تشیع علوی و تشیع صفوی؛ دو تیپ دین داری/ شریعتی و تشیع
نشست «تشیع علوی و تشیع صفوی» چندی پیش در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
صفویه ریشه در نهضت شعوبیه دارد
سید جواد میری در این نشست با پرداختن به دیدگاه شریعتی درباره تشیع علوی و صفوی گفت: شریعتی در کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی» فقط از منظر جامعه شناسی به این موضوع می پردازد و در قالب مبحث تبدیل حرکت به سازمان آن را مورد بحث قرار می دهد. او می گوید دوران صفویه دوران تبدیل شیعه حرکت به شیعه نظام است. به نظر می رسد شریعتی تحلیلی وبری از این ماجرا ارائه می دهد. بر خلاف دیدگاه او نسبت به هویت که متأثر از مارکس است، شریعتی از تعبیر مونتاژ مذهب – ملیت سخن به میان می آورد که صفویان بر آن تکیه کردند و ایران را از همه جهت از کشورهای رقیب زمان خود کاملاً جدا می کرد. صفویه ریشه در نهضت شعوبیه دارد که تلاش می کرد فرهنگ و هویت ایرانی را از هویت اسلامی جدا کند. با این روش ایرانیان هم از سایر ملت ها متمایز شدند و از هویت دینی بهره مند شدند. کاری که نهضت شعوبیه نتوانست به آن دست یابد.
سید جواد میری در بخش دیگری از سخنان خود افزود: شریعتی درباره شیوه های گوناگون اتصال اسطوره ای را با اشاره به برخی اسطوره های ایرانی را بر می شمارد. هم در واقعیت و هم در اسطوره ها می بینیم که سلسله ها و خاندانی که به وراثت و نژاد اهمیت می دهند برای جلوگیری از انقراض شجره خود با نژادهای دیگر پیوند برقرار می کنند. این نوع تشیع را شریعتی تشیع صفوی می نامد و آن را مقابل تشیع علوی قرار می دهد. در این نوع تشیع عترت و ولایت و در نوع دیگر سلطنت شعوبیه محور و ملاک است. شریعتی همچنین در کتاب خود به بحث انحطاط جامعه ایرانی می پردازد و رمز آن را در مقایسه این دو نوع تشیع می داند.
تشیع علوی و تشیع صفوی؛ دو تیپ دین داری
سید محمد میرسندسی در این نشست گفت: تفاوت است میان جامعه شناسی برای جامعه شناسی و جامعه شناسی برای یک اعتقاد و نظر که شریعتی رویکرد دوم را دارد. شریعتی دو رویکرد را دنبال می کند. در مرحله اول با نگاه کلامی به صورت تلویحی دارد به مارکس پاسخ می دهد. در رقابت با ایدئولوژی مارکسیسم که آن زمان رایج بود. مثلاً در جایی می گوید درست است که دین افیون توده هاست و مصداق آن را تشیع صفوی می داند، اما می گوید این دین، دین صحیح نیست بلکه دین تحریف شده است که خاصیت تخدیرکنندگی دارد. در مرحله بعد شریعتی با رویکرد جامعه شناختی که رویکرد مطالعه امر واقع را دارد دچار تقلیل گرایی می شود. تشیع علوی و تشیع صفوی دو تیپ دین داری هستند اما همه تیپ ها نیستند بلکه تقسیمات دیگری نیز وجود دارد.
سید محمد میرسندسی در بخش دیگری از سخنان خود افزود: شریعتی به اسلام معرفتی توجهی نمی کند و فقط دو نوع اسلام انقلابی و اسلام منفعل را اشاره می کند. از میانه صفویه تسلط اخباریون را می بینیم. در تشیع صفوی مخالفت با اسلام معرفتی را می بینیم اما شریعتی اشاره صریح به این مسأله نمی کند. این نوع اسلام است که ما را در دنیای جدید می تواند راهنمایی کند و نجات دهد. همچنین در رابطه دین و قدرت باید توجه کنیم که شریعتی بیشتر به این نکته توجه می کند که دین چگونه ظلم و جور را بر می چیند و به این نکته توجه نمی کند که بعد از آن اسلام قرار است چه بکند. مثال هایی از حکومت علوی می آورد اما به این پرسش پاسخ نمی دهد که دین بعد از به قدرت رسیدن چگونه باید مدیریت کند. شاید چون شریعتی در شرایط بعد از انقلاب که ما هستیم حضور نداشته و تجربه ۴۰ ساله امروز ما را نداشته است.
