مرور مطبوعات /ریشههای ساختاری یک نامه
نهم آبانماه 1397
بیش از هر چیز واکنشها نسبت به نامه آیتالله یزدی مطبوعات امروز را تحت تأثیر قرار داده بود. انتشار ویدئویی از برخورد گشت ارشاد با یک دانشجو نیز واکنشهایی در پی داشت و چند روزی بدان پرداخته خواهد شد. «هویت ملی، دغدغه جامعهشناس ایرانی»، «جمهوری اسلامی به ذوب شدن روحانیت در حکومت وابسته نیست»، «افسانه نیمه گمشده»، «گفتوگویی در باب عشق»، «عشق به روایت هری فرانکفورت»، «مروری بر آمارهای سازمان بهزیستی»، «بدترین فساد ظلم به نام دین است»، «ریشههای ساختاری یک نامه»، «زبان باز، جامعه باز»، «آسیبشناسی یک نهاد»، «ملاقات آیتالله فیضگیلانی با رئیسجمهوری اسبق» و «انتقاد به گشت ارشاد از بسیج دانشجویی تا محمدرضا عارف» عناوین برجسته شمارههای امروزند.
انتقاد به گشت ارشاد از بسیج دانشجویی تا محمدرضا عارف
در پی انتشار ویدئویی از برخورد ناشایست گشت ارشاد با یک دختر دانشجو، انتقادها از هر سو متوجه این واقعه شده است. شرق در نوشتاری به بررسی این ماجرا پرداخته و نوشته است: پس از انتشار این ویدئو حتی بسیج دانشجویی دانشگاه تهران مرکز نیز با صدور بیانیهای نسبت به برخورد برخی پرسنل گشت ارشاد با یک دانشجوی دختر، واکنش نشان داد. در این بیانیه خطاب به ریاست دانشگاه آمده است: «…ضمن ابراز تأسف نسبت به اتفاقات پیشآمده مورخ ۵/آبانماه/۹۷ که در اثر رفتار خودسرانه و سلیقهای تنی چند از پرسنل نیروی انتظامی در محوطه بیرون دانشگاه رخ داد، این عمل باعث آزردگی خاطر و ازبینرفتن سلامت فکری دانشجویان شده است. همچنین معتقد است که هرگونه تذکر و برخورد باید در چارچوب موازین اسلامی و اخلاقی، با تدابیر صحیح و تأثیرگذار صورت بگیرد و از سوی دیگر دانشجو نیز بایستی ضمن رعایت شئونات اخلاقی و اسلامی، در مسیر صیانت از حرمت و جایگاه اجتماعی خود، پوششی متناسب با فضای آموزشی برگزیده تا به واسطه رفتار اشتباه و پوشش نامناسب تعدادی از آنان، شأن سایر دانشجویان نیز خدشهدار نگردد». ماجرای واکنشها به این اتفاق به همینجا ختم نشد و روز دوشنبه محمدرضا عارف، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی که ریاست کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس را نیز برعهده دارد، در واکنشی در توییتر دراینباره اینطور نوشت: «حرمت دانشگاه و دانشجو نباید به بهانههای واهی مورد خدشه قرار بگیرد. هنوز تبعات شکستهشدن قداست دانشگاه در دهههای گذشته از یادها نرفته است. نیروی انتظامی تحت عنوان گشت ارشاد یا هر عنوان دیگری حق برخورد با دانشجویان در حریم دانشگاه را ندارد».
