گزارش اکونومیست از تغییر جایگاه عرفی ازدواج در جهان
گویا سنت ازدواج در سراسر دنیا بحرانیترین روزهای دوران خود را تجربه میکند. فقط رواج روابط جنسی و ازدواج سفید و ازدواج همجنسگرایان نیست که این دوران بحرانی را برای سنت ازدواج به وجود آورده، بلکه انگار امروز کاهش آمار ازدواج و اختصاص نداشتن فرزندآوری به زنان ازدواج کرده، نشان میدهد از غرب لندن تا شرقیترین مناطق چین، تحولاتی در نگرش به ازدواج رخ داده که ممکن است گفته شود نگرش عرفی به مسئله ازدواج در سطح جهانی در حال دگرگونی و تغییر است.
گزارش اکونومیست از این تحول و دگرگونی در نگرش به جایگاه عرفی ازدواج را در ادامه بخوانید:
به نظر میرسد غرب مصمّم شده عملکرد متفاوتی از تمام جهان بهویژه آسیا در پیش بگیرد. در آسیا هنوز نگرشهای سنّتی حاکم است. در ژاپن تنها 2% از نوزادان در دامان مادران ازدواجنکرده چشم به جهان میگشایند، در هندوستان و بخش اعظم آفریقای شمالی و خاورمیانه احتمالاً این نسبت از این هم پایینتر است. در بسیاری از کشورهای فقیر و با درآمد متوسّط، قانون زوجین ازدواجنکرده را به رسمیت نمیشناسد و فرزندان آنها را عملاً ناموجود قلمداد میکند.
در این گزارشِ ویژه ذکر شده که بسیاری از چیزهایی که مردم فکر میکنند دربارۀ ازدواج میدانند غلط است. در غرب سنّتِ ازدواج انعطافپذیرتر از چیزی است که به نظر میرسد، هرچند از اواسط قرن بیستم وضعیت تغییر کرده است. در آسیا نیز ازدواج سیّالتر و بیثباتتر از چیزی است که به نظر میرسد. در مسئلۀ ازدواج تفاوت میان شرق و غرب صرفاً تفاوت در زمان ازدواج و شدِت و ضعف آن است. ازدواج دارد تقریباً در همهجا تغییر میکند، اما کشورهای مختلف در مراحل مختلفِ این سیر قرار گرفتهاند.
از غربِ لندن گرفته تا روستاهای چین و زاغهنشینهای هند، سه تحوّل بزرگ در جریان است:
نخست آن که تصمیم برای ازدواج دارد از دست والدین و بستگان خارج و توسّط خودِ جوانان اتّخاذ میشود. واضحترین نشانۀ این موضوع افزایش متوسّط سنّ ازدواج است.
دگرگونی دوم افزایش تأکید بر وجود عشق میان زوجین است. در قسمت اعظم تاریخ غرب، وجود عشق یا آشنایی میان زوجین نه فقط برای برخورداری از یک ازدواج موفّق ضروری تلقّی نمیشد، بلکه با آن در تناقض بود. ویلیام گاج، یکی از نویسندگان بانفوذِ قرن هفدهمی در انگلستان زنانی را که شوهران خود را عزیزم و جانم خطاب میکردند نکوهش میکرد. چنین دیدگاهی در آن زمان کاملاً مرسوم بود. اما امروز شرط عشق بر امر ازدواج مستولی شده است. حال که عشق شالودۀ ازدواج قلمداد میشود، دیگر ازدواجهای بدون عشق منتفی است. و از آنجا که ازدواج دیگر جنبۀ اجباری ندارد، بعضیها معتقدند که مراسم عروسی باید بهنحوفوقالعادهای برگزار شود. درواقع عروسی به جشن تکریمِ عشق و وفاداری تبدیل شده است. البته عروس و دامادهای آسیایی معمولاً مخالف این عقیده هستند و معتقدند ازدواج باید علاوه بر عروس و داماد، خانوادههای آنها را نیز به هم پیوند دهد.
سومین تغییر بزرگِ جهانی مقبولیت فزایندۀ طلاق است. امروز در بسیاری از کشورها زنان دارند به لحاظ اقتصادی هرچه خودکفاتر میشوند. این روزها نرخ طلاق در چین و کرۀ جنوبی از اروپا نیز بالاتر زده است.
دولتها و کلیساها غالباً تلاش کردهاند تا در برابر این تغییرات مقاومت به خرج دهند، اما معمولاً مورد اهانت قرار گرفتهاند. برنامههایی که حکومت فدرال آمریکا با هدف ترویج ازدواج تدارک دیده، تقریباً از هیچ تأثیری برخوردار نبوده است. از طرف دیگر، اگر تلاش کنیم طلاق را هرچه دشوارتر سازیم، فقط تعداد ازدواجها کمتر خواهد شد.
تقریباً در همهجا ازدواج دارد جنبۀ ضروری و الزامآور خود را از دست میدهد. با این حال هنوز هم جذابیت خود را از دست نداده است. براساس یک نظرسنجی اخیر، 93% از بریتانیاییها آرزوی ازدواج را در سر دارند. حتّی در کشورهایی که طلاق در جامعه پذیرفته شده، مردم همچنان بر این باورند که ازدواج یک پیوند ویژه است که نباید با بیتوجّهی صورت گیرد یا بهآسانی فسخ گردد.
مطالعات مکرّرِ صورتگرفته حاکی از آن است که افراد متأهّل سالمتر، ثروتمندتر و شادتر از مجرّدها هستند.
در کشورهای ثروتمند با ازدواج کردن منافع و امتیازاتِ هرچه بیشتری شامل حال افراد میشود. زنان و مردان ثروتمند و دارای تحصیلات عالیه معمولاً دیرتر از دیگران و پس از بررسیهای دقیق تن به ازدواج میدهند. البته این ازدواجها از سطح موفقیت بالایی برخوردار هستند و نرخ طلاق در میان این قبیل افراد بسیار پایین است. میزان استحکام پیوند زوجین ازدواجکرده در غرب به اندازۀ پیوند زوجین متعهّد و وظیفهشناسی است که در کشورهای فقیرتر به سر میبرند.
اما به طور کلّی برای بسیاری از افراد ازدواج دارد به امری دور از دسترس تبدیل میشود. احتمال ازدواج در میان طبقات کارگر پایینتر از طبقات متوسّط است و معمولاً این ازدواجها بیشتر در معرض ازهمپاشیدن است.