چندروایت متفاوت درباره مصدق
نقیب زاده:
واقعه ۲۸ مرداد، اگر از بعد حقوقی به آن نگاه کنیم، کودتا نبود، زیرا همان پادشاهی که فرمان نخست وزیری مصدق را صادر کرده بود، این اختیار را نیز داشت که طبق همان قانون او را از این سمت برکنار کند و این مصدق بود که در ۲۵ مرداد از این قانون سرپیچی کرد. شاه در برابر نیروهایی که مصدق بسیج کرده بود، قرار گرفت و در نهایت توانست در ۲۸ مرداد او را برکنار کند.
– همان طور که گفتم از بعد حقوقی و از نظر ظاهری کودتا نبود اما از نظر آثار چیزی فراتر از کودتا بود زیرا پای خارجیها به ایران باز شد و تقریبا کودتایی علیه مصدق و همچنین شاه به شمار میرفت زیرا شاه نیز باید تعهداتی را میداد و آن آزادی عمل را از دست داد و خیلیها معتقد هستند که این مصدق بود که از یک پادشاه لیبرال یک پادشاه مستبد ساخت و کودتا یا حادثه ۲۸ مرداد سبب شد که تمام آزادیها از بین برود؛ رجال سیاسی به زندان بیفتند و برای مدت طولانی حکومت فردی در ایران برقرار شود.
– مصدق اگر میپذیرفت که یک قرارداد نیمبند با انگلیسیها ببندد، شاید به مراتب بهتر بود و آن فضای استبدادی نیز به کشور تحمیل نمیشد.
آثار 28 مرداد فراتر از یک کودتا بود؛ پای انگلیس و آمریکا به ایران باز شد و آنها سالهای زیادی در امور ایران مداخله کردند اما هر جا و هر زمانی که به زور توسل شود، نمیتوان نام آن را کودتا گذاشت. مهم این است که این جریان بتواند قدرت سرپایی را سرنگون کند. در واقعه ۲۸ مرداد نیز اگر قدرت سرپا را قدرت پهلوی بدانیم که این اتفاق نیفتاد و سرنگون نشد، بنابراین کودتایی نیز در کار نبود.
– مصدق در مدتی که قدرت را دردست داشت، اشتباهاتی را مرتکب شد که به نارضایتی اطرافیان او منجر شد. حتی مرحوم خلیل ملکی به او گفت که «راهی که شما میروید، به جهنم ختم میشود اما ما همراه با شما تا جهنم هم میآییم.» یعنی ما به تو وفادار میمانیم اما میدانیم راه تو غلط است. به همین دلیل نیروهای مختلفی که پشت سر او قرار داشتند، یک به یک از او جدا شدند.
– به اعتقاد من حتی اگر مصدق موفق میشد او نیز در نهایت یک حکومت دیکتاتوری تشکیل میداد. به همین دلیل این حرکت خیلی سریع به موفقیت رسید و آب از آب نیز تکان نخورد و مصدق دستگیر شد
– مصدق وقتی روی کار آمد بسیار محبوب بود و وقتی در دادگاه لاهه شرکت کرده و در سازمان ملل سخنرانی کرد نه تنها در ایران بلکه در کل خاورمیانه محبوبیت زیادی را کسب کرد و در همه این کشورها نیز تاثیراتی را بر جای گذاشت؛ به طوری که ملی شدن کانال سوئز به تاثیر از ملی شدن نفت ایران صورت گرفت اما به تدریج سیاستهای غلطی که اعمال کرد سبب شد نتواند نیروهایی را که از او حمایت میکردند در کنار خود نگه دارد. از جمله روحانیت و کسانی مثل آیتالله کاشانی و آیتالله بروجردی و دیگران با او همراهی نکردند، مردمی نیز که از مصدق حمایت میکردند، خیلی آگاهی نداشتند. به همین دلیل برای سالها این مثل زده میشد که کسانی که صبح ۲۸ مرداد فریاد «زنده باد مصدق» سر داده بودند بعدازظهر «مرگ بر مصدق» میگفتند. چنین افراد نا آگاه و بیپایهای نیز در این جنبش حضور داشتند اما به هر حال جای تاسف زیادی داشت که پس از این واقعه، همه رجال سیاسی ایران از صحنه خارج شدند و حکومت فردی برقرار شد که در نهایت نیز با انقلاب اسلامی کنار رفت.
