ملاقات جنجالی آیت الله سید حسن طباطبایی قمی با امام خمینی
آیتالله سید حسن طباطبایی قمی از جمله مراجعی بود که تا پیش از انقلاب اسلامی، مخالفتهای بسیاری با حاکمیت پهلوی انجام داد. همین عامل، سبب شده بود که ایشان سالها در تبعید به سر ببرد. با پیروزی انقلاب هم اما آیت الله قمی، گلایههایی از روند امور داشت و آن را اذعان میکرد. حجتالاسلام رئیسی گرگانی که از همراهان ایشان بوده، یکی از دیدارهای این مرجع تقلید با امام خمینی و وقایع پس از آن را اینگونه توضیح داده است:
“برای حضرت امام خمینی کسالتی رخ داد و ایشان را از قم به تهران آوردند و در بیمارستان در بخش قلب بستری کردند. مراجع، علما و مقامات مختلف از ایشان عیادت میکردند. لذا آیتالله قمی که از سال 43 دیگر امام را ندیده بود و پس از پیروزی انقلاب و بازگشت ایشان به ایران نیز به دیدن ایشان نرفته بود، ضروری دانست حالا که امام مریض شده به ملاقات ایشان برود و از او عیادت نمیاد…
(آیتالله قمی) گفتند: “من وارد اتاق امام که شدم، ایشان روی تخت استراحت میکردند که برای من نیز صندلی آوردند و من نشستم و به امام گفتم: ” آقا میخواهم اگر اجازه بدهید مطالبی را که نمیدانم کسی تا به حال به شما گفته – بیان کنم. امام نیز موافقت کردند. من از نابسامانیها برای ایشان گفتم و شرح دادم که حزب جمهوری اسلامی چه میکند؟ همه جا دست انداخته، از استخدام تا هر چیزی شرط حزب جمهوری اسلامی است. از مصادرهها، از افراد بی گناهی را که میزنند و آبرویشان را میبرند، از وضع حکام شرع و دادگاهها گفتم، به او گفتم که از افرادی که دور و بر شما هستند، حساب بکشید، به نام شما در مملکت دیکتاتوری درست شده است! به طوری که مردم دارند کم کم شاکی میشوند. کتک زدن و شلاق زدن مردم و مصادره کردن اموال آنها درست نیست.”
مثل اینکه در اواخرِ ملاقات، صدای آقای قمی در نزد امام بلند شده بود که خدایا این چه وضعی است؟ این چه مسئولیتی است؟ و با یک حرارت خاصی این مطالب را گفته است. امام گوش میکرد و آقای قمی پیوسته مطالبشان را بیان میکردند….
روز بعد قبل از ظهر حضرت آیتالله خامنهای برای احوال پرسی از آقای قمی به آنجا آمدند، مدتی نشستند و رفتند. عصر همان روز حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی آمد. ایشان کنار آیتالله قمی نشستند و من کنار ایشان. آقای رفسنجانی گفت: آقا شما دیروز چه غوغایی کردید؟ چون من امروز که خدمت امام رسیدم، امام با ناراحتی فرمود: شما دارید چه میکنید که دیروز آقای قمی آمده و با من دعوا کرده است.
آقای قمی گفت: نه من دعوا نکردهام.
آقای هاشمی رفسنجانی گفت: امام فرمودند شما دعوا کردهاید.
من در اینجا برای اینکه نه برای امام بد شود و نه برای آیتالله قمی، گفتم آقای رفسنجانی ایشان قصد دعوا نداشته و در موقع دعوا بلند بلند حرف میزده، ولی ممکن است شنونده دعوا تلقی کند. (پس هم فرمایش امام درست بود و هم فرمایش آیتالله قمی)
آقای رفسنجانی گفت: با توجه به بیماری که امام دارند، فکر نکردید وقتی اینچنین تند صحبت میکنید، ممکن است حالش به هم بخورد؟ خدا را شکر که حالش به هم نخورد و گرنه شما میدانید چه اتفاقی میافتاد؟
آقای قمی گفت: من از روی دلسوزی این حرفها را زدهام.
آقای رفسنجانی گفت: حالا که شما این فرمایشات را کردید، بگویید راه حلش چیست؟
آقای قمی گفت: راه حلش این است که اولاً رهبری در شرایطی که امام کسالت دارد و حتی همان موقع که کسالت نداشتند، نباید منحصر به ایشان باشد، حالا باید یک شورای رهبری تشکیل شود.
آقای رفسنجانی گفت: شورای رهبری از چه کسانی؟
آقای قمی گفت: از افرادی که به عنوان مراجع اسلام در جامعه مطرح هستند، از جمله آقای گلپایگانی، آقای شریعتمداری، آقای شیرازی و آقای مرعشی نجفی.
آقای رفسنجانی گفت: اگر این آقایان قبول نکردند چه؟
آقای قمی گفت: میتوان به افرادی که از مجتهدین بزرگ هستند، بگوییم که قبول کنند.
آقای رفسنجانی پرسید: چه کسانی؟
آقای قمی گفت: شیخ مرتضی حائری، آقای سید رضا صدر و آقای فلسفی و امثال آنها.
آقای رفسنجانی پرسید: چه کسی میتواند اینها را راضی کند؟
آقای قمی گفت: اگر شما موافقت امام خمینی را بگیرید، من حاضرم در این قسمت به شما کمک کنم.
