بزرگداشت کوروش و ضرورت تغییر استراتژی تبلیغ
حسین ادبی
روز هفتم آبان، به طور غیر رسمی روز بزرگداشت کوروش. روزی که در دو دهه اخیر دستمایهای برای تقویت حس پانایرانیسم در میان برخی جوانها شده است. امسال نیز عده زیادی در تجمعی در کنار آرامگاه کوروش، به او ادای احترام کردند و حتی برخی افراد با سجده بر قبر کوروش سعی بر ترغیب جوانان هیجان زده به سجده بر مقبره کوروش داشتند که البته تا حدودی نیز موفق بودند.
سؤال اساسی در اتفاقاتی از این دست، این است که چطور در کشور مسلمان ایران، هزاران نفر از جوانان در یک برنامه غیررسمی دور هم جمع میشوند؟ و مهمتر از آن اینکه اساساً استراتژی تبلیغ دینی در مقابل ترویج چنین تفکراتی چیست؟ آیا مبلغان دینی به تناسب تغییرات نسلی، در شیوه تبلیغ خود بازنگری و تغییری را صورت دادهاند یا خیر؟
ابتدای امر، رخدادهای اینچنینی، موارد مشابهی را به ذهن میآورد. مثلاً در خرداد امسال، دو گردهم آیی دهه هشتادیها در تهران و مشهد با فاصله اندکی، به صورت کاملاً خودجوش و بدون برنامه ریزی رسمی اتفاق افتاد. این ظرفیت بالا به مدد رسانههای جدید و فرصتهای ارتباطی جدید که عمدتاً هم قابل کنترل نیستند، صورت میگیرد. در این مثال مهم این نیست که چه نسلی چه کاری را صورت داده است، بلکه آنچه مهم است اینکه استراتژی تبلیغ دین در مواجهه با متغیرهای اجتماعی، چگونه مبلغان را به واکنشی مناسب وا میدارد و آیا اساساً چنین استراتژی تعریف شدهای وجود دارد و اگر وجود دارد، به تبع آن، آیا این استراتژی از انعطاف لازم برای مواجهه با رخدادهای جدید اجتماعی برخوردار است یا نه.
تا قبل از ورود انسانها به دنیای مجازی، هر کشور یا مکتب یا مذهبی که به دنبال حفظ قلمروی خود از افکار دشمنان بود، با ایجاد محدودیت و مانع بر سر ورود ابزارهای رسانهای همچون فیلم و کتاب و …، از تهاجم فرهنگی دشمن پیشگیری میکرد. اما با ورود فضای مجازی به زندگی امروزه مردم، حوزه اختیارات افراد به صورت نامحدود گسترش یافت. تا قبل از این، اختیارات انسانها در انتشار مطالب، نظرات و پیشنهادها، محدودیتهای ابزاری، قانونی و عرفی داشت. دولتها نیز با مدد گرفتن از این سه عامل، زمینه محافظت از افکار مردم خود را فراهم میکردند. اما با تأسیس فضای مجازی، انسانها دیگر هیچ محدودیتی برای دسترسی یا انتشار اطلاعات ندارند و دولتها نیز موفقیتی در محدود کردن این فضا کسب نکردند. انسان امروز بدون هیچ محدودیتی به دریایی از اطلاعات متنوع در زمینههای مختلف دست مییابد و شیوه بهره مندی او از این اطلاعات فقط و فقط به شیوه تفکر او و میزان پایبندی او به باورهایش بستگی دارد. باورهایی که ارزشها را میسازند و مبلغان دینی متولی ترویج و نهادینه سازی آنها در سطح جامعه هستند.
اگر قائل به وجود استراتژی تبلیغی خاص در میان مبلغان دینی باشیم و رفتارهای تبلیغی آنها را ناشی از سلایق و نگرشهای فردی آنها ندانیم، باید بگوییم این استراتژی تا حدود زیادی شبیه به مبارزات دو دشمن در دو سوی مرزهای فیزیکی بوده است؛ به طوری که دو طرف بر روی هم آتش میگشودند اما اجازه ورود دشمن به حریم فرهنگی خود را نمیدادند. اگر یک طرف مبارزه نمیتوانست ضربهای به دشمن وارد کند، کمتر و در دایره محدودتری دچار آسیب میشد. اما امروزه با رشد فناوریهای ارتباطی، میدان مبارزه از پشت خاکریزها و مرزهای فیزیکی به درون حریمهای فرهنگی جامعه کشیده شده است. ما ناخواسته در جهانی مرتبط با هم قرار گرفتهایم که میتوانیم به درون ذهن و خانه و محله دشمن نفوذ کنیم و متقابلاً او نیز میتواند همین نفوذ را داشته باشد.
برگ برنده در این میدان مبارزه، در دست کسی است که از استراتژی تبلیغی بهتری برخوردار باشد. میدان مبارزه فرهنگی در حال حاضر همچون مبارزات خیابانی است. یا شاید بهتر باشد بگوییم همچون میدان بازی فوتبال است. در این میدان، زمین من یا شما معنا ندارد، مهم این است که چه کسی از فرصتها بهترین بهره را میبرد، وگرنه اگر در تمام طول بازی در زمین دشمن حضور داشته باشید و کاری انجام ندهید، دشمن با زدن یک گل میتواند پیروز میدان باشد، ولو اینکه درصد بالایی از مالکیت میدان در اختیار او نباشد.
