به بهانه درگذشت کاردینال توران؛ «سیاست و گفتوگوی دینی»
محمد مسجدجامعی
چند روزی است که کاردینال ژان لوئی توران زندگی را بدرود گفته است. درگذشت او در رسانههای غربی و جهانی انعکاس وسیعی داشت، به مراتب وسیعتر از درگذشت یک کاردینال و یا یک شخصیت واتیکانی. این عمدتاً به دلیل آخرین سمت وی به عنوان رئیس «مجمع گفتگوی دینی» بود، خصوصاً در آنجا که به گفتگوی با اسلام مربوط میشد.
در طول تمامی دوران مأموریتم در واتیکان ایشان وزیرِ خارجه بود و لذا ارتباطی فراوان و مداوم با وی داشتم که تا پایان مأموریت با همان کثرت و مداومت ادامه داشت. او به واقع فردی مثبت بود و از هر نوع همکاری و ابتکاری که پیشنهاد میکردم، استقبال میکرد. به داستان این همکاریها که بعضاً به تلخی هم میانجامید، میباید در فرصتی دیگر پرداخته شود. در اینجا تلاش میشود درباره تجربه و نقطهنظرات او در زمینه گفتگوهای دینی، صحبت شود. چنانکه گفتیم معروفیت وی عمدتاً و بلکه کلاً به دلیل همین تجربه و موقعیت بود و نه به دلائل دیگر و از جمله اینکه به مدت سیزده سال وزیر خارجه واتیکان بود.
1. به هنگام آغاز مأموریتم در 1370، 1991 میلادی، او جوانترین و شادابترین عضو کابینه واتیکان بود. او تجربه دیپلماتیک فراوانی نداشت، امّا هوش و قابلیتهای شخصیاش او را به وزیر خارجهای شایسته تبدیل کرده بود. مأموریت نخستین او به عنوان یک دیپلمات در جمهوری دومنیکن و سپس در لبنان بود و پس از لبنان به عنوان عضوی از هیئت دیپلماتیک واتیکان در کنفرانس همکاری و امنیت اروپا تا 1988، یعنی تا قبل از سقوط بلوک شرق. یعنی در دورانی که این کنفرانس از اهمیت فراوانی برخوردار بود. از این هر سه مأموریت، چنانکه به طورِ خصوصی میگفت، نکات فراوانی آموخته بود.
2. در دهههای پنجاه و شصت و حتی هفتاد قرن گذشته بسیاری از رهبران حزبی و سیاسی اروپا اشخاصی پراطلاع و فرهیخته بودند. دوران تحصیلی آنان به قبل از جنگ جهانی دوم بازمیگشت که نظام آموزشی سختگیرانه و دقیق آن به راستی افراد مستعد و علاقمند را رشد میداد. دو زبان لاتینی و یونانی اجباری بود و آموزش این دو زبان به گونهای شگرف در شکفتن استعدادها مؤثر بود. حتی عموم رهبران احزاب چپ هم به خوبی فرهنگ و تمدن اروپایی را میشناختند. اروپای امروز و اندیشه وحدت اروپا که هماکنون در قالب «اتحادیه اروپا» خود را نشان میدهد، مرهون ایدههای همان شخصیتها است.
مهمترین شخصیت همتراز رهبران یادشده در کلیسای کاتولیک، کاردینال کازارولی است. فردی دانشمند که زمان و جهانش و منطق تحولی آن را به خوبی میشناخت. او مدتها در زمان پل ششم و ژان پل دوم نخستوزیر واتیکان بود. اندیشه ارتباط دیالوگی واتیکان و بلوک شرق از ابتکارات او است، اگرچه در اروپای دهه شصت و خصوصاً دهه هفتاد بودند کسان دیگری، همچون ویلی برانت صدراعظم اسبق آلمان غربی، که در چارچوب سیاسی و اجتماعی آن، خواهان آغاز گفتگو با آن طرف دیوار آهنین بودند.
3. اصولاً سیاست خارجی واتیکان در مفهوم امروزینش پس از کازارولی است که قوام مییابد و شکل میگیرد. این جریان در دوران پاپ ژان پل دوم به اوج میرسد. ژان پل عملاً سیاسیترین پاپ تمامی قرن بیستم است. قبل از این دوران واتیکان خود را متعهّد به مقابله با کمونیسم و احزاب کمونیستی و نیز ایجاد چتر دفاعی برای مبلغانش در سرزمینهای غیرمسیحی و غیرکاتولیکی میدانست و این عملاً بخش کوچکی از سیاست خارجی در معنای امروزین آن است.
