش را به طرح سوالاتی واداشت که امام را سخت ناراحت و متعجب ساخت و در پاسخ بدانها بیانی مفصل ایراد فرمود. از پاسخ امام میتوان حجم دردمندیهای حضرتش را دریافت.
شنبه 22 خرداد ماه 1395
محمد مسجد جامعی
بسم الله الرحمن الرحیم
۱- نگرش مقطعی ، تاریخی و سیاسی در بحث فوق موجب گردیده که پاسخ کاملی به شبهه طرح شده ارایه نگردیده و حق مطلب ادا نشود . هر چند در ضمن بحث به واقعیت هایی اشاره شده ولی بعد استدلالی آن ضعیف است . مولا امیر المومنین حضرت علی (علیه السلام) بر طبق فرمان خدا مردم را هدایت و بر آنان اتمام حجت می فرمایند . نظر مبارک امام (علیه السلام) به تمام جامعه ها در تمام زمان هاست . معصومین (علیهم السلام ) اسلام و حقایق آن را برای نسل های آینده نیز حفظ می فرمایند ، تحریف ها ،انحرافات و بدعت ها را می زدایند و حقیقت اسلام را امروز یعنی پس از چهارده قرن نیز به همه می رسانند . این موضوع اصلی نباید مورد غفلت قرار بگیرد . امام (علیه السلام) فقط برای آن روز و آن جامعه نیستند .
۲- در طی گسترش ندای اسلام در ضمن فتوحات ، لازم بود که تا حد ممکن رفتار و روش حاکمان پس از رسول الله (صل الله علیه و آله ) تا قبل از سال ۳۵ هجری، از دید تازه مسلمانان جامعه های دیگر مخفی بماند . این با تدابیر امام (علیه السلام) که در حاشیه بودند انجام می شد . قبل از فتح مناطق روم ، آن حضرت حاکم وقت را از حضور در لشکر منع می فرمایند و بر طبق نهج البلاغه می فرمایند:« خداوند برای اهل اسلام ضامن شده است که حدود و نواحی آنان را حفظ کند و زشتی آن ها را بپوشاند …..» (۱). همچنین قبل از مسلمان شدن ایرانیان ، زمامدار را از حضور در سپاه منع فرمودند . باز در این مورد در نهج البلاغه آمده است که امام (علیه السلام) فرمودند :« غیر عرب ها وقتی تو را ببینند می گویند این اصل عرب است که اگر او را از بین ببرید آسودگی خواهید یافت و این اندیشه ، حرص ایشان را بر تو و طمعشان را در نابود کردن تو زیاد می گرداند ……»( ۲) .
از دقت در فرمایشات امام (علیه السلام) نکاتی به دست می آید از جمله این نکته که آن حضرت ، حاکم وقت را از دید لشکریان دور نگه داشتند تا روحیه آنان خراب نشود و نیز او را از دید تازه مسلمانان دور نگه داشتند تا آبروی اسلام حفظ شود و جاذبه اسلام اثر داشته باشد . ملاحظه می شود که در حقیقت امام (علیه السلام) هستند که فتوحات را انجام داده اند و از جمله اسلام ایرانیان به برکت صبر و تدبیر آن حضرت است .
۳- شرایط جامعه در آن زمان را می توان از فرمایشات امام (علیه السلام) بر طبق نهج البلاغه درک نمود :« امروز افق های جامعه( با ابر های بدعت و ضلالت) تیره گشته و راه حق گم شده است ….. اگر من مشاور شما باشم برایتان بهتر ازآن است که امیرتان باشم .» (۳) . مقصود آن حضرت از این سخن چیست؟ آیا خود را برای امارت و خلافت شایسته نمی بینند؟ البته که چنین نیست بلکه آن حضرت فقط خود را شایسته خلافت می دانند . این از عبارت های اولیه خطبه سوم نهج البلاغه معلوم می شود (۴) . بنابراین معنای فرمایش آن حضرت این است که با این تیرگی ها و امیختگی حق و باطل زمینه اجرای حق فعلا مساعد نیست . باید اول آلودگی ها برطرف شود . در جای دیگر می فرمایند:«من شمارا برای خدا می خواهم و شما مرا برای خودتان ( بهره های مادی شخصی ) می خواهید » (۵). سر انجام پذیرش بدعت برای اتمام حجت بوده است :«اگر نبود حضور حاضران و اینکه به وجود یاری کنندگان اقامه حجت می شود ،…. ریسمان شتر خلافت را بر گردن آن می انداختم» (۶) . و قبل از پذیرش بیعت مردم برای اتمام حجت بر آن ها و بر همه ، مطابق عبارت نهج البلاغه می فرمایند:« بدانید اگر من پیشنهاد شمارا بپذیرم ، شمارا به آن سویی می برم که خود می دانم و به هیچ گلایه گلایه کنندگان و گفته معترضان گوش نخواهم داد» (۷) و بعد ها در پاسخ عده ای می فرمایند :«ایا از من می خواهید که پیروزی را با ستم بر کسانی که بر آن ها ولایت دارم به دست آورم؟» (۸). معلوم می شود منشا مشکلات ، انحراف جامعه و رواج بدعت ها بوده است .دیگر خیلی دیر شده بود و اکثر مردم با انحرافات عادت نموده بودند و این ها منشا تحمیل جنگ ها به امام (علیه السلام) بود.
۴- امروز کاملا آشکار است که اسلامی قابل قبول و منشا هدایت ، تعالی و سعادت است که الگوی آن پس از پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله ) حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام) ،و کتاب آن پس از قرآن نهج البلاغه باشد .آری معصومین (علیه السلام) اسلام را برای تمام نسل ها باقی نگه داشته اند .
ادامه متن فرستاده شده قبلی . ادرس مطالب ذکر شده از نهج البلاغه :
(۱) سخنان شماره ی ۱۳۴
(۲) ترجمه ی فیض الاسلام صفحه ۴۴۵
(۳) خطبه ۹۱
(۴) خطبه شقشقیه
(۵) خطبه شماره ۱۳۶
(۶) خطبه شقشقیه
(۷) خطبه ۹۱
(۸) خطبه ۱۲۶
به نام خدا .
باتشکر از انتشار نظر شماره 1
یک مورد اشتباه تایپی بصورت زیر اصلاح می شود :
پاراگراف چهارم – سطر نهم :
غلط : پذیرش بدعت
صحیح : پذیرش بیعت