همه دشمنان پاپ فرانسیس؛ راز دشمنی با پاپ؟
خضوع و فروتنی پاپ فرانسیس از وی چهرۀ محبوبی در سراسر جهان ساخته است. اما اصلاحاتی که او به آن دست زده باعث شده است که محافظهکارانِ کلیسا نسبت به وی خشم بگیرند و در جبهۀ مخالفت با او قرار گیرند.
لذا پاپ فرانسیس در عین محبوبیت، یکی از منفورترین مردان جهان امروز نیز هست.
اما در داخل کلیسا محافظهکارانی وجود دارند که میترسند این روحیه باعث ایجاد چنددستگی در کلیسا شود، لذا این دسته از افراد بهشدّت علیه مواضع پاپ جبهه گرفتهاند. در میان مخالفان پاپ آمیزهای از نفرت و ترس موج میزند. بزرگترین دشمن فرانسیس کاردینال ریموند برک یکی از چهرههای ارتجاعیِ واتیکان است. فرانسیس که نخستین پاپ غیراروپایی در دوران معاصر و اولین پاپ یسوعی است، به عنوان یک بیگانه در تشکیلات واتیکان انتخاب شد و از قبل پیشبینی میشد که دشمنانی برایش پیدا شود. اما هیچکس فکر نمیکرد تعداد دشمنانش اینقدر زیاد شود!
از پشتپا زدن به زرقوبرق و کبکبۀ واتیکان گرفته، تا حمایت از مهاجران، حملات مکرّر به سرمایهداری جهانی و بیش از همه اقداماتی که در راستای بازنگری بر آموزههای کلیسا دربارۀ روابط جنسی انجام داده، پاپ با تمام این کارها زمینۀ رسوایی مرتجعان و محافظهکاران را فراهم کرده است. لذا یکچهارم اعضای «مجمع کاردینالها» پاپ را یک بدعتگذار میخوانند.
اوج مخالفتها با پاپ، به دیدگاههای وی درباره طلاق مربوط میشود. پاپ فرانسیس کشیشان کاتولیک را تشویق میکند تا زوجین مطلّقه و ازدواج مجدّدکرده یا خانوادههایی را که والدین آنها بدون ازدواج صاحب فرزند شدهاند در مراسم عشای ربّانی شرکت دهند. اما دشمنان پاپ سعی دارند وی را وادار به دست کشیدن از این قبیل اقدامات سازند.
سال گذشته یکی از کاردینالها با حمایت تعدادی از همکاران بازنشستۀ خود موضوع اعلان رسمی ارتداد پاپ را مطرح کرد. ارتداد گناهی است که مجازات آن تکفیر و اخراج از کلیساست. ماه گذشته نیز 62 تن از کاتولیکهای ناراضی از جمله یک اسقف بازنشسته و رئیس سابق بانک واتیکان نامۀ سرگشادهای منتشر کردند و ضمن آن فرانسیس را به هفت فقره تعالیم بدعتآمیز متّهم ساختند.
اتّهام ارتداد و بدعت زدن به پاپِ وقت «گزینۀ هستهای» در دعواهای کاتولیکها است. براساس معتقدات کلیسا، پاپ در زمینۀ مسائل اصلی دین مرتکب اشتباه نمیشود؛ لذا اگر اشتباه کند، نمیتواند پاپ باشد. از طرف دیگر اگر حق با این پاپ باشد، پس تمام گذشتگان او در اشتباه بودهاند.
این مسئله از آنجا که کاملاً جنبۀ نظری دارد، بسیار خطرناک است. اصولی که کلیسا بر آن پافشاری میکند، صرفاً جنبۀ نظری دارد، حال آن که در عمل، در اکثر نقاط جهان زوجین مطلّقه و ازدواجمجدّدکرده در مراسم عشای ربّانی شرکت داده میشوند. پاپ فرانسیس قصد ندارد انقلابی به راه اندازد. بلکه میخواهد کاری کند تا رویهای که در جریان است، به لحاظ تشریفاتی نیز به رسمیت شناخته شود. شاید بتوان گفت این کار حتّی برای بقای کلیسا نیز ضروری است. اگر قوانین کلیسای کاتولیک موبهمو اجرا شود، هیچیک از کسانی که ازدواجشان با شکست مواجه شده دیگر نمیتوانستند وارد رابطۀ دیگری شوند و در این صورت نسل آیندۀ کاتولیکها از بین میرفت.
از نظر مخالفان پاپ، اصلاحات محتاطانۀ فرانسیس این باور را که آموزههای کلیسا حقایقی ابدی هستند در معرض خطر قرار میدهد. از دیدگاه محافظهکاران، اگر آموزههای کلیسای کاتولیک حقایقی ابدی نباشند، دیگر ارزشی نخواهند داشت.
کلیسای کاتولیک بخش اعظم قرن گذشته را صرف مبارزه با انقلاب جنسی کرده است، درست همانطور که با انقلابهای دموکراتیک قرن نوزدهم در ستیز بود. این کلیسا تمام انواع لقاح مصنوعی و هرگونه روابط جنسی به غیر از یک ازدواجِ مادامالعمر را ممنوع ساخته است (زوجین مطلقه و ازدواجمجددکرده حقّ شرکت در مراسم عشای ربانی را ندارند). اما همانطور که فرانسیس تشخیص داده، مردم در عمل طور دیگری رفتار میکنند.
کلیسای کاتولیک با بیش از یک میلیارد پیرو بزرگترین تشکیلات جهان است و بسیاری از پیروان آن مطلّقه یا والدینِ ازدواجنکرده هستند. فرانسیس میداند که باید نظریه و عمل را با هم تطابق دهد، وگرنه کلیسا پیروان خود را از کف خواهد داد.
منازعۀ اصلی بین کاتولیکهایی است که معتقدند کلیسا باید برای جهان دستورکار صادر کند و کاتولیکهایی که فکر میکنند این جهان است که باید برای کلیسا تعیین تکلیف کند.
فرانسیس نمونۀ بارزی از کاتولیکهای برونگرا است، بهویژه در مقایسه با چند پاپ قبلی. مخالفان محافظهکار او نیز درونگرا هستند. برونگراها معتقدند کلیسا نتوانسته است به اندازۀ کافی و با سرعت لازم خود را با مقتضیات زمان همگام سازد و لذا این موضوع موجب دور شدن مردم از کلیسا شده است. در سال 1965، 55% کاتولیکها بهطورمرتّب در مراسم عشای ربانی شرکت میکردند، اما در سال 2000 این رقم به 22% تنزّل پیدا کرد.
ممنوعیت ازدواج مجدّد پس از طلاق (مگر در صورتی که زوجین تعهّد کنند که هیچگاه رابطۀ زناشویی نداشته باشند)، ممنوعیت لقاح مصنوعی و ممنوعیت سقطجنین همه و همه عقاید پوچ و نامعقولی هستند که کلیسای کاتولیک بر آنها اصرار دارد؛ حال آن که کلیسا بهخوبی میداند که کاتولیکها در عمل خلاف این عقاید رفتار میکنند. فرانسیس تلاش دارد دیدگاه کلیسا را در رابطه با این موارد غیرمعقول تغییر دهد. در جهان غرب کلیسای کاتولیک آخرین نهادی است که همچنان با طلاق سر مخالفت دارد. افراد مطلّقه باید بتوانند بدون این که مورد طرد و بیمهری کلیسا قرار گیرند، دوباره زندگی تازهای را از سربگیرند.