طه عبدالرحمان و سودای مدرنیته اسلامی
سیدهادی طباطبایی
کشور مغرب، متفکران مطرحی را به جهان اسلام معرفی کرده است. ابن عربی، ابن رشد از قدمای برجسته این کشورند. محمد عابدالجابری از برجستهترین روشنفکران معاصر نیز از اهالی مغرب بود. متفکری دیگر نیز نَسَب به این کشور میبرد که گفته میشود رویکردی نزدیک به سَلَفیگری را در مواجهه با دین برگزیده است. طه عبدالرحمن اندیشمندی است که میکوشد تا نگاهی منتقدانه به مدرنیته را برگزیند و از مشروعیت “مدرنیته اسلامی” سخن به میان آورد. وی در سال 1944 در شهر الجدیده در مغرب در 200 کیلومتری رباط به دنیا آمده است. وی دوران تحصیل را در مغرب میگذراند اما تحصیلات عالیه خود را در فرانسه دنبال میکند. به دانشگاه سوربن میرود و موفق میشود تا در سالهای 1972 تا 1985 دو مدرک دکترا دریافت کند.
او به زبانهای آلمانی، فرانسه و انگلیسی تسلط دارد. او دنیای غرب را به خوبی میشناسد و با سنت فکری –فلسفی آن به خوبی آشناست. اما دلبسته سنتهای اسلامی است. خودش میگوید که شخصیت من از عوامل چندی متأثر است. از یک سو از میراث اسلامی چون کلام و فلسفه و تصوف و اصول فقه بهره بردهام و از طرف دیگر تمام تلاش خود را مصروف آشنایی با فرهنگ غرب کردهام.
وی به تألیفاتی اقدام کرد و آراء خود را به رشته تحریر در آورده است. کتاب منطق و نحو، زبان و فلسفه را در سال 1983 به رشته تحریر در آورد. کتاب بحثی پیرامون اصول گفتگو و نوآوری در علم کلام، چهار سال بعد از او منتشر شد. کنش دینی و نوسازی عقل را در 1989 نگاشت. در همین سال، کتاب فلسفه و نوگرایی روشی در سنجش میراث نیز از وی منتشر شد. این کتاب در نقد محمد عابدالجابری نگاشته شده بود. طه عبدالرحمن در این اثر خود، زبان مغلق و پیچیدهای را برگزیده بود که بعضاً به اعتراضهایی انجامید. وی اما کوشید در دیگر آثار خود، از این انتقادها استفاده کرده و زبان روانتری را برای انتشار کتب خود برگزیند. شش سال بعد، وی کتاب الفلسفه و الترجمه را نگاشت. در سال 1998 زبان تعادل یا لکنت ذهنی را منتشر کرد. یک سال پس از این اما دوباره تکمله ای بر کتاب الفلسفه و الترجمه نگاشت و جلد دوم از این کتاب را روانه بازار نشر کرد. پس از این اما عبدالرحمان به مباحثی پرداخت که صبغه استقلالی در معرفت اسلامی داشت. وی عنوان میکرد که اعراب و مسلمانان میباید افکار خود را داشته باشند و از تبعیت از فلسفههای غربی عبور کنند. وی در همین راستا کتاب حقوق اعراب در تفاوتهای فلسفی را به رشته تحریر در آورد. او در این کتاب عنوان میکند که اعراب هم حق دارند که فلسفهای ویژه خود را داشته باشند. وی در کتاب دیگری با عنوان حق مسلمانان در اختلافهای فلسفی که در سال 2005 منتشر کرد نیز اذعان کرده بود که مسلمانان حق دارند که برای خود فکر و اندیشههای خاص خود را داشته باشند. وی در همین راستا کتاب مدخلی برای شکل گیری مدرنیته اسلامی را نیز در سال 2006 نگاشت. عبدالرحمن اما به این گونه نگرشهای تئوریک و انتزاعی بسنده نکرد. وی کتابی را نگاشت و به دفاع از مقاومت مردم لبنان پرداخت و آنرا مورد تمجید و تحسین قرار داد. گویی نماد مقاومت فکری در مقابل غرب را این بار در مواجهه میان لبنان و اسرائیل میدید. وی کتاب جستجوهایی از اصول عملی مدرنیته و مقاومت را نوشت و به مقاومت لبنان در جنگ 33 روزه پرداخت. در این کتاب، او از مقاومت حزب الله لبنان تجلیل کرد و این کار را مقدمهای برای مدرنیته و تمدن اسلامی نامید. عبدالرحمان اگر چه بعضاً از ابن تیمیه به دفاع میپردازد و به نظر میرسد که گرایشهای سلفی گرایانه ای دارد، اما از این حقیقت غافل نشد و مقاومت حزب الله لبنان را ستود. ارزش این رویکرد طه عبدالرحمن وقتی مشخص میشود که شاهدیم در همان زمان، ابویعروب المرزوقی -یکی دیگر از همفکران عبدالرحمن که گرایشهایی نزدیک به سلفی دارد-، نامهای با عنوان "رساله مفتوحه الی السید حسن نصرالله" برای سید حسن نصرالله نوشت و در آن به شدت به حزب الله و تشیع حمله کرد.
