مهجوریت یا زندگیبخشی؛ قرآن کجا ایستاده است؟!
حسین پورفرج
شاید بتوان در مورد قرآن به ادوار رویکردی گوناگونی اشاره کرد. من برآنم که این ادوار میتوانند به سه مرحلهٔ کلان تقسیم شوند و ویژگیهای هر دوره بهطور مجزا مورد تجزیهوتحلیل قرار گیرد. بااینحال، همچنین من برآنم که از میان این سه مرحله تاکنون تقریباً دو مرحله (کموبیش) پشت سر گذاشته شدهاند و دوران آنها به سر یا در حال به سر آمدن است.
1-مرحلهٔ پیشا-تفسیری[1]،
2-مرحلهٔ تفسیری[2]، و
3-مرحلهٔ پسا-تفسیری[3].
مراد من از مرحلهٔ پیشا-تفسیری درک آموزههای قرآن از طریق پیامبر اسلام (ص) است. در این مرحله قرآن از طریق شخص شخیص نبی اکرم (ص) به چنگ درمیآید و قائلان از زبان او متن مقدس را فرامیآموزند. چه به نقل نویسندهٔ کتاب تفسیر و مفسران: «حدیث منقول از عمر این است که گفت: آخرین آیهای که بر پیامبر نازل شده آیه رب بود که پیامبر قبل از تفسیر آن دار فانی را وداع گفت. سیوطی در ذیل این حدیث میگوید: از فحوای این سخن به دست میآید که پیامبر (ص) هر آیه را که نازل میشد تفسیر مینمود و این آیه (آیه ربا) را ازآنجهت تفسیر نکرد که در فاصله اندکی پس از نزول آیه، رحلت فرمود وگرنه دلیلی بر تفسیر نکردن آن وجود ندارد[4]». البته توجه داشته باشید که مراد من از زبان تنها «زبان وابسته به جسم» پیامبرخاتم (ص) نیست. دوران پیشا-تفسیری میتواند از دو طریق «زبانِ جسمی» و «یادآوری زبانِ جسمی» پیامبرخاتم (ص) قائم و پابرجا باشد. بهعبارتدیگر عمر این دوران پس از وفات حضرت محمد (ص) نیز میتواند ادامه پیدا کند و میتوان از آن سراغ گرفت. این دوران تا زمانی که سخنانِ نبی اکرم (ص) حتّی در حافظهٔ مسلمانان __آنهم مسلمانان فرا-نخستین__ برقرار است، برقرار است؛ و ادامهٔ آن قابلردیابی است.
بنابراین، من برآنم که دورهٔ پیشا-تفسیری قرآن مدتزمان مدیدی است که خاتمه یافته، و زمانِ استمرار آن به سر آمده. ما دیگر در میان خود نه پیامبر زندهای میبینیم و نه به بیاناتِ اورجنال او دسترسی داریم؛ چه به قول سیوطی: «جلالالدین سیوطی میگوید: تفاسیری از پیامبر که از طریق صحیح از صحابه به ما رسیده باشد بسیار اندک است؛ بلکه آن بخش که با سند صحیح به خود حضرت برسد، بهغایت کم است. وی در پایان کتاب الاتقان آنها را برشمرده، و تعداد تفاسیر مأثور از پیامبر (ص) را که با نص صریح به ما رسیده باشد حدود 250 حدیث ذکر کرده است[5]».
امّا درست پس از دورهٔ اوّل دورهٔ دوّم آغاز میشود. این دوره از زمانی است که پیامبرخاتم (ص) دیگر در جمع ما حاضر نیست و حتّی زنگِ صدای او نیز از گوش پیروان بیرون پریده است. «دورهٔ تفسیر» آغاز کاروبار قرآنشناسانی است که دیگر از پیامبرِ خود قطع امید کردهاند و قرار است بر پای استدلالات خود بایستند. در این دوره دیگر پیامبرِ روشنگر با ما همراهی نمیکند و قائلان متکی به دانشِ بیرونی-اکتسابی خویشند.
