طه عبدالرحمان؛ عقلانیتی که به ایمان میانجامد
سعید هوشیار
طه عبدالرحمن از جمله متفکرانی است که اگر چه از عقل سخن به میان می آورَد، اما بر آن است تا ایمان دینی را برجسته سازد. تمامی منظومه فکری او در همین راستا تنظیم شده است.
عبدالرحمان اگر چه منظومه فکری خود را بر بنای عقل قرار داده است اما عنوان میکند که مراد او از عقل، هیچ نسبتی با عقل یونانی ندارد. به تعبیر دیگر، او عقل یونانی را انحراف از مسیر عقلانیت می داند و بر آن نقد وارد می کند. وی دو ایراد عمده را بر عقل یونانی وارد میکند: یکی "شیء انگاری" عقل یونانی است و دیگری "تجزیهگری" آن. به باور او، در فلسفه یونان، عقل یک وصف ابزارانگارانه یافته و از رسالت حقیقی خود جدا شده است. به باور او، عقل اساساً یکی از افعال و یا رفتارهای انسان است. عقل یک مفهوم کاملاً انتزاعی نیست. عقل مانند قوه بینایی است نسبت به دیدنیها. بینایی جوهری مستقل به نفس نیست؛ بلکه معلول چشم است. عقل هم فعل است که معلول یک ذات حقیقی است. اما این ذات چیست؟ همان چیزی است که انسان به سبب آن از دیگر موجودات تمیّز مییابد که در فرهنگ و تفکر اسلامی از آن به "قلب" تعبیر شده است.[1]
عبدالرحمان، عقل را به "قلب" تعبیر میکند. وی با این بیان، پیراستگی عقل را در گرو زدودن غبار از قلب معنا میکند. با این مبنا است که وی به انتقاد از فلسفههای غربی نیز میپردازد. وی اینگونه بر عقل یونانی و غربی انتقاد میکند که: عقل ابزاری مبتنی بر این اصل است که باید برای دستیابی به هر هدفی، ابزاری متناسب آن دست و پا کرد ولی در پایان، هدفی ندارد؛ یعنی فاقد هدف کلان است. اما در اسلام ارزشهایی وجود دارد که بر پایه اهداف بنا شدهاند. بر این اساس تفاوت میان انگارههای غربی و اسلامی مشخص میشود. در اندیشههای غربی بهرهگیری از همه ابزارها جایز است اما در اسلام، همه ابزارهای عقلانی ارزیابی میشود و نسبت به اهداف، مورد ارزیابی قرار میگیرند.
تأکید او بر این مهم است که عقل را نمی توان بدون در نظر گرفتن هدف، رها کرد و به دنبال آن به هر نتیجهای نائل آمد. ابتدا می باید اهداف عقلانیت را ترسیم کرد. سپس در پی دست یابی به آن اهداف، روان شد و به یقین دست یافت.
اما چگونه انسان میتواند به این جایگاه برسد که ابزارها و ارزشهایی را برگزیند که به یقین نائل گردد؟ پاسخ طه عبدالرحمان این است که وحی نازل شده است تا انسان را به این یقین برساند. وی با تأکید بر وحی، عقل را نیز تبیین میکند و از انحاء عقل سخن به میان میآورد.
انواع عقل در نظر طه عبدالرحمان
عبدالرحمان عقل را با قلب برابر مینهد و اینگونه ادعا میکند که: من عقل را ذات نمیدانم و به تعبیر فلسفی، عقل را جوهر نمیدانم که قائم به ذات و بینیاز از غیر است. نص ما چنین چیزی را نمیپذیرد. عقل، حرکت و فعالیت و فعل است. عقل در نگاه قرآن، قلب و یا فعل ویژه قلب است. قلب، منبع عقل است، چنان که چشم منبع دیدن است و گوش منبع شنیدن. طه عبدالرحمان بر این مبنا، سه گونه عقل را از هم تفکیک میکند. عقل مجرد، عقل مسدّد، عقل مؤید. عقل مجرد عهده دار معرفت صفات (عقل نظری) است و عقل مسدّد عهده دار معرفت افعال (فقه) و عقل مؤید، عهده دارد معرفت ذوات (عرفان) است.
