در عربستان چه میگذرد؟
محمد مسجدجامعی
از دهه هفتاد قرن گذشته بسیاری از رژیمهای رادیکال و انقلابی محافظهکار و راستگرا شدند. کموبیش برای نخستین بار است که نظامی عمیقاً محتاط و محافظهکار همچون عربستان افراطی میشود. اگرچه امارات هم چنین است. قطر از دیدگاهی دیگر اینگونه است. اشغال کویت توسط عراق وضعیت این کشور را از درون دگرگون ساخت و دو کشور عمان و بحرین به دلیل پیشینه تاریخی و تمدنی اصولاً متفاوت با چهار کشور یادشده هستند.
ـ تحولات از نیمه دوم دهه اول قرن حاضر آغاز میشود و پس از انقلابهای عربی سرعت و شدت مییابد. این جریان حتی ملک عبدالله و اطرافیان محافظهکارش را هم تحت تأثیر قرار داد. از همان ایام زمینه برای چرخش بزرگ آماده گشت. در این میان افزایش نفوذ منطقهای ایران مهمترین عامل بود. دقیقاً به همین علت نفوذ نهاد و افکار وهابی افزایش یافت. وهابیت بیان ناسیونالیستی عربستان است در چارچوب دینی آن و مؤثرترین عامل است برای مقابله همهجانبه با ایران. نتیجه نهایی ناسیونالیستتر شدن نخبگان گردید. البته در مفهوم ناسیونالیسم عربی جدید و نه ناسیونالیسم سنتی عربی – قبیلهای که کموبیش تا آن زمان حاکمیت داشت.
ـ مقدمات برای چرخش بزرگ پس از درگذشت عبدالله آماده شد. جانشینی سلمان خود نمودی از آن بود و عملاً قدرت در دست کسانی قرار گرفت که زمینه این دگرگونی را فراهم کرده بودند. این کسان جوانان و بعضاً غیر جوانان خاندان سعودی بودند و نیز نخبگان هماندیششان که قدرت اقتصادی و تاحدودی نهادهای سیاسی را در دست داشتند. اینان پس از آمدن سلمان کوشیدند حاکمیت را از عناصر قدیمی که عموماً محتاط بودند، تصفیه کنند.
ـ مشکل بزرگ، دولت و سیاستهای اوباما بود. عربستان مجبور است برای اجرای برنامههایش، چه در داخل و چه در خارج با آمریکا هماهنگ باشد. سیاست انقباضی اوباما بهویژه در مورد خاورمیانه و در دوره دوم ریاست جمهوری، سعودیها را نگران و نیز بلاتکلیف میگذاشت. مخصوصاً که اوباما مشکلات شیخنشینها را ناشی از ساختارهای سنتی و ناکارآمد و غیردموکراتیک آن میدانست و این عصبانیت بیشتر سعودیان را موجب میشد.
ـ ترامپ به هنگام مبارزات انتخاباتی از اعراب و خاصه از عربستان مکرر انتقاد کرد و علیرغم حمایتهای همهجانبه اعراب از کلینتون، او به پیروزی رسید. سه عامل مهم او را به سعودیان نزدیک ساخت:
الف) ترامپ تاجر است و به سیاست خارجی عمدتاً از این زاویه مینگرد. سعودیان این را دریافتند و حتی بیش از ظرفیت خود به او وعده دادند. هم در تجارت خصوصیاش و هم در قراردادهایشان با دولت آمریکا.
ب) سعودیان مدتها است که ایران را مهمترین دشمن خود و اعراب میدانند و معرفی میکنند. ترامپ به دلایل مختلف و نیز آنچه خود رفتار تحقیرکننده ایرانیان نسبت به آمریکاییها میدانست، نسبت به ما موضعی منفی داشت. او بارها به اسارت گرفتن ملوانان و نمایش فیلم گریه آنان را یادآور شد. این مسئله این دو را نزدیک میساخت.
