اردوغان و پدیده اردوغان
محمد مسجدجامعی
در مقاله «ایران و ترکیه: الزامات رابطه متقابل» نکاتی چند درباره رابطه دوجانبه بهاجمال بیان شد. با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع لازم است به نکاتی دیگر اشاره شود.
1. پس از تأسیس جمهوریت تا اوایل دهه هشتاد ترکیه سیاستی انزواطلبانه داشت. اهتمام اصلی قدرتبهدستان این کشور متوجه به امور داخلی بود. خصوصاً که از اواسط دهه پنجاه ترکیه دچار ناآرامیهای مختلفی گردید که ناشی از رقابت بین چپگرایان و راستگرایان بود که احیاناً به درگیری مسلحانه کشیده میشد. رکن اصلی قوام کشور در آن دوران ارتش بود که با پیوستن ترکیه به ناتو و دخالت و حضورش در قبرس و رقابت دائمیاش با یونان، این رکن اهمیت بهمراتب بیشتری یافت و ارتش که از زمان عثمانیها جایگاه ویژهای داشت به بالاترین موقعیت ارتقاء یافت.
ارتش ترکیه در حقیقت میراثدار ایدئولوژی «ترکان جوان» در زمان عثمانیها و پایهگذاران جمهوریت یعنی آتاتورک و عصمت اینونو و هماندیشانشان بود. تأکید آنان به عنصر «ترک» و تفسیر آنان از این مفهوم بهگونهای بود که علقههای تاریخی و فرهنگی آنها را از همسایگان میبرید و چنانکه قبلاً هم گفتیم خواهان رابطه از نقطه صفر بودند و بدون توجه به گذشته. بیشتر به داخل میاندیشیدند و اینکه جامعه نوینی با تکیه به ضرورتهای تمدن جدید و ناسیونالیسم ترک بسازند.
نکته این بود که اروپا و غرب مظهر تمدن جدید بودند و لذا بهسویش گرایش نیرومندی داشتند. این جریان صرفاً ناشی از غربزدگی نبود. یکی از ارکان ایدئولوژیکی دوران جمهوریت بود، اگرچه بودند کسانی که به دلیل غربزدگی چنین میخواستند، اما گرایش به اروپا مسئله بهواقع جدیتری از صرف تقلید ظاهری بود، کموبیش همچون حالتی که ژاپن در نیمه دوم قرن نوزدهم داشت. این تنها عاملی بود که ترکیه قبل از دهه هشتاد را به خارج از مرزهایش متوجه میساخت. آنان به جدّ خواستار نیل به تمدن نوین بودند.
2. کودتای نظامی در 1980 و به رهبری کنعان اورن اتفاق افتاد. مدتی بعد تورگوت اوزال به نخستوزیری رسید و این سرآغاز ترکیه جدیدی است که او معمارش بود. او بهخوبی و بهراحتی میتوانست با مردم صحبت کند و آنها را قانع سازد. ضمن آنکه خواهان تحول در اقتصاد و صنعت کشورش بود. شرایط منطقهای و تاحدودی جهانی و جنگ ایران و عراق فرصتی طلایی در اختیار او قرار داد. در کشاکش تحولات اقتصادی، نرخ تورم بهشدت افزایش یافت و این خصوصاً برای طبقات فقیر کمرشکن بود. هنر او این بود که با سخنرانیهایش که از رسانهها پخش میشد مردم را به آیندهای بهتر نوید میداد و به صبر و تحمل دعوت میکرد. ویژگی نیمه مذهبی او کمک بزرگی بود برای اعتماد توده مردم به آنچه بیان میداشت.
