ایران و ترکیه: الزامات رابطه دوجانبه
محمد مسجدجامعی
مسئله این است که هم ما و هم ترکها نباید بهگونهای عمل کنیم که موجب زنده شدن و به صحنه آمدن خاطرات منفی گذشته شود که اگر چنین شود رهبران میباید به دنبال موجهای اجتماعی و سیاسی برانگیخته شده ناشی از این زنده شدن بدوند و خود را با آن تطبیق دهند و بهجای آنکه خود سیاست را تعیین و کنترل کنند، چنین واقعیتها و گرایشهایی است که سیاست آنان را جهت خواهد داد و این پدیدهای خطرناک است.
به همین ترتیب نسبت بین نظام حاکم و رهبران آن با توده مردم و واقعیتهای عمیق تاریخی و هویتی این کشور و با آنچه در بین عموم همسایگان ما وجود دارد، نیز متفاوت است. این نکات و نکات بهمراتب بیشتری هست که این کشور را به جدیترین همسایه ما تبدیل کرده است.
سیاست ما در قبال این کشور میباید با توجه به مجموع واقعیتها شکل بگیرد و نه صرفاً بر اساس کنش و واکنشهای موردی مقامات سیاسی. در صورت لزوم میباید این نکته که شما از جمله جدیترین و قابل محاسبهترین همسایگان ما هستید، به نحو مقتضی به قدرت به دستان و بلکه به نخبگان جامعه ترک توضیح داده شود. این اقدام رابطه ما را در سطحی از ثبات و آسیبناپذیری قرار میدهد که مناقشات روزمره نتواند به اصل ضرورت داشتن رابطهای خوب و پایدار، آسیبی وارد سازد.
۲- ترکیه امروز وارث امپراطوری عثمانی است. عثمانیها در طول تاریخشان عموماً در رقابت و بلکه در جنگ با ما بودهاند. این رقابت انبوهی از خاطرات منفی و بلکه بسیار منفی تاریخی را در زمینههای مختلف ایجاد کرده است. حجم و گستردگی و عمق این خاطرات به دلائلی مختلف در ایران بهمراتب کمتر از طرف مقابل بوده است. شیعه بودن ایرانیان و تمایل بسیاری از شخصیتهای اجتماعی و سیاسی و دینی با نفوذ ما جهت الحاق به مسلمانان و نوعی عثمانی گرایی برآمده در اواخر دوران ناصری که تا هنگام سقوط عثمانیها ادامه داشت، و نیز دیدگاه انتقادی ایرانیها نسبت به تاریخشان، مهمترین عامل در تعدیل دیدگاه آنان نسبت به عثمانیها بوده است. اما عوامل یادشده در نزد آنان وجود نداشته و ندارد. لذا تلقی آنان نسبت به ما در بهترین و خوشبینانهترین حالت بهمراتب منفیتر از تلقی ما نسبت به آنها است. این نکته میباید بهخوبی و بهگونهای همدلانه و از درون درک شود. باید دریافت که تلقی رهبران آنها نسبت به ایران در کدامین بستر شکل میگیرد و این بستر چگونه است. بدون توجه به نکات یادشده این دریافت ممکن نیست
.
۳- تحول بزرگ در رابطه دو جانبه، با جمهوریت در ترکیه آغاز میشود که نظام حاکم بر ایران آن ایام هم با ایجاد این تحول موافقت کامل داشت.
این بدین معنی بود که رابطه دوجانبه بدون توجه به میراث گذشته شکل بگیرد و عملاً چنین شد و این به نفع طرفین بود. در مواردی به سود شماست که گذشته را فراموش کرده و از نقطه صفر و با توجه به مقتضیات موجود آغاز کنید. ساماندهندگان «بازار مشترک» که بعدها به اتحادیه اروپا تبدیل شد هنگامی توانستند گرد همآیند که گذشته خونین خود را فراموش کردند. آلمان و فرانسه و ایتالیا، و نیز هلند و بلژیک که تاریخی آکنده از جنگ و خشونت داشتند، چنین کردند و بعدها این ابتکار براساس همان تفکر گسترش یافت و حتی دیگرانی را که سرزمین یکدیگر را غصب کرده بودند، در برگرفت. پس از سقوط بلوک شرق و اتحاد دو آلمان، آلمان هیچگاه خواهان بازپسگیری بخشی از خاکش که توسط لهستان اشغال شده بود، نشد. بسیاری از کشورهای عضو اتحادیه هم همچون آلمان عمل کردند که ذکر نام و چگونگی ابتکاراتشان به طول میانجامد.
