روایتهای عاطفی از موعودگرایی
مهراب صادقنیا: جسته و گریخته میشنویم که در ایران چندین هزار نفر به اتّهام ادّعای امام زمان و یا بابیّت آن حضرت و یا طرفداری از برخی مدّعیانِ این امور، در زندان هستند. با این حال، گویا این بگیر و ببندها فایده نکرده و پدیدهی ادعاهای مهدوی رو به گسترش است. به راستی چرا موعودیّت در جامعهی شیعی ایران زمینهای برای پیدایش این ادّعاها شده است؟
من این پدیده را محصول یک تحوّل گفتمانی در زمینه موعودگرایی میدانم. تحوّل از یک گفتمان سیاسی-اجتماعی به یک گفتمان عاطفی. برای توضیح مدّعای خویش بد نیست از میشل فوکو که در سالهای پیروزی انقلاب اسلامی برای مطالعه این پدیده به ایران آمده بود، خاطرهای نقل کنم. او در کتاب ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند مینویسد: «نود درصد ایرانیها شیعهاند و منتظر بازگشت امام دوازدهم، تا نظام راستین اسلام را در روی زمین مستقر کنند؛ اما این اعتقاد هر روز نمیگوید که فردا حادثهای بزرگ فراخواهد رسید. همچنین همه شوربختیهای جهان را نمیپذیرد. وقتی آیتالله شریعتمداری را (که یکی از مراجع روحانی در ایران بود) دیدم؛ یکی از نخستین جملههایی که به من گفت این بود: ما منتظر مهدی هستیم؛ اما هر روز برای استقرار حکومت خوب مبارزه میکنیم. در برابر قدرتهای مستقر، تشیع پیروان خود را به نوعی بیقراری مدام مسلح میکند و در ایشان شور میدمد که هم سیاسی و هم دینی است.»( 29 و 30)
موعودگرایی که در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب، توانسته بود به مثابه یک گفتمانِ سیاسی توده مردم را بسیج کرده و انقلاب تولید کند؛ و پس از پیروزی انقلاب نیز، ساختار حکومت جایگزین را موجّه سازد، پس از چند دهه توسط برخی از منبریها و سخنرانها به یک امر عاطفی و شخصی تبدیل شد. ذکر ملاقاتها و تشرّفها و مکاشفهها و … سبب شد که موعودگرایی از آن کارکرد پیشین فاصله بگیرد و به بستری برای رشد خرافه و شکافهای مذهبی تبدیل شود.
آقایانی که آن سالها با ساخت برنامههای آخرالزمانی در انبار عواطف مردم میدمیدند، الآن باید پاسخگوی رشد این همه مدّعیان بابیّت و مهدویّت و طرفداران آنها باشند. آنها باید میدانستند که اگر دینداری به کانال عاطفهگرایی صرف برود، آنها تنها بازیگرش نخواهند بود.