3. ترکیه در اواخر دهه هشتاد بهکلی متفاوت بود با گذشتهاش. در 1991 بلوک شرق از هم فروپاشید و کشور بزرگ اتحاد شوروی تجزیه شد. ترکها که به مدت یک دهه اقتصاد بازار را تجربه کرده بودند و با تشویق دولت، بهسوی کشورهای جدید الاستقلال و حتی کشورهای اروپای شرقی سابق هجوم بردند و بسیاری از پروژههای زیربنایی و عمرانی، اعم از خصوصی و دولتی را به دست گرفتند.
در این میان صنایع داخلی فعال شد و اقتصاد مبتنی بر صادرات به شکوفایی رسید و در کنار آن صنعت توریسم و اقتصاد چمدانی به صحنه آمد. تحولات بهگونهای فزاینده بهپیش میرفت. تحریم کامل عراق پس از جنگ اول خلیجفارس و سیاست مهار دوجانبه دوران کلینتون، کمک مؤثری بهشتاب بخشیدن به اقتصاد و بلکه سیاست خارجی ترکیه کرد.
مسئله صرفاً تحولات اقتصادی و صنعتی نبود، جامعه از درون فعال شده و در حال مدرن شدن بود. مدرن شدنی که هم افراد را شامل میشد و هم ساختارها و نهادها را. این جریان تشکیلات دینی را هم تحت تأثیر قرار داد. در دهه نود بودجه سازمان دیانت ترکیه از بسیاری از وزارتخانه دیگر بیشتر بود. مساجد فراوانی ساخته شد و مساجد موجود بازسازی و نوسازی و مدرن شد.
در اروپای پس از سقوط بلوک شرق سخن از گسترش اتحادیه بود و به ترتیب عموم کشورهای بلوک شرق بدان پیوستند. پیوستن به اروپا از مدتها پیش برای ترکیه یک رؤیا بود و در دهه نود مسئله جدیتر شد و همگان آن را میخواستند. نکته این است که با توجه بهسرعت مدرنیزاسیون و ثروتمندشدن ترکیه و اهمیت این کشور در مواردی که مورد دغدغه آمریکا و اروپا و خاصه آمریکا بود، اینان نیز به الحاقش به اتحادیه تمایل داشتد و بعضاً بدان توصیه میکردند.
در گیرودار گفتوگو برای الحاق، اروپائیان از ترکیه خواستند که زمینههای اجتماعی، حقوقی، قانونی و نیز حقوقبشری را فراهم سازد و این مقدمهای شد برای انجام اصلاحاتی وسیع در تمامی مواردی که بدان تأکید شده بود. این جریان و نیز شوق به الحاق، بهسرعت یافتن تحولات زیربنایی و اقتصادی کمک شایانی کرد. در دهه نود بسیاری از پروژهها سریعتر از زمان تعیین شده تحقق یافت، حتی پروژه بزرگی چون فرودگاه جدید استانبول.
این مجموعه موجب شد که ترکیه عملاً به فراتر از بسیاری از معیارهایی، بهویژه درزمینهٔ اقتصادی، که موردنیاز برای پیوستن به اتحادیه اروپا بود، دست یابد. این معیارها بعضاً فراتر از استانداردهای بسیاری از کشورهای عضو اتحادیه بود. این بدین معنی است که آنها عملاً از مزایای عضو بودن برخوردار شدند، بدون آنکه عضو باشند. چراکه تحولات لازم را از سر گذرانیدند. خواست همیشگی آنان این بود که به جامعهای مدرن تبدیل شوند و این مهم تا حدود زیادی انجام شد. آنها از معدود کشورهای جهان سوم هستند که جوانانش میل چندانی به مهاجرت به کشورهای توسعهیافته ندارند. مضافاً که کم نیستند جوانانی از نسل دوم و سوم که خواهان بازگشت به میهن میباشند.