ج) ترامپ متعلق به کلیسای «پرزبترین» است. اگرچه کشیش کلیسایی که خود را بدان منتسب میدانست گفته بود که او به شرکت در کلیسا چندان متعهّد نیست، علیرغم اینهمه او ازجمله مسیحیانی است که بهضرورت تجمع یهودیان در فلسطین بهعنوان مقدمه ظهور عیسی مسیح (ع) سخت معتقد است و لذا گرایشی عمیقاً دینی و عاطفی نسبت به اسرائیل دارد. این نکات از سخنان او و یادداشتهایش و حتی احساسات وی در سفر اخیرش به این کشور بهخوبی برمیآید. او در طی این سفر سخنانی گفت و اقداماتی کرد که از آمریکا هیچ رئیسجمهوری چنین نگفته و نکرده بود و این حاکی از گرایش عمیقاً دینی و عاطفی او به اسرائیل است.
ـ نزدیکی عربستان و امارات به اسرائیل پس از تحولاتی که ذکرشان گذشت وارد مرحله کاملاً جدیدی شد که آغازش به زمان اوباما بازمیگردد. آمدن ترامپ نقطه عطف بود؛ چراکه عوامل یادشده اولاً ترامپ را نسبت به آنان خوشبین میساخت و ثانیاً او دریافت برای کمک به اسرائیل اینان میتوانند بهترین وسیله باشند. این مجموعه در حال حاضر عمیقاً هماهنگ عمل میکنند. او مکرر در طول سفرش به اسرائیل، از سلمان بهعنوان فردی خردمند و صلحدوست نام میبرد که خواهان دوستی و صلح با اسرائیل است.
ـ تحولات بیسابقهای را که هماکنون شاهد هستیم تا حدود زیادی تحقق برنامههایی است که از قبل تدوین شده و پس از سفر منطقهای ترامپ بهسرعت در حال اجرا است. اگرچه ضرورتاً به این معنی نیست که آنچه اتفاق میافتد با مشارکت هر سه طرف طراحی شده است. مسئله اصلی هماهنگی و تأیید متقابل است. جالب این است که پس از تعیین پسر سلمان بهعنوان ولیعهد ترامپ تلفنی به وی تبریک گفت و مطبوعات اسرائیل از آن به گرمی استقبال کردند و آن را گشایشی جدید دانستند.
ـ موضوع اصلی در این میان صلح فلسطینیها و اسرائیل است که ترامپ و همکارانش هماکنون آن را در اولویت قرار دادهاند و اصولاً بخش مهمی از اهمیت سعودیان برای آنان به همین علت است. اگرچه دشمنی با ایران نیز عامل مهم و تعیینکنندهای است که ضمناً با موضوع صلح فلسطینی و اسرائیلی گرهخورده است. مهم این است که آنان احساس میکنند گروهی از قدرتبهدستان سعودی که سلمان آنها را نمایندگی میکند، بیش از دیگر گروهها میتواند در خدمت افکار و ایدههایشان باشند.
ـ تجربه صلح مذکور بارها تکرار شده و مهمترینش به نیمه اول دهه نود و ابتکار اسلو و مادرید بازمیگردد که علیرغم فراهم بودن تمامی مقدمات به شکست انجامید. صرفنظر از واقعیتهای دردناک جانب فلسطینی، غرور و زیادهخواهی دولت اسرائیل بهگونهای است که عملاً به هیچ نوع سازشی تن در نمیدهد و تنها بدان تظاهر میکند. این ضرورتی تبلیغاتی است و برای خریدن زمان جهت توسعه هر چه بیشتر شهرکهای جدید در مناطق اشغالی. این صلح غیر ممکن است و عربستان که حیثیت و بلکه موقعیت خود را بر سر آن گذاشته، با مشکلات فراوانی مواجه خواهد شد.
ـ احتمالاً سلمان جهت تحکیم موقعیت فرزندش یا از قدرت کنارهگیری کند و یا آن را به او واگذارد آنگونه که فهد به عبدالله واگذاشت. بههرحال با عربستان جدیدی مواجه هستیم. این عربستان ترکیب عجیب و نامنسجمی است. ویژگی مهم آن عجول و عصبی بودن، عدم درک موقعیت و ظرفیت واقعی، اعم از خارجی و داخلی، و تمایل به حل مسائل با استفاده از صرف قدرت، اعم از نظامی و سیاسی و رسانهای و مالی و دینی، است. با عقلانیتی بدویانه و قبیلهای خواهان اداره کشور درزمانی است که بهکلی در تعارض با این عقلانیت است.
