تأملی بر “دههسازی”های شیعه
سیدهادی طباطبایی
شکی نیست که از سر غیرت دینی و مشی مسلمانی چنین میکنند. یکی جامهٔ عزا بر تن میکند و چهره حزین میدارد و غم بر دل مینهد و در سوگ آل عبا بر سر و سینه میزند. دیگری به هنگامهٔ میلاد اهل البیت (ع)، جشن و شادمانی را به شهر و دیار میکشاند. این از نیکوترین و پر مِهرترین خصایصی است که بر جان شیعه نشسته است که: یَحزُنونَ لِحُزنِنا وَ یَفرَحُونَ لِفَرَحِنا.[1]
بر گِرد این روایت، مجاهدتها شده است. برخی کوشیدهاند تا محافل عزای مکرر و یا سُرور دمادم بیافرینند و در جشن و عزایِ تاریخیِ ائمه (ع) مشارکت کنند. یا عَلَم و کُتل بر سر مینهند و یا مُهر و آذین بر شهر میتنند تا مگر ارادت خود را بیش از پیش بر امامان معصوم (ع) به اثبات رسانند. مرحبا بر این مجاهدت و حبّذا بر این ارادت. نه میتوان منکر این مهرورزیِ عاشقانه بود و نه میتوان مُهر بطلان بر این تلاشها نهاد.
فَرَح اهل البیت اما چه زمان مهیّا میگردد؟ چه هنگام میتوان امید بست که از رفتار شیعیان کام مولا شیرین است؟
1- ترویج دین در جهان معاصر، جز از طریق شناخت انسان مدرن نمیگذرد. ابتدا میباید انسان امروزین را شناخت، مِهر و غضب او را تشخیص داد و سپس، دین را بر او عرضه کرد. انسان امروزین بر عقاید و افکار خود، به مثابهٔ رویکردی درمانگرانه نظر میکند. میباید اعتقاداتش برای او درمان دردها را به همراه آورد. میباید از انباشتههای اعتقادی، نسخههای درمانی استخراج کند. مثالی ساده در این خصوص رهگشاست. فرض کنید بیمار شوید و نزد پزشک روید و شما را معاینه کند و نسخهای بنویسد. شما هم دارو را بخورید و خوب شوید. اما اگر پزشک به شما بگوید این نسخه در صورتی مؤثر خواهد افتاد که به اینکه از فلان دانشگاه مدرک گرفتهام اعتقاد داشته باشید و اگر اعتقادی خلاف آن داشته باشید اثر نمیکند. به شما بگوید که نه فقط باید به مدرک دانشگاهی من اعتقاد بیاورید بلکه باید بر این مسأله هم ایمان بیاورید که فلان دکتر از شاگردان من بوده است و من از نسل فلان دکتر هستم. تنها در این صورت است که دارو اثر میکند. در این موقعیت، عکس العمل شما چه خواهد بود؟ قطعاً به وثاقت نسخهای که او پیچیده است شک میکنید. چرا که میان نسخهٔ پزشک و این اعتقادات، ارتباطی نمیبینید.[2] هدف شما درمان بوده است و اعتقاداتِ دیگر، هیچ ضرورت و مدخلیتی بر درمانتان ندارد.
این داستان را بسط دهید. تاریخهای مکرری را در نظر آورید که حبّ و بغضِ دینداران را طلب کرده و بر درد انسان بیتوجهی میکند. رویکردی که اخیراً در حال شکل گیری است و بر گِرد تاریخهای شیعی، دهه سازیهای دینی مقرر میکنند از این سنخ تلاشها است. تلاشهایی که سعی بر آن دارد تا مقبولیت اهل البیت را به رخ کشد. مقبولیتی که میباید در گفتار و سکنات آن بزرگان دید و درمان درد از آن طلبید را به ترویجهای تاریخی کشاندن و بار اعتقادات را سنگین و سنگینتر کردن و اعمال مشخص دینی را طلب کردن، انسان امروزین را چندان مقبول نمیآید.