4. طبیعتاً این سلسله دگرگونیها سیاست خارجی را هم تحت تأثیر قرار میداد. سیاست انقباضی دهههای گذشته به کناری گذاشته شد و کوشیدند بهمثابه یک بازیگر مهم ظاهر شوند. بهویژه که موقعیت جغرافیایی آنها که همچون پلی بین اروپا و آسیا بودند، به این جریان کمک میکرد. عامل مهم دیگر کسانی همچون برنارد لوئیس بودند که پیوسته به قدرت بهدستان در مورد سپردن نقش بیشتری به این کشور درمجموع جهان اسلام و کشورهای منطقه تأکید میکردند. لوئیس اگرچه شرقشناس است اما پیوسته از مشاوران طراز اول روسای جمهور آمریکا و خصوصاً جورج دبلیو بوش بوده است. حتی فردی چون ریچارد نیکسون که بهواقع استراتژیست بزرگی است، توصیه مشابهی داشت. او در کتابش «فرصت را از دست ندهید» بدین موضوع میپردازد و بدان توصیه میکند.
چنین جریاناتی را هم در مصر دهه نود شاهد هستیم. پس از جنگ اول خلیجفارس و شکست صدام که به عنوانی مهمترین و درعینحال مدعیترین رهبر عرب بود، مصر کوشید خلأ او را پر کند. خصوصاً که سایر رهبران بهاصطلاح ترقیخواه همچون قذافی و حافظ اسد پای در دامن کشیده بودند و کشورهایی چون عربستان و شیخنشینهای دیگر با مشکلات متعدد داخلی ناشی از جنگ خلیجفارس مواجه بودند و تمایل و بلکه امکانی برای حضور در صحنه نداشتند و همگان به ایفای نقش توسط مصر راضی و مایل بودند. بهویژه که در آن ایام مهمترین مسئله مطروحه مسئله صلح اعراب و اسرائیل بود و مصر میکوشید میانداری کند و از نتایج آن به حداکثر بهره برد.
امّا ترکیه بهکلی متفاوت با مصر بود. کشوری از درون فعال و امیدوار و متحرّک و با زیرساختهای خوب و اقتصاد و صنعتی شکوفا. ایفای نقش او ناشی از نوعی بلوغ داخلی بود و نه صرفاً ناشی از تصمیم سیاستسازان و سیاستمداران.
بازخورد این مجموعه از تحولات را میتوان در کتاب «عمق راهبردی» داود اوغلو ملاحظه کرد. این کتاب رساله دکترای نویسنده است که در 1995 به پایان برده و برای نخستین بار در 2001 منتشر شده که بهاحتمالقوی متفاوت با متن اصلی است.
5. تحولات یادشده به همچنین واقعیتهای دینی ترکیه را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد. اجمال داستان چنین است.
الف) طبقات متدیّن در دوران عثمانی علاقه و بلکه ارادتی قلبی و دینی بدانها داشتند. این علاقه شأنی دینی داشت و چندان به رفتار و اعمال آنان مرتبط نبود. ازنظر آنان سلطان و خلیفه واجب الاطاعه بود و نماد قدرت و شوکت و افتخار و همین جریان برای ارادت یاد شده، کفایت میکرد.
پس از آغاز جمهوریت اینان به محاق رفتند، امّا آن علاقه و ارادت کماکان وجود داشت و تجدید آن نظام پیوسته چون رؤیایی در اذهان میچرخید و از دهه هشتاد به بعد که ترکیه دروازههایش را به روی دیگران گشود ویژگی مذکور شدت یافت. بدین معنی که مایل بودند ترکیه صنعتی و قدرتمند به مدلی برای جهان مسلمان تبدیل شود. این یعنی عثمانیگری در مقیاس کوچک.
ب) ارتش و پشتیبانهای ایدئولوژیکش از مخالفان سرسخت گروه اخیر بودند. اما ارتش پس از آغاز تحولات از دهه هشتاد به بعد و خاصه پس از تغییرات در نظامهای حقوقی و اجتماعی و سیاسی و مسائل حقوق بشری که با توصیه و فشار اتحادیه اروپا صورت گرفت، پیوسته ضعیفتر میشد، چراکه اصولاً جایگاهش ضعیفتر شده بود. آزادیهای جدید عملاً به نفع رشد کمی و کیفی گروههای اسلامی بود.