عقل مجرد
به نظر عبدالرحمان، عقل مجرد عبارت است از فعالیت و کُنشی که فاعل و کُنشگر بر بُعدی از ابعاد یک چیزِ مشخص اطلاع پیدا میکند و ضمن باور به صدق کُنش خویش، آن تصدیق را به دلیل مشخصی مستند میسازد. به نظر عبدالرحمان، این لایه نازلترین مرتبه ساحت عقل ورزی است. در این مرتبه، ارزشها هیچ معنایی ندارند. این مرتبه همان چیزی است که عقلانیت غربی به آن بسنده کرده است. این در حالی است که وجود انسان، نیازمند ارزشها و اخلاقیاتی فراتر است. به باور عبدالرحمان، اکتفا به این سطح از عقلانیت موجب سقوط انسان و بیرون شدن از ماهیت انسانی خواهد شد[2].
عقلانیت مجرد همان عقلانیت وسیله – هدف مدرن است که هیچ گاه ارزشی در افق آن قرار نمیگیرد. این نحوه از عقل، بدون هیچگونه هدفی به فعالیت خود مشغول میشود و به کنکاش میپردازد. از نگاه این متفکرِ مراکشی، آنچه موجب شده انسان معاصر در تنگناهای موجود قرار گیرد، بسنده کردن به این سطح از عقلانیت بوده و موجب میگردد که فرد و اجتماع به مصائب بزرگی مبتلا شوند. عبدالرحمان چاره کار را در دو نوع دیگر از عقلانیت میداند. یکی عقل مسدد و دیگری عقل مؤید.
عقل مسدّد
نوع دیگری از عقل وجود دارد که عبدالرحمان از آن به عنوان عقل مسدد نام میبرد. وی این عقل را اینگونه تعریف میکند: "عقل مسدّد عبارت است از کُنشی که فاعل آن در صدد به دست آوردن منفعت یا دفع ضرری است (اعم از منفعت مادی یا معنوی) و در این باره به برپا داشتن اعمالی اقدام میکند که شارع آنها را واجب نموده است".[3] او معتقد است که عمل دینی به تکامل عقل نیز کمک می کند و آن را توسعه می دهد. در این دیدگاه، نماز و روزه، صرفاً عباداتی منقطع از عقلانیت دینی نیستند. بلکه مناسکی هستند که به وسیله آن، عقل افراد تکامل می یابد. به باور عبدالرحمان، عقل در این مرحله نه تنها از عمل جدا نیست بلکه خود از جنس عمل است. در این رویکرد، نماز و روزه صرفا اعمالی نیستند که بخاطر دستور خداوند آن را انجام می دهیم، بلکه عبدالرحمان نقش این اعمال را در متن نظریه اش وارد کرده و معتقد است که عقلانیت دینی در نسبت با عمل دینی است که تکامل می یابد.
عبدالرحمن بر این نکته تاکید دارد که عقل مسدّد در افقی بالاتر از عقلانیت مجرد مینشیند. عقل مسدد همچنین به سبب فعلیتی که در رفتار آدمی ایجاد میکند، به تحقق ماهیت انسانی نزدیک و نزدیکتر میشود. این عقل، مقیّد بر اصول شریعت است. مقصود از "مقید شدن به شرع" برای این است که عقل قادر به درک مصالح دنیوی و اخرویاش میشود. از عقل مسدد به "سمع" هم تعبیر شده است. سمع عبارت است از فعل عقلانی که طالب عمل است و راههای شرعی معینی را به سوی آن میپیماید.
عقل مسدد عقلی است که به احکام شریعت تن داده و رفتارهای خود را از دل متن وحیانی جستجو میکند. این عقل از طریق عملی سازی شریعت و اهتمام به تکالیف شرعی، کامل و کاملتر می گردد. به تعبیر عبدالرحمن، تعالی در این مرتبه از عقلانیت، جز به عمل کردن به فرامین شرعی ممکن نمیباشد.
