تمایز میان شریعت و فقه از منظر محمد سعید العشماوی
ویلیام شپارد/ ترجمه: فاطمه خلیفه قلی
محمد العشماوی قاضی معروف مصری، یکی از برجستهترین متفکران جهان اسلام در جهان معاصر است. او دانش خود درباره الهیات اسلامی را محدود به حوزههای اصول دین و شریعت کرده است و در این زمینه سخنرانیها، کتابها و مقالات بسیاری ارائه داده است. برای اینکه بتوان به نحو شایستهای آراء العشماوی و چالشهای پیش روی آن در جهان اسلام را عنوان کرد، باید زمینههای رشد تفکر او در مصر و سایر کشورهای عربی را بررسی کرد.
العشماوی بهطورکلی در دو بحث رایج در کشورهای اسلامی شرکت کرده است. یکی این ادعا که «اسلام روش کاملی برای زندگی است» و دیگری اینکه «سایر ایدههای نظری و اخلاقی میتواند با اسلام مطابقت داشته باشد». ریشه این بحثها در قرن 19 شکل گرفت.
زمانی که مصر شروع به مطابقت دادن خود با روشهای اروپایی کرد و صراحتاً یک قانون سکولار تشکیل داد، محمد العشماوی و همکیشان او تحقیق کردند که چگونه تغییرات جدید را با سنت اسلام منطبق کنند. نقطه عطف این تلاشها انتشار کتاب الاسلام و اصول الحکم توسط علی عبدالرازق بود که تلاش میکرد با توسل به منابع اسلامی نشان دهد که ارائه قوانین سیاسی بخشی از رسالت پیامبر (ص) نیست و دولت باید از اسلام جدا باشد. در سمت مخالفِ این رویکرد، اخوان المسلمین قرار داشت که به دنبال برقراری یک حکومت اسلامی بودند. با این ایده که اسلام باید ایدئولوژی حکومت باشد و مدرنیسم و ملیگرایی باید زیر لوای اسلام بروند.
این گروه در اواخر 1940 قدرت بیشتری نسبت به سکولاریستها پیدا کردند. این دوره را میتوان به نحو صحیحی دوره تجدید حیات اسلامی در مصر و سایر کشورهای عربی دانست. در کنار حزب اخوان المسلمین، گروه مسلمان دیگری با عنوان «مدرنگرایی اسلامی» نیز روی کارآمد که قصد داشت مظاهر مدرنیته بهویژه تکنولوژی را با رویکردهای اسلامی وفق دهند. اما حزب اخوان المسلمین از موفقیت بیشتری برخوردار بود تا جایی که سکولاریسم رسمی یعنی حکومت جمال عبدالناصر نیز احترام فراوانی برای آنها قائل بود و سعی میکرد در ترمهای اسلامی از خودش دفاع کند. باوجوداین حکومت او راه را برای شکلهای افراطیتر اسلامگرایی میبست.
اگرچه ترورهای بسیاری علیه سکولارها در دوره حکومت او صورت گرفت. یکی از آنها ترور رئیسجمهور انور السادات در 1981 بود. ازاینرو جانشین او یعنی حُسنی مبارک تلاش میکرد مباحثات محتاطانهای میان سکولارها و اسلامگرایان صورت بگیرد. او به حزب اخوان المسلمین اجازه داد تا در بحثهای سیاسی بهصورت غیررسمی شرکت کنند. در بحث میان اسلامگرایان و سکولارها، اسلامگرایان از اعتمادبهنفس بیشتری برخوردار بودند و سکولارها بیشتر سعی میکردند از موضع خود دفاع کنند. باوجوداین هرکدام از دو گروه اسلامگراها و سکولارها تصور میکردند که دولت حمایت بیشتری از سمت مخالف آنها میکند.
تعریف فرمال اسلامگرایی ازاینقرار است که اسلام باید همان ایدئولوژی باشد که جامعه را بهعنوان یک کل رهبری میکند و قانون باید با شریعت اسلام منطبق باشد و سکولاریسم رویکردی است که به نحو وسیعی اسلامگرایی را رد میکند. با این تفسیر کشورهای عربی اسلام را بهعنوان دین رایج پذیرفتهاند اما شریعت آن را به کار نمیگیرند. رویکرد این کشورها را میتوان سکولاریسم مسلمان نامید. این نوع حکومت در مصر بهویژه در میان روشنفکران آن رواج بیشتری دارد. اما پایبندی به شریعت اسلام در میان آنها بیشتر از سایر کشورهای عربی است.
جدال عشماوی با اسلام سیاسی
با این تفسیر، العشماوی را میتوان بهعنوان یکی از روشنفکران مصر معرفی کرد که بر ضد اسلامگرایی افراطی در مصر فعالیت میکند. عشماوی در طول زندگی خود تهدیدهای بسیاری از سوی اسلامگرایان افراطی داشت که منجر به حمایت شبانهروزی پلیس مصر از او شد. تأیید قضایی جامع الازهر برای سانسور موسیقی، فیلم و ویدئوها در رسانههای جمعی باعث شد او نوشتههای انتقادی بسیاری علیه کمیته الازهر منتشر کند. این عمل، به دشمنیهای جدی علیه او انجامید که یکی از آنها ممنوعیت چاپ آثار او بود که با مداخله رئیسجمهور حسنی مبارک فیصله پیدا کرد. او علیه این تهدیدها نوشت «من بههیچوجه از افراطیگرایی اسلامی نمیترسم. من معتقدم آدم کشی نیز میتواند بخشی از رسالت من باشد.»