ج) در تعار بین ارتش و طرفداران ایدئولوژی جمهوریت و اسلامگرایان، پیوسته زمان به نفع گروه دوم بود. از مسئله حجاب گرفته تا مسائل فراوان دیگر. اینهمه در کنار قدرت و موقعیت یافتن بیشتر ترکیه اتفاق میافتاد و این مجموعه باعث رشد اندیشه عثمانیگری میشد که همیشه وجود داشت. بهعبارتدیگر این اندیشه از درون مجموعهای از واقعیتهای تاریخی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی سربرکشید.
د) چنانکه قبلاً هم گفته شد تلقی مثبت و بعضاً بسیار مثبت اهل سنت نسبت به تاریخشان بهگونهای است که هنگامیکه احساس قدرت میکنند توسعهطلب میشوند. این سخن در مورد ترکها صحیحتر است، چراکه آنان وارث آخرین امپراتوری دینی هستند. در طی سالیان اخیر تصویری بسیار شکوهمندانه و قهرمانانه از آنها ساختهاند که در بسیاری از موارد بهکلی متفاوت با واقعیت است. امّا آن را باور کرده و عملاً خواستار تجدید آن هستند. اردوغان در حال حاضر سمبل چنین گرایشی است.
6. این جریان در داخل ترکیه مخالفانی دارد، امّا شرایط در حال حاضر بهگونهای نیست که آنان بتوانند عرضاندام کنند. هماکنون صحنه در دست موافقان اردوغان و موافقان این تفکّر است. مسئله این است که اکثریت قریب بهاتفاق آنها در حالتی عصبی و شکننده قرار دارند. این حالت پس از شدت گرفتن منازعات در سوریه پدید آمد – چراکه سقوط نظام سوریه را قطعی میدانستند و برای بعد از او نقشهها داشتند – و بهمرورزمان تشدید شد و با کودتای تابستان اخیر به اوج خود رسید و با موضعگیریهای اروپائیان و بعضاً آمریکاییها شدت بیشتری یافت. صرفنظر از مطالبی که اخیراً بهگونهای عجیب و غیرقابل درک درباره ایران گفتند، موضعگیری اخیر آنان در قبال یونان و آلمان و بهطورکلی غربیان خارج از چارچوب موضعگیریهای این کشور و حتی حزب حاکم عدالت و توسعه است. اینهمه نشان دهنده عصبی بودن قدرت بهدستان و هواداران آنها است.
این جریان ادامه خواهد یافت و حداقل این است که شواهدی از کاهش آن در دست نیست و ممکن است جامعه ترکیه را دچار مشکلات فراوان داخلی کند. چراکه تفکر «عثمانیگری» نهتنها مورد اجماع نیست، بلکه هستند کسانی که به دلایل مختلف فکری و اعتقادی و هویتی در برابر آن هستند.
صرفنظر از همه نکات اصولاً زمان «امپراتوری» به سر آمده و امپراتوران سالیان اخیر یا فروپاشیدهاند و یا قادر به اعمال قدرت امپراتورانه نیستند. شوری فروپاشید و آمریکا بهعکس آنچه بعد از سقوط بلوک شرق میپنداشت، قادر نیست امپراتورانه رفتار کند. در چنین شرایطی نمیتوان امپراتوری ایجاد کرد. حتی چینیها علیرغم قدرت سخت و نرمشان چنین نمیخواهند.
بههرحال میباید دوران گذار کنونی طی و تحمّل شود. خوشبختانه آنان عملگرا و پراگماتیست هستند و بالاخره به نقطه تعادل خواهند رسید. مهم این است که هواداران این تفکّر به تعادل برسند که این به نفع آنان و همگان است.
95/12/17 – محمد مسجد جامعی
تشکر.