وقتی خدا درمانگر میشود
تانیا لوهرمان
وقتی به سخنان افراد متدیّن و مذهبی گوش میدهیم، میبینیم که بسیاری از این افراد به طرق مختلفی با خداوند ارتباط برقرار میکنند و از قِبل این ارتباط در وجود و زندگی خود تغییراتی ایجاد میکنند.
عدّهای دیگر میگویند خداوند از طریق کتب آسمانی با انسان سخن میگوید؛ از طریق آیاتی که انسان را تکان میدهند و بر روی او تأثیر خاصّی میگذارند.
اما مهمترین روشی که خدا از آن طریق با انسان گفتگو میکند، از درون ذهن و اندیشۀ انسان است. اگر کسی بخواهد این حقیقت را تجربه کند، باید طور دیگری به ذهن و اندیشۀ خود بنگرد. باید بداند که ذهن او همانند یک فضای نفوذپذیر است که یک شخص دیگر نیز میتواند به آن راه پیدا کند و در آنجا با او به تکلّم بپردازد. لذا او باید به این تشخیص برسد که از میان افکاری که به ذهنش متبادر میشود، کدامیک از جانب خداوند و کدامیک برخاسته از نهاد خودش است. افکاری که از جانب خداوند است، افکاری هستند که فرد از پیش دربارۀ آنها فکر نکرده بود؛ این قبیل افکار به انسان آرامش میبخشد و با منشِ الهی همخوانی دارد. خداوند هیچوقت به انسان الهام نمیکند که به خودش آسیب برساند یا کارهای غیرعقلانی انجام دهد. اگر افکاری اینچنینی به ذهن انسان خطور کند، قدرمسلّم این افکار از جانب خدا نیستند. اگر انسان ارتباط خود با خدا را ادامه دهد، بهمرور الهامات الهی را از خطورات دیگر تمیز خواهد داد.
در این صورت است که خداوند میتواند به یک درمانگر و روانکار خیراندیش و مهربان تبدیل شود. گاهیاوقات این ارتباط برای انسان بسیار روشن است. یک نفر تعریف میکرد: درست مثل حرف زدن با یک درمانگر است، خصوصاً وقتی مسائلی را با خدا در میان میگذاری که در اعماق دل و جانت نهفته است؛ گاهی نیز از ترسها، نگرانیها و دردهایت با خدا صحبت میکنی. این در حالی است که حتّی وقتی سر خدا فریاد میزنی، باز هم صبورانه به حرفهایت گوش میدهد و درکت میکند.
آیا این کار فایدهای خواهد داشت؟ به نظرم برای بعضی از افراد مفید خواهد بود. به تعدادی از مسیحیان پرسشنامههای استاندارد روانشناسی دادم. نتایج نشان داد افرادی که عشق و محبّت خداوند را نسبت به خود احساس میکردند، کسانی بودند که کمتر از دیگران حسّ تنهایی و استرس داشتند. خانم مری واتکینزِ روانشناس گفتگوهایی را که انسانها در ذهن خود با خداوند انجام میدهند، «گفتگوهای تصوّری» میخواند و میگوید چنین گفتگوهایی جنبۀ مثبت و درمانگرانه دارد، چراکه در این گفتگوها مخاطبِ انسان تا حدّی ساختۀ ذهنِ خود اوست و یک درمانگرِ تصوّری (خدایی که فارغ از مادّه است، لزوماً باید تصوّر شود) میتواند مثل یک انسان وظیفۀ درمانگری خود را به انجام برساند. وقتی خدا درمانگر میشود، روشن است که درمانگریِ او با رواندرمانگران معمولی متفاوت است، زیرا قدرت او فوق قدرت درمانگران بشری است و در حالی که درمانگرِ بشری فرد را راهنمایی میکند و بعد از گرفتنِ پول از او جدا میشود، خداوند تا ابد با انسان میماند و دانستن تمام اینها به انسان کمک میکند و مزیتهایی برای او دارد.
دردی نیست که درمانش وجود نداشته باشد.اماباید برای پیداکردن درمان بایدانسان با
امید به خدا وجستجودرطبیعت آنراپیداکند وسپس بااجرای آن دردرا درمان کند.
ازفرمایشات حضرت محمد(ص)
تا این حد تنزل دادن خداوند متعال، به چه بهایی؟
آیا چون یک درمانگر است و هدفش صرفا درمان و روانکاوی است، اجازه دارد تا این حد خدا را تنزل دهد؟
انسان اگر نمی تواند خودش را بالا بکشد، بهتر است اینقدر خدای واقعی خارج از ذهن را تنزل ندهد،