تربیت سیاسی و تشکیلاتی از دیدگاه شهید بهشتی
بدون شک شهید مظلوم آیت الله بهشتی یکی از معدود شخصیتهای جمهوری اسلامی است که برای کار تشکیلاتی و تربیت سیاسی افراد، برنامه و راهکار عملی داشت. شهید بهشتی برخلاف بسیاری از همفکران و هملباسان خود در عالم ذهنیات و انتزاعیات باقی نماند، بلکه به اقتضائات سیاست، حکومت، قدرت و نیز الزامات کار سیاسی و اجتماعی هم اهمیت میداد. با واقعیات روز جامعه پیش میرفت و تا حدود زیادی عملگرا بود.
شهید بهشتی شخصیتی معتدل و جامعالاطراف داشت. باهوش و آیندهنگر بود. هم در عالم اندیشه و مبانی فکری و دینی متبحر بود و هم در سیاست عملی. رفتار سیاسی او مصداقی روشن از سیاستورزی خردمندانه بود که در سختترین شرایط توانست نیروهای انقلاب و حزبالله را از یک اقلیت ضعیف به اکثریت قوی تبدیل کند. این چرخش قدرت، هم محصول کار فکری و مباحثات و مناظرات شهید بهشتی بود (که خود ناشی از تسلط آن بزرگوار بر مبانی اندیشه اسلام و مکاتب دیگر از جمله مارکسیسم بود)؛ و هم مدیون رفتار سیاسی خردمندانه و مدبرانهی او.
به عبارت بهتر، شهید بهشتی اگر یکی از نقاط قوت بالا را به تنهایی داشت، احتمالا به موفقیتهای فردی و تشکیلاتی خود نائل نمیآمد. این را وقتی بهتر درک میکنیم که میبینیم بسیاری از موفقیتهای شهید بهشتی که در حقیقت پیروزی نیروهای انقلاب هم به شمار میآید، ناشی از دانایی و مهارت او در سیاست عملی و تصمیمات درست و مدبرانه او با توجه به مقضیات زمان است.
مثال واضح این مساله را در تجربه مدیریت بنیصدر میبینیم. این سیاستورزی خردمندانه و مدبرانهی شهید بهشتی بود که توانست بنیصدر را آنهم در جایگاه اکثریتش چنان مدیریت کند که امروز هیچ اثری از بنیصدر و دوستانش و حتی افکارش در جمهوری اسلامی باقی نیست. (برعکس بعضی افراد که از مدیریت دولت منتسب به خودشان هم برنیامدند!)
البته در مدیریت بنیصدر قطعا نقش رهبری امام خمینی را نمیشود نادیده گرفت و من هم چنین منظوری ندارم؛ اما شهید بهشتی را در وضعیتی تصور کنید که به عنوان رهبر یک جریان سیاسی در انتخابات شکست خورده و حالا در بدترین شرایط سیاسی و اجتماعی و تحت انواع و اقسام فشارهای روحی و روانی و تبلیغات سیاسی قرار دارد. چنین شخصیتی به خوبی توانست با مهارتش در سیاستورزی، از پس مانورهای سیاسی بنیصدر و تیم همراهش برآید و تسلیم فشارها نشود.
سخنرانیهای مختلفی از شهید بهشتی در همان دوره وجود دارد که وی راهکارهایش را برای فعالیت درست و مدبرانه در اختیار افراد و گروههای سیاسی و حزباللهی اقلیت قرار میداد. آنچه در این سخنان اهمیت دارد، ذهن تشکیلاتی و آیندهنگر شهید بهشتی است و اهمیتی که او به کار سیاسی مدبرانه و خردورزانه میداد. یعنی فقط به انتقاد و ایراد گرفتن از دولت وقت اکتفا نمیکرد بلکه مساله مهمتر را تربیت نیروی ماهر، متعهد و متخصص برای آینده نظام میدانست و بر آن تاکید میکرد. به عنوان مثال یکی از سخرانیهای شهید بهشتی که حدودا سه هفته قبل از شهادت ایشان ایراد شد، رهنمودهایی است به انجمنهای اسلامی برای تبدیل نیروهای حزباللهی اقلیت به نیروهای سیاسی اکثریت. (انتهای مطلب)
نکته مهم در این سخنرانی، اهمیت کار تشکیلاتی، لزوم آسیبشناسی و انتقاد از خود، ارتباط قوی و جذب دیگران، اهمیت نظم و انضباط، کشف استعدادها و مدیران متخصص و قوی، بالا بردن معلومات و مطالعات، شیوه درست برخورد با مخالف و امید به آینده است. همه اینها یعنی تربیت سیاسی نیروهای حزباللهی کارآمد.