اینک به برجستهترینِ این تفسیرها دقت کنید: تفسیرهای نقلی[10]: جامع البیان طبری، تفسیر عیاشی، تفسیر ابنابیحاتم رازی، تفسیر قمی (علی بن ابراهیم)/ تفسیرهای فقهی[11]: احکام القران راوندی (فقه القرآن)، احکام القرآن سیوری (کنز العرفان فی فقه القرآن)، زبده البیان فی احکام القرآنِ مقدس اردبیلی، مسائل الافهام الی آیات الاحکامِ جواد کاظمی، قلائد الدرر فی بیان آیات الاحکام بالاثرِ احمد بن اسماعیل بن عبد النبی جزایری/تفسیرهای جامع[12]: التبیان فی تفسیر القرآنِ ابو جعفر طوسی، مجمعالبیان فی تفسیر القرآنِ امینالاسلام ابوعلی فضلبنحسن طبرسی، آلاءالرحمان فی تفسیرالقرآنِ محمد جواد بلاغی. و…
نتیجتاً دورهٔ تفسیر را میباید شدیداً نظری و خشک دانست. در این دوره قرآن با انواعِ قرائتهای علمی-فلسفی هماهنگ میشود و با آنها رنگهای مختلف میگیرد. گاهی فلسفی و دربند معقولات نشان میدهد و گاهی روایی و دربند منقولات. گاهی علمی و طبیعیگرایانه و گاهی فقهی و دستوریمآب. دورهٔ تفسیر دورهٔ تشریح مباحث گوناگون با محوریت تام و تمام گزارههای متنی است؛ و لذا دورهٔ نظریهپردازیها و هماهنگسازیهای ریزودرشت. بنابراین، در مرحلهٔ دوّم قرآنشناسیها بیشتر دانشمندانه[13] است تا پیامبرانه. در این دوران قرآن مورد تفسیرهای رنگارنگ قرار میگیرد و اینگونه حدودوثغور ویژه میآفریند. مثلاً در این دوره از قرآن نظریهٔ خورشید-مرکزی[14] کوپرنیکی[15] بیرون میآید، و یا دیدگاه خداشناسی انسانوار تأیید میشود. و…
در پایان باز تکرار میکنم که این مرحله همچنان برقرار و مستولی است. بسیاری هنوز به این مرحله دلبستهاند. انواع تفسیرهایی که میبینم نیز بر این مهم صحه میگذارند. به این نمونهها بنگرید: تفسیر المیزان به قلم علامه طباطبایی، تفسیر تسنیم به قلم آیتالله جوادی آملی، تفسیر نمونه به قلم آیتالله مکارم شیرازی و…
حال نوبت به دورهٔ سوم میرسد. در این دوره دیگر خبری از تفسیر متن مقدس نیست. در دورهٔ پسا-تفسیر ما با قرآن وارد مواجههٔ نظری نمیشویم و آن را مورد تنقیحاتِ علمی-فلسفی قرار نمیدهیم. قرآن در این دوره از بحثهای نظریهپردازانه و صرفاً گزارهگرا رها میشود و در عرصههای دیگری به کار میرود. به گفتار زیر از تفسیر نمونه آنهم در باب آیه ظهار دقت کنید: «(ظهار) یک عمل زشت جاهلی: بـا تـوجـه بـه آنـچه در شأن نزول گفته شد و نیز با توجه به محتوای آیات تفسیر آیـات نـخـسـتـیـن سـوره روشـن اسـت، میفرماید: (خـداونـد قول زنی را که درباره همسرش به تو مراجعه کرده بود، و بحث و مجادله میکرد، شنید، و تـقـاضـای او را اجـابـت فـرمـود) (قـد سـمـع الله قول آلتی تجادلک فی زوجها). (تـجـادل) از (مـجـادله) از مـاده (جـدل) گـرفـتـه شـده کـه در اصـل بـه مـعـنـی تـابـیـدن طـنـاب اسـت، و از آنـجـا کـه بـه هـنگام گفتگوهای طرفینی و اصرارآمیز هر یک از دو طرف میخواهد دیگری را قانع کند مجادله بر آن اطلاق شده است… بـنـابـرایـن، اگـر مـسـلمـانـی قـبـل از نـزول ایـن آیـات مـرتـکـب ایـن عمل شده نباید نگران باشد، خداوند او را میبخشد. بـعـضـی از فـقـهـا و مـفسران معتقدند که الان هم ظهار گناهی است بخشوده، همانند گناهان صـغـیـره که خداوند وعده عفو – در صورت ترک کبائر – نسبت به آن داده است ولی دلیلی بر این معنی وجود ندارد، و جمله بالا نمیتواند گواه آن باشد. اما بههرحال مسئله کفاره به قوت خود باقی است…[16]».
آنچه از تفسیر نمونه نمونه آوردم خود گویا به نظر میرسد. فرایند تفسیرِ قرآن ابتدا در جهت دریافتنِ «نیتِ مؤلف[17]» و سپس نظریهپردازی در باب نیتخوانیهای صورت گرفته امتداد مییابد. مفسران در جستوجوی «نقطهنظر خدا» در لابهلای کلماتِ متن مقدسند. آنها گزارههای قرآن را ایستا به حساب میآورند و جملگی را مورد تجزیهوتحلیل قرار میدهند. در دورهٔ تفسیری گویی خدا حرف خود را در لابهلایِ انواعِ استعارات و کنایهها پیچانده است و او تمایل دارد که تعمداً انسانها را به دردسر بیندازد. بنابراین، در مرحلهٔ تفسیر نظر بر این است که خدا دیگر حرفهای__هرچند پر پیچ و خم__خود را بیان کرده است؛ و اینک البته نوبت نوبتِ مفسران برای درکِ مفصلتر این حرفهاست. مفسران بدون کوچکترین درکِ روشمندی به قرآن نگاه نظری-تفسیری مینمایند و اینگونه پای کلام را از گلیم آن درازتر میسازند.