طه عبدالرحمان دو کتاب نیز در سال 2013 منتشر کرد. کتابهایی که به نقد سکولاریسم میپرداخت و دیگری منطق گفتگو در عصر جدید را توصیه میکرد. یکی نظری سکولاریسم تا فراخی اعتبار نام داشت و دیگری گفتگو افق تفکر است نامیده شد.
آثار طه عبدالرحمن بعضاً مورد اقبال قرار گرفت و به دریافت جوائزی انجامید. در سال 2006 به علت انتشار کتاب "سئوال الاخلاق" موفق به دریافت جایزه آیسسکو شد. در سال 2014 نیز موفق به دریافت جایزه محمد سادس در زمینه تحقیقات اسلامی شد.
عبدالرحمن از دو استاد برجسته خود بهره بیشتری برده است. سامی النشار، یکی از افرادی است که بر ذهن و ضمیر عبدالرحمن اثر گذاشته است. وی نگارنده کتاب "نشاء الفکر الفلسفی فی الاسلام" است. وی در این کتاب رویکردی اشعری گرایانه دارد و با گرایشهای فلسفی موافقتی نمیکند. فلسفه را بیشتر در حوزههای علم اصول و روش شناسی علوم اسلامی و سنت غیر فلسفی جستجو میکند.
استاد دیگری که طه عبدالرحمن از او آموخته است، محمد عزیز الحبابی است. وی از متفکران برجسته مغرب است که فلسفهای خاص را طراحی کرده است. او فلسفه خود را "فلسفه الشخصانیه" نامیده که مبتنی بر یک نوع فردگرایی ویژهای است.
طه عبدالرحمن اما خود، موافقتی با رویکردهای فلسفی ندارد. وی دستاورد جهان اسلام را نه فلسفه، که عرفان و معنویت میداند. وی کسانی چون غزالی و ابن تیمیه را به این دلیل که به ابداع و نو آوری در مقابل فلسفه یونان پرداختهاند مورد تمجید قرار میدهد. وی فلسفه یونان را امری وارداتی میداند که از جهان غرب وارد دنیای اسلام شده و بسیاری به آن تعبد میورزند و به نحو تام و تمام در مقابل آن سر سپرده شدهاند. وی در مواجهه با این رویکردهاست که حتی ابن تیمیه را برجسته میکند و او را از متفکران اصیل اسلامی میشمرد. وی بر ابن رشد نیز انتقادهایی وارد میکند. این درحالی است که متفکر هموطن وی، محمد عابدالجابری، به شدت از ابن رشد مایه گرفته و از او به دفاع بر میخیزد. عبدالرحمن در مواجهه با ابن رشد، میکوشد هرگونه انتساب به او را از خود دور کند. از همین روست که مقالهای تحت عنوان "چرا من ابن رشدی نیستم" را نگاشته است. او در این مقاله، عنوان میکند که ابن رشد، تابع محض ارسطو بوده و راه هرگونه تحولی را در فلسفه اسلامی بسته است. از همین روست که عبدالرحمان، با فلسفه موافقتی ندارد و فیلسوفان اسلامی را غالباً، مریدان بی چون و چرای فلسفه یونان میداند.
