پیراستنِ خرقهٔ تر دامنِ خیام
سیدهادی طباطبایی
مرتضی مطهری هم زبان به گلایه گشوده بود که چرا خیام نیشابوری، این حکیم پر آوازهٔ ایرانی را انسانی شکاک و پوچگرا و دم غنیمت شمار لقب دادهاند و خاک بر چهرهٔ واقعی او کشیدهاند. مطهری انگشت اتهام را به جانب “فیتز جرالد” نشانه رفته بود و او را سبب سازِ این اشتهار نامبارک میدانست.
انتساب دم غنیمت شماری و دنیا گرایی به خیام اما در میان برخی از متفکران ایرانی نیز مورد اقبال قرار گرفت. صادق هدایت که هیچ رویِ خوشی بر دین و دینمداری نشان نمیداد، مبتهج از این مرام و مسلک خیامی، ادعا کرد که خیام نیشابوری از هنگامهٔ شباب تا موقع مرگ، طریقتی دنیا طلبانه و شک گرایانه و پوچ انگارانه را پیشه کرده بود. هدایت، با ادبیاتی برگرفته از می و میخواری اینگونه به تحلیل رباعیات خیام پرداخت که: "ترانههای خیام آینهای است که هر کسی و لو بی قید و لا ابالی هم باشد، یک تکه از افکار و یک قسمت از یأسهای خود را در آن میبیند و تکان میخورد. … شراب گس و تلخ مزه خیام هر چه کهنهتر میشود بر گیرندهاش میافزاید. به همین جهت ترانههای او در همه جای دنیا و در محیطهای گوناگون و بین نژادهای مختلف طرفِ توجه شده."[1] هدایت، سِرّ فراگیریِ اشعار خیام را در همین دنیاگرویِ او جستجو میکرد. وی حتی ادعا کرد که خیام، مسائل دینی را با تمسخر نگریسته و از روی تحقیر به علما و فقهایی یورش برده که خود از آنچه دم میزنند هیچ نمیدانند. صادق هدایت اینچنین گفته بود که: "فیلسوفی مانند خیام که فکر آزاد و خُرده بین داشته نمیتوانسته کورکورانه زیرِ بارِ احکام تعبّدی، جعلی، جبری و بی منطقِ فقهایِ زمان خودش برود و به افسانههای پوسیده و دامهای خر بگیریِ آنها ایمان بیاورد".[2]
ادعاهای صادق هدایت در خصوص خیام اما بی پاسخ نماند. خیام، حکیمی نبود که بتوان به راحتی مُهر بی دینی بر پیشانی او نهاد و جامعهٔ دینداران را از وجود او محروم داشت. مرتضی مطهری در دفاع از حکمتِ حکیمِ نیشابور ادعا کرد که مبانی فکری خیام برگرفته از بزرگ فیلسوف جهان اسلام، بوعلی سینا است و کسی که در مبانی بوعلی استاد باشد، در مییابد که خیام نیز نسَب به این استادِ خود میبرَد. مطهری سپس در تحلیل اشعاری که خیام را به دنیا گروی منتسب میکرد، پاسخهایی را به رخ کشید و عنوان کرد که: "برخی بر اساس یک سلسله قرائنی تاریخی معتقدند که دو نفر به این نام بودهاند. یکی شاعر و دیگری حکیم و فیلسوف. شاعری به نام خیام بوده است و حکیم و ریاضی دانی به نام خیامی و به عقیدهٔ بعضی شاعر علی خیام بوده است و حکیم و ریاضی دان، عمر خیامی".[3] مطهری با استناد به سبک زندگی خیام و همچنین برخی آراء وی ابراز تعجب کرد که: "جالب است که کسی شعر کفر آمیز بگوید ولی سفر حج برود و کتاب و رسالهای با محتوای تشریع توحید الهی بنویسد و کتب الهیات فلسفی را بخواند و نماز هم بخواند." در نظر مطهری همهٔ این امور میباید در کنار هم قرار گیرد و نمیتوان ترغیب به میخواری کرد و صلاه گذارد؛ نمیتوان پشت پا بر آموزههای دینی زد و به سفر حج رفت. مطهری اندیشههای دیندارانه و خدا شناسانهٔ خیام را اصل گرفت و ما بقی را ایدههایی منتسب به وی دانست که حظی از واقعیت ندارد و دامان خیام را نمیآلاید.