عقل مؤید
مرتبه دیگری از عقلانیت نیز وجود دارد که متعالیتر از مراتب قبل است. عبدالرحمان این مرحله را "عقل مؤید" مینامد. عقل مؤید عبارت است از: "فعلی که فاعل آن در طلب شناخت ذات اشیاء از طریق به کارگیری اعمال شرعی است؛ به طوری که علاوه بر انجام واجبات، بر وجه اکمل به ادای نوافل هم بپردازد".[4]
اگر عقل مجرد در پی دستیابی به اوصاف ظاهری اشیاست، عقل مسدد در صدد است از این اشیاء، افعال خارجی آنها یا به عبارتی اعمال آنها را درک کند. عقل مؤید علاوه بر اینکه مشمتل بر این دو ویژگی است، در پی شناخت اوصاف باطنی و ذات اشیاء نیز هست. منظور از ذات، چیزی است که هویت شیء است. عقل مؤید همان چیزی است که باعث کمال نهایی انسان میگردد. عبدالرحمان میگوید: "برخلاف عقلانیت مدرن که به عقلانیت وسایل توجهی ندارد و فقط به نسبت میان وسیله-هدف میاندیشد، در این سطح سوم عقلانیت است که وسایل متخذه در جهت نیل به اهداف، عقلانی میشود و وصف توفیق را واجد میگردد. با این وصف وسایل نسبت خود را با سایر وسایل و ارزشهای والای انسانی تنظیم میکنند".[5]
با این توضیحات میتوان دریافت که عقلانیت مطلوب و ارزشمند از نگاه طه عبدالرحمان، عقلانیتی است که محصول فرآیندی سه مرحلهای است. به نظر وی این فرایند اگر به صورت همه جانبه اجرا شود، موجد یقین بوده و چنان نیرومند است که مانعی در برابر آن، توان حجاب شدن را ندارد و دیگر در حصار مفهوم و زبان و … قرار نمی گیرد.
عبدالرحمان در پاسخ به این پرسش که کمالاتِ عقلِ مؤید در کجا ظهور مییابد پاسخ میدهد که: کمالات عقل مؤید، آن اندازه که در ممارست صوفیانه (عارفانه) ظهور مییابد، در ممارست عقلانی اسلامی ظهور نمییابد. تأکید وی بر امور صوفیانه و عرفانی است.
بر اساس نوع ارزش گذاری طه عبدالرحمن بر انواع عقول و کارکردهایی که برای آن در نظر دارد، وی هر گونه آشتی و همسازی میان سنت اسلامی و سکولاریسم را نامعقول و ناممکن میداند. زیرا در نظر وی صفات مثبت سکولاریسم برگرفته از کنش عقلانی مجرد است در حالی که نقاط مثبت سنت اسلامی برگرفته از کنش عقلانی مسدد است. به باور او، تفاوت بسیار است از معقولی که وابسته به عمل شرعی است و معقولی که خارج از عمل شرعی است. سکولاریسم تهی از تزکیه غیبی و وانهاده به هوا و هوس عقل مجرد است؛ در حالی که سنت اسلامی رضایت غیبی را با خود دارد.
در نظر طه عبدالرحمان، بسنده کردن به عقل مجرد، سبب ساز گمراهی از هدف اساسی زندگی است. وی اینگونه ادعا میکند که: کسی که کمال فلسفی را به پایان میرساند، باید به افق جمال روحی اشراف یابد.
با همین تعبیر است که عبدالرحمان بر منش صوفیانه تأکید میورزد و نهایت عقلانیت را در این طریقت جستجو میکند. فهم نظریه عقلانیت وی، بدون توجه به تجربهای معنوی و ایمانی ممکن نیست. عقلانیتی که عبدالرحمان ترسیم می کند، مراحل سه گانه ای دارد. به باور او، جهان غرب و عقل یونانی، در مرحله نخست از عقلانیت ماندهاند و بیش از آن را در نظر نمی آورند. در حالی که در آموزه های دین اسلام، می توان از انحاء دیگری از عقلانیت نیز پرده برداشت و مراتب متعالی تری از آن را نیز نشان داد. عقلانیتی که عبدالرحمان از آن دم می زند، نهایتاً می باید معنویت و ایمان را برای انسان به ارمغان آورد.