چهکسی باور میکند؟
بهاره آروین
در ماجرای سعید طوسی … بیایید یکدهم درصد احتمال بدهیم طرف بیگناه باشد یا دستکم جرمش به این شدت و غلظت نباشد اما چنین کسی با چه ابزاری میتواند از خودش رفع اتهام کند؟
چندی پیش کلیپ «ما ایستادهایم» در شبکههای مجازی دستبهدست میشد نه به خاطر محتوایش بلکه به خاطر هزینه یکمیلیاردیاش که گویا صدای خیلیها را درآورده بود. همانوقت فکر کردم اگر فرضاً هزینه اینقدر نباشد و کمتر باشد، آدم با چه ابزاری، با کدام صدا میتواند چنین چیزی را به گوش آدمها برساند؟ کما اینکه بعدها با یکی دو واسطه شنیدم که سازندگان گفتهاند هزینه یک میلیارد نبوده و پانصد میلیون بوده، فکر کردم ممکن است هزینه پنجاه میلیون بوده باشد یا حتی کمتر، اما اصلاً چطور میشود چنین صدایی به گوش برسد؟ بخش زیادی از آدمها تصمیمشان را گرفتهاند، به نظرشان یک میلیارد خیلی معقولتر و قابلپذیرشتر از هر رقم کمتری است، به نظرشان یک میلیارد تناسب بیشتری با تصمیمگیران فرهنگیای دارد که بیتالمال مملکت را حیفومیل میکنند، این است که حتی اگر کسی بیاید بگوید یک میلیارد نبوده و کمتر بوده، حتی اگر سند و مدرک هم رو کند، افراد یک پوزخندی میزنند که باشد ما هم باور کردیم، قضیه طوری است که هر تلاشی برای اثبات رقم کمتر خود دلیلی بر درستی آن رقم بیشتر است.
به نظرم همین قضیه در ماجرای سعید طوسی هم با شدت بیشتری صادق است، بیایید یکدهم درصد احتمال بدهیم طرف بیگناه باشد یا دستکم جرمش به این شدت و غلظت نباشد اما چنین کسی با چه ابزاری میتواند از خودش رفع اتهام کند؟ هرچه او بگوید، هر سندی که ارائه دهد بیش از آنکه رفع کننده اتهامش باشد، بیشتر در جهت اثباتش به کار میآید، بسکه افراد باورشان این است که خیلی محتملتر است چنین قضیهای رخ داده باشد تا رخ نداده باشد، یعنی انگار جایگاهی که او در آن قرار دارد برای یک بخشهایی از جامعه جایگاهی است که جان میدهد برای طرح چنین اتهامی، صدای طرف هم اصلاً شنیده نمیشود، اصلاً نمیتواند شنیده شود وقتی بخشهایی از جامعه از پیش تصمیمش را در مورد گناهکاری او گرفته است، چه بگوید چهکار کند ممکن است آدمها در قضاوتشان تردید کنند؟ به نظرم پاسخ صادقانه این است: هیچ، هیچ کاری نمیتواند بکند، ازقضا هرچقدر بیشتر انکار کند انگار شواهد بیشتری به دست میدهد برای درستی اتهامات. قانون و قوه قضاییه رسیدگی کنند ببیند غیر از ادعای شاکیان چه شواهد و مدارکی وجود دارد؟ شوخی میکنید، تصمیم جامعه آنقدر قطعی و غیرقابل شبهه است که ماجرا حتی برای قوه قضاییه مملکت هم قضیهای دو سر باخت است چون اگر رد کند و بگوید شواهد کافی نیست، خودش هم شریک جرم دانسته میشود، اگر هم تأیید کند که خب گستردگی پیامدهایش دیگر گفتن ندارد.
اینطرف و آنطرف دیدم برخی دوستان جامعهشناس اینطور تحلیل کردهاند که علت در تقدسبخشی به برخی جایگاههاست که باعث رخداد چنین فجایعی میشود درحالیکه به نظرم توجه به جایگاه ازاینجهت مهم است که چطور فارغ از اینکه فرد چه عملی داشته باشد، جامعه تصمیمش در مورد گناهکاری و بیگناهی او را بر مبنای جایگاهش اتخاذ میکند. همین اتهام تجاوز به سیزده کودک و نوجوان اگر به یک زندانی سیاسی زده شود، برای این بخش از جامعه چیزی نیست جز شگردهای کثیف بازجویان مربوطه، اتهامی که تقریباً هیچکس باورش نمیکند، اگر همین اتهام به یک استاد دانشگاه زده شود جامعه احتمالاً دودسته میشود اما همین اتهام وقتی به یک قاری مشهور قرآن زده میشود، این بخش از جامعه یکدست و مطمئن به گناهکاریاش حکم میدهند و اگر چیزی نیاز به تحلیل جامعهشناختی داشته باشد همین است که چطور جایگاههایی در جامعه تبدیل به چنین جایگاههایی شده است که بخشهایی از جامعه سنگینترین اتهامات در مورد این جایگاهها را با پوزخندی بر لب و درحالیکه دلشان خنک شده، دستبهدست میکنند. چیزی اگر نیاز به تحلیل جامعهشناختی داشته باشد همین است که جایگاه یک قاری قرآن چطور تبدیل به چنین جایگاهی شده است که کینه و نفرت یک بخش از جامعه اینطور در موردش سرریز میکند.
