امام زمانِ منهای روحانیت و مرجعیت
عبدالرحیم اباذری
اهمیت منحصر بفرد جایگاه مرجعیت و روحانیت که همیشه در خط مقدم دفاع از حریم تشیع قرار داشت وخاکریز اول به شمار میآمد، سبب شد این تشکیلات همواره در طول تاریخ مورد هجوم واقع گردد. دوران غیبت صغرا افرادی پیدا شدند در برابر نواب اربعه به دروغ ادعای نیابت کردند، در غیبت کبرا مخالفتهایی را با علما وفقهای بزرگ انجام دادند که اسامی همه آنها در کتب تاریخی ثبت است.
حکیمه با شگفتی به سوی نرگس رفت، او را در آغوش گرفت و بوسید، اما باز اثری از حمل در او ندید. امام عسکری (علیه السلام) تبسمی کرد و فرمود: هنگام سپیده صبح حقیقت برتو آشکار میشود، ماجرای نرگس مانند ماجرای مادر موسی است که آثار حمل او آشکار نبود و کسی تا هنگام تولد از آن اطلاعی نداشت، چون فرعون در پی حضرت موسی بود و شکم مادران حامله را میدرید. فرزندم مهدی (عج) سرنوشتی همانند موسی دارد.[1]
سحرگاهان وقت موعود فرا رسید. درحالی که نرگس خاتون دست دردست عمه حکیمه داشت، ناگهان درد زایمان گرفت و نالهای سر داد و شهادتین گفت. در این هنگام نوری میان حکیمه و نرگس خاتون حائل شد و عمه چند لحظهای چیزی نفهمید، بعد به خود آمد و نور خیره کنندهای را در پیشانی بانویش مشاهده کرد. سپس در کنارش نوزادی را در حال سجده دید که شهادتین میگفت و به امامت سایر ائمه تا امام حسن عسکری (علیهم السلام) اقرار میکرد.[2]
به دستور امام یازدهم، حکیمه جلو رفت و نوزاد را در آغوش گرفت، به سینه چسبانید واو را بویید، بعد نوزاد را در پارچهای پیچید و تقدیم امام کرد. امام فرزند نورس خویش را روی دست چپ نگه داشت و در حالی که با دست راست او را مراقبت و نوازشش میکرد، اذان به گوشش خواند، نامش را «محمد»، کنیهاش را «ابوالقاسم» ولقبش را «مهدی» گذاشت.
پس از این واقعه تاریخی، نرگس خاتون چندان نزیست و بنابر قولی پیش از شهادت امام عسکری (علیه السلام) چشم از جهان فرو بست. امام یازدهم نیز در سال 260 قمری به شهادت رسید. از این تاریخ بود که غیبت صغرا آغاز شد. در این ایام چهار نفر از فقهای عصر بنامهای: ابوعمرو عثمان بن سعید عمری (5 سال)، پسرش محمدبن عثمان (40 سال)، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی (21 سال) وعلی به محمد سمری (3 سال)، مجموعاً 69 سال به نیابت از حضرت مهدی (عج) رهبری شیعیان را بر عهده گرفتند. در سال 329 ق، چون نایب چهارم در آستانه رحلت قرار گرفت، توقیعی از ساحت مقدس امام دوازدهم خطاب به او به این ترتیب صادر شد:
«بسم الله الرحمن الرحیم، ای علی بن محمد سمری! خداوند اجر وثواب برادران دینی تورا در مصیبتت بزرگ گرداند. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. پس کارهای خود راجمع کن وکسی را جانشین معرفی نکن، زیرا غیبت کبرا آغاز شده است. ظهور تحقق پیدا نمیکند، مگر با اذن خدای تبارک وتعالی. دوران غیبت طولانی خواهد شد، چنانکه دلها سنگین شود و ظلم فراگیر. در آینده بعضی ادعای مشاهده و رویت خواهند کرد. هر کس چنین ادعایی کند، دروغگو وافترا زننده است.[3]
همزمان با رحلت نایب چهارم و آغاز غیبت کبرا، رهبری سیاسی-اجتماعی و دینی مردم به فقهای جامع شرایط سپرده و ارجاع داده شد. «واما الحوادث الواقعه فارجعوا الی روات احادیثنا، فانهم حجتی علیکم وانا حجه الله علیهم»[4]
البته زمینههای این کار تشکیلاتی از سالها پیش توسط امامان معصوم پیشین آغاز و آماده شده بود و هرکدام آن گرامیان در عصر امامت خویش هر از چند گاهی در وقت مقتضی مردم را به عالمان دین و محدثان خبره ارجاع میدادند و آنها را برای دوران غیبت آماده میکردند. در کتب تاریخی و حدیثی معتبر نمونههای متعددی داریم که ائمه معصومین (علیهم السلام) در حوادث واقعه مردم را به عالمان عصر خویش مثل: زراره بن اعین، ابوبصیر اسدی، محمدبن مسلم، ذکری بن آدم، عبدالعظیم حسنی و… ارجاع دادند. بنابراین حوزه، روحانیت و مرجعیت در واقع رابط میان مردم و امامان معصوم در طول تاریخ (چه در زمان حضور وچه در زمان غیبت) بودند و هستند که به نظر میرسد ایفای نقش این تشکیلات در حکومت جهانی حضرت حجت(عج) به مراتب وسیعتر وعمیقتر و نیاز به روحانی کاردان، فقیه کارآمد ومرجع جامع شرایط بیشتر از هر زمان دیگر خواهد شد.