شریعتی در تیپ شناسی تشیع صفوی و علوی متأثر از وبر است
داود مهدوی زادگان در این نشست گفت: ما در عالمی متکثر زندگی می کنیم. به این معنا که خیلی از مفاهیم را تصور می کنیم شبیه به هم اند اما وقتی روی مصادیق بیشتر تأمل می کنیم احساس می کنیم تفاوت وجود دارد. این می شود که بشر مفاهیم را متنوع می کند. مثلاً همه ما می گوییم شیعه هستیم اما وقتی وارد جزئیات می شویم می بینیم که در دیدگاه هایمان تفاوت وجود دارد. این است که به سمت سنخ شناسی و تیپ شناسی می رویم و تشیع را بر انواع خود تقسیم می کنیم. شریعتی از زاویه جامعه شناسی سیاسی متأثر از وبر این تیپ شناسی را برای تشیع انجام می دهد نه متأثر از مارکسیسم. آن جایی که وبر به بحث تیپ شناسی سیادت و سیادت کاریزماتیک می پردازند.
هیچ انقلابی نمی تواند فاقد فلسفه سیاسی باشد
داود مهدوی زادگان در بخش دیگری از سخنان خود افزود: شریعتی تشیع علوی را تشیع انقلابی می داند. در زمان صفویه این حرکت انقلابی تبدیل به نظام می شود. در نتیجه روحیه انقلابی از بین می رود. باید توجه کنیم که تشکیل حکومت صفوی ربطی به اسلام ندارد. بلکه بعد از تشکیل صفویه است که حکومت، تشیع را انتخاب می کند و به آن نزدیک می شود. تبدیل حرکت انقلابی به نظام درباره انقلاب اسلامی مصداق دارد نه حکومت صفویان. شریعتی بر چه اساسی می گوید حرکت انقلابی اگر به نظام تبدیل شود غیر انقلابی می شود؟ شریعتی می گوید حرکت انقلابی نمی توانند پیش فرض فلسفه سیاسی داشته باشد. پس اگر حرکت انقلابی تبدیل به نظام شود مجبور می شود از ماهیت خود فاصله بگیرد. به عقیده بنده هیچ انقلابی نمی تواند فاقد فلسفه سیاسی باشد وگرنه شورش است نه انقلاب. ظاهراً برای شریعتی مسأله امامت و امت خوب جا نیفتاده بوده است که آن را خوب و مکفی توضیح نمی دهد. در حالی که این موضوع دقیقاً بزنگاه بحث است و باید آن را تبیین می کرد.
در ادامه حجت الاسلام الله قادر فاضلی در این نشست گفت: جامعه شناسان بر اساس وقایعی که در جامعه اتفاق می افتد مسایل را تحلیل می کنند نه بر اساس فلسفه سیاسی ای که اول تبیین می شود و انتظار داریم که در عمل محقق شود. شریعتی جایی می گوید در طول تاریخ دو نوع اسلام اموی و اسلام علوی داشته ایم. شریعتی اشکالی به علمای زمان خود می گیرد که چرا در شرایط کنونی در کتاب های حوزوی راجع به فقه برده داری می خوانید؟ به نظر می رسد چون شور انقلابی در شریعتی غالب بود گاهی بعضی مسایل را درست مطرح نمی کرد.
قادر فاضلی در بخش دیگری از سخنان خود افزود: وقتی از کمالات ائمه می گوییم هر چقدر هم مبالغه کنیم کسی ناراحت نمی شود و به کسی بر نمی خورد. اما کافی است بگوییم علی(ع) در جایی از نهج البلاغه آمار اموال خود را می گوید. بلافاصله همه متوقع می شوند که مسئولین جمهوری اسلامی نیز از اموال خود آمار ارائه کنند. تشیع اموی و عثمانی و صفوی این است که بیت المال را برای خود و اقوام خود خرج کنیم. باید توجه کنیم مردم هستند که علما را بد بار می آورند. متأسفانه سال هاست که خیلی از علمای ما منزوی هستند. مثلاً علامه طباطبایی در فقر زندگی می کرد. این نتیجه تشیع صفوی است که عوام پرور است. تشیع صفوی این است که انتظار داشته باشیم با شعر و اشک ریختن، تمام گناهان مان حتی آن هایی که مربوط به حق الله می شود بدون هیچ زحمتی بخشیده شود.
قاسم پورحسن در این نشست درباره ۳ فهم متفاوت از تشیع گفت: علامه طباطبایی، دکتر شریعتی و هانری کربن درباره این بحث کتاب نوشته اند. شریعتی ابوذر را به ابن سینا ترجیح می دهد. چون می گوید شیعه باید بتواند جنبش اجتماعی و طبقاتی راه بیندازد. شریعتی صرف رجوع به عقل بدون مبارزه و نگاه حداکثری را بر نمی تابد. علامه طباطبایی در اثر ” شیعه در اسلام ” بنیان اسلام را عقل می داند که این عقل تابعی از قرآن است. امروز دیدگاه کربن بیشتر بین ما رایج است. در نگاه کربن حقیقت واحدی وجود داد که این حقیقت واحد، صور گوناگونی را می تواند تشکیل دهد. کربن از طرفی فروکاستی به تصوف صورت می دهد که تعجب می کنم فهم غالب امروز ما چرا باید متأثر از نگاه کربن باشد. شریعتی می گوید تصوف یعنی حلاج و حلاج یعنی دارالمجانین. کربن و شریعتی بی طرفانه به تشیع نمی پردازند. کربن می گوید تشیع در تاریخ ایران ریشه دارد.