صادق زیباکلام:
بغض و کینه مرحوم آیت الله کاشانی از مرحوم دکتر مصدق و دولت ملی اینقدر زیاد شده بود که حاضر بود خیلی راحت دستش را در دست شاه و زاهدی بگذارد و این کار را کرد یعنی دستش را در دست شاه و زاهدی گذاشت. یک سئوالی که مطرح می شود این است «گور بابای مصدق، آیت الله کاشانی مگر نمی دید دارد کودتا می شود چرا جلو نیامد، چرا سکوت کرد، چرا روی خودش را بر گرداند؟» یعنی آیت الله کاشانی نمی دید که روز 28 مرداد دارد چه اتفاقی می افتد؟ بله آیت الله کاشانی می دید و اتفاق خیلی خوب می دانست دارد چه اتفاقی می افتد منتها بغض و کینه و نفرتش آنقدر نسبت به مصدق زیاد بود که حاضر بود دولت ملی سقوط کند.
وی ادامه داد: آن زمان وضع اقتصادی کشور هم خوب نبود بحران داشتیم، نفت صادر نمی شد، انگلیسی ها قرص و محکم جلوی صادرات نفت را گرفته بودند و حزب توده نیز روز به روز قدرت بیشتری پیدا می کرد؛ در یک جمله کشور در بستری از هرج و مرج فرو رفته بود. دکتر مصدق اعلامیه داد که اینقدر تظاهرات نشود.
زیباکلام یادآور شد: کیانوری در خاطراتش می گوید « ساعت 9 و نیم صبح روز 28 مرداد ما متوجه شدیم که دارد کودتا می شود و توسط مریم فیروز همسرش که دختر عمه دکتر مصدق بود به دکتر مصدق پیغام دادیم که دارد کودتا می شود» دکتر مصدق جواب می دهد « دخالت حزب توده اوضاع را بدتر می کند، من سوار اوضاع هستم و می دانم دارم چه کار می کنم ». بعد کیانوری نقل می کند که «ساعت یازده و نیم، 12 دکتر مصدق توسط مریم فیروز به ما پیغام داد برای کمک بیایید اما در آن زمان دیگر دیر شده بود». من آنچه را که کیانوری می گوید اصلا و ابدا قبول ندارم نمی گویم دروغ می گوید، می گویم حرفش را قبول ندارم.
وی افزود: مگر کیانوری وقتی ده ها هزار نفر را به خیابان های تهران می آورد و تظاهرات می کرد و علیه دکتر مصدق و علیه آمریکا شعار می داد، از مصدق اجازه می گرفت ؟ چه طور آن زمان برایش مهم نبود مصدق موافق یا مخالف تظاهرات است ، اما حالا یک مرتبه روز 28 مرداد آقا و با ادب و با تربیت شده که می خواهد اول از مصدق برای کمک دادن اجازه بگیرد؟!!. معتقدم حزب توده دستش در دست دربار نبود، اما متأسفانه آیت الله کاشانی دست در دست دربار و متحد دربار بود. »
رضا بابایی:
بزرگترین دستاورد مشروطه، تشکیل پارلمان و تقسیم مدیریت کشور میان شاه و مجلس شورای ملی بود. این تقسیم، اگرچه هیچگاه آن گونه نبود که مجلس به همۀ سهم قانونی خود از قدرت و مدیریت کشور برسد، اما همان مقدار اندک نیز موجب تحولاتی مهم و بزرگ در کشور شد. رسیدن پُست نخستوزیری از کسانی همچون حاجی میرزا آقاسی، میرزا آقاخان نوری، امین السلطان و عین الدوله به شخصی مانند دکتر محمد مصدق و نیز نقشآفرینی کسانی همچون آیت الله کاشانی، از نتایج نظام پارلمانی و قانون مشروطه بود.
باش تا صبح دولتش بدمد
کین هنوز از نتایج سحر است
محمد مصدق، در ۲۹ اردیبهشت یا ۲۶ خرداد ۱۲۶۱ در محلۀ سنگلج تهران به دنیا آمد و در چهاردهم اسفند ۱۳۴۵ درگذشت. وی سیاستمدار، حقوقدان، نمایندۀ مجلس شورای ملی در چند دوره و نخستوزیر ایران در زمان ملی شدن صنعت نفت بود. همچنین نخستین ایرانی است که توانست مدرک دکترا در رشتۀ حقوق دریافت کند. از مهمترین مواضع سیاسی او در زمان نمایندگیاش در مجلس شورای ملی، مخالفت با انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی است. این مخالفت، در حالی بود که وی از حکومت قاجار مأیوس شده بود؛ اما عقیده داشت که درمان دردهای کشور، پایبندی صادقانه و مصرانه به قانون اساسی مشروطه است؛ نه تغییر نظام سلطنتی که ممکن است جانی تازه در کالبد استبداد بدمد. بدین رو به جبهۀ منتقدان پهلوی اول پیوست و مدتی از عمر خویش را نیز در تبعید و گوشهنشینی سپری کرد.