دستیار کازارولی، کاردینال سیلوسترینی بود که هنوز هم در قید حیات است و در ایام مأموریتم ریاست «مجمع کلیساهای مترقی» را به عهده داشت و مدتها وزیر خارجه واتیکان بود. توران به مدت دو سال در 90-1988 معاون سیلوسترینی بود و سپس خود مسئولیت وزارت خارجه را به عهده گرفت.
4. در دهه نود عموم اعضای کابینه واتیکان افراد نسبتاً سالخوردهای بودند. مسئولیت ادامه خط سیاسی کازارولی و سیلوسترینی و در عین حال به روز کردن آن و منطبق کردن سیاست خارجی واتیکان با درخواستهای فزاینده و تمایلات عملاً توسعهطلبانه ژان پل دوم، با توران بود و او این مهم را به خوبی انجام میداد. او در یکی از ملاقاتها گفت «پدر مقدس» پیوسته مسائل جدیدی طرح میکند و از ما میخواهد که او را همراهی کنیم. هفتهای دوبار و بعضاً سهبار او را میبینم و تبادل نظر میکنیم.
5. در دهه نود و پس از سقوط بلوک شرق که ژان پل دوم شخصاً در آن نقش بزرگی داشت، سیاست خارجی واتیکان توسط پاپ تعیین میشد و توران و کارشناسانش در همین مسیر فعالیت میکردند و نه بیشتر. علیرغم محافظهکاری ذاتی واتیکان، در اوائل دهه نود نوعی توسعهطلبی افراطی علیه سرزمینهای ارتدوکسنشین اروپای شرقی و قلمرو شوروی سابق بر سیاست خارجی آنان حاکم شد. نمونه خوب آن به رسمیت شناختن دو کشور اسلوونیا و کروواسی در کمتر از بیست و چهار ساعت پس از اعلام استقلال بود. واتیکان در میان تعجب و بلکه حیرت همگان اولین کشوری بود که استقلال این دو را به رسمیت شناخت که در همان زمان و کمی بعد واکنشهای مختلفی را برانگیخت.
6. مدتی بعد اینان دریافتند که میباید با واقعبینی بیشتری تصمیم بگیرند و عمل کنند و چنین کردند. واقعیت این است که توران را در این تغییر جهت سهمی بزرگ بود. ویژگی فرانسوی وی که بعضاً بدان میبالید، نوعی صراحت لهجه را حتی در ارتباط با پاپ، موجب شده بود که گاهی در ضمن صحبتهایش بدان اشاره میکرد. او به واقع با تحسین و اعجاب به پاپ مینگریست، اما گویا مسائلی را با وی مطرح میکرد که دیگران یا نمیخواستند و یا نمیتوانستند مطرح کنند. از جمله مهمترینهایش همین موضوع کلیساهای ارتدوکسِ با ریشه بیزانسی و به ویژه کلیسای ارتدوکس روس بود.
7. این تجربیات میدانی در یکی از پرتلاطمترین دورانها، از او شخصیتی آگاه و دوراندیش ساخته بود. در آخرین دیدار طولانیام با وی که تقریباً دو سال پیشتر و در دفترش اتفاق افتاد نکات فراوانی درباره وضع موجود، بیان کرد. گویی او منطق تحولات را شناخته بود و میگفت راهحلهای اندکی وجود دارد و از مهمترینهایش مسئله «دیالوگ» است، امّا میگفت که این دیالوگ در حال حاضر دشمنان و مخالفان فراوانی دارد که اکثراً در غرب هستند و افزود که چندماه پیشتر اسقف پاریس از من برای سخنرانی درباره دیالوگ با اسلام دعوت کرد. محل سخنرانی کلیسای جامع پاریس بود و در آنجا کوشیدم با بیطرفی کامل موضوع را توضیح دهم. اما بیشتر شرکتکنندگان گلایه و بعضاً به شدت گلایه کردند که جانبدارانه و به نفع اسلام صحبت کردهام، در حالیکه واقعاً چنین نبود.
