انتقاد بیژن عبدالکریمی به روشنفکران درباره شریعتی
عبدالکریمی گفت: روشنفکرانی چون سروش، طباطبایی و شایگان که بامتهم کردن شریعتی به ایدئولوژی اندیشی، جامعه را از این سرمایه محروم کردند دچار خطایی هرمنوتیکیاند وبه همین دلیل آنها را نمی بخشم.
وی بحث خود را با بیان این که روزگار ما با روزگار شریعتی تفاوت های بنیادین دارد، آغاز کرد و گفت: افق تاریخی و معنایی روزگار ما با افق تاریخی و معنایی روزگار شریعتی تفاوت بنیادین دارد. شریعتی در آخرین دهه های دوران مدرنیته متقدم زندگی کرد، اما در چند دهه اخیر که به لحاظ زمان شناختی ممکن است ۳۰-۴۰ سال باشد، ما به لحاظ تاریخی وارد دومین شکاف تاریخی خودمان شدیم، این رخداد به ویژه از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به وقوع پیوسته است و ما دوران مدرنیته متاخر یا دوران پست مدرن را تجربه می کنیم و در نتیجه برای فهم شریعتی با یک مانع هرمنوتیکی مواجه هستیم. البته این سخن نباید نوعی تاریخ گرایی را نتیجه گرفت و به هیچ وجه نمی گویم دوران شریعتی به پایان رسیده است. به هر حال دوران ما با دوران افلاطون و آگوستین و … متفاوت است، اما این به معنای آن نیست که نمی توان به این متفکران رجوع کرد. تاریخ گرایی به نوعی بربریت منجر می شود.
اجازه می دهم شریعتی با من سخن بگوید
وی ادامه داد: انحطاط تنها به جامعه و قدرت اختصاص ندارد. دانشگاه ما منحط است. جریان روشنفکری ما منحط است. ما قدرت خوانش متن را از دست داده ایم. به همین دلیل نمی توانیم نسبت به متن گشوده باشیم و آن را به سخن در آوریم. معنای متن چیزی نیست که در گذشته مانده و ما باید برگردیم و آن را بیابیم. با هر خوانش تازه ای از متن، معنای تازه ای از متن زاده می شود. معنا با هر خوانشی خلق می شود و متعجبم که برخی به من می گویند تو شریعتی را تحریف می کنی! چون من بر اساس افق معنایی و تاریخی خودم اجازه می دهم شریعتی با من سخن بگوید.
شریعتی را در افق آینده فهم کنیم
عبدالکریمی با تاکید بر اینکه اغلب خوانش هایی که از شریعتی شده، یا خوانش از او در افق گذشته یا خوانش در افق حال است یادآور شد: متاسفانه امروز شریعتی بوی نا گرفته و متعلق به گذشته شده است. این کینه البته قابل فهم است، اما قابل تایید نیست. دوستداران شریعتی نیز به قامت شریعتی نبودند. هیچ یک از دانشجویان و شاگردان و کسانی که با شریعتی نسبتی دارند، به قامت این مرد نبودند. یکی از بدبیاری های این مرد این است که دفاع هایی که از او در فضاهای سیاسی و ایدئولوژیک می شود، خوانش شریعتی در افق گذشته است و با همان تعابیری از او یاد می کنند که مربوط به گذشته است. در حالی که زبانی دیگر باید. آنجا که تکرار وجود دارد، تفکر وجود ندارد. آنجا که تفکر هست، حتما ادبیات جدیدی خلق می شود. در میان شریعتیست ها، این زبان جدید وجود ندارد. کسانی نیز که نگاه کینه توزانه ای به شریعتی دارد، در فضای مسموم امروز او را می خوانند. به نظر من می توانیم شریعتی را در افق آینده فهم کنیم. وقتی از آینده صحبت می کنیم، دو معنا را باید از هم تفکیک کرد. نخست آینده ما ایرانیان و دیگری آینده جهانی.