ما که بر حقانیت مذهب، تلاش بسیار میکنیم و خون دل میخوریم و رگ غیرت افروخته میکنیم، شایسته نیست که خود از این سفرهٔ گستردهٔ معنویتِ اهل بیت، طعامی بر نگیریم. این سخن عیسی مسیح بود که: “چه فایده دارد که انسان خودش را ببازد و همهٔ جهان را به دست آورد”. بر اساس همین سخن میتوان تحذیر داد که چه فایدتی دارد که مکتب خود را بر جهانیان عرضه کنیم اما خود از گوهرهای آن مغفول بمانیم و کامی برنگیریم و به نزاع بر سر اعتقادات خود بسنده کنیم؟
2- تأکید بر وقایع تاریخی و آنرا برجسته ساختن و بر گِرد آن تنیدن و مُهر حقیقت و بطلان را برساختن، دنیای امروز را خوش نمیآید. از ویژگیهای بشر معاصر است که نوعی بیاعتمادی بر تاریخ دارد. پس از “دیوید هیوم” و آراء تحول آفرین او، دیگر در باب تاریخ نمیتوان به قطعیت و یقین سخنی بر زبان راند. حتی اگر واقعهای با زمانی اندک و در همین حوالی هم صورت گرفته باشد، نمیتوان در باب آن حکم نهایی صادر کرد. اگر دینی، اگر مذهبی و اگر اعتقادی، راه فراگیر شدن و دل ربودن از بشر را میجوید، باید که از الزامات تاریخی خود بکاهد. جهد بسیار کردن بر اثبات گزارههای تاریخی و خصومت آفریدن و تولید عداوت کردن، نه دلی را میرباید و نه گرهی را میگشاید. دهه سازیهایی که غالباً، صبغهای تاریخی دارند و هویت گرایی را برجسته میسازند، نمیتواند ایجاد جذابیتی بر انسان معاصر کند.
پر بیراه نبود که عیسی مسیح بر این مهم التفات میداد. یهودیان روز شنبه را روز تعطیل میدانستند. وقتی مسیح (ع) روز شنبه را برای خدمت به جایی رفته بود، یهودیان بر وی شوریدند که روز شنبه را فراموش کردهای؟ حضرتش در پاسخ گفت که: شنبه برای انسان است، نه انسان برای شنبه. برای اینکه حُرمت تاریخی شنبه را مراعات کنیم نمیتوان دست از خدمت بر خلائق کشید.
برای اثبات گزارههای تاریخی هم نمیتوان خلق را در محذوریتهای مکرر نهاد. برای حفظ احترام این ایام، رنگ حزن بر جامعه پاشیدن، مُهر سکوت بر محافل شادی نهادن، از پیوند وصلت و شکل گیری خانهٔ بخت مانع شدن و حزن مدام را توصیه کردن، نه رواست و نه در خود اعتنا. شاید این سخن کرکگور –فیلسوف شهیر دانمارکی- را میباید بر صدر دغدغههای امروزین نشاند که: “باور نمیکنم خدای عادلِ خیر خواه، سعادت ابدی انسانها را بر پذیرش چند گزارهٔ تاریخی متوقف کرده باشد”.
شکی در این نیست که در پس زمینهٔ هر گزارهٔ تاریخی، حقیقتی پنهان است. همچنین قابل خدشه نیست که جامعهٔ امروزمان بر گِرد سنت و فرهنگی تنیده است و برخی ایام را به دیدهٔ منّت حُرمت مینهد و با طیب خاطر آنرا به جان میپذیرد. اما گسترده کردن این ایام و مشابه سازی آن در دیگر روزهای سال، نه انسان امروزین را مقبول میآید و نه چندان به ترویج دیانت میانجامد. شاید از پسِ همین دغدغهها است که آیت الله شبیری زنجانی هشدار میدهد: “افراط در عزاداریها به تفریط میانجامد. جامعه عرفاً نمیتواند نسبت به این همه عزاداری پیاپی مراقبت داشته باشد و سرانجام به انکار مجموع عزاداری روی میآورد”.
