آموزشهای مذهبی در غرب چگونه بهروز میشود؟
در دنیایی که دین نسبت به نظامهای اعتقادی بسیار و گوناگون، بیگانهتر به نظر میرسد، برای آموزش مذهب به کودکانمان به راه و روش جدیدی نیاز داریم.
پاسخ بدیهی این است که در مدارس به جای اینکه مذهب را دلبخواهانه و تصادفی آموزش بدهیم – چیزی که امروز در انگلستان رایج است – تلاش کنیم آن را به درستی به کودکان آموزش بدهیم. چارچوب قانونی برای این موضوع 75 سال پیش تعیین شد، یعنی زمانی که بریتانیا بسیار متفاوت با امروز بود و بدون تردید کشوری مسیحی به شمار میرفت و فرض این بود که در تمام مدارس دین مسیحیت آموزش داده شود و بر اساس آن عمل بشود ومعنای اصلی اعمال مذهبی اجتماعی روزانه به منظور عبادت صریح مسیحی باشد؛ چیزی که از آن زمان تاکنون تعدیل یافته است تا نشاندهندۀ یک شخصیت مسیحی نمونه باشد.
این قانون در عمل و در سطح وسیعی نادیده گرفته شده است. صرف نظر از مدارس مذهبی، معلمان و دانش آموزان هیچ اشتیاقی برای استفاده از اجتماعات مدارس برای اعمال مذهبی ندارند. در ضمن، هیچ برنامۀ تحصیلی ملّی برای آموزش مذهبی و اعمال مذهبی وجود ندارد. آموزش بسیاری از کودکان دربارۀ کنیسهها و روحانیان مذهبی به شیوههای مختلف صورت میگیرد. برنامههای درسی و رئوس مطالب و کیفیت آموزشی دربارۀ مذهب بسیار متغیر است و بهندرت دربارۀ بیدینی یا اومانیسم بحث میشود؛ اومانیسمی که نظام اعتقادی بیشتر جوانان در انگلستان امروز است.
چارلز کلارک، وزیر سابق آموزش و پرورش و لیندا وودهد، جامعهشناسِ دین در کتابچهای که اخیراً منتشر کردهاند معتقدند که مدت زمان زیادی است که موعد پاکسازیِ این آشفتگی گذشته است؛ [برنامۀ پیشنهادی آنها این است که] «آموزش مذهبی» جایگزینِ «دین، باورها و ارزشها» خواهد شد و تا مقطع ششم در تمام مدارس اجباری است و این آموزش شامل اومانیسم به عنوان یک نظام اعتقادی نیز میشود. مدارس مذهبی نیز بر اساس اعتقاداتشان به مسئله اضافه میشوند و محتوای برنامۀ آموزشی تحصیلی در تمام مدارس دولتی اجباری خواهد بود. محتوای این برنامۀ آموزشی توسط هیئتی از نمایندگان متخصص هم مذهبی و هم اومانیسم تنظیم خواهد شد، و معیار انتخاب مهارتهای آموزشی است نه مبارزه و حمایت از دیدگاههای فردیشان.
هدف نهایی این است که به شاگردان کمک شوند تا ارزشهای خودشان را تشخیص و بازتاب دهند و بتوانند آنچه را با دیگران در آن مشترک هستند ببینند. سنجش و آزمون ارزشها امری دشوار است زیرا ارزشها به طور ضمنی در آنچه ما انجام میدهیم بیان میشوند و سپس به صراحت در داستانها و لفاظیهای ما توجیه میشوند. یکی از اهداف آموزش در ادیان، باورها و ارزشها، شناخت اشکال متفاوت از فهم و درکی است که توسط ادیان و نظامهای اعتقادی دیگر ارائه میشود. رسیدن به این فهم و درک به منظور فهم بهتر خودمان است. هدف دیگر فهم دیگران به خاطر خودشان است. آموزش مذهب به عنوان نوعی انسانشناسی کافی نیست. هدف نهایی بایست ایجاد فهم و همدلی عمیقتر درون و میان جوامع گوناگون باشد.
گاهی اوقات تفاوتهای ناسازگار و واقعی ظاهر میشوند. در برخی از موضوعات، مثل برابری و گوناگونی، تنها امکان توافق محدودی با تفاسیر مذهبی مسلّم وجود دارد، اما عدم چنین توافقهایی زمانی که در معرض عموم باشند خطرات کمتری دارند. نکتۀ ضروری دریافت این واقعیت است که باورها و ارزشها، هر جامعه و هر زندگی انسانی را درکنار یکدیگر نگاه میدارند و قبل از اینکه بتوان آنها را مورد بحث و نظر قرار داد، باید زنده بمانند. در یک کشور متکثر و چندمذهبی، نیاز است که مدارس به مکانهای تبدیل بشوند که در آنها ارزشها هم زندهاند و هم مورد آزمون و بررسی قرار میگیرند. یک شیوۀ آموزشی مذهبی اصلاحشده، بخش ضروری در این فرایند است.