آقای رفسنجانی پرسید: مشکلات دیگر را باید چه طور حل کرد؟
آقای قمی گفت: چرا شما حکام شرع را از یک کانال انتخاب میکنید؟(آن موقع حکام شرع توسط آیتالله منتظری و آیتالله مشکینی اداره میشدند) بلکه باید حکام شرع را مراجع هر شهری خودشان تعیین نمایند، زیرا آنها به وضع شهر خود آگاهتر هستند. یک حاکم شرع از دور میآید به یک شهر و چند جوان تند دور و برش را میگیرند و او خیال میکند هر چه آنها میگویند خواسته همه مردم انقلابی است، بعد معلوم میشود که توطئه مجاهدین خلق یا چپیها (کمونیستها) و دامی برای بد نام کردن روحانیت بوده است.
آقای هاشمی رفسنجانی نیز مرتب این مسائل را یادداشت میکرد. آقای قمی در ادامه گفت: حزب جمهوری اسلامی را هم منحل کنید که شبیه حزب رستاخیز است.
آقای رفسنجانی گفت: نه اینطور نیست. احزاب دیگر هم هستند.
آقای قمی گفت: بله ولی این حزب حکومتی است و تمام امتیازات را برای کسانی که در این حزب هستند قرار دادهاند، اصلاً ما آخوندها حزب میخواهیم چه کار؟
بالأخره عمده فشار آقای قمی روی حزب جمهوری اسلامی، کمیتههای انقلاب و دادگاههای انقلاب بود. در میان صحبتهای دو طرف، گهکاهی من نیز دو کلمه میگفتم. وقتی این گفتگوها تمام شد، آقای رفسنجانی رو کرد به من و گفت: فلانی من خوشحالم که در کنار آیتالله قمی، کسانی همانند شما هستند، چون من در این مجلس افرادی را میبینم که مثل شیاطین هستند. و اشاره کرد به دانشجویانی که با ضبط صوت آمده بودند که با آقای قمی مصاحبه کنند و اغلب آنها هم وابسته به احزاب چپ (کمونیستی) بودند. سپس آقای رفسنجانی گفت: مواظب اینها باشید که حتی الامکان با آقای قمی مصاحبه نکنند، چون ما با هم عضو یک خانواده هستیم و اگر مشکلات و نواقصی هم باشد با یکدیگر میگوییم و سوء استفاده نمیشود.
من گفتم: بله بسیار فرمایش درستی است.
لذا اگر کسی خواهان مصاحبه با آقای قمی بود، من مانع میشدم. تا اینکه زمانی که نبودم، از طرف روزنامههای کیهان، اطلاعات و انقلاب اسلامی خواستار مصاحبه با آقای قمی شدند که برای ساعت 10 صبح فردای آن روز به آنها وقت داده بودند. من آن موقع منزل یکی از بستگانم بودم که ناگهان تلفن زنگ زد، گوشی را گرفتم، دیدم یکی از همراهان آقای آیتالله قمی است. گفت: فلانی بیا که یک عده خبرنگار دور آیتالله قمی را گرفتهاند و از ایشان میپرسند و ایشان نیز جواب میدهند. ما میترسیم که این جوابها مورد سوء استفاده قرار بگیرد. هر چه زودتر بیایید و مسأله را فیصله دهید. زمانی که به آنجا رسیدم، مصاحبه تمام شده بود. لذا فردا که مصاحبه در آن روزنامهها چاپ شد، دیدم آیتالله قمی تمام مطالبی را که بین ایشان و امام گذشته به خبرنگاران گفته و آنها نیز چاپ کردهاند. این مصاحبه سر و صدای زیادی به پا کرد و بیت امام عصبانی شدند. خلاصه انعکاس وسیعی پیدا کرد و کار به جایی رسید که چند روز بعد آقای خلخالی مقاله بسیار تندی بر علیه آیتالله قمی در روزنامه کیهان منتشر کرد که در آن حرفهای بد و زشتی نسبت به او و منسوبانش نوشته بود. به یاد دارم که ما زمانی از چاپ این مقاله باخبر شدیم که در بین راه به سمت مشهد بر میگشتیم و اگر زودتر این روزنامه به دست آیتالله قمی میرسید، ایشان شکایت میکرد. تا اینکه باز آقای دکتر حشمت مقصودی چند روز بعد مقالهای در دفاع از آیتالله قمی و در رد مطالب آقای خلخالی منتشر کرد و خیلی به ایشان حمله نمود و حتی آقای مقصودی اعلامیههایی نیز بر علیه آقای خلخالی صادر کرد که تعدادی از آنها را من توزیع کردم.
خلاصه انجام آن مصاحبه جنجالی توسط آیتالله قمی بعد از عیادت حضرت امام و قضایایی که پیش آمد، برای آقای قمی بسیار گران تمام شد و به جای آنکه ایشان را به امام نزدیکتر کند، دورتر کرد، به طوری که وقتی ایشان به مشهد رسید، از آن پس دیگر برخورد مقامات دولتی با آقای قمی برخورد دوستانه نبود و مثل سابق پیش او رفت و آمد نمیکردند. لذا او را رها کردند و تنها گذاشتند”.
(خاطرات حجتالاسلام و المسلمین سید محمد رئیسی گرگانی، نشر پیک ریحان، 1387؛ صص 362-366)