قاضی عشماوی صراحتاً معتقد است که اسلامگرایی بهویژه نوع افراطی آن علیه اسلام است. عنوانی که او برای اسلامگرایی افراطی انتخاب کرده است «اسلام سیاسی» است. او معتقد است آنچه اکنون به اسلام نسبت دادهاند تنها بخشی از اسلام است. تمایز میان دیدگاه العشماوی و اسلامگرایان افراطی این است که اسلامگرایان حیطه بحثهای خود را میان «اسلام» و «کفر» میدانند؛ اما عشماوی میان «اسلامِ روشنگر» و «اسلامِ سیاسی» تمایز میگذارد. ازنظر او «کاربردهای اسلام» که اسلامگرایان از آن سخن میگویند شعارهایی تهی هستند و برای جذب حمایتهای مردمی برای سرمایهگذاریهای سیاسی طراحی شدهاند. او معتقد است این شعارها شدیداً مبهم و دارای محتوای ناچیز هستند. بهعلاوه بررسی ماهیت شریعت که آنها درصدد بهکارگیری آن هستند نشان میدهد که تا چه اندازه میان «شریعت» و «فقه» خلط ایجاد شده است و درواقع آنها خواستار اعمال فقه در سیاست هستند نه شریعت.
تمایز فقه و شریعت
با این توضیح میتوان تمایز میان شریعت و فقه در دیدگاه العشماوی را بررسی کرد. عشماوی تجلیهای مختلف شریعت و اصطلاحاتی که در قرآن با این ریشه وجود دارد را بررسی کرده و نتیجه گرفته است که معنای لغوی شریعت در متون سنتی طریق، سبیل و منهج است. بهطورکلی میتوان گفت شریعت اسلام راه و روش خدا یا اسلام برای زندگی است. ازنظر عشماوی این لغت در قرآن به معنای قانون یا مشروعیت به کار نرفته است و معنای آن در طول زمان به شکل امروزی آن درآمده است. شریعت در ابتدا روشهایی برای عبادت را معرفی میکرد و بعدها در سنت پیامبر (ص) رشد کرده و درنهایت به تمام باورها و احکام عالِمان دین راه پیدا کرده است.
اما این باورها و احکام به نحو مناسبی فقه نامیده شدند نه شریعت. بنابراین میتوان گفت این گسترش شریعت منجر به استفاده نابه جای شریعت به معنای فقه درآمد. عشماوی این جایگزینی را با بندی از قانون مصر که میگوید «اصول شریعت اسلامی منشأ مشروعیت است»، نشان میدهد. او با بررسی زمینههای این بند نشان میدهد که اصطلاح شریعت در اینجا همان اصول مشروعیتی است که چهار مدرسه فقه سنتی در آن مشترکند. راهحل او برای رهایی از این ابهامات تفکیک میان این دو ترم اسلامی و استفاده مناسب از آنهاست. ازنظر او شریعت تنها شامل آن ارزشها و اصولی است که میتوان در قرآن و سنت معتبر یافت و میتواند بهتنهایی ما را از خطا مصون دارد. تمام استنتاجات و استخراجات دیگر از این منابع تلاشهای انسان غیرمعصوم است که فقه نامیده میشود. با این حساب آنچه در قوانین جامعه اسلامی وجود دارد فقه است نه شریعت.
در تمایز میان شریعت و فقه میتوان گفت که شریعت بهعنوان راه و روش خداوند بسیار انعطافپذیرتر از فقه است. شریعت بیشتر یک رویکرد و روش است تا یک سری قوانین انضمامی. العشماوی از شریعت با عنوان روح، روش و جنبش یاد میکند که درصدد تجدید قانون است نه زندانی شدن در آن. شریعت قوانینی نیست که توسط برخی حاکمان و قضات ایجاد شده باشد بلکه مجموعه روشهای اندام وار و نظاممند است که میتواند جامعه و افراد آن را بهسوی فضیلت هدایت کند. کسانی که از «کاربرد شریعت» در جامعه استفاده میکنند درواقع در پی کاربردهای فقه هستند که مجموعهای از قوانین است که توسط انسانها تنظیم شده است. فقه نه حجیت الهی دارد و نه انعطافپذیری لازم برای پاسخگویی به نیازهای جاری زندگی انسان.
قرآن بهعنوان وحی خدا منشأ اصلی شریعت است و تفسیر آن وظیفه پیچیدهای است که مستلزم معرفتی قابلتوجه است. تقریباً تمام آیات قرآن در موقعیتهای جزئی که علت وحی آنها است نازل شدهاند و در تفسیر این آیات باید آن موقعیتهای جزئی و علتها را شناخت. زیرا این شرایط است که معنای متن را معین میکنند.