حال مسئله این است که هم ما و هم ترکها نباید بهگونهای عمل کنیم که موجب زنده شدن و به صحنه آمدن خاطرات منفی گذشته شود که اگر چنین شود رهبران میباید به دنبال موجهای اجتماعی و سیاسی برانگیخته شده ناشی از این زنده شدن بدوند و خود را با آن تطبیق دهند و بهجای آنکه خود سیاست را تعیین و کنترل کنند، چنین واقعیتها و گرایشهایی است که سیاست آنان را جهت خواهد داد و این پدیدهای خطرناک است.
۴- متأسفانه اوضاع بهگونهای است که شرایط برای چنین زنده شدنی آماده است. این شرائط بعضاً داخلی و بعضاً خارجی و خصوصاً منطقهای است. مهمترین عوامل در آنجا که مسئله به جامعه ترکیه بازمیگردد، چنین است.
الف) به دلیل تلقی مثبت و بلکه بسیار مثبت عموم اهل سنت نسبت به تاریخشان، هنگامیکه آنان احساس قدرت میکنند بهنوعی توسعه طلبی فراتر از ظرفیت دچار میشوند. آنان گذشتهشان را عموماً باشکوهتر، عادلانهتر و انسانیتر ازآنچه هست میبینند و این خاطره نیرومند به همراه عواملی دیگر، آنها را بهسوی ایجاد آیندهای همسنگ با گذشته میکشاند. این جریان در ترکیه یک دهه اخیر اتفاق افتاده است، اگرچه این پدیده را ریشههای نیرومند دینی و اجتماعی و فکری دیگری نیز بوده است. «عثمانیگری» موجود انعکاسی است ازآنچه گفته آمد. این جریان در ابعاد مختلف میتواند رابطه دوجانبه را تحت تأثیر و بلکه تحتفشار قرار دهد.
ب) علیرغم آنکه قرنها اعراب تحت سلطه عثمانیها بودند و بسیاری از شخصیتهای آزادیخواه آنان بهویژه از نیمه دوم قرن نوزدهم به بعد توسط آنان اعدام شدند، امّا در شرائط کنونی نوعی گرایش بهسوی آنان وجود دارد و اخوان المسلمین و هوادارانش را در این میان نقشی اساسی است.
نکته همگرایی سیاسی آنان نیست، مسئله در آنجا که به ما راجع میشود نوعی تلقی مشترک تاریخی از ماست و این میتواند به تشدید و تعمیق این تلقی که کلاً منفی و خصمانه است، منجر شود. بهویژه آنکه این احتمال وجود دارد که تلقی عمیقاً منفی عربی کنونی که عموم منطقه عربی را فراگرفته، ذهنیت ترکها را تحت تأثیر قرار دهد و آنان تصوری همچون اعراب رقیب ما بیابند.
ج) عوامل خارجی فراوان و متنوع هستند. از آمریکا و غرب و ناتو و اسرائیل گرفته تا کشورهای عربی خاورمیانه و شیخنشینهای خلیج فارس. مشکل این است که اینان کلاً تمایلات و مواضعی ضد ایرانی دارند. اگرچه در این میان کشوری چون مصر وجود دارد که تعارضی جدی با حضور و نفوذ ترکیه دارد و در کنار او هستند نخبگان ناسیونالیستی که عثمانیگرایی ترکیه را خطری بزرگ برای اعراب میدانند.
۵- در این میان مسئله اساسی به اوضاع درونی ترکیه بازمیگردد. ترکیه مدتها است که از ناآرامی داخلی رنج میبرد و کودتای تابستان اخیر و قضیه فتح ا… گولن به پیچیدگی وضعیت افزوده است. خصوصاً که احساس میکند برخی از کشورهای غربی در این کودتا سهم داشته و پس از شکست آن میکوشند کشورشان را تحتفشارهای مختلف قرار دهند و حتی از او انتقام بگیرند. این احساس در بین هواداران دولت کنونی بهمراتب قویتر است.
بدون شک حزب «عدالت و توسعه» مهمترین و نیرومندترین حزب کنونی است. گرایش طرفداران این حزب بدان بیش از آنکه سیاسی باشد، ایدئولوژیک و اعتقادی است. اینان ستون فقرات ترکیه کنونی هستند و هوادار اردوغان و تمامی آنچه میگوید و اجرا میکند. موقعیت شکننده کنونی آنان را حساستر، متحدتر و ایدئولوژیکتر کرده است.
