ایمان، فوق شرایع
حسین پورفرج
ایمان معطوف به دین است، نه شرایع. ما چیزی به نام ایمانِ یهودی، ایمانِ مسیحی و ایمان اسلامی، یعنی: ایمان برخاسته از شریعت پیامبراسلام (ص) نداریم. ایمان برآیند چیزی فراتر از تشریحات مندرج در این شرایع بزرگِ تاریخساز است.
با این حال، اینک و در اینجا میخواهم به بعد دیگری از مقوله ایمان بپردازم. چنانکه از عنوان اثر برمیآید من ایمان را موهبتی فرامرزی و فراشرایعی به حساب میآورم و هرگز آن را به شریعت ویژهای نمیکاهم. از قرآن برمیآید که میان دین و شریعت اختلاف مبرهنی وجود دارد و این دو امر هرگز یکی نیستند: «شَرَعَ لَکمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیک وَمَا وَصَّینَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کبُرَ عَلَی الْمُشْرِکینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیهِ اللَّهُ یجْتَبِی إِلَیهِ مَنْ یشَاءُ وَیهْدِی إِلَیهِ مَنْ ینِیبُ؛[2] از دین آنچه را به نوح سفارش کرده بود، برای شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحی کردیم؛ و آنچه ابراهیم و موسی و عیسی را به آن توصیه نمودیم [این است] که دین را برپا دارید و در آن فرقه فرقه و گروه گروه نشوید. بر مشرکان دینی که آنان را به آن میخوانی گران است. خدا هر کس را بخواهد به سوی [این] دین جلب میکند، و هر کس را که به سوی او بازگردد هدایت میکند.» بله، در این نگاه دین عام است و شریعت خاص. شرایع بخشی از دینند و دین دربردارنده شرایع. دین همچون تنه تنومند درختی است که شرایع شاخ و برگ آن به حساب میآیند. در مثال دیگر، دین همانند مادر است و شرایع فرزندان. البته چون چنین است این شرایع همه سهمی از حقیقت دارند و همه به سرمنزل مقصود درمیرسند: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَی وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ[3]؛ در حقیقت کسانی که [به اسلام] ایمان آورده و کسانی که یهودی شدهاند و ترسایان و صابئان هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد.»
به تأیید، مولوی:
مدحها شد جملگی آمیخته
کوزهها در یک لگن در ریخته
زانک خود ممدوح جز یک بیش نیست
کیشها زین روی جز یک کیش نیست
دان که هر مدحی بنور حق رود
بر صور و اشخاص عاریت بود[4]
معهذا، چنانچه در مقالات دیگر آوردم این دینِ فربه همان اسلام، یعنی تسلیم شدن در پیشگاه خداوند یا ساحت قدسی است: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ…؛[5] در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام (آیین تسلیم) است…». سر منشاء همه شرایع به همین تسلیمشدگی در برابر معبود برمیگردد و از آن پایه میگیرد. اسلام یا آیین تسلیم همان دینِ عامی است که قرآن بر آن سخت تأکید میکند و آن را هرگز به شریعتی ویژه تقلیل نمیدهد.
نتیجتاً پس از این تحلیل کوتاه بحث دیگر من روی مینماید. ایمان ناظر بر شرایع نیست، ناظر بر دین است. ایمان با ظهور و بروز شرایع تغییر نمیکند و همچنان ایمان باقی میماند. چنانکه میدانید یهودیت اولین شریعت دینِ اسلام است؛ شریعت بعدی مسیحیت است، و شریعت آخر شریعت اسلام. با ظهور مسیحیت پس از یهودیت و اسلام پس از مسیحیت هیچ اتفاقی بر سر ایمان نمیافتد. ایمان از شرایع زاده نمیشود و بیآنها افول نمیکند. البته ایمان میتواند دچار بیماری شریعتزدگی شود و اینگونه منحرف گردد. «شریعتزدگی ایمان» به معنای شبهایمانهایی است که ممکن است در اثر ملکه شدن مقتضیات شرعی جای ایمانِ حقیقی را بگیرد و از مؤمنان رهزنی کند.