حال به ضعفهای امروز خودمان برگردیم و اشکالات و اشتباهات خود را ببینیم. آیا در تربیت کادر ورزیده و متخصص حزباللهی موفق بودیم یا نه؟ قطعا نه. البته من فکر میکنم ضعف اصلی ما، بیشتر ضعف رهبری کار تشکیلاتی است تا ضعف نیروهای حزباللهی. یعنی تقریبا کسی نیست که جای خالی شهید بهشتی را پر کند! برخی افراد، سادهلوحانه این رهبری تشکیلاتی را هم وظیفه رهبر انقلاب میدانند، در حالی که این حرف به کلی اشتباه است. خود شهید بهشتی در یکی از سخنرانیهایشان این مساله را به خوبی توضیح دادهاند که وظیفه رهبری نظام با رهبر یک تشکیلات سیاسی فرق دارد:
«میدانید چرا دشمنان نمیخواهند شما متشکل باشید؟ چون میخواهند به سر شما همان را بیاورند که آن دو تا دزد به سر آن هفت نفر یزدی آوردند. هفت نفر یزدی مسافر بودند و با هم توی راه میآمدند. قافلهای کوچک بود. دو دزد به این قافله برخورد کردند و همه آنها را تار و مار کردند و هرچه داشتند بردند. وقتی به یزد رسیدند، خانواده و آشنایانشان، آنها را ملامت کردند که شما هفت نفر چطور از پس دو تا آدم بر نیامدید؟ گفتند: برای این که آنها دو تا بودند «همراه»، ما هفت تا بودیم «تنها». برخی از این «دوتا»های «همراه»، میخواهند شما (ملت) باشید «تنها» و آن وقت بر گرده شما سوار بشوند. بس است دیگر، ما از تاریخ چند بار باید درس بگیریم؟ انسان با ایمان و هوشمند دو بار دستش را توی یک سوراخ نمیکند که مار و عقرب بگزد. چند بار میخواهیم سرنوشتمان را دچار این گزندها و آسیبها بکنیم؟ باید نیروهایمان متشکل باشد. با سازماندهی است که میشود بهتر رهبری کرد. ما در کل جامعه یک مقام رهبری داریم که همان رهبری ولایت فقیه است. ولی وقتی رهبری ولایت فقیه تصمیم میگیرد، آیا با بیسازمانی بهتر میشود آن تصمیمها را اجرا کرد یا با داشتن سازمان و تشکل؟ خوب جواب خیلی روشن است که وقتی میخواهیم همان نقطهنظرهای کلی رهبری و خطوط کلی را که رهبری ترسیم میکند یا تصمیمات جزیی و حساس فوری را که در یک موقع حساس میگیرد و اعلام میکند، اجرا کنیم؛ غیر از حمایت عمومی و پشتوانه عمومی، یک سیستم اجرایی لازم است. باید با حوادث مقابله کرد و برای این کار، سخت به متشکل بودن نیازمندیم.»
البته شهید بهشتی بلافاصله بعد از این بخش، خصوصیات یک تشکل الهی و حزباللهی را هم توضیح میدهد تا مبادا یک تشکل انحصارطلب و انحصاراندیش و خود حقیقتپندار به اذهان متبادر شود. شهید بهشتی اسم چنین تشکیلات انحصارطلبی را که حق و حقیقت و اخلاص را فقط در جمع اعضای خودش میبیند، تشکل شیطانی و ضدخدایی و ضداسلامی میگذارد.
به هرحال مشکل امروز ما، فقدان یک رهبر جامع، مدیر، مدبر و آیندهنگر در راس تشکیلات سیاسی اصولگرای حزباللهی است و این چیزی نیست که بشود آنرا توجیه کرد. اگر این نکته را درک کنیم، ضعف نیروهای حزباللهی را هم بهتر درک میکنیم.
****
سفارشات دهگانه شهید بهشتی به انجمن های اسلامی
۱- ایمان هرچه قویتر به آرمانتان و به کارتان؛ نگذارید این ایمان در شماها خدای ناکرده پژمرده و ضعیف شود. این ایمان باید روز به روز تقویتگردد.
۲- برنامههای عملیای که درآن، تفوق و برتری کارکرد ساختار اسلامی و نیروهای مؤمن به چشم بخورد؛ باید بهگونهای باشد که این خواهر مسلمان و برادر مسلمان ما که از یک همسن و همکلاسی و همرتبهی غیرمسلمانش در مقام عمل دینی صالحتر است، در مقام عمل اجتماعی نیز سودمندتر باشد. اگر عمل شما به حال مردم سودمند واقع شود، ماندنی خواهید بود. این بیان قرآن است. «فاما الزبد فیذهب جفاءً و امّا ما ینفع الناس فیمکث فی الارض» [کف میرود و آنچه برای انسانها سودمند است میماند. رعد/ آیه ۱۷] سودمندی بیشتر ما باعث پیروزی ماست. به همین جهت در خودسازی فردی و جمعی انجمنهایتان باید طوری برنامهریزی کنید که در صحنه خدمت به مردم بدرخشید؛ نه برای تعریف مردم بلکه برای خدا.
۳- ارتباطتان را قوی کنید؛ وقتی یک عده در اقلیت هستند، باید بکوشند تا به کمک ارتباطات گسترده، یک جمع بزرگتر شوند. وقتیکه همه یکجا جمع هستید، احساس دلگرمی و قدرت بیشتر میکنید.