بعد از شهریور بیست و سقوط رضاشاه، مصدق به عرصۀ سیاست بازگشت. در سال ۱۳۲۸، با همکاری دکتر حسین فاطمی، جبهۀ ملی ایران را بنیان گذاشت. از نخستین خواستههای حزبی او و همراهانش، ملی شدن صنعت نفت بود. بدین رو در سال ۱۳۳۰ که به نخست وزیری رسید، در نخستین گام، مقدمات قانونی ملی شدن نفت را در ایران فراهم کرد. حمایتهای آیت الله کاشانی و همراهی بسیاری از نمایندگان مجلس شورای ملی، مصدق را به آرزوی دیرین و دستنیافتنیاش رساند؛ اگرچه «عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.»
حوادث این دوره از تاریخ معاصر ایران، اهمیتی ویژه دارد. شاید پس از رخدادهای عصر مشروطه، مهمترین و درسآموزترین دورۀ تاریخ معاصر ایران، زمان کوتاه نخستوزیری مصدق و حواشی آن است. به زعم نویسندۀ این یادداشت، همۀ مسائل ریز و درشت دوران نخستوزیری مصدق و زمینههای برآمدن تا خانهنشینی او، برگهایی خواندنی و دیدهگشا از کتاب تاریخ معاصر ایران است. دریغا که تاریخنگاری در ایران، هنوز به مرحلهای از بلوغ و قاعدهمندی نرسیده است که تحلیل رخدادهای تاریخی، بدون نظرداشت سیاستهای روز باشد.
از دهها مسئلۀ مهم و دانستنی درباره مصدق و زمانۀ ملی شدن صنعت نفت، چند نکته شایستۀ یادآوری است:
۱٫ دسترسی شخصی مانند دکتر محمد مصدق به چندین دورۀ نمایندگی در مجلس و سپس به دو دوره نخستوزیری در نظام سلطنتی، از برکات نهضت مشروطه است. او در حالی به نخستوزیری رسید که شاه ایران دل در گرو دیگران داشت. مصدق، همچون دیگر مشروطهخواهان ایران، معتقد بود که سلطنت نباید در مدیریت کشور دخالت مؤثر کند و بیش از نمادی برای وحدت ملی باشد. در دوران نخستوزیریاش نیز کوشید تا مفاد قانون اساسی مشروطه را دربارۀ قدرت شاه به اجرا گذارد. مخالفتهای دربار و خاندان سلطنت(بهویژه اشرف پهلوی) با نخستوزیری او از همینجا آب میخورد.
۲٫کودتای ۲۸ مرداد، هم عوامل داخلی داشت و هم عوامل خارجی. در این حادثه و حوادث مشابه، عوامل خارجی اهمیت عوامل داخلی را ندارد. کودتای ۲۸ مرداد، شکست ایرانی از فرهنگ ایرانی بود؛ چنانکه در مشروطه نیز ایران از نگاه ایرانیان به دین، سیاست، کشورداری، آزادی، مطبوعات، پارلمان، توسعه و جایگاهها زخم خورد. در ماجرای مرداد ۱۳۳۲، گرچه تیر خلاص را دخالت بیگانگان زد، اما آنچه سرنوشت ایران را در تیررس دخالتها و خیانتها قرار داد، خامی و بیتدبیریهای داخلی بود. بهواقع فضای داخلی کشور، ارادۀ خارجیها را به پیروزی رساند. این، همان نکتهای است که کمتر به آن توجه میشود و بیتوجهی به آن، ایران را همچنان در معرض خطرهای ویرانگر قرار میدهد. در زمانهای که سیاستمداران و جریانهای سیاسی کشور، باید برای پیشبرد اهداف ملی، به خواستههای حداقلی خود قناعت میکردند و تا حل و فصل مسئلۀ نفت و افزایش درآمدهای مالی کشور، صبر میکردند، هر یک بر طبل مطالبات حداکثری خویش کوبید و چنان هیاهویی برخاست که صدای اعتدال و عقلانیت، به گوشها نرسید. آیا کسانی که بیش از حد، عوامل بیرونی را برجسته میکنند، نمیخواهند سهم عوامل داخلی را بپوشانند؟
۳٫ به زعم نویسندۀ این یادداشت، مهمتر از مسئلۀ نفت، شیوهای است که مصدق برای ادارۀ کشور بنیان گذاشت. کارنامۀ چند سیاستمدار را میتوان نشان داد که به اندازۀ کارنامۀ کمبرگ اما پربار مصدق، خالی از قانونگریزی و قانونستیزی باشد؟ کوتاهی دوران صدارت او نیز نتیجۀ پایبندی او به قانون بود. او میتوانست از راههای غیر قانونی، بر عمر دوران صدارتش بیفزاید، اما مصدق میدانست که راه ورود کسانی مانند او به عرصۀ قدرت و سیاست، قانون مشروطه بود و برای اینکه این راه برای آیندگان نیز باز باشد، تکلیفی مهمتر از حراست از آن و پایبندی به آن ندارد.