مدافعانِ مرام حکیمانهٔ خیام، هر کدام کوشیده بودند تا از جنبهای به دفاع از وی بپردازند. محمد مهدی فولادوند بر صادق هدایت طعن زد که: هدایت اصلاً حال و دماغ تحقیق نداشت و شاید تنها انگیزهٔ او از انتشار جزوهٔ ترانههای خیام، انعکاس حالات و پندارهای شخصی خودش بود. آن هم در رباعیاتی که امروز مسلّم است بیشتر آنها از خیام نیست. فولادوند ادعا کرد که خیامِ پنداری دیگر است و خیامِ واقعی و نفس الامر دیگر.[4]
محمد علی اسلامی ندوشن اما در مقام دفاع از خیام و پیراسته داشتن او از منش دنیاگروانه، بر نکتهای انگشت نهاد که نشان از هویت چهل تیکهٔ ایرانی داشت. وی ادعا کرد که سخن گفتن از الهیات از سویی و دنیا گروی و میخواری از جانب دگر، نشان از دوگانه اندیشیِ ضمیر ایرانی میدهد. به باور او هر ایرانی چاشنیای از این دوگانه و چند گانه اندیشی را در خود دارد و نمایندهٔ آن خیام و حافظ است.
اسلامی ندوشن اما حدسی دیگر را نیز در این خصوص عنوان کرد و آن اینکه خیام اشعار سکر آور و شراب خوارانه و دنیا گروانهاش را در لحظاتی خاص و به صورت تفنن میگفته و پنهان نگاه میداشته است. یا تنها برای بعضی از دوستانِ نزدیک خود آنها را میخوانده است. دلیلش هم معلوم است که با موقعیتی که خیام داشته اگر این رباعیها منعکس میشد، گذشته از همه چیز، به اعتبار اجتماعی او لطمه میزده است. به باور اسلامی ندوشن، خیام پارهای از آن اشعار را بر کاغذ یا در حاشیه کتاب یادداشت میکرده و بعدها بر ملأ گردیده است و به همین علت است که انتشار آنها خیلی دیر و به کندی صورت گرفته است.[5]
محمد علی فروغی، فیلسوف و ادیبی که زمانی سکان سیاست کشور را نیز بر عهده گرفته بود نیز در مقام دفاع از حکیم نیشابور برآمد و ادعا کرد که در مقامِ زبانِ شعر، غالباً شراب معنی فراغ خاطر و خوشی یا انصراف یا توجه به دقایق و مانند آن است. وی بر همین مبنا عنوان کرد که وقتی حکیم خیام میگوید دم را غنیمت بدان و شراب بخور که به عمر اعتباری نیست، مقصود این است که قدر وقت را بشناس و عمر را بیهوده تلف نکن.[6]
دیگر پژوهشگر و سیاستمدار ایرانی، علی دشتی اما نگاهها را به زمینه و زمانهٔ خیام کشاند. وی عنوان کرد که خیام در زمانهای میزیسته که روحیهای بر مزاج مردمان مستولی بوده که همهٔ امور زندگی را بایستی از زاویه معتقدات مذهبی بنگرند. این تب دماغی که از زمان سلطنت ترکان آغاز و با فرمانروایی محمود غزنوی شدت یافته بود، در دوران سلجوقیان به حد اعلای خود رسید. در این میانه خیام در میرسد و میکوشد تا اعتدال را یادآور شود. علی دشتی بر این نکته اشراف داد که خیام، از ریاکاری برحذر بوده و تمسک جستن به باورهای دینی برای پیشبرد امور را جایز نمیدانسته است. به تعبیر وی، خیام اگر چه هیچگاه در به روی الحاد نگشوده است، اما با قشری گری مذهبی نیز بر سر مهر نبوده و از آن گریزان بوده است.[7] علی دشتی هم بر صادق هدایت شوریده بود که چرا برداشتهای غلط خود را منتسب به حکیم نیشابور کردهای و از کُنه سخنِ خیام غافل ماندهای؟