۴- جذب عناصر جدید؛ گاهی دافعه خیلی قوی است اما جاذبه چندان قوی نیست. مسلمان، هم دافعه دارد و هم جاذبه. شما باید جاذبهتان زیاد باشد. باید کلامتان و رفتارتان چنان باشد که اطرافیانتان را یکی یکی جذبکنید. اصلاً باید برنامه داشته باشید برای جذب آنها. مبادا فکر کنید که اینهایی که با ما مخالف هستند دیگر کارشان خراب است و درستشدنی نیستند. خیر، انسان تغییر میکند. خیلیها آدمهای خوبی هستند، میلغزند و بد میشوند. خیلیها آدمهای بدی هستند و در اثر ارشاد و معاشرت خوب میشوند. تعالیم اسلام یادتان نرود. اسلام میگوید تا آخرین لحظات حیات، درِ توبه باز است.
۵- انضباط؛ هر کار دستهجمعیای که انجام میدهید باید همراه باشد با انضباط تشکیلاتی. بچه مسلمانها به انضباط مقدار کمی بها میدهند. باید یک مقدار به انضباط بیشتر بها بدهیم. اما نظم فرعونی نه؛ زیرا نظم گاهی فرعونی و طاغوتی است. نظم ما باید الهی، سازنده و نورانی باشد.
۶- شناسایی و کشف استعدادها؛ کشف عناصر مدیر و به درد بخور که بتوانند پستهای کلیدی و مؤثر را با لیاقت اداره کنند. این خیلی مهم است. گاهی ما یک فرد متدین و خوبی را میگذاریم رأس کاری ولی چون تواناییاش ضعیف است، اثر بدی میگذارد. شما باید مدیرهای مومن و متعهد ۱۰ سال آینده را هم کشف کنید و هم بسازید.
۷- معلوماتتان را ببرید بالا. مطالعاتتان باید اسلامی باشد، فنی هم باید باشد. هر کدام از شما وظیفهی شرعیتان است که در هفته یک مقدار روی رشته خاص خودتان مطالعهی فنی کنید، طوری که کاردانی و کارایی فنی شما رو به افزایش پیگیر و مستمر باشد.
۸- شیوههای صحیح برخورد با دشمن و مخالف را یاد بگیرید؛ گاهی برادرها و خواهرها با جریانهای مخالف میخواهند برخورد کوبنده داشته باشند اما طرز برخورد آنها طوری است که در جامعه محکوم میشوند. شیوههای برخورد باید صحیح باشد. باید درباره این شیوههای برخورد بنشینید و تبادل نظر کنید.
۹- انتقاد از خویشتن؛ من نمیدانم آیا هیچ وقت دور هم جمع میشوید بگویید این یک هفته نقایص و عیب کارم این بود. این کار را میکنید یا خیر؟ (پاسخ حاضران: خیر!) خوب، شروعکنید! هیچ اشکالی ندارد. «المؤمن مرآت المؤمن» یعنی چه؟ برادر و خواهر مسلمان باید آینهی یکدیگر باشند. آینه یکی از کارهایش این است که عیبهای آدم را میگوید. بنابراین هر هفتهای، دو هفتهای، یک ساعت دور هم بنشینیم با روی باز و گشادهرویی هر کسی اول عیبهای خودش را بگوید بعد آنهایی که جا میماند دیگران بگویند، بعد هم عیب جمعمان را بگوییم.
۱۰- امید کامل به آینده؛ هیچ مسلمانی حق یأس و ناامیدی ندارد. مسلمان سراپا امید است. آدمهایی که ایمان به خدا ندارند آنهایی هستند که از گشایشآفرینی خدا در تنگناها مأیوس میشوند. انسانهای مؤمن همیشه باید امیدوار باشند. آنقدر قرآن و اسلام به ما تعلیم میدهد که نه با یک غوره سردیتان بشود و نه با یک مویز گرمیتان. یکروز بالا و یکروز پایین، یکروز جلو و یکروز عقب. تا شما یکدفعه ضایعه اگر برایتان پیش آمد زود دچار تاسف نشوید و اگر هم خدا یک نعمت به شما داد و یک پیروزی، زود از شادی خودتان را نبازید. در هر دو حالت باید صبور باشید. امیدوارم که با چنین امیدی و با چنان ایمانی و چنین عمل صالحی، موفق باشید که پایههای اداره قاطع نظام اسلامی را بر فراز اسلام محکمتر کنید.
منبع:اهستان
بدون شک شهید مظلوم آیت الله بهشتی یکی از معدود شخصیتهای جمهوری اسلامی است که برای کار تشکیلاتی و تربیت سیاسی افراد، برنامه و راهکار عملی داشت. شهید بهشتی برخلاف بسیاری از همفکران و هملباسان خود در عالم ذهنیات و انتزاعیات باقی نماند، بلکه به اقتضائات سیاست، حکومت، قدرت و نیز الزامات کار سیاسی و اجتماعی هم اهمیت میداد. با واقعیات روز جامعه پیش میرفت و تا حدود زیادی عملگرا بود.سفارشات دهگانه شهید بهشتی به انجمن های اسلامی