العشماوی همواره بر شناسایی اسباب وحی پافشاری میکند نه بر مناسبات آن. زیرا بر اساس مناسبات وحی رابطه میان حوادث و متن کاملاً بیرونی و تصادفی خواهد بود. برای مثال این آیه که «با مسیح و یهود دوستی نکنید …» برای یک موقعیت خاص در تقابل با یهودیان بنی قریظه نازل شده است و در تمام روابط میان مسلمانان با یهودیان و مسیحیان اعمال نمیشود. پس فرد در مقابل آیات باید به معنای کلمات در رابطه با زمان و مکان وحی آن توجه کند. زیرا این معنا مختص آن شرایط است و بهصورت فقه درآمده است و نباید نام شریعت بر آنها نهاد. برای مثال کلمه یَحکُم در زمان وحی به دولت ارجاع نمیدهد، بلکه منظور آن فعل قاضی یا میانجی است. قرآن برای فعالیت سیاسی از واژه دیگری به نام "امر" استفاده میکند و فعل یَحکُم برای استفاده پیامهای دولتی نامناسب است.
پس ازنظر عشماوی روش اصلی برای تفسیر قرآن روشی است که از خود متن قرآن، سنت و مفسران اولیه حمایت میکند که با تفاسیر فقهی در تقابل است. به این معنا که اصطلاحات و لغات قرآنی در فقه بهصورت کلی و واژگانی و بدون توجه به زمینه رویدادها در نظر گرفته میشود. بهعلاوه قرآن شامل آیات فردی است که باید در پرتو کل قرآن تفسیر شوند. زیرا قرآن موجودی است که تمام قسمتهای آن با باقی بخشهایش در ارتباط است. همچنان که با علتهای نزول آیات مرتبط است.
مبناگرایی عقلانی
سعید عشماوی مواضع خود را «مبناگرایی عقلانی» معرفی میکند که در تقابل با «مبناگرایی سیاسی» است. مبناگرایی سیاسی از استخراج برخی از آیات بدون توجه به علت نزول و کل آن بهره میگیرد.
در دیدگاه العشماوی احکام قرآن یقیناً رویداد هستند. زیرا بسیاری از آیات آن موقتی هستند بر یک زمان و مکان خاص دلالت میکنند. برخی دیگر از آیات برای فرد پیامبر (ص) نازل شدهاند و این احکام میتواند بر افراد دیگر هم اعمال شود اما نه بهعنوان شریعت. بهطورکلی ازنظر عشماوی آیات قرآن بسیار به جامعهای که بر آن نازل شدهاند وابسته است و اغلب احکام آن برای تغییر یا تأیید روال موجود طراحی شدهاند. برای مثال آیاتی که برای ازدواج یا وراثت نازل شدهاند. اصل تغییر، همچون عدالت و رحمت خداوند یکی از اصول اخلاقی است که قرآن آن را فراهم کرده است. برای مثال در مورد احکام معاملات قرآن به وجدان مؤمنان ارجاع میدهد نه بر مجازاتهای خاص. برای العشماوی این اصول کلی به نحو موجهی بر قوانین و احکام خاص ارجحیت دارند. به نظر او تنها نسبت کوچکی از قرآن دارای جزئیات قانونی است و برخی از این قوانین مانند مجازات حد، اغلب توسط مسلمانان بهصورت ناعادلانه به کار برده میشوند.
منبع دوم شریعت که همچنان از خطا مصون است سنت پیامبر است. در اینجا نیز با مشکلات جدی تفسیر که در مورد قرآن مشاهده کردیم روبرو هستیم. در سنت پیامبر با مشکلات جعل احادیث و تفسیرهای گوناگون سروکار داریم. العشماوی درباره بسیاری از احادیث، شکاک است. باوجوداین او معتقد است که با یک نگاه انتقادی به متن میتوان اصل برخی از احادیث را پیدا کرد. ازنظر العشماوی احادیث ازآنجهت مهم هستند که علت نازل شدن آیات را به دست میدهند و همچنین زمانی که آیات بسیار کلی هستند، احادیث میتوانند احکام روشنی درباره آنها ارائه دهند.
ازنظر العشماوی دو منبع قرآن و سنت پیامبر (ص) با شرایطی که یاد شد، منابع شریعت هستند؛ اما منابع مشهور دیگری چون اجماع، قیاس و اجتهاد، کاملاً انسانی هستند و در حیطه فقه قرار میگیرند نه شریعت. بنابراین در نظر عشماوی، کاربرد شریعت در نظر اسلامگرایان، درواقع کاربرد فقه است و کاربرد فقه منشأ انسانی داشته از حجیت کافی برخوردار نیست.
https://www.jstor.org/stable/176114?seq=1#page_scan_tab_contents
این متن ترجمهای آزاد از متنی است که در مجله دانشگاه کمبریج منتشر شده است.