او میگفت متأسفانه این مشکلات وجود دارد و حتی تشدید خواهد شد، امّا در نهایت چارهای جز گفتگوی صریح و صادقانه وجود ندارد و ما وظیفه داریم پیوسته بدان تأکید کنیم و از پاپ موجود به همین دلیل ستایش میکرد. او صمیمانه و صادقانه مخالف هر نوع راهحل نظامی بود، حال آنکه واتیکان در جریان بحران بوسنی از دخالتهای نظامی انساندوستانه اجمالاً و با توجه به شرائط، دفاع میکرد. توران در اواخر عمرش حتی با این اندیشه هم مخالف بود و میگفت اوضاع آنچنان آشفته و کنشها و واکنشها آنچنان متداخل و پیچیده است که هر نوع اقدام نظامی در نهایت مشکل را پیچیدهتر میکند.
8. به جز دیدار اخیر در طول مدتی که ریاست مجمع گفتگوی دینی را به عهده داشت، دیدارهای دیگری هم با وی داشتم. در این دیدارها درباره مسائل مختلفی صحبت میشد و از جمله درباره اروپا و آینده آن، مهاجرت و مسئله مهاجران، اعم از قانونی و غیرقانونی، چین و تحولات رابطهاش با واتیکان و با کلیسای کاتولیک، وضعیت در آمریکای لاتین و در آفریقا، تهدیدهای محیطزیستی و مشکلات ناشی از خشکسالی و پیآمدهای فراوانش هم برای آفریقا و هم برای اروپا. چرا که این جریان موجب تشدید پدیده مهاجرتهای غیرقانونی میشد. حتی یکبار درباره عربستان و آینده روابطاش با واتیکان صحبت شد و اینکه چرا واتیکان به عنوان یکی از چهار عضو مرکز گفتگوی دینی وین که به ابتکار ملک عبدالله و به نام وی شکل گرفته، شرکت کرده است.
او به اصل گفتگو به عنوان یک راهحل عمیقاً معتقد بود و اینکه با بردباری و مداومت میتوان به نتیجه رسید. یکبار به او گفتم این نظریه کازارولی و ویلی برانت است. گفت آری امّا در عمل به این نتیجه رسیدهام.
9. سالها بود که از بیماری پارکینسون رنج میبرد و این بیماری عملاً او را فلج کرده بود. چهره و اندام و کیفیت راه رفتن و تا حدودی صحبت کردنش دگرگون شده بود، امّا هیچگاه از مسئولیت شانه خالی نکرد و با آنکه میتوانست از سمت کنارهگیری کند و در درون استراحتگاههای واتیکان به استراحت بپردازد، اما چنین نکرد. احتمالاً اعتقادش به آنچه را درست میپنداشت، مهمترین عامل محرّک وی بود.
تذکر این نکته ضروری است که توران یک متکلم و یا فیلسوف نبود و اصولاً گفتگوی دینی را بهانهای برای ارتباط و همفکری و همکاری و همگامی جهت یافتن راهحل برای مشکلات ملموس کنونی میدانست و اصولاً در فضای موجود جهانی گفتگو عمدتاً به همین معنا است، حتی در آنجا هم که به مسائل اعتقادی و فلسفی میپردازد. اگرچه در این موارد هم هدف چندان روشن شدن مسائل کلامی و فلسفی نیست، هدف اصلی عموماً برقراری ارتباط و صرف به زیر یک سقف نشستن است.
10. «سیاست خارجی» مفهومی شناخته شده است، امّا سیاست خارجی واتیکان اینگونه تعریف نمیشود. چرا که واتیکان به عنوان یک دولت و نیز به عنوان مرکزیت روحانی و دینی بیش از یک میلیارد کاتولیک که در سراسر جهان پراکندهاند، هویت و ماهیت متفاوتی با دولتها و حکومتهای دیگر دارد. آن تفاوت ناشی از این تفاوت است.
اجمالاً آمیختهای است از سیاست و تمایل به گفتگو و داشتن رابطهای خوب و بیتنش و یا حداقل کمتنش، با چاشنی صبر و بردباری و عجله نکردن. در اینجا گفتگو از ارکان اصلی شکلدهی به سیاست دوجانبه و چندجانبه است. نکته دیگر اینکه وزارت خارجه واتیکان مجموعهای است بسیار محدود و کوچک و حتی کوچکتر از وزارتخارجههای کموبیش تمامی کشورهای ضعیف و کوچک، و با تعداد اندکی کارشناس که هریک مسئولیت میزی را به عهده دارند. امّا مهم این است که اینان از جانب مجموعهای گسترده و بزرگ پشتیبانی و تغذیه میشوند که عبارت باشند از تشکیلات کلیسایی و کشیشان و اساقفه پراکنده در تمامی نقاط جهان.