ملاقات آیتالله فیضگیلانی با رئیسجمهوری اسبق
آیتالله فیض گیلانی از دیگر اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه نیز به دیدار رئیسجمهور اسبق رفت. شرق در اینباره مینویسد: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم 50 عضو دارد که در روزهای گذشته دو عضوش برخلاف نظر رئیس جامعه به دیدار یک نفر رفتهاند. دیدار عضو نخست با اعتراض رئیس این جامعه روبهرو شد که خروجیاش انتشار یک نامه بود. بعد از آیتالله شبیریزنجانی حالا خبر رسیده که آیتالله فیضگیلانی، دیگر عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، هم در تهران به خانه رئیسجمهوری اسبق رفته است. تصویر این دیدار هم منتشر شده است. دیدار آیتالله شبیریزنجانی در منزل عبدالله نوری انجام شده بود. مشخص نیست که آیا دیدار محمدعلی فیضگیلانی که سابق بر این نماینده استان گیلان در دورههای اول و دوم مجلس خبرگان رهبری هم بوده منجر به چنین هشداری خواهد شد یا خیر. نکته مهمتر اما تأثیر این رفتارها در ساختار درونی تشکلی به نام جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است؛ تشکلی که در سالهای اخیر درگیر اختلافات درونی دیگری هم بوده است. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در کنار جامعه روحانیت یک تشکل روحانی با گرایش اصولگرایی است. تأسیس هیئت مدرسین اواخر سال دهه ۲۰ و اوایل دهه ۳۰ به سمع و نظر آیتالله بروجردی رسید و آیتالله بروجردی هم این حرکت را تأیید کرد، ولی عضو این جامعه نشد.
آسیبشناسی یک نهاد
حجتالاسلام محمد شعبانی، پژوهشگر حوزه، با بیان اینکه من بر این باور هستم که اگر امروز جامعه مدرسین جایگاه خود را از دست داده و اعضای آن ریزش کردهاند، گفت: «بعضا این تشکل سیاسی حوزه روی آورده به اظهارنظرهای تکصدایی که با جامعیت حوزه نمیسازد. تحمل نظرات دیگران را ندارند و همین امر موجب شده که افراد آن محدود و اثرگذاری این تشکل سیاسی در جامعه نسبت به گذشته پایین باشد. چرا گروهی از جامعه مدرسین خارج شدند؟ چرا به جامعه مدرسین بازنمیگردند؟ چرا آسیبشناسی نمیکنیم و جامعیت اول انقلاب را نداریم؟ اعضای جامعه مدرسین خوب است دیدگاههای خود را بازسازی و بازنگری کنند و همچون اول انقلاب فراگیر فکر کنند. اگر نگاه کنید غالبا دیگر اکثر افراد مؤثری که در اول انقلاب جامعه مدرسین را تشکیل دادند در این تشکل حضور ندارند؛ شاید درصد بسیار پایینی از آن افراد در جامعه مدرسین حضور دارند که آن هم طیف خاصی هستند. اشکال دوم جامعه مدرسین این بود که اجازه داده نشد در موازی او تشکلهایی شکل بگیرد درحالیکه این امر به پویایی حوزه منجر میشد. سوم اینکه نظرات خود را به نام نظرهای حوزه منعکس کرده است درحالیکه لزوما صددرصد دیدگاهها و نظر آنها نظر تمام حوزه نیست. این سه اشکال اصلی جامعه مدرسین را تهدید میکند و اگر ادامه دهد تنزل پیدا میکند».
زبان باز، جامعه باز
شرق در معرفی یکی از آثار داریوش آشوری با عنوان «زبانِ باز» به عنوان پژهشی درباره زبان و مدرنیت مینویسد: «زبان باز» دو بخش دارد با عناوینِ «پژوهشی درباره زبان و مدرنیت» و نیز زبان فارسی رویاروی مُدرنیت و زبانِ آن». یکی از فصلهای خواندنی کتاب که «زبان و فرهنگ» نام دارد، با این پرسش آغاز میشود: «چرا هر چیزی را به هر زبانی نمیشود گفت؟» آشوری در این فصل با پرداختن به مفهومِ «گفتمانِ» فوکویی و نسبت آن با «فرهنگ» نشان میدهد کاربردِ زبانها در یک فضای گفتمانی و عالم معنایی ویژه از نظر پرورش واژگان، شیوه بیان و بارهای معنایی فراورده گفتمانها هستند. در فضای گفتوشنودی هر فرهنگ گفتمانهای چیره بر فضای روابط انسانی در یک جامعه شکل میگیرند. از اینرو هر زبانی از آنِ یک عالم فرهنگی یا یک زیستجهان است و عالم معنایی آن را در خود بازتاب میدهد. کتابِ «زبان باز» در پی روشنگری این نکته است که هیچ زبانِ طبیعی، از جمله زبانِ فارسی، به دلیلِ تنگناهای ساختاری و فرهنگی همه زبانهای طبیعی، با مایه زبانِ گفتاری و ادبی خود نمیتواند از پسِ پاسخگویی به چنین نیازِ عظیمِ واژگانی برای زندگانی مدرن برآید، مگر اینکه با درکِ این نکته اساسی بتواند قلمروهای زبانی مدرنِ خود را آگاهانه سازمان دهد. تمدنِ مدرن نسبت به زبانِ خود نگرهای و رفتاری دیگر، جز نگره و رفتارِ «ما»، دارد. داریوش آشوری در این کتاب با بهکارگیری فلسفه و مفاهیم زبانشناختی و سیاستِ فرهنگ میکوشد تا نشان دهد دستآوردهای زبانی جهان مدرن از چه مایهاند، و ما با کوششهای خودآگاهانه و ناخودآگاهانه خود در برخورد با آن تاکنون چه کردهایم و از کجا به کجا رسیدهایم. ویراستِ تازه «زبان باز» اخیرا در نشر مرکز منتشر شده است.
اعتماد
ریشههای ساختاری یک نامه
عباس عبدی در نوشتاری از زاویهای دیگر به نامه آیتالله یزدی به آیتالله العظمی شبیری زنجانی پرداخته و مینویسد: اینبار این اتفاق معمولی و ساده از طریق تلفن هوشمند، تصویربرداری شد و از طریق اینترنت به اطلاع عموم رسید و از طریق شبکههای اجتماعی مستقل از رسانههای رسمی، درباره آن گفتوگو شد و تعبیر و تفسیرهای خاصی نیز نسبت به آن انجام شد. تعبیر و تفسیرهایی که لزوما مورد نظر عاملان این دیدار نبوده است. در این مرحله آقای یزدی براساس این واقعیت موجود وارد عرصه میشود ولی اشتباهی که رخ میدهد این است که حکم صادره بر اساس پدیده موجود، بدون پاسخ نمیماند. زیرا دیگر نمیتوان متکی به انحصار رسانهای گذشته بود. اکنون انحصار رسانهای وجود ندارد. همه میتوانند در اولین فرصت واکنش نشان دهند و چون تعداد زیادی افراد واکنش نشان میدهند نکات بسیار جالبی در این واکنشها هست. مثل مقایسه دیدار نامزد ریاستجمهوری مورد حمایت ایشان با تتلو و سکوت در برابر آن و دیدار آیتالله شبیری با افراد محترم و شناختهشده و واکنش تند نسبت به آن. این واکنشها آنقدر زیاد است که حتی فرصت پاسخگویی به آنها نیز وجود ندارد. این همان فضایی است که جناب آقای یزدی با آن آشنایی کافی ندارند. تمام رویدادهای کنونی جامعه ایران را باید در پرتو انتقال از وضعیت انحصار رسانهای به تنوع رسانهای و در چارچوب تفوق تلفن همراه هوشمند، اینترنت و شبکههای اجتماعی تحلیل و فهم کرد. عامل دیگر که اهمیت دارد، منابع مالی حوزه است. بسیاری از روحانیون به درستی خواهان بهبود شرایط حوزه بودند و هستند و رشد کمّی طلاب نیز یکی از ابعاد این خواست بود. ولی این مساله مشروط بر این بود که منابع مالی آن نیز همچنان از مردم و نه دولت تامین شود. احتمالا اکنون به جز کسر نهچندان زیادی از منابع مالی حوزه؛ بقیهاش به نحوی به طور مستقیم یا غیرمستقیم متاثر از منابع عمومی و دولتی است. منابع مالی تعیینکننده جهتگیری اثرگذاری و استقلال یک نهاد است. حوزه پیش از جمهوری اسلامی وجود داشته است. بنابراین باید برای آن نقش مستقل قایل شد. ولی اینکه اکنون معیار سنجش اعتبار پایههای آن نزدیکی یا دوری به قدرت باشد، چیزی جز بازتاب وضعیت مالی آن نیست.
بدترین فساد ظلم به نام دین است
سید هادی خامنهای دبیرکل مجمع نیروهای خط امام در مراسم اربعین دارالزهرای تهران به سخنرانی پرداخت. وی در بخشی از سخنان خود میگوید: اصرار بر شکل و فرم بیمحتوا و قالبهای تهی از معنا در عزاداریها اصل این فریضه تعالی بخش در جامعه را که همان تعظیم واقعه حرکت اباعبدالله(ع) بر محور روشنگری در جامعه و مقابله با ظلم و تعدی به حقوق و آزادی اندیشه در جامعه بود را تحتالشعاع قرار میدهد. متاسفانه امروز شاهدیم که افراط در شکلگرایی و ظاهرگرایی در عزاداریها اصل محتواها و معناهای حقیقی محرم و عاشورا را زیر سوال برده و نسل امروز و جوان جامعهای که آگاهی و مطالعه کمتری نسبت به حرکت عاشورا دارد را با تردیدهای جدی مواجه میکند. وی همچنین گفت: نگران آن هستم که توجه بیش از اندازه به تشریفات و شکل راهپیمایی باشکوه اربعین موجب آن شود که مانند برخی دیگر از مراسم و مناسک دینی و مذهبی اصل آن زیر سوال رود و محل تردید قرار گیرد و در نهایت به تضعیف آن بینجامد. پیادهروی اربعین سنتی عالی و حسنه است اما اگر ساز و برگ آن را زیاد کنیم اصل آن زیر سوال خواهد رفت به قول ما طلبهها هر چیزی اگر از حدش تجاوز کند معانی و نتیجهاش برعکس میشود. توجه بیش از حد به تشریفات مراسم مذهبی فارغ از محتواهای اصیل و عمیق آن مانند موریانه اصل و اساس سرمایه معنوی ما را نابود میکند.
مروری بر آمارهای سازمان بهزیستی
اعتماد در نوشتاری به مسئله کودکآزاری پرداخته و مینویسد: واهمه برخی مسوولان از اعلام صریح آمار آسیبهای اجتماعی، آفت یک دهه گذشته است؛ میراثی که رییس دولتهای نهم و دهم با ممنوع کردن انتشار آمار خط فقر و قلب آمار واقعی معتادان به جای گذاشت و تا امروز هم برخی مسوولان، با وجود آنکه خود را از انتساب به مشی دولتداری محمود احمدینژاد مبری میدانند اما به دلایل مختلف، این مسیر را به اعلام و انتشار واقعیتها ترجیح میدهند. آمار کودکآزاری هم از این قاعده مستثنی نیست. وقتی انتشار خبر آزار جنسی و قتل یک کودک با واکنش منفی مقامات محلی مواجه میشود و مسوولان بومی از ترس اینکه آبروی شهرشان لکهدار شده و حالا تکلیف صندلی و حقوق و آتیه بازنشستگیشان چه خواهد شد، خبر را از اصل، تکذیب کرده یا در اصلاحیهها، تلاش میکنند واقعیت را آنچنان که «نیست» نمایش بدهند، یعنی که میراث محمود احمدینژاد، هنوز میراثخوار دارد. کودکآزاری، آسیب اجتماعی است که امروز و سال گذشته و 5 سال قبل در این کشور متولد نشده بلکه به درازای تاریخ، ماهیت وجودی کودک به عنوان یک موجود ناتوان که قادر به دفاع از خود نیست، همواره افراد بزرگسال را ترغیب میکرده که در هنگام مزمن شدن دردهای روانی خود، خشم انباشته را بر این موجود ناتوان تخلیه کنند. فرقی هم نمیکند که نسبت سببی و نسبی فرد بزرگسال با کودکی که قربانی این تخلیه انباشت خشونت میشود چه باشد؛ پدر، مادر، قیمان قانونی، اقوام، همسایگان و حتی رهگذران و غریبههایی که در اولین و آخرین مواجهه خیابانی، کودک را به چشم دیواری برای کوبیدن مشتهای خشمگین خود میبینند. حتی تفکرات ایدئولوژیک هم تاثیری در اعمال خشونت بر کودک ندارد چرا که در ابتدا باید به تعریفی مشترک از کودکآزاری برسیم تا بفهمیم آزار کودک، صرفا به معنای کتک زدن یا آزار جنسی او نیست.
عشق به روایت هری فرانکفورت
اعتماد در شماره امروز خود پروندهای در باب عشق از زاویه روانشناختی باز کرده است. یکی از مطالب این پرونده، نگاهی است به کتاب «دلایل عشق» نوشته هر فرانکفورت. در بخشی از این نوشتار آمده است: در نگاه فرانکفورت دغدغه داشتن به مثابه فعالیتی که ما را به خودمان پیوند میدهد، به شکل گریزناپذیری بنیادین است. آنچه شایسته است، دغدغه انسانی باشد، عشق و خاصه عشق به خویشتن است. عشق ورزیدن بنا بر طبیعتش موجب میشود که هم متعلقهای آن را ارزشمند بدانیم و هم چارهای نداشته باشیم جز اتخاذ آن متعلقها به عنوان غایت نهاییمان. عشقی که در اینجا مطرح است فراتر از تفسیری رمانتیک است، نه ما را به تعالی میرساند و نه به حضیض رهنمون میکند. بلکه این عشق طرحی است وجودی که با نوعی مواجهه آغاز میشود و در جهت شناختن جهان حرکت میکند. عشق میان دو فرد شبیه دو آلت موسیقی متفاوت است که وقتی با رهبری توانمند موسیقیدانی همراه میشوند به طرز اسرارآمیزی همگرا شده و اثری بدیع خلق میکنند. اما نباید این هارمونی ارزشمند را با تعابیر سطحی و مبتذل توصیف کرد. فرانکفورت در این اثر موجز به دنبال آن است که مفهوم بنیادین و ارزشی عشق را در زندگی شرح دهد. او بیان میکند اینکه به چیزها عشق میورزیم ضرورتا نتیجه تشخیص ارزش آنها و مفتون آن ارزش بودن نیست، بلکه آنچه بدان عشق میورزیم نزد ما ارزش مییابد، چون ما بدان عشق میورزیم. از این رهگذر است که حتی اگر فرزندانمان به نحوی ما را ناامید کنند باز هم به عشق ورزیدن به ایشان ادامه خواهیم داد. برای هر نوع عشق چهار مولفه مفهومی ضروری است. اول آنکه عشق علاقهای بیغرضانه است در راستای به باشی و بالیدن دیگری، دوم آنکه عشق ناگزیر شخصی است و نمیتوان دیگری را جایگزین معشوق دانست و از این حیث با سایر حالات انسانی نظیر احسان متفاوت است. وقتی درصدد کمک به تهیدستان هستیم چندان مهم نخواهد بود که آنها مشخصا چه افرادی هستند. سوم؛ عاشق با معشوق خود احساس یگانگی میکند، یعنی علایق و منافع معشوق را از آن خود میداند و در نهایت، چهارم آنکه عشق بسته به انتخاب نیست بلکه با شرایطی که خارج از مهار اختیار بیواسطه ما است، معین میشود.
گفتوگویی در باب عشق
اعتماد در دیگر نوشتار خود درباره عشق به گفتوگو با محمدرضا سرگلزایی روانشناس نشسته است. سرگلزایی در بخشی از این مصاحبه میگوید: عشق نه برای سلامت روان لازم است، نه مانع است و نه کافیست؛ نه میشود به کسی که عاشق نشده بگوییم تو شرط لازم سلامت روان را نداری و نه به کسی که عاشق شده بگوییم که تو شرط سلامت روان را نداری بهخاطر اینکه عاشق شدی و عشق مانع سلامت روان است و نه به کسی که عاشق شده میتوانیم بگوییم که تو به کمال رسیدی! چنین نیست برای اینکه ما انواع عشق داریم. انواع شخصیتها و انواع فرهنگها، انواع عشقها را تولید میکند. ما به آدمی که عاشق میشود و بهخاطر آن رابطه عاشقانه قتل انجام میدهد نمیتوانیم بگوییم که بهواسطه عشق سلامت روان پیدا کرده است. اما آن عشقی که عاشق در تجربه عاشقی شعر میسراید یا نقاشی میکند، این عشق یک وجه هنرمندانه انسانیای را در او شکفته است. این آدم تا عاشق نبوده نه شعر میفهمیده و نه میسروده است. اما حال که عاشق شده شعر میفهمد و شعر میسراید. اینجا در واقع یک پدیده انسانی و یک پدیده هنری به این آدم افزوده شده است، پس عشق در این آدم سلامت روان ایجاد میکند. اینکه این صورتهای عشق چقدر سالم هستند یا ناسالم، به خود تعریف سلامت روان برمیگردد. تعریف سلامت روان هم زیرمجموعه فرهنگ است؛ یعنی یک نظریهپرداز عمیقا مسلمان هیچوقت مثل یک نظریهپرداز عمیقا بودایی راجع به سلامت روان صحبت نمیکند. دو پیشفرض در سوال شما وجود دارد که من با قطعی بودن هر دو مخالف هستم. اول اینکه انگار سلامت روان یک تعریف مورد اجماع دارد که ندارد و دومین پیشفرضش این است که عشق یک صورت ثابت دارد که ندارد. بنابراین براساس اینکه کدام تعریف از سلامت روان برداریم و کدام صورت از عشق را برداریم میتوان به این سوال جواب داد. در واقع پاسخ به سوال شما نیاز به این دارد که به خیلی مقدمات بپردازیم.