3- انسان امروزین، همین سرای دنیا را محل و مکانی برای آزمایش عقاید خود میداند. هر عقیده و مرامی که بر او امید و آرامش را به ارمغان آورد، بر سر آن میماند و هر آنچه را که سبب ساز رنج و محنت، عداوت و کدورت شود را مورد بی مهری قرار میدهد. پر بی راه نبود که از خم خانهٔ عرفان اسلامی این آیهٔ شریفه مدام عرضه میشد که “مَن کانَ فی هذهِ اَعمی وَ هُوَ فی الآخِرهِ اَعمی وَ اَضَلُّ سَبیلا”(اسرا/27) هر آنکس که در این دنیا چشمش باز نشود، در جای دیگری هم امید این را نبَرد. انسان امروزین امید صواب بودن و پروای دوزخ داشتن را چندان وقعی نمینهد. باید ثمرهٔ دینداری را در همین دنیا ملاحظه کند. برجسته سازی هویت دینی و تأکید بر داشتههای تاریخی، اگر کمکی بر چشم گشاییهای دینداران میکند، گوارایشان باد. اما اگر سبب ساز اختلاف است و فقط عرق جانکاه بر جان مینشاند، چه جای برجسته سازی دارد؟ چه جای دهه آفرینی است؟
تأکید بر سلوکِ جمعیِ دینی هم در این دههسازیها دیده میشود. به نظر میرسد که عبادتهای جمعی، صرفاً جرقهای است تا انسان را به خلوت خود ترغیب کند و مقدمهای را برای مواجهه مستقیم با امر متعالی را فراهم آورد. آیت الله بیات زنجانی بر این باور است که ارادهٔ خداوند بر این بوده تا اعمال مستحبی، به نحو فُرادا انجام شود و کمتر به حالت جمعی شکل گیرد. از پس این ارادهٔ الهی سرّی نهفته است.[3] همان سخنی که سهراب سپهری میگفت: “به تنهایی به اتاق آبی رفتم، نمیخواستم کسی مرا ببیند که عبادت میکنم، عبادت را همیشه در خلوت خواستم، هیچوقت در نگاه دیگران نماز نخواندم.”[4] تأکید بر سویههای فردی و شخصی و خلوتگزینیهای دینی، میتواند درمان دردهای امروزین باشد، نه ترغیب بر جمعگرایی و هویتپروری و تولید نزاعهای دینی.
4- به هر میزان هم که بر گوهرها و داشتههای خود اصرار بورزیم تا زمانی که آن را برای بشر امروز ملموس نساخته و آب لطفی بر کدورتهای زمانه نیفشانیم، امیدی به ترغیب دیگران نباید داشت. تأکید و اصرارهای ما بر گِرد شخصیت و تاریخِ دینیمان، میباید توسل بر کلام و مرام آن بزرگان باشد. به عنوان نمونهای کوچک، بنگرید که مفهوم “دیگری” در فلسفههای امروزین به چه میزان برجسته شده است.
یکی از یافتههای فیلسوفان و یکی از بهجتآورترین دستاوردهایی که انسان جدید بدان نائل آمده است و بر آن تأکیدهای مکرر میکند، مفهوم “دیگری” است. “دیگری” مفهومی کلیدی و اساسی در اندیشهٔ “ایمانوئل لویناس” بود. “مارتین بوبر” از مفهوم “تو” در این خصوص سخن میگفت. هایدگر چنان از مفهوم “دیگری” به وجد آمده بود که آن را در مفهوم “دازاین” -که آن را معیار فلسفهٔ خود قرار داده بود- اخذ میکرد. “هگل” فیلسوف دوران ساز آلمانی، حتی به ضرورت و اهمیت مفهوم “دیگری” چنان توجه داد که اذعان میکرد برای حصول خود آگاهی میباید از “دیگری” مدد گرفت. به تعبیر او: “دیگری آینهٔ خودآگاهی است”. کرکگور پدر اگزیستانسیالیسم اما با التفات به برجسته شدن این مفهوم میگفت که هر کس باید از سر و کار داشتن با دیگران مضایقه کند و اساساً فقط با خدا و با خودش سخن بگوید. فلسفهٔ امروزین مفهوم “دیگری” را ارج مینهد. یکی بدان اهتمام تام میورزد و آن را در کنار شناخت حقیقت معنا میکند و یکی آن را چنان فربه شده میبیند که مفهوم “دیگری” را سبب غفلت انسان از خود میداند.