مدعیان دروغین
به خاطرهمین اهمیت منحصر بفرد جایگاه مرجعیت و روحانیت که همیشه در خط مقدم دفاع از حریم تشیع قرار داشت وخاکریز اول به شمار میآمد، این تشکیلات همواره در طول تاریخ مورد هجوم واقع شده است. دوران غیبت صغرا افرادی پیدا شدند در برابر نواب اربعه به دروغ ادعای نیابت کردند، در غیبت کبرا مخالفتهایی را با علما وفقهای بزرگ انجام دادند که اسامی همه آنها در کتب تاریخی ثبت است.
به خصوص طی دو قرن اخیر بعد از انقلاب عشرین عراق و انقلاب مشروطه ایران که دشمنان اسلام به قدرت معنوی وسیاسی مرجعیت وروحانیت پی بردند، به مقابله جدی بر آمدند. در جهت تخریب این تشکیلات سرمایه گذاری کردند، بهویژه در تخریب چهرههای موثرسنگ تمام گذاشتند. شیخ فضل الله نوری را اول ترور شخصیتی کردند، بعد خیلی راحت به دارش آویختند. سید حسن مدرس را به اتهام عامل بیگانه وایجاد اختلال محاکمه وتبعید و بعد غریبانه به شهادت رساندند، آیت الله کاشانی را بعد از آن همه خدمت به مردم و مملکت، هتک حرمت و منزوی ساختند، حتی به فرمایش حضرت امام: عکس ایشان را گردن سگ انداختند و در خیابانهای تهران گرداندند.
ماهیت جریان انحرافی
این روند بعد از پیروزی انقلاب ابعاد گسترده و شکل و شمایل شگفت انگیزی تری به خود گرفت. گروهکهای انحرافی که در پشت پرده از طرف دشمنان تحریک و تغذیه میشدند، با شعارهای انقلابی و ارزشی وارد میدان شدند. مجاهدین خلق (منافقین) و بنی صدریها خود را طلایه دار اسلام راستین و اسلام توحیدی تبلیغ کردند. در مقابل، روحانیت اصیل و انقلابی و یاران نزدیک و حواریون امام را مرتجع و طرفدارفئودال وخرده بورژوا شناساندند. سردمداران منافقین میگفتند: ما نیازی به روحانیت نداریم، قرآن و نهج البلاغه را خودمان میفهمیم و تفسیر میکنیم، اجرای عقد ازدواج که به مراتب سهل است. بنی صدر هم در جلسهای خطاب به علمای اعلام در قم گفته بود: من از همه شما بیشتر می دانم و میفهمم. آنها جرئت نمیکردند با خود امام و نظام درگیر بشوند، لذا منافقانه به یاران و نزدیکان معظم له حملهور میشدند، در این میان چون حضرات آیات شهید بهشتی، خامنهای و هاشمی رفسنجانی، مؤثرتر از همه بودند بیشتر به آنها میتاختند، در مرحله اول آنها را با ترفندهایی ترورشخصیتی کردند، بعد به ترور فیزیکی آنان اقدام نمودند.
اخیراً افراد و گروههایی مثل قارچ سر بیرون آوردند که شواهد و قرائن نشان میدهد که اینان نیز مشکل جدی با مرجعیت، روحانیت و ولایت فقیه دارند، لیکن فعلاً چون زمینه درگیری با ولایت فقیه را نمیبینند، بهناچار به تخریب یاران و بازوان پرتوان رهبری که نقش مؤثر در نظام وانقلاب داشتند و دارند، روی آوردند. رفتار، کردار و موضع گیریهای این افراد دقیقاً حاکی از این است که این آقایان به «امام زمان بدون مرجعیت وروحانیت» بیشتر تمایل دارند و با زبانحال میگویند: وقتی خودمان دسترسی به حضرت حجت داریم، چه نیازی به مرجعیت و روحانیت است؟ لایههای ابتدایی این توهم اولین بار در ماجرای هاله نور خود را نشان داد. بعد گوشههای دیگر آن در تخریب چهرههای موجه و مؤثر نظام وانقلاب در شبهای مناظراتی وانتخاباتی مشاهده شد، امروز نیز ابعاد دیگر آن در توهین به مسئولین و نامهپراکنیهای عتابآمیز و توأم با کنایه به این و آن نمایان است. افکار انحرافی اینان معجونی از تفکرات غلط منافقین، گروه فرقان، انجمن حجتیه و سکولارها میباشد و از همه آنها پیچیدهتر و خطرناکتر میباشند.
اما اینها باید بدانند ومردم نیز آگاه باشند، همانطوری که بدون نبوت، بدون رسالت و بدون امامت، خداشناسی و توحید امکانپذیر نیست، بدون ولایت فقیه، بدون مرجعیت و بدون روحانیت نیز امکان ندارد تشرف به محضر حضرت ولی عصر (عج) حاصل بشود، بر فرض هم اگر باشد توهمی بیش نیست و فقط القائات شیطانی است.