رحیم پور ازغدی و سکولاریسم در حوزه
مهدی کاظمی زمهریر
در سخنرانی اخیر آقای حسن رحیم پور ازغدی، حوزههای علمیه به خاطر گرفتار شدن در سکولاریسم مورد انتقاد قرار گرفتهاند. از نظر وی، حوزهها از پرداختن به مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که نظام سیاسی و جامعه با آن درگیر هستند، اجتناب کرده و به جای آن به مسائل سنتی مرتبط با دینداری فردی متمرکز هستند که به معنای سکولاریسم حوزههای علمیه است. راهکار وی، تمرکز حوزههای علمیه بر مسائل جدید و اخذ دستور کار خود از اجتماع است، نه پرداختن به مسائل ذهنی و غیرمرتبط با نیازهای اجتماعی. اما، آیا این راهکار به معنای خروج حوزههای علمیه از دایره سکولاریسم است؟سکولاریسم (Secularism) را میتوان به معنای «جدایی سیستم اجتماعی و آموزشی از دین»، «جدایی دولت از مؤسسات دینی»، «نفی تبعیض علیه افراد به نام دین یا تعریف هویت شهروندی براساس هویت دینی» و «عدم مشارکت دین در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی روزمره» دانست. (نگاه کنید به مدخل سکولاریسم در دیکشنریهای اینترنتی کالینز، آکسفورد، مریام وبستر) همچنین، دیکشنری بریتانیکا آن را به معنای «جنبشی در جامعه در نظر میگیرد که معطوف به زندگی دنیوی در مقابل تمایل شدید در قرون وسطی به نادیده گرفتن امور انسانی و تفکر درباره خدا و زندگی پس از مرگ است».
گفتار حسن رحیمپور ازغدی بیش از هر چیز ناظر به معنای نخست از سکولاریسم یعنی جدایی دین از سیستم اجتماعی است. لذا، پیشنهاد میدهد که حوزههای علمیه با درگیر شدن با مسائل جدید خود را از سلطه رویکرد سکولار نجات دهند، اما در تعبیر دوم که به معنای دنیوی شدن و گسست میان زندگی اخروی و زندگی دنیوی است، میتوان ایده رحیمپور را نه خروج از سکولاریسم بلکه تشدید دنیوی شدن فقه دانست.
در واقع، روش پیشنهادی رحیمپور ازغدی برای غلبه بر سکولاریسم یعنی اخذ پرسشها و مسائل از جامعه و تلاش برای ارائه حکم بر آنها، روش مسلط بر فقه سنتی از گذشته تاکنون بوده است. آنچه، فقه سنتی را دچار عقب افتادگی کرده، تحول در زمینههای جامعهشناختی و ایجاد جامعه نو است که بهطور اساسی از جامعه سنتی متفاوت است. در این میان، حیات حوزههای علمیه و فقه سنتی، در پیوند با جامعه سنتی ادامه یافته است. این وضعیت باعث عدم ورود نیازهای جامعه نو به درون برنامههای آموزشی و پژوهشی حوزههای علمیه گردیده است. تأکید بر ضرورت پیوند حوزههای علمیه با نیازهای جامعه نو، باعث تحول در سرشت فقه و دانش فقهی که به تعبیر سخنران سکولار است نمیشود، بلکه تنها افق فقه را از عالم سنتی به عالم مدرن تغییر جهت میدهد.
اما تبعات این تغییر افق برای فقه سنتی چیست؟ پاسخ دنیوی شدن بیشتر فقه. اگر عالم جدید در گسست از عالم قدسی سازمان یافته است، تمرکز بر مسائل و نیازهای آن به معنای دنیوی شدن بیشتر نظام فقهی است. این مسئله با فهرستی که سخنران از دستورکارهای جدید فقه به زعم خود عرضه میکند، عیان میگردد؛ فقه نوین بیش از هر چیز درگیر اقتصاد و نظام بانکداری، نظام قضایی، سیاست خارجی و … است و مسئله رستگاری فردی که بخش عمدهای از فقه سنتی را تشکیل میدهد و فقه از این زاویه به کردارهای روزمره نظر میکند، چندان دیگر در این نظام دانش جایگاهی نخواهد داشت.
نظرگاه سخنران از جنبه دیگری نیز به سکولار شدن فقه میانجامد. فقه در تعریف سنتی یعنی صدور حکم شرعی از ادله تفصیلی. اما، سخنران بیشتر انتظار دارد که دانش فقه جانشین علوم اجتماعی گردد و به تحلیل نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جدید بپردازد و برای رفع مشکلات این نظامات راهکارهایی عرضه نماید.
گفتار حسن رحیمپور ازغدی بیش از هر چیز ناظر به معنای نخست از سکولاریسم یعنی جدایی دین از سیستم اجتماعی است. لذا، پیشنهاد میدهد که حوزههای علمیه با درگیر شدن با مسائل جدید خود را از سلطه رویکرد سکولار نجات دهند، اما در تعبیر دوم که به معنای دنیوی شدن و گسست میان زندگی اخروی و زندگی دنیوی است، میتوان ایده رحیمپور را نه خروج از سکولاریسم بلکه تشدید دنیوی شدن فقه دانست.
در واقع، روش پیشنهادی رحیمپور ازغدی برای غلبه بر سکولاریسم یعنی اخذ پرسشها و مسائل از جامعه و تلاش برای ارائه حکم بر آنها، روش مسلط بر فقه سنتی از گذشته تاکنون بوده است. آنچه، فقه سنتی را دچار عقب افتادگی کرده، تحول در زمینههای جامعهشناختی و ایجاد جامعه نو است که بهطور اساسی از جامعه سنتی متفاوت است. در این میان، حیات حوزههای علمیه و فقه سنتی، در پیوند با جامعه سنتی ادامه یافته است. این وضعیت باعث عدم ورود نیازهای جامعه نو به درون برنامههای آموزشی و پژوهشی حوزههای علمیه گردیده است. تأکید بر ضرورت پیوند حوزههای علمیه با نیازهای جامعه نو، باعث تحول در سرشت فقه و دانش فقهی که به تعبیر سخنران سکولار است نمیشود، بلکه تنها افق فقه را از عالم سنتی به عالم مدرن تغییر جهت میدهد.
اما تبعات این تغییر افق برای فقه سنتی چیست؟ پاسخ دنیوی شدن بیشتر فقه. اگر عالم جدید در گسست از عالم قدسی سازمان یافته است، تمرکز بر مسائل و نیازهای آن به معنای دنیوی شدن بیشتر نظام فقهی است. این مسئله با فهرستی که سخنران از دستورکارهای جدید فقه به زعم خود عرضه میکند، عیان میگردد؛ فقه نوین بیش از هر چیز درگیر اقتصاد و نظام بانکداری، نظام قضایی، سیاست خارجی و … است و مسئله رستگاری فردی که بخش عمدهای از فقه سنتی را تشکیل میدهد و فقه از این زاویه به کردارهای روزمره نظر میکند، چندان دیگر در این نظام دانش جایگاهی نخواهد داشت.
نظرگاه سخنران از جنبه دیگری نیز به سکولار شدن فقه میانجامد. فقه در تعریف سنتی یعنی صدور حکم شرعی از ادله تفصیلی. اما، سخنران بیشتر انتظار دارد که دانش فقه جانشین علوم اجتماعی گردد و به تحلیل نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جدید بپردازد و برای رفع مشکلات این نظامات راهکارهایی عرضه نماید.