جنس، مذهب و گفتمان؛ گفتوگوی کلی جونز و جودیت باتلر(۲۰۱۴)
جودیت باتلر فیلسوف پساساختارگرا، منتقد فمنیست و صاحب کرسی استادی در رشته ادبیات در دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک است. متن زیر بخشی از گفتگوی جونز کلی با جودیت باتلر دربارۀ گفتمان حول مذهب وخشونت است.
کلی جونز: بسیاری از افراد میپرسند چگونه ایفای جنسیت، با کروموزومها، فنوتیپها، اندامهای تناسلی و سایر شواهد علمی که حاکی از تفاوتهای ذاتی جنسی است ارتباط دارد. لوسی ایریگارِی[1] معتقد است که فرمول E=MC2 یک «معادلۀ جنسیتی[2]» است، شما برای کسانی که ذهنیت پشتِ اندیشۀ ایریگارِی را تحقیر و تمسخر میکنند چه پاسخی دارید؟
جودیت باتلر: شاید اهمیت داشته باشد که موقتاً میان ایفا و ایفاگری[3] (ایفای نقش در عمل) تمایز قائل شویم، هرچند من فکر میکنم هردو به هم مرتبطند. وقتی به مباحث درون پارادایمهای علمیِ مربوط به معیارهای تعیینکنندههای جنس[4] (مرد بودن یا زن بودن) فکر میکنیم، میتوانیم ببینیم که در زمانهای مختلف معیارهای مختلفی به کار برده میشود. بنابراین کسانی که باور دارند مبنا باید ساختار کروموزومی باشد از سوی کسانی که راهحل را در هورمونها جستجو میکنند به چالش کشیده میشوند. عدهای دیگر فکر میکنند جنس باید با مشخصات اندامهای جنسیِ اصلی تعیین شود و به این ترتیب نوعی کالبدشناسی را مبنا قرار میدهند. در عین حال، عدهای دیگر میگویند به دلیل استثنائات، دگرگونیهای تدریجی و وجود زنجیرهای از تفاوتها نمیتوان این موضوع را به طرحی دوگانه (زن/مرد) تقلیل داد و بهتر است بفهمیم تعیینکنندههای جنس دشواری تعمیمدادن هر کدام از این مبناها را ثابت کرده است. از این رو هرگاه در لحظه و در جایی که جنس تعیین میشود یا جنس نسبت داده میشود هر کدام از این پارادایمهای علمی فعال شوند، میتوانیم ببینیم که آن تئوری بهمثابه یک کنش شکل میگیرد – این چیزی است که من آن را ایفاگری مینامم. میتوان گفت این نظریه در لحظهای عمل میکند که اختیارات قانونی، بهداشتی و پزشکی جنس را تعیین میکنند. من نمیتوانم دربارۀ دیدگاه ایریگارِینی[5] صحبت کنم، اما گویا دیگران میتوانند.
کلی جونز: برخی از ما که با فمینیسم و مذهب سروکار داریم اغلب میپرسیم چگونه میتوان در این زمینهها تحقیق علمی کرد و فرض نکرد که این دستهبندیها بهنحوی چیزی «بیش» از ساختهای محض است. شما به کسی که فکر میکند این دستهبندیها به تمایزهایی بازمیگردند که در «دنیای واقعی» رخ میدهد چه میگویید؟
جودیت باتلر: خب، احتمالاً مهم است که بفهمیم «ساختهای محض» به شیوههای قدرتمندی در جهان عمل میکنند و تجربهها و فکرهای ما را شکل میدهند. بنابراین ممکن است استدلال شود، همانگونه که خیلیها استدلال میکنند که «نژاد» خودش یک ساخت است، اما این امر مانع از آن نمیشود که در زندگی روزمرهمان این ساخت به منزلۀ نیرویی کاملاً قدرتمند باشد. اگر نژاد در زیستشناسی بنیان استواری ندارد، در واقعیتِ اجتماعی بنیانِ محکمی دارد و همچنین میل دارد هم به روشهای علمی و هم به روشهای فراعلمیِ سازماندهی و فهم جهان ورود کند. یادمان باشد که فرضیههای علمی اغلب در جایی قرار دارند که پیشداوریهای فرهنگی نیز وارد میشوند. در هر صورت، شکلهای قشربندی در زندگی روزمره، معمولاً با روشهای بسیار آسیبرسان کار میکنند. بنابراین این یکی از دلایلی است که ما میخواهیم بدانیم تاریخچۀ چنین تصوراتی چیست، چگونه ظهور یافتند و چهوقت و کجا این مفاهیم به منزلۀ علم و دانش اجتماعی به تصویب رسیدند. زیرا در آن صورت به منظور مخالفت مؤثرتر با نژادگرایی میتوانیم بپرسیم امکانِ چه نوع مداخلات و اقداماتی در تاریخ این مقوله (نژاد) وجود دارد. عالی میشود اگر بتوانیم بهسادگی بگوییم نژاد مقولهای است که به نژادگرایی خدمت میکند، نژاد ساختی اجتماعی است و هر چه ساخته میشود را میتوانیم انکار کنیم. اما بهواقع در چنین بستری اگر نژاد را انکار کنیم، «کور-نژاد[6]» میشویم که از آن پس بدون تحلیلهای انتقادی باقی میمانیم؛ تحلیلهای منتقدانهای که میتوانند با درافتادن با اقدمات آسیبرسان ما را یاری کنند. بنابراین اینها «ساختهای محض» نیستند بلکه عوامل بسیار مؤثری هستند.