افسانه نیمه گمشده
نگار ناصری در نوشتاری دیدگاههای دوباتن روانشناس غربی درباره عشق را مطرح میکند و مینویسد: در سمینار سیدنی – ترجمه شده در کتاب عشق، کار و منزلت در عصر مدرن- وی با نقل کردن جملهای از راشفوکو- کسانی هم هستند که اگر از عشق نشنیده بودند هرگز عاشق نمیشدند- به ما یادآور میشود که در این موردِ به خصوص هم ما شدیدا تحت تاثیر دیدهها و خواندههایمان هستیم. دوباتن مجموعه باورهایمان از عشق را تحت عنوان رومانتیسیزم جمعبندی کرده و میکوشد معایب چنین دیدگاهی را بالاخص در حفظ روابط بلندمدت به ما گوشزد کند. از اولین پیشفرضهای باورهای رمانتیک به عشق، فرض لایتغر وجود نیمه گمشده است؛ باوری که بسیار مبتنی به غریزه و شم است و حجیتش را از غریزی بودنش میگیرد. دوباتن به ما یادآور میشود که نیمه گمشده افسانهای بیش نیست. همسازی و تحمل متقابل محصول یافتن نیمه خیالی نیست بلکه دستاورد تلاشی طاقتفرسا در مسیر رابطه است که دست بر قضا نیازمند مذاکره و صحبت کردن و آموزش دادن و آموزشپذیری است. حال آنکه در باور رمانتیک عشاق به حرف زدن نیازی ندارند، تفاهم به صورت پیشفرض برقرار است.
ایران
جمهوری اسلامی به ذوب شدن روحانیت در حکومت وابسته نیست
نامه آیتالله یزدی به آیتالله العظمی شبیری زنجانی همچنان با واکنشهای مختلف مواجه است سید حسن خمینی نیز نسبت به این نامه واکنش نشان داده و نامهای خطاب به آیتالله العظمی شبیری زنجانی نوشته است. در بخشی از این نامه آمده است: نظام جمهوری اسلامی ثمره همه مجاهدات عالمان مسلمان و مجاهدان راه عزت و سربلندی است و به همین سبب صیانت از آن از اوجب واجبات است. اما نکته آنجاست که حفظ این مهم نه تنها به ذوب شدن روحانیت شیعه در حکومت وابسته نیست، بلکه تنها با استقلال حوزه و مرجعیت از دولتها میسر است. وجود عالمان وارستهای که مردم همواره آنان را ملجأ و مأوای خود بدانند و در سختیها و شداید به آنان مراجعه کنند، همواره راه حفظ اسلام و جمهوری اسلامی برای حال و آینده است. در این میان صد البته ممکن است نظری با نظری مخالف باشد، ولی هرگز نباید این مسیر به توهین و تحکم و بالانشینی منجر گردد. آنچه این روزها میتواند توجهها را به خود معطوف نماید، جدای از تأکید بر مرتبت عالی حضرتعالی در میان حوزویان و اهل علم، ضرورت استقلال حوزهها برای بقای کیان شیعه و به جهت حفظ نظام اسلامی است. مجدداً فرصت را مغتنم شمرده، ادب و احترام فراوان خود را معروض میدارم.