با تأمل در موضوع اتفاقات رخ داده در گردهم آیی بزرگداشت کوروش و موارد مشابه آن، در مییابیم که فرصتی فرهنگی که با اندک هوشیاری در مدیریت اذهان جامعه میتوانست دستاویزی برای رشد فرهنگی باشد، به تهدیدی تبدیل شده که عمر و انرژی مبلغان در راستای خنثی سازی آن هدر میرود. اینها همه به ما یادآور میشود که دیگر نمیتوان با استراتژی جنگ پشت خاکریزها و تاکتیکهای مبتنی بر آن با دشمن مبارزه کرد. باید به تناسب تغییر میدان مبارزه، استراتژی نیز تغییر کند و به تبع آن تاکتیکهای مبارزه نیز دچار تغییر شود.
مبارزه در فضای فرهنگی امروز با ابزارهایی همچون فضای مجازی، این ضرورت را میطلبد که ورود دشمن به میدان خودی را بپذیریم و در تقابل عقلانی و احساسی و تعصبی، با در نظر گرفتن همه ابعاد مذکور، زمینه حمله و تضعیف دشمن را فراهم آوریم.
پاشنه آشیل و نقطه ضعف تبلیغ دینی در جامعه امروزی، عدم توجه به تحولات نسلی و تغییرات اجتماعی و به تبع آن، عدم همسویی با آنهاست. تبلیغ فرهنگ دینی در جامعه اسلامی به مراتب سختتر از تبلیغ در جامعه غیردینی است. اقتضائات جامعه، مطالبات و توقعات افراد جامعه، موانع و مشکلاتی که توسط افراد خودی به وجود میآید و تلفات فرهنگی که در این زمینه داده میشود، به مراتب از جامعه غیر دینی بیشتر است. همچنین تقابل ارزشها وضد ارزشها به همین مناسبت در جامعه دینی بسیار پررنگتر و برجستهتر است.
اینها همه، جامعه را دچار هرج و مرج فرهنگی و عدم توازن میکند. اگر مبلغین دینی نتوانند اذهان عموم جامعه را مدیریت کنند، فرصتهایی همچون هفتم آبان یکی پس از دیگری میآیند و نه تنها از دست میروند که تبدیل به تهدید شده و حجم وسیعی از انرژی و زمان مبلغان را برای خنثی سازی تهدیدهای خودساخته هدر میدهند. مهمترین کار در این زمینه مدیریت عرف جامعه و جهت دهی آن است.
سالیان ساله که حوزه و روحانیت دیگر استراتژی درستی برای تبلیغ دین نداره. پایگاههای مردمی روحانیت هم یکی پس از دیگری داره از دستش خارج میشه و حوزه هنور برای این مشکل کاری نکرده.
احسنت. آقای ادبی عزیز. تبریک عرض می کنم. آرام آرام نکات مد نظر خودتان را در قالب یادداشت منتشر می کنید. مطالبی که من شاهد بودم سالیان سال بیان می کردید ولی کسی به آن اهمیت نمی داد
بهترین تبلیغ در چنین فضا و شرایطی، عدم تبلیغ و حتی عدم دغدغه داشتن برای تبلیغ، و تمرکز بر رفتار و منش خود است. اگر همۀ مبلغان دین و ملبسان به لباس روحانیت، اعم از طلبه های بدون پست و مقام تا روحانیان صاحب منصب، از فردا به این فکر باشند که با همۀ توش و توان، به خودسازی بپردازند و هر یک تبدیل به مجسمه ای از فضایل اخلاقی تبدیل شوند و عدل و انصاف و خیرخواهی و مردم داری و تواضع و قناعت و خوش خلقی را در خود متحقق سازند، در چشم به هم زدنی، مردم به کیشِ این افراد نیکوصفت اقبال نشان خواهند داد و هیچ نیازی هم به استفاده از اینترنت و جار زدن آن در شبکه های مجازی نیست؛ اما برعکس، تا زمانی که مبلغان پیش از خودسازی کامل، یا حتی در مراحل میانی خودسازی، به فکر اصلاح دیگران هستند، هر تلاشی نتیجۀ عکس خواهد داد و مردم لجاجت بیشتری خواهند کرد.
البته نه به این غلظت، اما کلیت این مطلب مورد قبول است.نوشته بالا هم همین نکته را یادآور میشود اما در منظومه ای وسیعتر و شبکه ای از فعالیتهای به هم پیوسته
این نظر درست است و بطور متقابل مخالفین هم باید بدانند که مسلمانان الگوی اسلام نیستند و رفتار انان ملاک اسلام نیست بلکه ملاک والگوی اسلام فقط قران و عترت علیهم السلام هستند. به مدعیان بگویید انها نیز الگو های خود را ارایه دهند تا حق و باطل شناسایی شوند.