قربانی
مهدی فردوسی مشهدی
ذبح کردن فرزند برای خداوند، به معنای گذشتن از محبوبترین چیزها بود که به آشتی کردن و نزدیک شدن انسان با خدا میانجامید. قربانی هدیهای به فراطبیعت بود تا موجب افزایش دوستی انسان با موجودات فراطبیعی یا کاهش دشمنی آنان شود.
قربانی ذبح فرزند برای نزدیک شدن به خدایان و پیوند با آنان یا برخوردار شدن از لطفشان، از آیینهای رایج در بسیاری از سنتهای فرهنگی و اساطیری بوده است؛ چنانکه آتاماس (پادشاه اسطورهای یونان باستان) هنگام خشکسالی بر این شد که پسرش فریکسوس را به مذبَحی در کوه لافیستوس ببرد و در پیشگاه زئوس (خدای خدایان) سر ببُرد، اما زئوس قوچ زرینی را نزد آتاماس فرستاد تا فریکسوس بر او بنشیند و بگریزد [1] و چنانکه ابراهیم (ع) بر پایه آن رؤیای معروف، پسرش را به مسلَخ کشاند تا او را در پیشگاه خداوند ذبح کند.
ذبح کردن فرزند برای خداوند، به معنای گذشتن از محبوبترین چیزها بود که به آشتی کردن و نزدیک شدن انسان با خدا میانجامید. قربانی هدیهای به فراطبیعت بود تا موجب افزایش دوستی انسان با موجودات فراطبیعی یا کاهش دشمنی آنان شود. بنابراین، تنها راه دستیابی به این قرابت، فرزندکشی نبود، بلکه گاهی چیزی را میسوزاندند، گاهی چیزی را به خاک میسپردند و حتی گاهی چیزی را میخوردند و بدین شیوه، آن را به خدایان پیشکش میکردند، اما جانستانی از موجود زنده، کمابیش در همه گونههای قربانی، رخ مینمود. قربانی کردن یعنی اِمحا یا ستاندن جان محبوبترین چیزها نزد انسان. از همین روی، به گزارش برخی از روایات، خداوند قربانی هابیل را پذیرفت و قربانی قابیل را نپذیرفت: «هر یک از آن دو قربانیاش را براى نزدیک شدن به خدا پیشکش کرد، اما یکى از آنها مقبول افتاد و دیگرى پذیرفته نشد» [2]؛ زیرا هابیلِ دامدار بهترین گوسفندش و قابیلِ کشاورز پستترین خوشه گندمش را به خدا عرضه کرد. «برخی از اعراب [معاصر پیامبر اسلام نیز] بر پایه ایمان به خدا و واپسین روز هستی، بخشش مال را راه نزدیکی به خدا و دعای پیامبر او برگزیده بودند» [3].
هنگامی که ابراهیم به تیغ دست بُرد تا سر فرزندش را ببُرد، قوچی بزرگ به سَربهای او بدل گشت [4]. از پس همین ماجرا، پیشکشش گوسفند به خداوند در سنت یهودی و مسیحی و اسلامی، فراگیر شد و بعدها دیگر چارپایان (شتر و گاو) نیز پیشکشهایی (هَدی) [5] از همین دست به شمار رفتند؛ چنانکه خود پیامبر اسلام فرمان یافت برای خداوند شتر بکشَد [6]. مقصود از این فرمان، دست کشیدن از چیزهای دوستداشتنی بود و چه چیزی دوستداشتنیتر از گندم نزد کشاورز یا چارپا نزد دامپرور و پول نزد پولدار؟ کَندن از خود، تنها مقصود خداست از قربانی کردن و گرنه، «نه گوشتهای آنها به خدا میرسد نه خونهایشان» [7]٬ بلکه انسان با دل بریدن از محبوبهایش، رشد میکند و «چنانچه کسی از چیزهای دوستداشتنی خود به سود دیگران دست نکشد، از نیکی و نیکخویی برخوردار نخواهد شد» [8].
باید از چیزی کاست؛ گر بخواهیم به چیزی افزود.
هرکس آید به رهی سویِ کمال
تا کمالی آید، از دگرگونه کمالی باید [9].
پانوشتها:
[1] جان پین سنت، اساطیر یونان، ترجمه باجلان فرخی، ص 97.
[2] مائده، 27.
[3] توبه، 99.
[4] صافات، 107.
[5] مائده، 2.
[6] کوثر، 2.
[7] حج، 37.
[8] آلعمران، 92.
[9] نیما یوشیج، منظومه مانلی.