درگذشت درک پارفیت و مروری بر اندیشههای او
دیلان متیوز
جامعۀ فلسفی عزادار درک پارفیت است. وی در روز اول ژانویه در 74 سالگی چشم از جهان فرو بست. پارفیت معروفترین فیلسوف جهان نبود، اما یکی از بااستعدادترینها بود و مقالات و کتب او تأثیر ژرفی در مطالعۀ فلسفۀ اخلاق در نیمقرن گذشته داشته است.
پارفیت کتابهایش را ظرف چند دهه نوشت و البته پس از بحث و گفتگو با همکاران و دانشجویانش مدام آنها را اصلاح میکرد. در پایان تنها دو کتاب به یادگار گذاشت: کتاب «خردها و اشخاص» (Reasons and Persons) در سال 1984 و کتاب «دربارۀ آنچه اهمیت دارد» (On What Matters) در سال 2011.
در ادامه به چند مورد از مهمترین استدلالهای پارفیت که منجر به تأثیرگذاریِ اندیشهها و روش او شده بود میپردازیم.
چرا هویت شخصی اهمیتی ندارد
مهمترین اندیشهای که پارفیت به آن اشتهار دارد، این دیدگاه است که هویت شخصی اهمیتی ندارد. این اندیشه در ابتدا مغایر با واقعیت به نظر میرسد، اما ادعای پارفیت متقاعدکننده است و از فحوای ژرفی برخوردار است. او از ما میخواهد وضعیتی را تصوّر کنیم که او بهشدّت در یک تصادف آسیب دیده، اما به مغزش آسیب چندانی وارد نشده است. دو برادر او نیز در تصادف بودهاند و دچار مرگ مغزی شدهاند، اما جسمشان سالم است. سپس پزشکان مغز پارفیت را به دو نیم میکنند و نیمی از آن را وارد جمجمۀ هر یک از برادران میکنند. حال هر دو برادر گمان میکنند که پارفیت هستند، خاطرات زندگی او را به یاد میآورند و شخصیت او را دارند.
سپس میپرسد: پس «درک پارفیت» چه شد؟ مرد؟ نه، او دو تا شد. الان به جای یک نفر، دو نفر با خاطرات و افکار و تجربیات او وجود دارد. آیا او همچنان وجود دارد؟ در قالب چه کسی؟ آیا او یکی از برادران است؟ یا همزمان هر دو است؟ حال اگر یکی از آن دو بمیرد، گویا پارفیت هم مرده است، هم زنده. این مسخره است!
پاسخ خود پارفیت به این سؤالات آن است که پس از شقّه شدن مغزش، هیچکس با او برابر نخواهد بود. دو شخص وجود خواهند داشت که پیکرشان متعلّق به برادران است و روانشان با پارفیت استمرار دارد.
اگر هویت اهمیتی داشت، این اتفاق به اندازۀ مرگ بد میبود، چراکه با وقوع چنین چیزی هویت او از بین میرفت. اما روشن است که این اتفاق به بدیِ مردن نیست؛ در واقع روانِ او همچنان پایبرجا است. لذا هویت اهمیتی ندارد. آنچه مهم است پیوند و یا استمرار روانی است.
این به معنی چیزهای خلافشهودِ بسیاری دربارۀ روابط انسانها با خودِ آتی آنها و با یکدیگر است. یکی از پیامدهایش آن است که خودخواهی توجیهناپذیرتر میشود. اگر به جای این که پانصد دلار به خیریه بدهم، این مبلغ را صرف سفر تفریحی کنم، در حقیقت خود آتیِ خود را به یک شخص دیگر ترجیح دادهام. اما اگر هویت شخصی اهمیتی نداشته باشد، این واقعیت که تفریح کردن به نفع یک شخص آتی است که از قضا به لحاظ جسمی و روانی با خودِ فعلیِ من استمرار دارد، اهمیت کمتری خواهد داشت.
این دیدگاه که شاید فاصلۀ ما از خودِ آتی و گذشتهمان بیش از آنی است که تصوّر کنیم، و فاصلهمان از خود کنونیِ افراد دیگر کمتر است، اشتراکات بسیاری با آموزههای سنّتی بودیسم دارد. پارفیت یکی از پیوستهای کتاب «خردها و اشخاص» را به بررسی این شباهت اختصاص داده است.
چرا از موسیقی لذّت میبریم
کتاب پارفیت با عنوان «دربارۀ آنچه اهمیت دارد» موضوعات بسیاری را دربرمیگیرد. موضوع اصلی کتاب دلایل نحوۀ عملکرد انسانها یا بعضی باورها و امیال آنها است. بسیاری از آن مسائل مربوط به اخلاقیات است. شاید بزرگترین لذّت خواندن این کتاب دیدن تغییرجهتهای گهگاهی است؛ لحظات گاهوبیگاهی که او از روایت اصلی فاصله میگیرد. در این کتاب پارفیت دربارۀ چراییِ لذّت بردن از موسیقی مینویسد:
وقتی از آثار هنری مثل رمانها، نمایشنامهها یا اشعار لذت میبریم، این لذّت حتماً دلایلی دارد. اما برای لذّت بردن از موسیقی احتیاجی به دلیل نیست… درست همانطور که خوشمزگی و لذّتبخشی غذاها چندان قابلتوضیح نیست.