امّا با اینها مرحلهٔ پسا-تفسیری دیگر اینگونه نیست. در این مرحله قرآن به انواع تفسیرها تن درنمیدهد. قرآن در مرحلهٔ مذکور بیشتر جنبهٔ کاربردی[18]– عملی دارد و اصلاً با زمان و مکان همراه است. در مرحلهٔ پسا-تفسیری فرض بر این است که تفسیر متن مقدس به اندازهٔ کافی صورت پذیرفته است و دیگر نیتخوانی خدا سودی به بار نخواهد آورد.
معالوصف، دوران پسا-تفسیر دورانِ نگاه روشمند به قرآن و اخذ نگاه کاربردی-اجرایی به این متنِ مقدس است. در این دوران دیگر قرآن مبنای نظریهپردازی در باب مسائل گوناگونِ متفرقه نیست. در اینجا قرآن کتابِ خوب زیستن زیر چتر اخلاق[19] و ایمان[20] است. در مرحلهٔ پسا-تفسیری قرآن مورد درکِ متدولوژیک قرار میگیرد و گزارههای آن براساس "کارکردی که دارند" پا به میدان میگذارند. اخذ نگاه علمی-فلسفی به قرآن در این مرحله کاملاً ناکافی به نظر میرسد و اینگونه ریش و قیچی به دست روششناسانِ قرآنی میفتد. در دوران پسا-تفسیری ما بیشتر به کاربردِ عملی قرآن در زندگی توجه میکنیم و متنِ قدسی را از دریچهٔ علم و فلسفه درنمینگریم.
نتیجتاً در دوران پسا-تفسیری قرآن کتابی است برای زندگانی بهتر. در این دوران ما با قرآن پا به دنیای کنونی میگذاریم و اینگونه با مختصات هستی هماهنگ میشویم. ما در اینجا به کاربردِ قرآن عنایت ویژه میورزیم و اصلاً در بندِ تفسیر گزارهها نمیمانیم. البته توجه داشته باشید که این دوران تماماً از دلِ نگاه روشمند به قرآن برمیخیزد و از این جریان نیرومند نشأت میگیرد. به هر تقدیر، در دوران پسا-تفسیر «قرآن به مثابهٔ کتاب زندگی» جایگزین «قرآن به مثابهٔ کتابِ نظریهپردازی» میشود و از مکتبخانهها پا به بطنِ جامعه میگذارد. در این دوران قرآن با درکِ پویا و غیرایستا مزین میگردد و هرگز در خود محبوس نمیماند. قرآن از طریق فهمی روشمند ـ همانند دورهٔ اول ـ با زندگی آشتی میکند و اینگونه قائلانِ خود را سیراب مینماید.
با تمام این تفاسیر به نظر نگارنده این دوره نوپا و البته در حال گسترش است. در دورهٔ پسا-تفسیر قرآن تنها از طریق درک روشمند زنده و پویا باقی خواهد ماند و بار قرآندوستان بار خواهد کرد.
کلام آخر
ماحصل این توصیفات حقیقتاً چیست؟ بگذارید کلام آخر من اندکی به این مسئله اختصاص پیدا کند. سخن بیپرده بگویم؛ من برآنم که دیگر عمر دوران دوم در حال خاتمه یافتن است. این دوران نیز همانند دوران اوّل میباید سپری شود. اگر دوران پیشا-تفسیری به علتِ «فقدانِ ذهنِ نبی» پایانیافته تلقی میگردد دورهٔ دوم به دلیل «فقدانِ خاصیت تفسیرها» مختومه به نظر میرسد. دوران دوم (چنانچه آوردم) با زندگی و اینجا و حالای من کاری ندارد و صرفاً به دنبال مفهومسازی ابهامهای مندرج در کلام خداست. در دورهٔ تفسیری قرآن با مختصاتِ زندگی معاصر من چندان هماهنگ نشان نمیدهد و گویی از آن بیاعتنا عبور میکند. در دورهٔ دوم قرآن دانشمندانه به چنگِ قرائتهای گوناگون درمیآید و در این میان بعضاً ملالانگیز به نظر میرسد.
بنابراین، من برآنم که دیگر میباید از دوران تفسیری عبور کنیم و پا به دوران پسا-تفسیری بگذاریم. در این دوران ما دیگر تفسیر صرف متن مقدس را برنمیتابیم و کاربردپذیری آن در عصر معاصر را جدی میگیرم. ما در دوران سوم به حضور قرآن در زندگیِ اینجا-اکنونی اهتمام میورزیم و روشمندانه این متن قدسی را به چنگ میآوریم.
* حسین پورفرج
پژوهشگر حوزهٔ دین، عرفان و جامعه
https://t.me/hosseinpourfaraj