نقد، آری؛ تخطئه، نه!
علي زاهدپور
نقدی که امروزه جناب آقای بابایی و دیگران به شریعتی میکنند، بعد از چهل سال از برپایی حکومت دینی و دیدن نقاط ضعف و قوت آن است. نقدی است که کمرنگ شدن دینگرایی در جامعه و گرایش روزافزون به سکولاریسم، رو شدن دستِ خالی برخی نهادهای دینی و تنبلی یا نابلدی آنان در استفاده از منابع دینی، مشکلات تئوریک یا ساختاری حکومت دینی و … سببساز آن شده و در ریشهیابی، طبیعی است که شریعتی یکی از کسانی است که مسبّب وضعیت کنونی بوده؛ و از این رو باید نقد شود. همو که دین را از مسجدها و قبرستانها به میان مردم و کوچه و بازار آورد؛ مفاهیم انقلابی از آن بیرون کشید؛ شخصیتهای انقلابی پرورش داد و …
الف. یکی از آسیبهای جامعه ما و کانونهای ضرباتی که خوردهایم و میخوریم بت کردن شخصیتها است؛ چه دینی، چه سیاسی، چه فرهنگی، چه ورزشی، چه سینمائی و … نقد دکتر شریعتی که برای عدهای بت شده، بجا و ضرور است.
ب. شریعتی گام در وادیای گذاشت که خوشآبورنگ بود، اما انتهای آن معلوم نبود. اشتباهاتی داشت زیانبار. پس باید نقد شود تا به راههایی که او رفته است نرویم و خطاهایی که مرتکب شده است، نکنیم.
اما سه نکته نیز شایان توجه است:
1. هیچ کس بیعیب و نقص نیست، ولی به یاد داشته باشیم که دکتر شریعتی یا سید جمال با هدفی که داشتند و کارهایی که کردند، در زمان خود پیشتاز و برجسته بودند. آنان طرح نو داشتند، در برخی جاها اشتباه هم کردند. نباید نقد به گونهای باشد که کارشان بیارزش شود. اگر فرضاً بخواهیم کسی را در بیارزش دانستن و کوچک شمردن کار دیگران محق بدانیم(که البته نمیدانیم) کسی چنین حقی دارد که در زمان خود شریعتی و با نقد هدف و روش او و نه فحش و هو و جنجال(مثل کارهای مرحوم شیخ قاسم اسلامی و کافی) به نقد او دست زده باشد. کدامیک از نقدهایی که بر دکتر شریعتی شد، نقد روش او بود؟ کدام مجتهد یا مرجع یا محقق در نهاد عریض و طویل حوزه یک بار همه آثار او را خواند و سپس نقدش کرد؟ همین الآن هم نخواندهاند.
2. کسانی که نقدهایی مثل نقدهای آقای بابایی را میخوانند، حق ندارند از آن سوء استفاده کنند و کار اشخاص بزرگ را تحقیر کنند. کسی در زمانهای بر اساس درکی که دارد، اقدام به کاری سترگ میکند و خود را از همه امکانات محروم میسازد. هدفش هم کسب قدرت نیست، نقد قدرت است و مقابله با جوّ بیدینی و مارکسیستی و ضد اسلامی. از همه سو مورد حمله است: برخورد ناقدان دینیاش غالباً فحش است و تحقیر، برخورد آکادمیسینها هم فناتیک و اُمّل خواندن اوست. تک و تنها برای هدفی مقدسْ بیپشتیبان حرکت کرده است. در آن زمان که «در خرابآباد شهر بیتپش، وای جغدی هم نمیآمد به گوش»، سر برمیکشد و بانگ برمیدارد و ابوذر را مطرح میکند. آری، چنین شخصی طبیعی است که اشتباه هم میکند. ما که اکنون به راحتی زیر کولر، با آرامش خاطر و هر دفعه جرعهای اسپرسو آثارش را میخوانیم و نقد میکنیم، اکنون که موج انقلابیگری فروکش کرده است و همگان آثار انقلاب را دیدهاند و منابع بسیار در زمینه اندیشهورزی تولید شده و میشود و… نمیتوانیم شریعتی را چنان نقد کنیم که انگار در کنار ما میزید و همه اینها را دیده و همه امکانات آرامش داشته و خوشی زیر دلش زده و خود را به رنج و خلقی را به تحرک واداشته است.
3. کسانی که خود زمانی با همین اندیشههای شریعتی به میدان آمدند و اوائل انقلاب چه تندرویها کردند؛ کسانی که همّ و غمشان چاپ مطاعن بحار و اثبات زنازاده بودن … است و فکر صبح و شامشان افزودن بر کیسه سهمین است و جمع کردن مریدان؛ کسانی که با آسودگی در گوشه کتابخانه دانشگاهشان نشستهاند و از فضائل شیعه میگویند و مقاله میدهند تا استادیاریشان به دانشیاری بدل شود و سپس استاد تمام شوند. آری، این سه دسته و کسان دیگر حق نقد دکتر شریعتی را دارند، باید هم نقد کنند، تا شریعتی بُت نشود و اشتباهاتش را عدهای دوباره تکرار نکنند، اما حق تخطئه شخصیت او و بیارزش کردن کار او را ندارند؛ چون هدف او هدفی مقدس بود اگرچه راه را به خطا رفت.