«سرطان خندهدار است»: کتاب یک کشیش مسیحی دربارۀ سرطان
جیسون میشلی کشیش جوان 37 سالهای است که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکند. وی کتابی تحت عنوان «سرطان خندهدار است» نوشته است که موضوع اصلی آن چگونگی حفظ اعتقاد و ایمان در عین شیمیدرمانی و مبارزه با سرطان است. کتاب در عین دینی بودن، دارای لحنی خندهدار و درعینحال تلخ است.
رلیجن نیوز در گفتوگویی با این کشیش در حال مبارزه با سرطان، دربارۀ نحوۀ تعامل وی با بیماری و کتاب او سؤالاتی را مطرح کرده است.
تقریباً دو سال پیش بعد از شش ماه تحمّل دردهای شکمی به پزشک مراجعه کردم و متوجّه شدم که مبتلا به نوع نادری از سرطان به اسم «لنفوم سلول مانتل» هستم. ابتدا توموری را از بدنم خارج کردند و یک سال هم شیمیدرمانی شدم.
آیا در دورۀ درمان نیز مشغول خبرنگاری و تألیف این کتاب بودید؟
بله. وقتی اطرافیان به وضعیتم پی بردند، طوری با من رفتار میکردند که گویا دیگر از دست رفتهام و مرگم حتمی است. دلیل این تصوّرشان آن بود که میدیدند کار اکثر مبتلایان به سرطان به مرگ میکشد. بسیاری از افراد نمیدانند که چطور باید به لحاظ عاطفی یا اعتقادی با سرطان کنار بیایند و هضمش کنند.
سپس تصمیم گرفتم دربارۀ نحوۀ مواجهه با سرطان دست به قلم شوم. تصمیم گرفتم تجربیاتم را بدون عینک بدبینی مکتوب کنم. سعی کردم احساسات و سؤالهایم را به صراحت بیان کنم و ببینم آیا میتوانم با بهره جستن از زبان دین مواجهه با این بیماری را تسهیل کنم.
اطرافیانم کلی کتاب به من میدادند که بعضی از آنها دینی بودند، اما متأسفانه کلیشهها و احساسات افراطآمیز در آنها موج میزد. من کشیشم و لذا به اندازۀ کافی زیرک بودم که بفهمم آن کتابها هیچ دردی را دوا نمیکنند، اما ممکن است خواندن آن مزخرفات به دیگر مبتلایان آسیب بزند. میخواستم تا جایی که در توان داشتم دربارۀ احساس خجالتِ ناشی از وضعیت جسمانی، ناتوانی و پیامدهای دیگر شیمیدرمانی رک حرف بزنم.
درعینحال میخواستم کتابم لحنی مزاحآمیز نیز داشته باشد. یکی از اعتقادات دینی من آن است که اگر میگوییم درد انسان را به خدا نزدیکتر میکند، شادی نیز بخشی از آن است. غم و شادی در همآمیختهاند. در سرطان نیز داستان همین است.
در این کتاب شما پرسشهای دیرینهای را مطرح کردهاید، از جمله این که «چرا انسان رنج میکشد؟»، اما شدیداً با این ذهنیت که «خدا سرطان را به شخص میدهد تا از قِبل آن درسی بیاموزد» مخالف هستید. لطفاً توضیح دهید.
خدا این کارها را با انسان نمیکند تا کشیش یا انسان بهتری از او بسازد. با این وجود یک دوره دائم از خودم میپرسیدم چرا خدا دارد این کار را با من میکند؟ با این که به لحاظ اعتقادی چنین باوری نداشتم. به نظر من از نگاه مسیحیت، صحیحترین نحوۀ مواجهه با درد و رنج مبارزه با آن است، نه تلاش برای توجیهش.
شما دربارۀ ازدواج خیلی زیبا نوشتهاید. مثلاً نوشتهاید که تازه پس از تشخیص بیماریتان بود که پی بردید همیشه در پسِ پیمانی که زن و شوهر با هم میبندند تا «در هنگام بیماری و سلامتی» در کنار هم بمانند، احتمال وقوع بیماری وجود دارد.
اگر بخواهم صادق باشم، باید بگویم که وقتی سرطان گرفتم تازه فهمیدم چقدر خوشحالم که با این فرد ازدواج کردهام. شخصیت همسرم طوری نبود که بخواهم نسبت به همراهیاش شک داشته باشم.
فرهنگ ما خیلی از مرگ میترسد، اما یکی از چیزهایی که موقع انتخاب همسر به آن توجّه میکنیم این است که کسی را انتخاب کنیم که به ما کمک کند تا خوب بمیریم. من نمیخواهم به این زودیها بمیرم، اما میدانم کسی را انتخاب کردهام که کمکم خواهد کرد خوب بمیرم.
یکی از نکات دوستداشتنی کتاب شما این است که نوشتهاید بیماریتان باعث شد به بعضی از قسمتهای کتابمقدّس طور دیگری نگاه کنید.
فکر مرگ باعث شد نگرش و زاویۀ دیدم به مسائل تغییر کند. به نظر من کتاب مقدّس الگویی برای چگونه زیستن است و بخش «مصائب مسیح» که بلندترین قسمت اناجیل است باید الگویی برای چگونه مردنِ ما باشد. مسیح روش مردن را به ما آموخته است.
امیدوارم کتابم بتواند به افرادی که در وضعیت مشابه من هستند کمک کند و بتوانند به کمک آن در عین مبارزه با درد و بیماری ایمان خود را حفظ کنند. اگر انسان نتواند در سختی و بیماری ایمان خود را حفظ کند، ایمانش هیچ فایدهای ندارد.
خیلی خوب ومنطقی بود از مترجم بسیا سپاس دارم