ـ نمونه چنین جریانی تحریم قطر و جنگ یمن است. آنان پیوسته میگفتند شورای همکاری موفقترین و منسجمترین مجموعه در تمامی جهان عرب است، اما به ناگهان عضوی از خود را و علیرغم عدم موافقت دو عضو دیگر، تحریم کردند به این دلیل که آنها پشتیبان تروریسم هستند. اگرچه قطر چنین بود و هست، اما مهمترین حامیان فکری و دینی و مالی و تسلیحاتی این گروهها خود عربستان است و یا آنکه کوشیدند با «بدویّتی فانتومیزه» مسئله یمن به سود خود حل کنند که بهواقع در بنبست قرارگرفتهاند.
ـ در طی سالهای اخیر و تا قبل از تحریم عربستان در افکار عمومی اعراب سنی جایگاه مناسبی داشت. کیفیت تعامل او با قطر آن جایگاه را به ضد خود تبدیل کرد و اقدامات بعدی او این جریان را تشدید خواهد کرد. این بدین معنی است که اولاً ارزیابی درستی از موقعیت خود ندارند و ثانیاً درنمییابند که در حال حاضر جهت حلّ مشکلات در آخرین مرحله میباید از «قدرت سخت» بهره جست و نه در نخستین مرحله. گویی هیچ اعتقادی به مذاکره و روشهای دیپلماتیک حداقل در آنجا که به منطقه مربوط میشود، ندارند.
ـ مهم این است که با عربستان جدیدی مواجه هستیم. شناخت دقیق این عربستان، مستلزم شناخت نکات فراوانی است: از ساختارهای قبیلهای کل شیخنشینها (چراکه برخی قبایل به فراتر از مرزهایشان امتداد دارند ازجمله عربستان و قطر)، تعصب و غرور عربی، ناسیونالیسم عربی در معنای قدیم و جدید آن، چگونگی درک آنها از خود و جایگاهی که اعراب و مسلمانان و نیز غربیان و غیرمسلمانان برای آنها قائل هستند، چگونگی درکشان از ایران و نقاط ضعف و قوتش، چگونگی درکشان از اسرائیل و مسئله اعراب و اسرائیل و اهداف ملی و فراملیای که برای خود تعریف میکنند. بهواقع همه عناصر یادشده در شکل دادن به اندیشه و اهداف آنان مؤثر است.
ـ تعامل با چنین کشوری نهتنها برای ما که برای دیگران و حتی دوستان و متحدانش نیز دشوار است. نمونه بارز آن قطر است، و در آیندهای نهچندان دور، این مشکلات با مصر و امارات سرباز میکند. عامل اساسی اتحاد او با متحدان و دوستانش، دشمنی مشترک آنها با ایران است. به نفع ماست که حجم تحریکها کم شود که البته این به معنای انفعال در برابر آنها نیست که این خود موجب تشدید مواضع خصمانه آنان میگردد، بلکه به معنای مدیریت کنشها و واکنشهاست بهگونهای که کمتر بهانه به دست بدهد. بزرگترین خدمت به آنان، بهانه دادن به آنها در نزد افکار عمومی است.
ـ فراتر از اینهمه مجموعه جدید با مشکلات داخلی فراوانی مواجه خواهد شد. چندی پیش وزیر خارجه آمریکا تیلرسون در پاسخ یکی از سناتورها که در مورد همکاری با عربستان و علیرغم حمایتش از تروریستها سؤال کرده بود، گفت: با آنها قرار گذاشتهایم که از هر نوع اقدامات و آموزشهایی که موجب گسترش تعصب و کراهت و نفرت علیه دیگران میشود، بازایستند و آنان پذیرفتهاند. مضافاً اینکه محمد صریحاً گفت که ما خواهان ایجاد کشوری معتدل هستیم و اینهمه در تعارض با تعالیم وهابیت و شخصیتها و نهادهای وهابی این کشور است که بهواقع از مهمترین ارکان قدرت هستند. بهاحتمال فراوان با این بخش دچار چالش شوند. مضافاً که ثبات داخلی این کشور به دلایلی پیچیده، مرهون اتخاذ سیاستهای تند دینی است.
یکم تیرماه1396
محمد مسجد جامعی