با اینحال، من برآنم که ایمان معطوف به دین است، نه شرایع. ما چیزی به نام ایمانِ یهودی، ایمانِ مسیحی و ایمان اسلامی، یعنی: ایمان برخاسته از شریعت پیامبراسلام (ص) نداریم. ایمان برآیند چیزی فراتر از تشریحات مندرج در این شرایع بزرگِ تاریخساز است. لُبِّ لباب همه این شرایع همواره یکسان بوده و از منبع یگانهای تغذیه نموده: «قُلْ یا أَهْلَ الْکتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کلِمَهٍ سَوَاءٍ بَینَنَا وَبَینَکمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِک بِهِ شَیئًا وَلَا یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛[6]بگو ای اهل کتاب بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند بگویید شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما].» معهذا، اینکه ما بیاییم و ایمانهای متنوعی بتراشیم چندان مبارک به نظر نمیرسد. چون دین یکی است، ایمان هم یکی است؛ و این اصل دیانت است. «تکثرگرایی ایمانی» چندان امر ممدوحی نخواهد بود و چندان با حقیقت همخوانی نخواهد داشت. در قرآن هرجا که بر ایمان آوردن اهل کتاب نسبت به پیامبراسلام (ص) تأکید میشود، مراد ایمانِ ساخته و پرداخته شده توسط همین شریعت واپسین، اسلام نیست؛ بلکه مراد مشروعیت قائل شدن برای او در همان ایمان واحدی است که تاکنون یهودیان و مسیحیان آن را یدک میکشیدهاند: «وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکتَابِ لَمَنْ یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیکمْ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیهِمْ خَاشِعِینَ لِلَّهِ لَا یشْتَرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَئِک لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ؛[7] و البته از میان اهل کتاب کسانی هستند که به خدا و بدانچه به سوی شما نازل شده و به آنچه به سوی خودشان فرود آمده ایمان دارند در حالی که در برابر خدا خاشعند و آیات خدا را به بهای ناچیزی نمیفروشند اینانند که نزد پروردگارشان پاداش خود را خواهند داشت آری خدا زودشمار است.»
بله، با این اوصاف پیامبران مؤسس ایمان تازهای نبودهاند. ایشان احیاگران همان ایمانی هستند که کمی تا بسیاری منحرف نشان میدهد. پیامبراسلام (ص) نگفت که ایمان مورد نظر من با ایمانِ پیامبران سلف متفاوت است، و یا اصلاً چیز دیگری است. او گفت: «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَینَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِی مُوسَی وَعِیسَی وَالنَّبِیونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛[8] بگو به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده و آنچه به موسی و عیسی و انبیای [دیگر] از جانب پروردگارشان داده شده گرویدیم و میان هیچ یک از آنان فرق نمیگذاریم و ما او را فرمانبرداریم.»
نتیجتاً، تغییر ایمان مثلاً از ایمان مسیحی به ایمان اسلامی کار اساساً بلاموضوعی است. ما ایمانها نداریم که به دنبال بهروزترین آن باشیم. همه پیامبران مبلِّغان همان ایمان یگانه بودهاند و همه از یک جام مینوشیدهاند. ایمان موسی و ایمان پیامبراسلام (ص) هر دو از یک جنس بوده و هر دو از یک چشمه سیراب گردیده:
تا قیامت هست از موسی نتاج
نور دیگر نیست دیگر شد سراج
این سفال و این پلیته دیگرست
لیک نورش نیست دیگر زان سرست
گر نظر در شیشه داری گم شوی
زانک از شیشهست اعداد دوی
ور نظر بر نور داری وا رهی
از دوی واعداد جسم منتهی
از نظرگاه است ای مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و جهود[9]
در پایان البته ذکر این نکته نیز جایز است. از این گفتار گمان نکنید که ما شدّت و ضعف ایمانی نداریم؛ چرا داریم. حقیقتاً ایمان کسی همچون پیامبر اسلام (ص) با ایمان شخصی همچون من هرگز همعیار نیست. او کجا و من کجا. بحث من این است که ایمان انواع و اقسام ندارد؛ بلکه واحد و ناظر بر دین است. دین نیز چندگانه نیست؛ ایمان ناظر بر شرایع هم نیست که درگیر تکثرات شود و لذا گیجکننده باشد.
به قلم حسین پورفرج
https://t.me/hosseinpourfaraj
بنام خدا
همانطور که یک کودک دبستانی توان فراگرفتن دروس دانشگاهی را ندارد ، انسانها در چند هزار سال قبل شرایط و زمینه فهمیدن و پذیرش دین کامل را نداشتند.تحقیقات دانشمندان تراز اول آن زمان اکنون در دبیرستان آموزش داده میشوند. درشرایط فعلی کسی با دانستن آنها دانشمند محسوب نمی شود.
ادیان توحیدی قبلی به شرط عدم تحریف به حق بوده ولی اکنون برای هدایت مردم و جامعه کافی نیستند. به این ترتیب ، خدا آخرین دین که کاملترین دین است با کاملترین کتاب که قرآن است را توسط آخرین پیامبر در دسترس مردم قرار داده است.ااین دین شامل اعتقادات مستدل،اخلاق حسنه واحکام هدفمند است که باهم مرتبط ومنسجم هستند.ازجمله اصول اعتقادی اسلام اصل امامت است که تضمین کننده کامل بودن آن تا پایان این جهان است.