مروری بر اندیشههای عبدالرحمان
طه عبدالرحمان در مواجهه با فلسفه، دو ایدهای اصلی را دنبال میکند. ابتدا میگوید که ما چگونه میتوانیم فلسفه را از قید تبعیت و تقلید کورکورانه آزاد کنیم و فلسفهای مستقل را مطابق با روح اسلامی و عربی به ارمغان آوریم. در مرحله دوم وی بر این نکته اذعان میکند که چگونه میتوان به تأسیس یک مدرنیته اسلامی همت گماشت. تمامی تلاش عبدالرحمن بر این است که نشان دهد در سنت اسلامی نیز آموزهها و تعالیمی وجود دارد که میتواند در زیستن در جهان امروز کمک رسان باشد و فلسفهای مستقل از تعالیم غربی به همراه آورد. وی با نقد رویکردهایی که تمامی چشم خود را به جهان غرب دوختهاند، مدعی است که این گروه فقط ناقل عقائد غرب هستند و این در حالی است که ما باید به نقطهای برسیم که فلسفه خودمان را داشته باشیم. فلسفهای که متناسب با روح اسلامی و عربی باشد. عبدالرحمن با این تفکر، بر این باور است که در جهان اسلام میباید از مدرنیته اسلامی سخن به میان آورد و از هرگونه انتساب فکری به جهان غرب باز داشت. به تعبیر او، ما باید از ظرفیت خود استفاده کنیم و حق و مشروعیت فکری خودمان را دنبال کنیم تا بتوانیم با ایجاد مدرنیته اسلامی ضمن اثبات حضور تمدنی خودمان در دوره حاضر، عقب افتادگی قرون گذشته را به نحوی جبران کنیم.
عبدالرحمن در مقدمه کتاب "کنش دینی و نوسازی عقل" اعلام میکند که در صدد تولید بنیادی نظری است تا بیداری دینی را ایجاد کند. وی میکوشد تا چارچوبه ای روشمند را طراحی کند که بر اساس آن، ایمان دینی در رأس امور قرار گیرد و تمامی تلاشها به آن منتهی گردد. در این راستا، تنها آموزههای دینی است که مدد رسان است و میباید از دستاوردهای فلسفی غرب گذر کرد و به داشتههای خود رجوعی دوباره کرد.
وی در مواجهه با عقل یونانی، اینگونه اعلام موضع میکند که: مفهوم عقلانیت در سنت اسلامی متفاوت از عقلانیت موجود در سنت فلسفی یونان است. نمیتوان منکر تأثیر فلسفه یونانی شد که از طریق فلسفه و غیر فلاسفه بر مسلمانان تحمیل شد و کار را به جایی رساند که حتی در گفتارها و گفتمان فقهی هم میشنویم که گفته میشود: "این امر شرعاً و عقلا درست است". گویی که در شرع، عقلی در کار نیست و گویی که در عقل هم شرعی راه ندارد. زمانی که شرع می گوییم، مقررات غیر معلل را مراد میکنیم و چنین مفروض میگیریم که در عقل، امور غیر معلل وجود ندارد و در شرع، از علل و تعلیلیها خبری نیست. این چیزی است که در میان مسلمانان وجود دارد. این تقابل میان عقل و شرع، تقابلی ناپذیرفتنی و به لحاظ علمی مردود است، اگر چه که تا امروز استمرار داشته است. زیرا اگر به قرآن کریم که نص مقدس مسلمانان است دقت کنیم، عقل به گونهای متفاوت از مدلول یونانیاش، فهمیده میشود. عقل در نصوص اسلامی، فعلی از افعال است مانند شنیدن و چشیدن و دیدن و بوییدن و بنابراین نوعی ادراک وضعی است که انسان در زندگیاش به آن اقدام میکند. اما در فلسفه یونان، عقل ذات و یا موجودی از موجودات هستی است که در انسان و بلکه در همه هستی وجود دارد به گونهای که همه جهان را سامان میدهد. از این عقل در فلسفه یونان به "لوگوس" تعبیر میشود.
همین مواضع اوست که برخی از منتقدان را به میدان کشیده و به نقد ایدههای عبدالرحمان میپردازند. ادریس هانی از جمله منتقدان طه عبدالرحمن در نقدی تند به ایدههای او گفته است که "القاعده از نظر فلسفی خیالش راحت باشد چون طه عبدالرحمن راه القاعده را هموار کرده است."
ایدههای طه عبدالرحمان، میباید مورد توجه قرار گیرد. نمیتوان به راحتی اندیشههای او را مورد انکار قرار داد. برخی از ممالک اسلامی، این ایدهها را الگویی برای رفتارهای فرهنگی و حتی سیاسی خود قرار دادهاند. شاید بتوان ادعا کرد که در کشور ما نیز، این رویکردها، گرایش غالب در میان گرایشهای سنتی و حوزوی است که کمتر دل به آموزههای مدرنیته میدهند. شاید پر بی راه نیست که موسسه پژوهشی امام خمینی زیر نظر آیت الله مصباح یزدی، اخیراً کتابی را در خصوص آراء طه عبدالرحمان منتشر کرده است. شاید نقد آراء طه عبدالرحمان و همفکران او، یکی از ضرورتهای اندیشهورزی در امروزِ ما نیز باشد.