این سخن اما در بحر کلام اهل بیت (ع) به نیکوترین وجهی تعبیر شده است. آنجا که زهرای مرضیه (س) در دعای نیمه شبانِ خود ابتدا بر “دیگری” دعا میکند که: الجار ثُمَّ الدّار. در منش ایمانیِ معصومین (ع)، “دیگری” چنین قدر میبیند که راه وصول به خدا هم از همین طریق میگذرد. نمیتوان “دیگری” را حرمت ننهاد و کام معنوی برگرفت.
اینها داشتههای کمیابی است که باید بدان تأکیدهای مکرر کرد. گوهری که بشر جدید قرنها بعد به آن نائل گردیده است، چگونه در کلام و سیرهٔ حضرتش جای گرفته و ما به طرفه العینی از آن میگذریم و آن را در نظر نمیآوریم و بر مجادلات و خصومتها میافزاییم. تأکید بر اینگونه کلام ائمه است که نسخهٔ امروزین را فراهم میآورد. با برگرفتن این سخنهاست که درد بشر التیام مییابد.
“خشونت پرهیزی” از دیگر یافتههای بشر مدرن است. هنری دیوید ترو، لئوتولستوی، ماهاتما گاندی و مارتین لوتر کینگ را از سرآمدان این ایده دانستهاند. خشونت پرهیزی از دغدغههای انسان امروزین است و بر آن اصرارهای مدام میکند. با همهٔ این وجود اما جهان امروز را بنگرید که چگونه با خلائق در میافتد. خشونت پرهیزی را اما در سیرهٔ رسول رحمانی ملاحظه کنید. با به رخ کشیدن منش نفی خشونت در رفتار رسول رحمت است که دلها به جانب دین متمایل میگردد. بارها و بارها تأکید کردنی و افتخار کردنی است که رفتار پیامبر (ص) در مواجهه با اغیار را به تصویر کشیم. نمونهای از هزاران را ببینید. “حاطب ابن ابی بلتعه” جاسوسی بود که بر سپاه پیامبر وارد شده و به کسب خبر میپرداخت. او را اسیر کردند و از عملش باز داشتند. امروزیان با سالها داعیهٔ حقوق بشری، نخستین مواجهه در قبال چنین جاسوسی را یا به چوبهٔ دار حوالت میدهند و یا به حبسهای طویل المدت میکشانند. محمد مصطفی (ص) اما در مواجهه با چنین فردی چه کرد؟ آیا او را از هستی ساقط کرد؟ خیر. حاطب ابن ابی بلتعه پس از دستگیری نه مورد بیحرمتی واقع شد و نه بر دار مجازات آویخته شد.[5] پیامبر (ص) او را نصیحت مشفقانه کرد و حاطب را به انسانی قابل اعتماد بدل کرد. این گوهرها است که کام بشر را شیرین میکند. این نسخههاست که درمان درد بشر امروز است.
تبلیغ دینی و ترویج عقیدتی در جهان امروز باید با تکیهبر مؤلفههایی صورت پذیرد که با ذهنِ بشر جدید مسانخت داشته باشد. اصرار بر دهه سازیهایی که سویهٔ هویت گرایانه دارد، کمتر میتواند چنین پیامدهای مُحسنهای به ارمغان آورد. در آنسوی اما انگشت نهادن بر گوهر “معنویت” و “اخلاق” میتواند این مهم را به همراه آورد و به کار بشر آید و داروهایی برای درمان او عطا کند. همان داروهایی که در کلام و مرام ائمهٔ شیعه به کرّات یافت میشود. در این صورت است که برای معرفی داشتههایمان؛ برای افتخار بر مقتدایان دینمان، برای ارج نهادن بر امامان محبوبمان، تنها به یک دهه بسنده نکردهایم؛ آنها را در دایرهٔ ایام محبوس نساختهایم، بلکه عطر سلوک آنها را در فضایِ جهانِ امروز پراکندهایم و روزها و لحظاتمان را به آن مطرا کردهایم که:
بوی آن دلبر چو پرّان میشود/ آن زبانها جمله حیران میشود.
* این متن در شماره 120 نشریه خیمه منتشر شده است.
ارجاعات: