مرور مطبوعات / تندروها کشور را به این وضعیت کشاندند
نوزدهم مهرماه 1397
زبان مادری، حقوق حیوانات، سهمیههای ایثارگران و نگاهی به تاریخ مجلس در کشور از مطالب مورد توجه مطبوعات بودند. «فقدان انضمامیت تاریخ ملی»، «زبان مادری و عواطف»، «زبان مادری، سیاسی نیست»، «سایه تهدید فضای مجازی روی سر نخبگان فرهنگی»، «آینده زنان»، «تشکیل مجلس، تحدید قدرت»، «تندروها کشور را به این وضعیت کشاندند»، «نیاز به گفتمان کودکی داریم»، «تفاوت بین رفاه حیوانات و حقوق حیوانات»، «تکنیک ژورنال خوشبختی»، «آینه»، «سهمیههای ایثارگری و انصاف»، «فرار نجومی از بازنشستگی»، «تهران، شهر بیگفتوگو هیاهوی پر از سکوت» و «شفافسازی آملی لاریجانی درباره اظهارات برخی از بزرگان حوزه» عناوین برجسته شمارههای امروزند.
شفافسازی آملی لاریجانی درباره اظهارات برخی از بزرگان حوزه
رئیس قوه قضائیه در پاسخ به اظهارات اخیر برخی از بزرگان حوزه درباره «زندانیکردن مردان بابت مهریه از سوی دستگاه قضائی»، بخشی از این اظهارات را ناشی از نبود اطلاع کافی دانست و نکاتی را برای شفافسازی این موضوع به تفصیل بیان کرد. او گفت: برخی اشکالات نسبت به دستگاه قضائی مطرح میشود که وقتی از سوی علمای حوزوی بهویژه برخی مراجع معظم باشد، باید بیشتر مورد عنایت قرار گیرد؛ زیرا میدانیم که اگر از میان علمای حوزه کسانی انتقاد میکنند، نیتشان اصلاح و بهبود وضعیت است و هیچ شائبهای از جهات دیگر وجود ندارد. رئیس قوه قضائیه با بیان اینکه مراجع تقلید، مورد اطمینان و محل رجوع مردم هستند و به نحوی انتقادات مردم را نیز منعکس میکنند، ادامه داد: دستگاه قضائی نسبت به هر انتقادی باید روی گشاده داشته باشد؛ زیرا معتقدیم که انتقادات سازنده به رفع نقایص و افزایش اقتدار قوه قضائیه و رضایتمندی مردم کمک میکند. خصوصا اظهارات کسانی که از لحاظ علمی و اعتقادی جایگاه والایی دارند، نیاز به توجه جدیتری دارد و باید نسبت به این انتقادات گوش شنواتری داشته باشیم. آیتالله آملیلاریجانی اضافه کرد: «گاهی انتقادات ناشی از عدم اطلاع است. دراینصورت اگر این انتقادات در محفلی خصوصی مطرح شود، مسلما انسب است؛ چون بیان آن در علن، ممکن است موجب قدح یک دستگاه شود؛ بدون آنکه استحقاق چنین قدحی را داشته باشد.
تهران، شهر بیگفتوگو هیاهوی پر از سکوت
لطیف روحانی شهر تهران را از بعدی جامعهشناختی و فلسفی بررسی کرده و نوشته است: مدیران و برنامهریزان شهری به تعاملات اجتماعی و گسترش مقیاسهای ابرانسانی و افزایش سلطه سواره بر پیاده، سبب مرگ تدریجی گفتوگو در بین شهروندان و خاموشی چراغ نشاط و امید اجتماعی در شهر میشود. بنابراین آنچه از شهر و شهروندانش باقی میماند، هیاهوی پر از سکوت و جامعهای است که میتوان آن را انبوه تنها نامید و در نهایت با این رویکرد عصبیت تولید میشود و همگونی و هویتها بهصورت ربطی در یک حلقه بههم میرسند؛ در نتیجه زنجیره تفاوتها در جغرافیای مشترک را نابود و ما را از جمعیتشدگی به تعبیر مولانا دور میکند. اهمیت این موضوع به این دلیل است که اصولا اگر امروزه جامعه شهری وارد گفتوگو نشود یا به نحوی آشفته و وارونه گفتوگو کند، در طولانیمدت خود را از درک تصویر واقعی خویش در آینه دیگران محروم خواهد کرد. با گفتوگو ادبیات و تمدن شکل میگیرد، ملت بدون گفتوگو، ملت بدون تاریخ است، به تعبیری دیگر، تاریخ واقعی یک ملت را باید در ادبیات و کثرت و میزان گفتوگو، مفاهمه و درک مشترک آنها از همدیگر جستوجو کرد. بر این اساس، بازگرداندن شوق اجتماعی، خلق خاطرات جمعی و تقویت جنبههای انسانی، ارتقای کیفیت زندگی شهروندان و زیستپذیری شهر به عنوان یک رویکرد و اولویت استراتژیک باید در دستور کار مدیریت شهری قرار گیرد.
فرار نجومی از بازنشستگی
شرق گزارشی تهیه کرده است درباره مدیران کلان بازنشسته که میکوشند با هزینههای آنچنانی از شمول قانون منع به کار گیری بازنشستگان خارج شوند. در بخشی از این گزارش آمده است: یکی از معاونان وزرا 600 میلیون تومان به یک صندوق تأمین اجتماعی داده تا سوابق خدمتیاش را حذف کند ولی با پاککردن یک صندوق، درستشدنی نیست و اینها قابلردیابی است. این سخنان قاضیزاده درباره پرداختهای میلیونی مدیران برای فرار از بازنشستگی باعث تعجب بسیاری شد اما بررسیها نشان میدهد نهتنها موضوع مطرحشده توسط قاضیزاده یک استثنا نیست بلکه پس از تصویب قانون ممنوعیت بهکارگیری بازنشستگان به یک رویه تبدیل شده است. ازآنجاکه درحالحاضر 16 صندوق بازنشستگی در کشور وجود دارد و بسیاری از مدیران در طول دوران خدمت خود در دستگاههای متفاوت به عضویت چند صندوق بیمهای مختلف درآمدهاند، تلاش برای حذف سوابق در برخی از این صندوقها میتواند بازنشستگی این مدیران را به تعویق بیندازد و این همان روشی است که به نظر میرسد هماکنون در دستور کار برخی از این مدیران قرار گرفته است. اگرچه در نگاه اول پسدادن حقوق و مزایای یک صندوق بیمهای امر خلاف قانونی به نظر نمیرسد اما نباید فراموش کرد که این مدیران فقط با پرداخت مبالغی به یک صندوق بیمه نمیتوانند همه دین خود را دراینباره ادا کنند؛ زیرا در کل دوران خدمت خود از آن سابقه بیمهای برای ارتقا استفاده کرده و از مواهب مادی و معنوی آن بهرهمند بودهاند.
سهمیههای ایثارگری و انصاف
حمید ملکزاده درباره سهمیههای ایثارگری در استخدامهای دولتی و ورود به دانشگاهها نوشته است: محمود نیلی احمدآبادی رئیس دانشگاه تهران گفته است که به اندازه کافی در کشور قوانینی وجود دارد که به تکریم خانواده ایثارگران بپردازد و برای ترفیع علم و دانش در دانشگاههای کشور پیشنهاد دادهاند قوانین استخدامی «این عزیزان» در هیئتهای علمی اصلاح شود. البته دغدغه ایشان دغدغه بسیار مهمی است؛ «فراهمآمدن امکان نظارت بر ایثارگران جذبشده پیش از استخدام رسمیشان از طریق سنجش علمی و عملکرد ایشان». در واقع معنای این بخش از صحبتهای آقای دکتر احمدآبادی چیزی نیست جز اینکه دانشگاهها تا وقتی که قوانین مدنظر ایشان اصلاح نشوند، زیر بار استخدام جامعه مدنظر ما نمیروند. نکته دوم اما حاوی دغدغه اساسی و صحیح ایشان است: ضرورت درنظرگرفتن امکان پایش صلاحیتهای علمی و آموزشی استادان جذبشده در گروههای آموزشی برای ارتقای کیفیت علمی این گروهها. این البته دغدغهای شریف است که به نظر میرسد قانونگذار نیز ضمن تعیینکردن ضرورت بررسی عادی پرونده متقاضیان ایثارگر در جریان جذب مانند متقاضیان عادی و همچنین قراردادن ایشان ذیل قوانین عادی ارتقا و سنجش بعد از جذب، درست مانند اعضای دیگر هیئتهای علمی، به آن اصرار داشته است. اینطور به نظر میرسد که دغدغه درست ریاست محترم دانشگاه تهران و دیگر مسئولان محترم دولت دراینباره، با رعایت کامل قانون رفعشدنی باشد. چیزی که به نظر میرسد ریاست محترم دانشگاه تهران به آن عنایت نداشتهاند، در جای دیگری نهفته است.
آینه
شرق واکنش دو روزنامه وطن امروز و کیهان را که از سوی هیئت نظارت بر مطبوعات تذکر گرفتهاند، منعکس کرده است. وطن امروز نوشته است: حالا مشخص شده این جماعت حق انتقاد و اعتراض را نیز برای جامعه گسترده منتقدان به رسمیت نمیشناسند و صرفا بهخاطر استنباط از «استتار» یک مفهوم در تیتر «عابرباج» علیه رئیس مجلس، اینگونه به خیال خود یک رسانه منتقد را تحت فشار قرار دادهاند. اگرچه پیش از این نیز بارها ثابت شده کارنامه دولت حسن روحانی در موضوع آزادی بیان و مماشات با رسانهها، سیاهترین کارنامه در دولتهای پس از انقلاب بوده اما اینبار مشخص شده آستانه صبر حامیان دولت در هیئت نظارت بر مطبوعات پس از آبروریزیهای اخیر دولت بهویژه در حوزه سیاست خارجی، بسیار پایین آمده است و حتی مواردی مانند تیتر یک روزنامه را نیز که در انتقاد به رویه امتیازدهی به غرب از برجام تا CFT بوده تاب نمیآورند و با آن برخورد قهرآمیز یا همان گازانبری میکنند. این خبرگزاری معتمد هیئت نظارت همان رسانهای است که بر آتش فتنه میان ملتهای ایران و عراق دمید. در ماجرای جنایت اهواز و در قالب انتشار گزارشهای تصویری، عکسهای مسئلهدار علیه اقتدار نیروهای نظامی منتشر کرد؛ و در جریان ماجرای ادعای نتانیاهو مبنی بر انجام فعالیتهای تورقوزآباد، عکاسهای این خبرگزاری به نحوی در شبکههای اجتماعی رفتار کردند که نهتنها ادعای نتانیاهو را تقویت میکرد، بلکه برای این ادعا تصویرسازی نیز میکردند. هیئتی که بازخوانی کارنامه ابوموسی اشعری را بهانهای برای شکایت از «وطنامروز» میداند، این قبیل اقدامات خلاف امنیت ملی رسانههای رفیقهایشان را اصطلاحا زیرسبیلی رد میکند یا احیانا اگر برخوردی میکند در سایه سکوت خبری آن را انجام میدهد.
تکنیک ژورنال خوشبختی
مجتبی لشکربلوکی استاد دانشگاه شریف در نوشتاری علمی به بررسی چرایی واکنش بیشتر نسبت به اخبار منفی در مقابل اخبار مثبت پرداخته و در ادامه به ارائه چند راهکار در این زمینه پرداخته و نوشته است: عصبپژوهان میگویند ما دادههای منفی را سریعتر و کاملتر از دادههای مثبت پردازش میکنیم و این قبیل دادهها دوام بیشتری در حافظه ما دارند. مردم حتی نوزادان ششماهه صورتی عصبانی را سریعتر در جمعیت کشف میکنند! اخبار یا تصاویر منفی بلافاصله ثبت، منتقل و ذخیره میشوند، ولی ۱۲ ثانیه طول میکشد تا رخداد یا اخبار خوب از حافظه موقت به حافظه طولانیمدت منتقل شود. زمانی که سازمانها و کشورها برنامهریزی استراتژیک میکنند، وقتی به فهرست ضعفها و تهدیدها نگاه میکنید، میبینید حداقل دو برابر فرصتها و قوتهاست. این نگاه منفی همهجا حضور دارد. ما مثبتها (قوتها و فرصتها) را دستکم میگیریم و منفیها (ضعفها و تهدیدها) را راحتتر ثبت، ضبط و یادآوری میکنیم. خداوند به تصریح فرموده است شکرگزاری انسان در برابر دستاوردها و رخدادهای مثبت، موجب افزونشدن آنان میشود. نادیدهگرفتن نعمتها، دشواری و سختی را به همراه دارد. مثبتاندیشی قاعدهمند، ژورنال خوشبختی و تکنیک مزهمزهکردن، کمک میکند هم شادمانی بیشتری را تجربه کنیم و هم مشمول وعده نیکوی خداوند شویم: افزونی خوبیها و نیکیها.
تفاوت بین رفاه حیوانات و حقوق حیوانات
سپهر سلیمی در انتقاد از توجه به رفاه حیوانات به جای حقوق حیوانات مینویسد: حامیان «حقوق حیوانات» هیچ حقی از حیوان را قابل معاوضه در برابر منافع انسانی نمیدانند و بر این اساس میگویند انسان حق ندارد حیوانات را در مزارع پرورش دهد تا از گوشت و شیر آنها استفاده کند زیرا حیوانات حق حیات دارند و بشر نمیتواند این حق را از آنها سلب کند. حامیان رفاه حیوانات، استفاده از حیوانات را از نظر اخلاقی بیمانع میدانند ولی حامیان حقوق حیوانات هیچگونه استفاده از حیوانات را جایز نمیشمارند. رفاه حیواناتیها معتقدند انسان میتواند در جهت مصالح خود از حیوانات استفاده کند ولی حقوق حیواناتیها بههیچوجه این مسئله را مجاز نمیدانند. از نظر طرفداران رفاه حیوانات، مصالح بشر نسبت به حیوانات همیشه در اولویت است اما از دیدگاه فعالان حقوق حیوانات این اولویت وجود خارجی ندارد. رفاه حیواناتیها درد و رنج حیوانات را در مواقع ضروری مجاز میدانند اما طرفداران حقوق حیوانات در همه حال این کار را جایز نمیدانند. بسیاری از حامیان حقوق حیوانات معتقدند آندسته از اقداماتی که به اسم حمایت از حیوانات در جهان انجام میشود، فقط وسیلهای برای تداوم ظلم به حیوانات است. برای مثال، آن دسته از مقرراتی که دریاره شرایط نگهداری حیوانات مزرعهای وجود دارد، یا استانداردهایی که برای باغوحشها تعریف میشود، در اصل فریبی در قالب ژستهای حمایت از حیواناتی است تا از این طریق فشار افکار عمومی کم شود و ظلم به حیوانات ادامه داشته باشد.
اعتماد
نیاز به گفتمان کودکی داریم
فرشید یزدانی نیز کودکان کار را موضوع قرار داده و نوشته است: در پژوهشی بینالمللی گفته بودند که هر واحدی که صرف توانمندسازی و آموزش کودکان بکنید، در فرآیند میانمدتی 16 برابر آن به اقتصاد برمیگردد؛ یعنی اگر هزار تومان برای کودکی صرف کنید، در فرآیندی میان مدت حدود 16 هزار تومان به اقتصاد اضافه خواهد شد. وقتی کودکان وارد چرخه کار میشوند، این رابطه مختل میشود. وقتی کودکان ما کم آموزش ببینند، طبیعتا این اتفاق نخواهد افتاد. وقتی کودکان از لحاظ سلامت بدنی زیر سوال باشند، در آینده هزینههای حوزه سلامت افزایش خواهد یافت و همچنین این بچهها نمیتوانند کارآیی داشته باشند؛ این مساله از هر دو طرف به هم فشار میآورند و همدیگر را تشدید میکنند. این مسالهای که باید در حوزه کودک به آن توجه کرد.بحث دیگری که در حوزه کودکان باید به آن توجه کرد و تمام کودکان ما چه آنهایی که دچار آسیبند و چه آنهایی که نه با بحث گرفتن حق خلاق بودن و گفتوگو کردن و پرسشگری است. این گمشده کودکان ما است. بچهها تا زمانی که وارد مدرسه نشدهاند، خیلی خلاقیت دارند اما وقتی وارد چرخه آموزش میشوند، قدرت نقد از آنها گرفته میشود؛ کودک باید مطیع معلم باشد، کودک حق ندارد انتقاد کند، کودک حق ندارد زیاد سوال کند و به او یاد نمیدهیم که گفتوگو کند. در واقع یک حق کودکی کردن را از او میگیریم. بخشی از کودکی همان خلاقانه بودن است. به نظرم این یکی از گمشدههای کودکی ما است. یکی دیگر خود بودن یا یگانه بودن کودک است که هر کودکی بتواند بگوید که من کودک خودم هستم و حق دارم خودم باشم.
تندروها کشور را به این وضعیت کشاندند
هاشمزاده هریسی، نماینده مجلس خبرگان میگوید: بعضیها منفعت، بقا و قدرتشان در ایجاد تنش در داخل و در حوزه بینالمللی است، مملکت برای این افراد هیچ اهمیتی ندارد و حتی اگر مردم از گرسنگی بمیرند نیز برای آنها اهمیتی ندارد. این افراد معتقدند که در هر شرایطی آنها باید باشند. عامل دیگر چنین رفتارهایی، تندرویی یا افراطگرایی است. متاسفانه افراطگرایی پدر کشور را درآورده و تمامی زحماتی که تاکنون کشیده شده را برباد میدهد. تندروی بسیار خطرناک است، هرکس که بگوید در این کشور افراطگرایی وجود ندارد، دروغ گفته است. از ابتدای انقلاب ما مسوول مبارزه با دشمنانی چون بنیصدر و منافقین بودیم. من تاریخ تندروییها را میدانم و درباره آن تحقیق کردم، لذا مقالهای هم در این باره تحت عنوان «دو حلقه مفقوده» نوشتم.
تشکیل مجلس، تحدید قدرت
علی اللهجانی پژوهشگر تاریخ معاصر و کارشناس اسناد تاریخی در مرکز اسناد وزارت نفت نگاهی انداخته است به ادوار مجلس شورای ملی از انقلاب مشروطه تا انقراض قاجاریه. در بخشی از این نوشتار آمده است: در اصل هشتم از متمم نخستین قانون اساسی کشور در دوره مظفرالدین شاه آمده است که آحاد مردم ایران در برابر قانون دولتی متساویالحقوق هستند. و در بندهای 44، 45 و 64 متمم قانون اساسی که ناظر بر اختیارات پادشاه است آمده که شاه مصلوبالاختیار است و وزرا حق ندارند به توصیههای کتبی و شفاهی شاه عمل کرده و خود را به آن بهانه، مبرا از قانون تلقی کنند. این اصول مورد مخالفت بخشی از روحانیون و شخص شاه قرار گرفت. شیخ فضلالله نوری مجتهد نامی تهران در مخالفت با بند 8 قانون اساسی اظهار داشت که «چطور ممکن است حقوق من مجتهد با حقوق یک گبر مساوی باشد؟» مجموع این مخالفتها و ایستادگی مجلس در برابر شاه، باعث شد که برخوردی خونین بین طرفین رخ دهد و لشکر قزاق به دستور شاه مجلس را بمباران کرد و عدهای از وکلا و مردم در این واقعه کشته شدند و ساختمان مجلس به آتش کشیده شد. مجلس منحل و دوره استبداد صغیر شروع شد. از مهمترین دستاوردهای مجلس اول میتوان به تدوین و تصویب متمم قانون اساسی اشاره کرد. براساس این قانون شاه دیگر سایه خدا روی زمین نبود؛ دیگر مالک جان و مال و ناموس مردم نبود و تبدیل به فردی عادی شده بود که باید برای گذران زندگی از دولت حقوق دریافت کند. اما از معایب این مجلس میتوان به گنجاندن موادی در قانون اساسی اشاره کرد که هیچ حقی برای زنان و اقلیتها قایل نبود و عملا نصف جمعیت کشور را نادیده میگرفت.