هویت ملی، دغدغه جامعهشناس ایرانی
دیدگاهها، آراء و آثار «احمد اشرف» پژوهشگر و جامعهشناس پیشکسوت ایرانی با حضور هادی خانیکی و پرویز اجلالی در «چهارمین مرحله از همایش جامعهشناسان ایرانی و جامعه ایرانی» در انجمن جامعهشناسی ایران مورد نقد و بررسی قرار گرفت. دکتر خانیکی در این مراسم گفت: ویژگی احمد اشرف نگاه تاریخی اوست و اشرف مؤلفههای دخیل در ساخت هویت ملی و قومی را پدیدههای اجتماعی میگیرد. گاهی مرز بین مورخ اجتماعی یا جامعهشناس تاریخی در رویکرد او به یکدیگر به شدت نزدیک میشود. در نگاه او، هیچ جامعهای را بدون مؤلفه تاریخی نمیتوان شناخت. احمد اشرف هویت ملی را منجمد و ثابت با پایههای مشخص نمیداند. اشرف بیشتر بر این مسأله تأکید میکند که این هویت ملی، پدیداری انفسی است که ریشه در تجارب و تصورات جمعی مردم دارد. بر اساس دیدگاه او ابتدا تصور ملت ساخته میشود و بعد ملت به وجود میآید. نهایتاً در نگاه اشرف، هویت ملی، نحوه رویارویی ما با دیگران است که میتواند نیرویی سازنده یا حتی نیرویی مخرب باشد و در جایی که هویت به نیرویی برای زیست معقول تبدیل میشود سازنده است و جایی که به تعصبات سرزمینی وارد میشود نیرویی ویرانگر خواهد بود. پرویز اجلالی نیز گفت: احمد اشرف یک جامعهشناس و البته سازنده باورهای علمی بود. در سه مورد میتوان در این باره شاهد آورد؛ او به تبیین عقبماندگی جامعه ایران از غرب پرداخت و مسأله شناخت ساختار طبقات اجتماعی در ایران را مورد بحث قرار داد و در نهایت تبیین مسأله هویت ایرانی را بهطور جدی مطالعه کرد. شما وقتی آثار اشرف را میخوانید، کمتر به اسم نظریهپردازان برمیخورید. او تلاش کرد بفهمد جامعه ایران چرا عقب افتاد و چرا بورژوازی ایران نتوانست مانند غرب عمل کند. او در مطالعاتی که داشت به موانع رشد سرمایهداری در ایران پرداخت.
جمهوری اسلامی
مرثیهای برای اخلاق
یادداشت مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی نیز به ماجرای نامه آیتالله یزدی اختصاص دارد. در بخشی از این یادداشت آمده است: آنچه بیش از همه مایه نگرانی است، گم شدن اخلاق در حوزههای علمیه است. متاسفانه عدهای در حوزه به بهانه انجام اقدامات انقلابی، معیارهای اخلاقی را زیر پا میگذارند و هر کاری که میخواهند انجام میدهند و هرچه میخواهند میگویند. ما که در جامعه و در میان مردم هستیم، به روشنی میبینیم و سوگمندانه میشنویم که عموم مردم از این قبیل رفتارها که به نام روحانیت و حوزه صورت میگیرد نگران و ناراضی هستند. مردم از انقلاب، اخلاق و آداب اسلامی و انسانی و حفظ حرمتها را انتظار دارند به ویژه از روحانیت و حوزه علمیه قم. بعضی افراد ابراز خوشحالی کردند که این نامه به ضرر نویسنده آن و به نفع طرف مقابل تمام شد و حتی یکی از آنها گفت دست آقای یزدی را میبوسم که این نامه را نوشت! این نگاه هم خارج از چارچوب اخلاق است و بر واقعیت نیز منطبق نیست. این واقعه به نفع هیچیک از طرفین نبود. همه زیان کردیم و بیش از همه حوزه و روحانیت و انقلاب و نظام دچار خسران شدند. از این ماجرا فقط دشمنان مشترک ما سود میبرند. گویا همه از یاد بردهایم که دشمن داریم و عدهای در داخل و خارج برای هر کس که بر طبل دعوا و اختلاف و تفرقه بکوبد کف میزنند و پایکوبی و شادی میکنند.