این استاد فلسفه درباره نسبت شریعتی با آینده ایرانیان و آینده تفکر جهانی توضیح داد: نخست این تعبیر حکیمانه فردید بزرگ را باید در نظر داشت که صدر تاریخ ما ذیل تاریخ غرب است. بر این اساس آینده ما گذشته غرب است. به لحاظ زمان شناختی ما در قرن بیست و یکم زندگی می کنیم، اما به لحاظ تاریخی در گذشته غرب هستیم. از سوی دیگر به دلیل تحولاتی که در جهان رخ داده، شکل گیری تاریخ جهانی سرعت بیشتری یافته است. بنابراین حالا که از تفکر آینده و نسبت آن با شریعتی سخن می گوییم، باید توجه کنیم که تاریخ ما با تاریخ جهان در هم تنیده است.
شریعتی با جهان مدرن منفعلانه برخورد نکرد
عبدالکریمی در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه شریعتی بر خلاف سنت گرایان و بسیاری از شیفتگان عقل مدرن، با عقل مدرن منفعلانه برخورد نکرد افزود: او با جهان مدرن فعالانه برخورد کرد و نحوه مواجهه اش با جهان مدرن، از سنخ کنش بود و نه واکنش. آینده تفکر ما ایرانیان نیز از رهگذر کنش فعالانه با جهان جدید خواهد گذشت. در عین حال شریعتی بر خلاف بخش عظیمی از روشنفکران ما آنچنان شیفته تمدن و فرهنگ جدید نشد که ما را به مضمحل شدن در فرهنگ غربی دعوت کند.
تفکر شریعتی اسطوره ای نیست
وی یادآور شد: شریعتی بیش از بسیاری از سنت گرایان ما اجتناب ناپذیری مدرنیته را درک کرد. او به هیچ وجه نکوشید در مواجهه با جهان مدرن، به جهانی شبه تاریخی و اسطوره ای پناه ببرد. تفکر شریعتی اسطوره ای نیست، اگرچه از اسطوره ها استفاده می کند. آثار شریعتی مملو از اسطوره است، همچنان که فرهنگ ما مملو از اسطوره است، اما کاربرد اسطوره، به معنای تفکر اسطوره ای نیست. بی تردید آینده تفکر ما و تفکر آینده ما باید اجتناب ناپذیری مدرنیته را درک کند. امروز بسیاری از روشنفکران ما فریاد می زنند که مدرنیته اجتناب ناپذیر است، اینجاست که شریعتی مطرح می شود. شریعتی به مواجهه ای دیالکتیک با مدرنیته فرا می خواند.
شریعتی خواهان رابطه دیالکتیکی با عقلانیت جدید است
به گفته این استاد دانشگاه، شریعتی خواهان برقراری یک رابطه دیالکتیکی با عقلانیت جدید است. این نکته ای است که شریعتی را از دیگران متمایز می کند و سبب می شود هم از طرف نوگرایان و هم از سوی توهم اندیشان سنتی مورد نقد قرار گیرد. جایی که شریعتی قرار گرفته، مکان ظریفی است. او ادعاهای دن کیشوتی برای تغییر جهان را نداشت و بیش از همه سنت گرایان مولفه های جهان مدرن را درک می کند و آن ها را به رسمیت می شناسد. شریعتی آزادی را به رسمیت می شناسد. این به رسمیت شناختن را در هیچ یک از روشنفکران سنتی نمی بینید. شریعتی از دینی سخن می گوید که با آزادی که از مقومات جهان جدید است، سازگار است.
روشنفکران به اشتباه شریعتی را به ایدئولوژی اندیشی متهم کردند
عبدالکریمی گفت: اگر شریعتی نبود، به شما نشان می دادم که بنیادگرایی امروز چه بلایی سر ما می آورد. روشنفکران برجسته این کشور که شریعتی را متهم به ایدئولوژی اندیشی می کنند، دچار خطایی هرمنوتیک هستند و به دلیل این اشتباه تاریخی شان این کشور را از شریعتی به عنوان یکی از سرمایه هایش محروم کرده اند. من به همین دلیل ایشان را نمی بخشم. این خطای هرمنوتیکی در سروش، جواد طباطبایی و داریوش شایگان وجود دارد.