آینده زنان
اعتماد در معرفی کتاب «جنس اول» مینویسد: سوالی که سیمون دوبوار در سال ۱۹۴۹ در کتاب مشهورش «جنس دوم» مطرح کرد، این بود: «زن چیست؟» او بر این باور بود که زن چیزی نیست جز نتیجه و محصول نیروهای اجتماعی و اقتصادی. به عقیده او، زن از شکم مادر، زن متولد نمیشود بلکه تحت شرایط اجتماعی و اقتصادی است که به زن تبدیل میشود. هلن فیشر نویسنده «جنس اول» مردمشناسی است که اعتقاد دارد آینده، متعلق به زنان است. او در این کتاب این ادعا را تشریح میکند. این محقق با استفاده از تحقیقاتی که داشته، نشان میدهد چطور استعدادهای ذاتی زنان در قرن بیست و یکم، دنیای امروز را تغییر میدهد و آنان را به رهبرانی مطلوب و شکلدهندگانی موثر در کسب و کار اجتماعی مبدل میکند.فیشر در این کتاب با نگاهی به دورههای تاریخی گذشته، نشان میدهد که چطور، ساختار خاص ذهن زن، زنان را قادر میسازد تا شیوه تفکر شبکهای یا تفکر ترکیبی را در پیش بگیرند، در حالی که شیوه تفکر ذهن مردانه، گام به گام و همراه با تمرکز کامل حواس و تفکیکسازی موضوعات است. «جنس اول» با عنوان فرعی «تواناییهای زنان برای دگرگونی جهان» نوشته هلن فیشر با ترجمه نغمه صفاریانپور برای بار سوم توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است.
ایران
سایه تهدید فضای مجازی روی سر نخبگان فرهنگی
ایران درباره تهدیدهای فضای مجازی با کارشناسان حوزه هنر و رسانه به گفتوگو نشسته است. پرویز اجلالی جامعهشناس میگوید: در شرایط فعلی، مردم در فضای مجازی راجع به هر چیز بدون برخورداری از اطلاعات کافی اظهارنظر میکنند، این اتفاق از این منظر حسن است که هر کسی میتواند نظر شخصیاش را بیان کند اما باید بدانیم که این نظرات بخصوص از جانب چهرههای شناخته شده بیتأثیر نخواهد بود. البته مقصود ما این نیست که این فضا را محدود کنیم و جلوی اظهارنظرها را بگیریم اما باید دقت کنیم که صحبتهای آنان به لحاظ ماهیتی ممکن است فاقد ارزش باشد. هنرپیشهها چون معروف هستند و مردم نسبت به گفتههای آنها حساس هستند حرفشان اثرگذاری بیشتری دارد، از همین رو سخنانشان باید آگاهانه و بر اساس اطلاعات کافی باشد. فضای مجازی دنیای آزاد و بدون قید و بندی است و نمیشود مانعی بر سر راهش ایجاد کرد منتهی افراد معروف باید با مسئولیت حرف بزنند و منافع عمومی کشور را در نظر بگیرند و راجع به موضوعی صحبت کنند که دربارهاش اطلاعات دارند. وقتی حرفی یا اطلاعات کافی ندارید اظهار نظر نکنید چون اظهارنظر و ابراز سلیقه دیگران ارزش ندارد اما شما چون شهرت دارید ممکن است به حرفتان اهمیت بدهند. اظهارات یک سیاستمدار راجع به فلان اتفاق حساب شده و هدفدار است.
زبان مادری، سیاسی نیست
ایران با دکتر سید جواد میری جامعهشناس و دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی درباره زبان مادری به گفتوگو نشسته است. میری در بخشی از این مصاحبه میگوید: متأسفانه این موضوع که در ایران تنوع فرهنگی وجود دارد بدرستی درک نشده و در بین سیاستگذاران این حوزه، زبان مادری امری مذموم و به عنوان دشمنی برای زبان ملی و رسمی قلمداد شده است. در صورتی که اگر به تجربه تاریخی خودمان نگاه کنیم در ایران همواره این زبانها گویشگران خودشان را داشتهاند و زبان فارسی هم به عنوان زبان رسمی و مشترک پاس داشته شده. اتفاقاً اگر بخواهیم در لوای امر سیاسی و امنیتی تنوع را سرکوب کنیم به ضرر امنیت ملی، انسجام جامعه ایران، وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران رفتار کردهایم. هر دستکاری در امر سیاستگذاری فرهنگی و شیفت پارادایمیک مسائلی را به همراه دارد. اگر همانطور که شما میگویید پیوند یک فرد با زبان مادریاش در مدرسه قطع نشود بهطور ملموس چه اتفاقی در عرصه فرهنگ و جامعه میافتد؟ منظورم کارکردی است که آموزش زبان مادری در کنار زبان فارسی در حیطه فردی و جمعی برای کشور ما به همراه دارد. من گمان میکنم مطالبهای که اکنون در زمینه حق آموزش زبان مادری در مدارس و مراکز آموزشی مطرح شده بیش از هر زمان دیگری به صورت یک گفتمان عمومی درآمده و حتماً باید پاسخ داده شود.