قاسم پورحسن در بخش دیگری از سخنان خود افزود: ما به شدت در حال غلتیدن به دیدگاه های ایدئولوژیک و افراطی از تشیع هستیم. طرح شریعتی و کربن ما را به رادیکالیسم در شیعه می کشاند و نتیجه آن جنگ مذهبی می شود. اگر چه در دیدگاه کربن انفعال و در دیدگاه شریعتی ستیز وجود دارد. وقتی سر ستیز با تشیع صفوی داشته باشیم چطور با اهل سنت نداشته باشیم؟ مبنای عقلی است که موجب مراوده می شود و این مبنا را علامه طباطبایی در دیدارهایش با هانری کربن دارد. دیسیپلین علم در دیدگاه های شریعتی کاملاً بر هم می ریزد. اما در علامه طباطبایی، مطهری و … خیر. باید از شریعتی پرسید چگونه با بر هم زدن بنیادهای عقلی اسلام، تمدن اسلامی شکل دهیم؟ از طرفی تقلیل اسلام تنها به دو سنخ گمراه کننده خواهد بود.
چگونه می توانیم تشیع علوی را احیا کنیم؟
محمد علی مرادی در این نشست گفت: در دیدگاه های شریعتی ظرفیت تاریخ جبرانی وجود دارد. خیلی از متفکران ما به شیوه هویتی بحث می کنند. اما منظر بحث امروز من هویتی نیست. دوگانه حرکت و نهاد ریشه در دوگانه های آپولونی و دیونیزوسی در تفکر یونانی دارد. دغدغه های فرانکفورتی ها نیز زیست در دوگانه های این گونه بوده است. فرانکفورتی ها به این دلیل این دیدگاه را دارند چون دو جنبش انقلاب اکتبر و فاشیسم هیتلر را دیده اند. کانت می گوید خرد در بنیادِ خود ما را به خطا می اندازد چون ما به وسیله خرد به دنبال وحدت هستیم. پس کثرت ها کجاست؟ دیدگاه فرانکفورتی ها در این حرف کانت ریشه دارد.
محمد علی مرادی در بخش دیگری از سخنان خود افزود: در زمان پهلوی کسانی به دنبال احیای دوران صفوی بودند. جشن های فرهنگ و مردم ریشه در این تفکر داشت. شریعتی در بحث اتحاد صفویه با عثمانی به دنبال یک انترناسیونالیسم اسلامی بود. امروز ترکیه نیز بر اساس این تفکر به دنبال احیای امپراطوری عثمانی است. شریعتی متوجه نبوده است که در کدام زمین دارد بازی می کند. باید ببینیم چگونه می توانیم تشیع علوی را احیا کنیم.
شریعتی، بازیگوش تاریخ ماست
مصطفی مهرآیین در این نشست گفت: شریعتی را باید به گونه ای دید که خود او تاریخ اسلام را دیده است. متفکر معاصر کسی است که در نور تاریکی می بیند و در تاریکی، نور. در اوج ظلمت جامعه می تواند روزنه های نور را ببیند. شریعتی معاصر بود اما معاصر به معنای نابهنگام بودگی. شریعتی در سنت تاریخی ما هم مرده و هم باز مانده است. اما امیدوار است که در این ویرانه چیزی پیدا کند. نورها را پیدا کند. تفاوت شریعتی با هدایت در این امید اوست. این است که در کتاب ” ما و اقبال ” می بینیم که شریعتی یک بعدی و تک جنبه ای به مسایل نگاه نمی کند.
مصطفی مهرآیین در بخش دیگری از سخنان خود افزود: شریعتی بازیگوش تاریخ ماست نه متفکر ما و این به معنی بی سوادی نیست بلکه به معنی آگاهی اوست. شریعتی بر روی لحظه های گسست و در آستانه تغییر ها ایستاده است. به دنبال ترک های تاریخی است که ممکن است کنشِ امید در آن ها روی دهد. شریعتی آگاه به دو ویرانه به نام دنیای غرب و شرق است. شریعتی متفکر استبدادی و ایدئولوژیک نیست. شریعتی معصومین و چهره های دینی را امید می داند. به این دلیل از ابن سینا متنفر است چون در اندیشه او امید نمی بیند. از شریعتی پدر و آینه تفکر خود نسازیم که نتوانیم او را نقد کنیم. اگر شریعتی جایی از روش خود عدول کرده باید او را نقد کنیم. ابوذر نجات دهنده ما نیست بلکه تنها نجات دهنده شریعتی است. شریعتی برای تزریق نیرو به خودش دست به دامان ابوذر و .. می شود.