تجدید عهد با گذشته
وی با اشاره به اینکه شریعتی مانند متفکران بزرگ می کوشد در سنت ما نشانه هایی برای راه جهان مدرن بیابد تصریح کرد: تلاش او شبیه تلاش رمانتیست های آلمانی در غرب و متفکرانی چون کی یرکگور و هایدگر و هوسرل است. تنها عوام با عقلانیت مدرن با شیفتگی مواجه می شود. از سوی دیگر در جامعه منحط و عقب افتاده ما، هر گونه دعوت به بازاندیشی میراث فرهنگی، ارتجاع تلقی می شود. ایراد از شریعتی نیست، ایراد از پوپولیسمی است که جامعه را فرا گرفته است. در همه متفکران بزرگ روزگار ما نوعی تجدید عهد با سرمایه های فرهنگی گذشته وجود دارد و فراخوانی شریعتی برای تجدید عهد با گذشته، همین نکته را نشان می دهد. اما اشکال کار اینجاست که وقتی این ندای شریعتی را می خوانیم، آن را نوعی بنیادگرایی تعبیر می کنیم. در حالی که شریعتی مثل همه متفکران ما را به گذشته دعوت نمی کند.
شریعتی سکولار نیست
عبدالکریمی بیان کرد: دعوت به بازخوانی گذشته برای یافتن امکانی برای تفکر آینده البته با سنت گرایی متوهم متفاوت است. یکی از ویژگی های تفکر شریعتی این است که اولا سکولار نیست و ثانیا تئولوژیکال نیست. این تفکر در عین حال که می کوشد تفسیری معنادارانه از جهان ارائه کند، نمی خواهد به هیچ یک از نظام های ایدئولوژیک تن بدهد. با شریعتی تئولوژی ضربه های مهلکی می خورد. البته هنوز رگه هایی از تئولوژی را در شریعتی جوان می یابیم. اما شریعتی ما را به تفکری دعوت می کند که سکولار نیست و در عین حال که سکولار نیست، به هیچ یک از نظام های تئولوژیک تن نمی دهد.
شریعتی بصیرت های بنیادینی در اختیار ما قرار می دهد
وی در پایان با بیان اینکه شریعتی با نظام های تئولوژیک در می افتد، اما نه از منظر عقل روشنگری مثل مارکس و فوئرباخ، اظهار کرد: شریعتی در هیچ یک او دوتایی ها نمی گنجد. این سرنوشت تفکر است. به اعتقاد من راه آینده بشر چه در سطح جهانی و چه در سطح ایران نه در نظام های تئولوژیک و نه در عقلانیت سکولار است. بشر روزگار ما هم از نظام های تئولوژیک خسته است و هم از عقلانیت مدرن. شریعتی به راهی فراسوی این هر دو فرا می خواند و به تفکر آینده دعوت می کند. جرم شریعتی این است که از آن ماست. درک شریعتی از دین وجودی است. او بصیرت هایی دارد و بسیار از زمانش جلو است. او ابعاد گوناگون سنت را ساحات وجودی انسان می داند. ما استعداد خودمان را در خوانش متن از دست داده ایم، اگر این استعداد را کسب کنیم، فکر می کنم شریعتی بصیرت های بنیادینی در اختیار ما قرار می دهد. البته مباحث من به معنای نقد نکردن شریعتی نیست. من خودم از منتقدان رادیکال شریعتی هستم. اما نقد باید با متن نسبتی داشته باشد. بسیاری از نقدهایی که از شریعتی می شود، با آثار و متن آثار او نسبتی ندارد.
استفاده مردم. ممنونم