زبان مادری و عواطف
لیلا اردبیلی دکترای انسانشناسی زبانشناختی نیز درباره زبان مادری مینویسد: هرجا صحبت از زبان میشود بهطور ضمنی سخن از انتقال جنبههای گستردهای از شناخت فرهنگی- اجتماعی است که این انتقال در ابتداییترین و البته عمیقترین حالت آن از طریق قصههایی انجام میشود که مادر برای کودک تعریف میکند. از طریق این قصهها و روایتهاست که کودک با جنبههای مختلف شناخت فرهنگی، مانند مقولهبندی، مفهومسازی، طرحوارهها و مدلهای فرهنگی و از همه مهمتر احساسات و عواطف آشنا میشود؛ که موضوع اصلی ما در این گفتار است. تحقیقات میانفرهنگی گستردهای در مورد ماهیت عواطف انجام شدهاند و نتایج نشان دادهاند که عواطف متأثر از محیط فرهنگی-اجتماعی هستند و زبان نقش بسیار مهمی را در انتقال آنها ایفا میکند. زبان مادری بخش عمدهای از احساسات، خاطرات و معانی عاطفی را در ذهن کودک شکل میدهد و ازینرو بخش مهمی از شناخت فرهنگی فرد محسوب میشود، و محروم ماندن کودک در سن مدرسه از این زبان باعث گسست عاطفی و شناختیای میشود که بیتردید آسیبهای ادراکی و روانی زیادی را در پی خواهد داشت. به همین دلیل تداوم آموزش زبان مادری در دوران ابتدایی مدرسه که اولین تجربه جامعهپذیری کودک است دارای ارزش شناختی-عاطفی است و پیامدهای ناگوار جایگزین کردن یکباره زبان رسمی به جای زبان مادری در آغاز این روند آسیبهایی را به همراه خواهد داشت که دلنگرانیهای آن کمتر از دلنگرانیهایی نیست که مخالفان آموزش زبان مادری از عوارض آموزش این زبان دارند.
فقدان انضمامیت تاریخ ملی
محمد زینالی پژوهشگر فرهنگ عامه درباره زبان و اسطوره مینویسد: زبانی که به آن صحبت میکنیم وجه بیرونی احساسات بنیادین ما نسبت به هر واژه بوده و قصهها و تمثیلها در قالب آن برای ما محسوس، قابل تجسم و معنادار میشوند. پیوندی که زبان ما با تصورات و معناهای عملی ما و دیگران دارد، دنیای بیرون را برای ما محسوس و قابل درک میکند. از اینرو، آن چیزی که در این میان نقشی حیاتی دارد، زبان عامیانه یا محلیای است که با آن صحبت میکنیم؛ مجموعهای از مقولههای قابل فهمی که در جریان رشد و پرورش ما با درون ما پیوند برقرار کرده است. از این رو، برای فهم هر چیز دیگری، نیازمند آن هستیم که آن را با سنجههای دنیای آشنایی که داریم بسنجیم و تطبیق دهیم. به عبارت دیگر، ما دنیای دیگر را با دنیایی از اسطورهها و تمثیلهایی که در زبان خود داریم و برای ما ملموس هستند درک میکنیم. اصلیترین اسطورهها را مادران به زبان صمیمیشان و در آغوش پر مهرشان به ما گفتهاند. آنها از داستانهایی میگویند که برای قوم، محله و دنیای محسوس آنها آشناست. داستانهایی که احساس را با ایما و اشاره و در جریان بازیهای کودکانه درونی کردهاند. آنها را میتوان در لالاییها، تیتیها، شعرها و داستانهای عامیانه جستوجو کرد. ما با این احساسات و قدرتهایی که در اسطورههای ملموسش داریم به دنیای بیرونی وارد میشویم و چه بسا قصههای سلحشورانهای را فرایابیم. اما چه بسا به خاطر تاریخی طولانی نوکرصفتی ناشی از دوران اختناق ارباب و رعیتی در بسیاری از اعمال جمعی، به جای دریافت خروش و سلحشوری، میراثدار ترس و نهی از دیگران و جهان بیرونی بوده و از کنشگری اجتماعی فردی و جمعی ناتوان باشیم.