11. ویژگی اخیر موجب شد که تلقی واتیکان نسبت به ایران پس از بهار عربی و مشکلات مختلفی که برای مسیحیان و سایر اقلیتهای دینی در منطقه خاورمیانه ایجاد شد، تغییر یابد و بیشترین تغییر هنگامی رخ داد که داعش در سوریه قوام یافت و به عراق وارد شد و امنیت و بلکه موجودیت مسیحیان مورد تهدید قرار گرفت.
مسیحیان منطقه از لیبی و مصر گرفته تا سوریه و عراق و اردن و لبنان با پدیده جنبشهای تکفیری مواجه شدند که در تعارض با همه بودند و از جمله در تعارض با اقلّیتهای دینی و مذهبی. آنها احساس کردند که در شرائط جدید مهمترین و جدّیترین کشور موجود در منطقه که به دلائل مختلف میتواند در برابر این جریان بایستد و میایستد، ایران است. مضافاً که بسیاری از کشورهای عربی و غیرِ عربی منطقه عملاً خالق و پشتیبان این گروهها بودند که وزیر خارجه سابق قطر در طی مصاحبهای صریحاً به همه این نکات اعتراف کرد.
گزارشهای مختلف شخصیتهای مسیحی منطقه، اعم از کاتولیک و ارتدوکس، تلقی واتیکان نسبت به ایران را تغییر داد، اگرچه این تغییر رویکرد از جانب ما به درستی دریافت نشد و به رغم توضیحات فراوان کتبی و شفاهی نگارنده، نکته اصلی مفهوم نگردید و فرصتهای گرانبها و نادر همکاری دوجانبه جهت توضیح اهمیت سیاست کشورمان در مقابله با تروریسم تکفیری برای افکار عمومی جهان، عملاً از دست رفت.
12. مناسب است در پایان خاطرهای را بازگو کنم. هشتمین دور گفتگوی دینی ایران و واتیکان در سال 2008 میلادی بود و مدتی پس از سخنرانی جنجال برانگیز پاپ قبلی بندکیت شانزدهم در آلمان درباره اسلام. کنفرانس در داخل واتیکان بود و به هنگام صرف غذا در کنار یکدیگر مینشستیم.
او گفت قبل از آمدن هیئت شما به دوستانم گفتم دوستان ایرانی ما به دلیل سخنان پاپ به رم نخواهند آمد و وقتی هیئت وارد شد، بسیار خوشحال شدیم و از شما متشکریم و در روز پایانی گفت واقعیت این است که بهترین و علمیترین گفتگوی ما با مسلمانان، پیوسته با ایرانیها بوده است. سنجیده، عمیق و آرام صحبت میکنند. او این نکته را پس از برگزاری دهمین کنفرانس نیز بازگفت.
او همچنین پس از بازگشت از آخرین سفرش به ایران که در اوج قدرت داعش و داعشیان بود در طی مصاحبهای صریحاً گفت که صلح در خاورمیانه بدون حضور و مشارکت ایران ممکن نیست. این سخن وی به عنوان یک سیاستشناس و سیاستدان شناخته شده، و صرفنظر از موقعیت دینی و واتیکانیاش، بسیار مهم و تأملبرانگیز بود.
توران در صحبتهای خصوصیاش پس از ورود داعش به عراق و بلایایی که به مسیحیان وارد شد صریحاً میگفت ایران تکیهگاه بزرگ مسیحیان خاورمیانه است. اگر رقبایِ ایران در این رقابت خصمانه پیروز شوند دیگر در خاورمیانه جایی برای مسیحیان نخواهد بود. البته این سخن را بهگونههای مختلف از گروههای مسیحی فراوانی که در منطقه حضور دارند، میتوان شنید، اگرچه هموطنان ما عموماً به چنین نکاتی توجه و اشعار ندارند، چرا که ایران را کمتر در بستر واقعیتهای ژئوپلیتیکی منطقه میبینند و میشناسند و اینکه در این بستر چه کسانی به آنها نزدیک و نزدیکتر و چه کسانی از آنان دور و دورترند و اینکه دوری و نزدیکی در این مورد چندان با اعتقادات دینی و مذهبی مرتبط نیست.
97/4/18