قانون نظم و بتپرستی؛ اهمیت الهیات سلبی برای سیاست
دیوید نیوهایزر: در تحقیقی که سال 2018 در دانشگاه کالیفرنیای شمالی انجام شد محققان به ۵۱۱ شرکتکننده ۳۰۰ تصویر چهره نشان دادند و از آنها خواستند تا انتخاب کنند کدام تصویر بیشتر به خدا شبیه است. آنها دریافتند که خدا برای محافظهکاران شبیه یک فرد مردانه، سفید و ثروتمند است درحالیکه برای لیبرالها فردی جوان و بیشتر دوستداشتنی است… هزاروپانصدسال قبل از فویرباخ، تفکری تحت عنوان الهیات سلبی وجود داشت که معتقد بودند انسانها خود را در مفاهیم الهی طرحریزی میکنند. این تفکر که بر ضد بتپرستی به وجود آمده بود به این موضوع اعتقاد داشت که تنها بتهای جسمانی بد نیستند بلکه بتهای ادراکی نیز به همان میزان بد هستند و در هر دو مورد چیزی خدا تصور میشود که خدا نیست.
در تحقیقی که توسط گروهی از روانشناسان اجتماعی دانشگاه کالیفرنیای شمالی انجام شد، تصویر محافظهکاران از خدا مطابق با نظم اجتماعی موردعلاقه آنهاست، درحالیکه تصویر لیبرالها از خداوند نشاندهنده ترجیح بردباری اجتماعی برای مبنای دیدگاه لیبرال است. اما بهطورکلی در هر دور مورد، تصویر الهی مسیحیان نشاندهنده ارزشهای موردقبول آنها است.
این موضوع آن چیزی را نشان میدهد که برخی فلاسفه به آن پرداختند؛ اینکه مردم گرایش دارند خود را درون مفاهیم الهی طرحریزی کنند، چنانکه در قرن ۱۹ فویرباخ مطرح کرد که خدا یک موجود شبیه انسان، یعنی تصویر انعکاسی از ارزشهای انسانی است. اما گرایش انسانها برای طرح کردن ارزشهای موردنظر خود از طریق مفاهیم الهی مشکلات قابلتوجهی برای سیاست دارد. مثلاً ماه گذشته دادستان کل امریکا جف سشنز با طرح آیهای از انجیل به دنبال دفاع از جدایی فرزندان مهاجر از خانواده خود بود. آیه موردنظر او (رومیان ۱۳) درگذشته در قرن ۱۸ بر ضدانقلاب امریکا، در قرن ۱۹ توسط حامیان بردهداری و در قرن ۲۰ توسط مخالفان انقلاب مدنی در امریکا استفاده میشد.
هزاروپانصدسال قبل از فویرباخ، تفکر دیگری تحت عنوان الهیات سلبی وجود داشت که معتقد بودند انسانها خود را در مفاهیم الهی طرحریزی میکنند. این تفکر که بر ضد بتپرستی به وجود آمده بود به این موضوع اعتقاد داشت که تنها بتهای جسمانی بد نیستند بلکه بتهای ادراکی نیز به همان میزان بد هستند و در هر دو مورد چیزی خدا تصور میشود که خدا نیست.
الهیات سلبی معتقد نیست که انسانها باید گفتگو درباره خدا را متوقف کنند بلکه برعکس معتقد است که الهیات مثبت باید به همراه خود انتقادی همراه شود.
بر طبق نظر گریگوری، یکی از متفکران مهم الهیات سلبی، مسیحیان بهجای اینکه سیستم الهیاتی موجود را کافی بدانند، باید تلاش کنند تا خدا را عمیقتر بشناسند.
الهیات سلبی از مسیحیان میخواهد که از وسوسه به بتپرستی در حذر باشند. این دیدگاه حتی برای کسانی که هیچ تعهد مذهبی ندارند درسهای مفیدی دارد، مانند اینکه شرایط موجود همواره به نظر بدون اشکال میآید. این بهخصوص زمانی آشکار میشود که مسیحیان ارزشهای خود را در مفاهیم الهی شکلریزی میکنند و هنگامی خطرناک میشود که به مرحله خودخشنودی برسد، جدا از اینکه در گرایش راست باشد یا چپ.
طبق تحقیق دانشگاه کالیفرنیا که تصویر مسیحیان از خدا ارزشهای آنان را انعکاس میدهد، این نکته به دست میآید که مردم فکر میکنند که عدالت با تعهدات وعقاید آنها تطابق دارد. طبق این تفکر آسان میشود دیگران را تحقیر کرد و سخت میشود نکات منفی دیدگاه خود را دریافت. این تعهدات و عقاید ممکن است هیچ ربطی به دین نداشته باشند ولی یک درک موقت را با حقیقت نهایی اشتباه میگیرند.
الهیات خودانتقادی گریگوری، سیاست خود انتقادی را نیز در برمیگیرد. اگرچه گریگوری تنها خدا را در ذهن داشت، تفکر او را میتوان گستردهتر مورداستفاده قرار داد. هنگامیکه جف سشنز این نکته را مطرح میکند که فرآیند قانونی و دارای نظم در ذات خود خوب است، گریگوری این نقد را مطرح میکند که این بتپرستی است که پیشفرض خود را از خوب با آنچه در اصل خوب است اشتباه بگیریم.
بهجای اینکه پیشفرض خود را از عدالت کامل بدانیم الهیات سلبی میگوید ما باید همواره برای عدالتی تلاش کنیم که ازآنچه موردنظر ماست بزرگتر است. وقتیکه جف سشنز تلاش میکند تا با استفاده از مسیحیت از انتقادات پیشگیری کند، الهیات سلبی مسیحیت این نکته را مطرح میکند که همه حکومتها ناقصند و همواره باید برای آنچه بهتر است تلاش کرد.
* این مطلب نخستین بار بهمن 1399 منتشر شده است.