پ.ن: ممکن است عدهای بگویند شدت و غلظت واکنش جامعه و تردید نکردن در گناهکاری طرف به دلیل ضعف جایگاه قربانیان است و اینکه اگر کسی محکم و قاطع طرفشان نباشد، خیلی ساده ممکن است قربانی و متهم جایشان را عوض کنند. علیرغم این نکته، فکر میکنم خوب است به جایگاه متهم هم توجه کنیم و اگر توانستیم خودمان را در آن جایگاه تصور کنیم، مثالش میشود جایگاه عماد در فیلم فروشنده وقتی در صندلی عقب تاکسی نشسته است و زن بغلدستیاش تذکر میدهد. میشود به جایگاه عماد هم توجه کنیم و اینکه در این حالت تا چه حد در برابر تصور جامعه از رفتار برخی مردها در تاکسی بیدفاع است.
به نظرم می رسد که این موضوع به «ساختار قدرت» در ایران برگردد؛ در حال حاضر احساس مردم این است که عدهای دست به هر کاری که بزنند (از اختلاس تا شنیعترین کارها) به خاطر مصلحت، اجازه انتشار خبر مربوط به آن، یا اجازه برخورد قانونی متناسب با آن عمل داده نمیشود، و مصادیق این عدم برخورد قانونی و عدم انتشار، آنقدر فراوان است که به تواتر نزدیک شده است.
اما اینکه چرا این را در مورد قاری قرآن قبول میکنند، اما از یک زندانی سیاسی نه، به این علت است که قاری قرآن را همدست «ساختار قدرت» میپندارند اما یک زندانی سیاسی را در چنگال «ساختار قدرت».
اول اینکه فسادوهرزگی ازیک مبلغ دینی ویا روحانی را جامعه کمترازافراد معمولی می پذیرد درادبیا ت ما مثال های فراوان هست سعدی میگوید محتسب ….دریده دربازار میزند قحبه را که روی بپوش..ویا شیخی به زن فاحشه گفتا مستی هرلحظه به دام دگران بنشتی گفتا شیخا هرانچه گویی هستم ایاتوخودانچه مینمایی هستی…ویاواعظان کین جلوه درمحراب والخ…ودوم اینکه دریک کشور لاییک وسکولار اگرعمل شنیعی ازیک کشیش سربزند جامعه ان را به حساب کل دین مسیحیت نمی گذارد ولی دریک حکومت دینی اینطورنیست.واخراینکه من خود دراروپا شاهد بودم که قداست دین ودین باوری دریک جامعه لاییک خیلی بیشتر ازکشورهایی مثل ماست چون یک مومن یاتارک دنیا واقعا مومنست ازروی اجباروریا جانماز اب نمی کشد
نکته اساسی و مورد تغافل قرار گرفته (عمدا کلمه مغفول را به کار نبردم ) این است که چون عبارت جامعه اسلامی را زیاد به کار میبریم خودمان هم باورمان شده (یا میخواهیم به خودمان بقبولانیم ) که جامعه اسلامیست! کثرت فساد موجود در جامعه (در همه لایه های آن )امری است که به چشم هر انسانی می آید. اشخاصی که چشمشان به تصاویر مفاسد (از هر نوعش )افتاده است خود بخود ذهنشان نیز درگیر تصویر سازی از مفاسد خواهد شد و درگیری چندباره ذهن با این قبیل تصورات به تولید ذهنیت منجر خواهد شد . مردم مفاسد مشابه با آنچه را که آقای طوسی به آن متهم است را زیاد دیده اند و به همین دلیل ذهن آماده ای برای شبیه سازی دارند . موارد اثبات شده زیادی را نیز به خاطر دارند (مثل ماجرای هرزگی دیپلمات ایرانی در برزیل که در استخر مختلط به دختران کم سن و سال برزیلی تعرض کرده بود ) . لذا وقوع فساد را (از هر شخصی که باشد )امری محتمل میدانند . در واقع به امری ارتکازی تبدیل شده است که باید خلاف آن را اثبات کرد ! البته آنچه گفتم جنبه روانشناسانه قضیه بود و اثبات جرم مبتنی بر وجود ادله است . لکن باید دانست با فضای موجود در جامعه (عینی و ذهنی آن) نمیشود مردم را با مثل این تحلیل خواهر محترممان اقناع کرد .