علامه محمد تقی جعفری هم سکوت را جایز ندانست و کوشید تا خیام را به قوارهٔ سنت دینی تفسیر کند. او کوشید تا رباعیات خیام را بر اساس درونمایهٔ فلسفی و فکریاش دسته بندی کند. وی اشعار منسوب به خیام را به چهار دسته مهم تقسیم کرد. دسته اول مشتمل بر رباعیاتی است که محتوای آنها را بی وفایی دنیا و سرعت گذر سالیان عمر تشکیل میدهد. دسته دوم در برگیرنده آن گروه از رباعیات است که مؤید محدودیت معرفت بشری و ناتوانی انسان از کشف اسرار هستی و نامحدود بودن رازهای آفرینش است. دسته سوم آن دسته از رباعیاتی را شامل میشود که مُبلّغ لذت پرستی و دم غنیمت شماری و خوش باشی است و بالاخره دسته چهارم مشتمل بر رباعیاتی است که متضمن مفاهیم پوچ گرایانه و مروّج بی اساس و بی هدف بودن آفرینش است. به اعتقاد علامه جعفری، رباعیات گروه سوم و چهارم را به سبب تناقض فکری و شخصیت علمی، اعتقادی، کلامی و مذهبی خیام نمیتوان در شمار سرودههای وی قلمداد کرد.[8] علامه جعفری، قلم بطلان بر اشعار میگسارانه و شاد خوارانهٔ خیام میکشید و آن را دور از منزلتِ خیام میدانست.
دکتر ابراهیمی دینانی اما پای مرامِ فلسفی خیام را به میان کشید و گذار خیام از فلسفهٔ مشاء به حکمت اشراق را عامل اصلی برخی رباعیات وی عنوان کرد. دینانی ادعا کرد که خیام به تأسی از مکتب سینوی در آغاز به سبک فلسفهٔ مشاء مینویسد اما در مشائیت محبوس نمیماند و سرانجام در رباعیات خود رو به حکمت اشراق مینهد. دینانی مرام خیامی را سلوکی معرفی کرد که در یکجا نمیماند و با پرسشها و تردیدهای دائمیِ خود، بتهای برساخته از مشهورات را میشکند. وی سپس در پاسخ به شبههٔ الحادِ خیام، اظهار میکند که او یک متفکر دردمند است و نه تنها ملحد نیست، بلکه یک موحّد تمام عیار است. دینانی میافزاید که تفسیرهایی که خیام را ملحد میداند، از آنِ عدهای است که خودشان دیدگاهی الحادی دارند و خواستهاند مؤیدی برای خودشان پیدا کنند تا بگویند خیام نیز همانند ما بوده است.[9]
در این میانه که تلاش برای پیراسته داشتن خیام از الحاد و می گساری ادامه داشت اما برخی چنان از مرام دینی خیام سخن گفتند که حتی او را داعیه دارِ "حکومت دینی" هم لقب دادند. علی اکبر ولایتی که سری در سیاست دارد و دستی در فرهنگ، کتابی نوشت و در آن مدعی شد که: "واقعیت این است که اگر دانستههای تاریخی خود را درباره خیام کنار هم بگذاریم میتوانیم نتیجه بگیریم که او حتی تا آخر عمر و لحظهٔ وداع از زندگی نیز همچنان به مثابه یک معتقد مذهبی زندگی میکرده است. بر اساس قرائنی که در نوشتههایش میتوان این اعتقاد را در او دید. بر اساس آنچه در رساله "الکون و التکلیف" آمده میتوان او را انسانی معتقد به حکومت دینی دانست که مدیریت جامعه را در دست افرادی لایق و تابع امر الهی میخواهد".[10]
باری! خیام متفکری نبود که جامعهٔ دینی او را به راحتی به جرم میخواری و دنیا گرایی به کناری نهد و جامهٔ حکیمانه بر تن او نپوشاند. بسیاری از متفکران کوشیدند تا حُبابی را که فیتز جرالد پدید آورده بود را بشکنند و عمق دریای خیام را نشان دهند. شاید سخن جرالد پر بی راه هم نبود. سخنی که میگفت: "آنچه من دربارهٔ خیام انجام میدهم فقط به صورت حبابی در سطح آب پدید میآید و میشکند".
این متن در شماره هفتم مجله "آنگاه" منتشر شد.
پینوشتها
چه نوشته مزخرفی بود حیف وقتی که گذاشتم