کلی جونز: در جایگاه فردی که به نحوۀ شکلگیری گفتمان و نحوهای که گفتمان به ما شکل میدهد علاقمند است «خشونت مذهبی» را چگونه میفهمید؟ آیا «خشونت مذهبی» یک افسانۀ ساختیافته است، یک واقعیت زنده است یا مخلوطی از هر دو است؟
جودیت باتلر: خب، همۀ اینها به این بستگی دارد که چه کسی چنین اصطلاحی را به کار میبرد و به چه دلیل از آن استفاده میکند. اگر این اصطلاح دلالت بر این دارد که مذهب بسیار راحتتر از سکولاریسم منجر به خشونت میشود، پس به طور قطع میتوانیم چند نمونه جفتوجور کنیم که نشان بدهند مذهب میتواند در راستای کاهش خشونت عمل کند و نشان بدهند چگونه جنگها به نام حکومتهای «سکولار» و علیالخصوص بر ضد اقلیت مذهبی به وقوع پیوستند. اما حتی چنین پاسخ دفاعی نیز اشاره به این دارد که تفاوتهای بیچونوچرایی میان مذهب و قلمرو سکولار وجود دارد، این تز مورد نزاع افراد زیادی است از جمله جنِت جیکوبسن، آنه پلگرینی، طلال اسد، ویلیام کونلی و صبا محمود. من فکر میکنم که اصطلاح «خشونت مذهبی» گاه به منظور شرحدادن خشونتی به کار میرود که ناشی از «تعصب مذهبی» است، اما آیا به طور تلویحی در این استدلال این دیدگاه وجود دارد که مذهب به طور بالقوه تعصب خشونتآمیزِ پنهان دارد ولی مواضع غیرمذهبی فاقد آن هستند؟ آیا عملکرد ایالات متحد آمریکا در جنگهایش مقابل ویتنام، طالبان یا افغانستان مبنای مذهبی داشت؟ این جنگی علیه جوامع مذهبی بود که بهمثابه جوامعی متعصب تلقی شده بودند، اما آیا هیچ چیز متعصبانهای در مورد کنشهای تهاجمی نظامی ما وجود نداشت؟ وقتی بیخِردی و تعصب به دیگریِ دیندار نسبت داده میشوند، به نسبتدهندگان این فرصت داده میشود که عملکردهای خودشان را «عقلانی» و «متمدنانه» تلقی کنند، حتی اگر عملکردشان بهتمامی مرگبار باشد و تلفات جانبی داشته باشد، کشتن غیرنظامیان بیگناه در نهایت به نیکی تعبیر میشود. صدالبته گروههای مذهبی خشن وجود دارند، اما آیا این مذهبِ آنهاست که آنها را خشن میکند یا سیاستِ آنها؟ هنوز راه درازی برای حل این مسائل در پیش داریم.
کلی جونز: در پرتو محدودیتهای خودشناسی و شفافیت شخصی ما، به چه شیوههایی نقدهای فمینیستی از مذهب مردسالار را مسئلهساز میدانید؟ به چه روشهایی گفتمان حول فمینیسم و مذهب را اصیل، بافضیلت و توانمندکننده میبینید؟
مطمئن نیستم من فردی باشم که [بتواند] به این پرسشهای مهم پاسخ دهد. صدالبته، مذاهبِ بسیاری وجود دارند، از جمله مذهب خود من، که سوگیریِ شدیدِ پدرسالارانه دارند. یهودیت به شکلی مؤثر مردان بزرگ خاندان را تجلیل میکند، اما بسیاری از فمینیستها روشهایی برای بازخوانی یا خوانش مغایر با بافتِ پدرسالاری یافتهاند. آنها زنان را در کتاب مقدس پیدا کردهاند و به دنبال بازگویی داستانهای کتاب مقدس از دیدگاه خودشان یا به روشهایی هستند که فیگور زنان را برجسته کند. روش من این نیست اما آنها را میفهمم و به آنها احترام میگذارم. شاید مهمترین نکته فهم سنّتهایی باشد که باید در تشریفات مذهبی تکرار بشوند و به منظور ادامهیافتن و زندهنگاهداشتن سنتها به شکل داستان بازگو بشوند. وقتی دربارۀ احیای سنتها سخن میگوییم، از سنّتهای میگوییم که برای زندهنگهداشتنشان باید با چالشهای تاریخی جدید سازگار شویم و روشهای سخنگفتن با مردمی را پیدا کنیم که اکنون زندگی میکنند. بنابراین سنّتها میتوانند و باید تجدیدنظر بشوند تا زنده بمانند، یعنی فقط پاسخگوی چالشهای فمینیستی نباشند، بلکه تأییدکنندۀ فمینیسم باشند، فمینیسم بهمنزلۀ راهی برای تأیید برخی از ارزشهایی که اشاره کردید، منزلت و برابری و چهبسا حتی به حق دانستنِ زندگی.
مترجم: شیرین کریمی
ارجاعات:
[1] Luce Irigaray
لوسی ایریگاری فیلسوف، زبانشناس و فمینیست فرانسوی است. منتقدان ایریگارِی میگویند او معادلۀ E=mc2 را یک «معادلۀ جنسیتی» تلقی کرده است؛ در واقع بر اساس تفسیر منتقدان از پاسخ ایریگارِی به سوالی دربارۀ این موضوع این برداشت ایجاد شده است، ایریگاری گفته است: «شاید اینگونه باشد. اجازه بدهید اینگونه فرض کنیم زیرا این فرمول امتیاز ویژهای برای سرعتِ نور فرای سرعتهای دیگری که برای حیات ما ضروری هستند قائل شده است.» با وجود این، شواهدی در دست نیست که بر اساس آن بگوییم ایریگارِی چیزی دربارۀ تعادل جرم-انرژی گفته باشد. م.
[2] sexed equation
[3] performance and performativity
[4] sex-determination
[5] Irigarayan view
[6] race-blind