در چنین شرائطی به زمان فرصت دادن و عدم مقابله به مثل، به مصلحت نزدیکتر است. خصوص آنکه جامعه آنان و طرفداران حزب عدالت و توسعه در حال حاضر در غلیان هستند و در چنین شرائطی به طور طبیعی مایلند مشکلات را به قدرتی خارجی نسبت دهند و بلکه چنین باور کنند و این باور را تبلیغ کنند، حتی اگر نظام حاکم همچنین ارادهای نداشته باشد. نوع برخورد در هنگامیکه جامعه مقابل در موقعیتی عصبی و شکننده قرار دارد تفاوت میکند با زمانی که چنین نیست و احساس نمیکند که تهدید میشود.
۶- واقعیت این است که علیرغم تمامی اشتراکها، ما و ترکیه در زمینههای فراوانی متفاوت هستیم و میباید این متفاوت بودن را در درجه نخست بهگونهای بیطرفانه دریابیم و سپس آن را بپذیریم و بکوشیم رابطه را با توجه به مجموع واقعیتها مدیریت کنیم.
تاریخ ما و تجربه ما با تاریخ جدید دوگونه است و به همین ترتیب موقعیت جغرافیایی ما و ظرفیتهای طبیعی ما و ویژگیهای فردی و اجتماعی ما. این مجموعه طبیعتاً دو نوع ژئوپلیتیک را ایجاب میکند. همسان کردن منافع و مصالح ژئوپلیتیکی و حتی به یکدیگر نزدیک کردن آن در آنجا که از درون برمیآیند، ناممکن است و اصولاً بدان نیازی نیست. چنانکه گفتیم مهم مدیریت رابطه است و اصولاً این یکی از معانی و وظائف علم سیاست است. با توجه به واقعیت «دولت-ملت» ما و آنها، این مهم بهمراتب قابل محاسبهتر و قابل حصولتر است. فراموش نشود که این کشور و به دلائل مختلف از نظر دیگران بهمراتب مهمتر و تعیینکنندهتر از آن است که معمولاً در کشور ما انگاشته میشود و این اهمیت در طی سه دهه اخیر، پیوسته افزایش یافته است.
قدرت بهدستان ترک از هر گروه و جناحی که باشند، عموماً بدین نکته آگاهی دارند که نمونه بارزان کتاب «عمق استراتژیک» داود اوغلو وزیر خارجه و نخستوزیر اسبق ترکیه است. این ویژگی آنان را تشویق میکند که سیاستباز و فعالی با تمامی بازیگران مهم داشته باشند. بخشی از توسعه اقتصادی و صنعتی او و نیز ارتقای موقعیت سیاسیاش در سطوح مختلف جهانی و منطقهای، مرهون اتخاذ همین سیاست است.
بههرحال در شرائط حساس کنونی احتمالاً بهترین روش این باشد که ما بخشی از مسائل حساس دوجانبه و نیز گلایههایمان را از کانالی مطمئن، سریع و در عین حال صریح و فارغ از محدودیتهای دیپلماتیک پیگیری کنیم و البته این به معنای تعطیل و یا کم اهمیتی کانالهای رسمیسیاسی و رسانهای نیست. مسئله این است که برخی از مسائل لازم است از مجاری تعریف شده و تعیین شده موردگفتگو و نقد و انتقاد قرار گیرد و طرف مقابل هم میباید آن را بپذیرد و به همین گونه عمل کند. آنان بهاحتمال قریب به یقین این را خواهند پذیرفت.
ثبات و امنیت ترکیه بخشی از ثبات و امنیت ماست، و عکس آن نیز به همان میزان صحیح است، خصوصاً که این دو کشور در قلمرو یکدیگر دارای نفوذ قابل توجهی هستند. رابطه متقابل خوب و قابل اعتماد و قابل احترام موردنیاز هر دو آنها و بلکه موردنیاز منطقه پر شروشور منطقه ماست و این نه سقف بلکه کف رابطه دوجانبه است. ممکن است در حال حاضر نتوانیم این سطح حداقلی را به موقعیتی فراتر ارتقاء دهیم اما طرفین، باید بپذیرند که نمیباید این رابطه از حداقل یادشده پایینتر رود. این یک ضرورت است.
سوم اسفند 1395
همچنین منتشر شده در سایت مؤسسه مطالعات راهبردی اسلام معاصر