پیامبر آمده است چگونه انسانی درست کند؟
محسن زندی
یک عده مثل دکترشریعتی میگفتند دین آمده است تا آدمهایی مثل ابوذر و تا حدی عمار درست کند؛ یعنی، یک سری آدمهای پرشوری که مهمترین دغدغهشان مبارزه (تحت رهبری یک امام) با وضعیت نامطلوبِ موجود است که عموماً نیز توسط حکومتها بهوجود آمده است. از اینرو، او با علوم اسلامی رایج در حوزهها مخالف بود. اعتقاد داشت اینکه هفتاد سال لابلای کتاب و الفاظ قرآن و حدیث استخوان خُرد کنی؛ بعد از هفتاد سال دیگر شور و حالی نداری که مانند ابوذر باشی. اسلام شریعتی یک ایدئولوژی هیجانی بود؛ همانند تُنِ صدایش.
عدهای مثل آیتالله مطهری و آیتالله جوادی آملی اعتقاد دارند اسلام آمده است که سلمان فارسی و تا حدی بوعلیسینا درست کند. آنها اعتقاد دارند دیانت و عقلانیت دورویِ یک سکهاند. یعنی آدمی که عقلش را درست بهکار بگیرد قطعا به دین میرسد و دیندار واقعی هم کسی است که عقل در او شکوفا شده است. انبیا هم آمدهاند تا گرد و غبار از چهره عقل بردارند و امثال سلمان و بوعلی تولید نمایند؛ و چهبسا اگر همه انسانها مثل سلمان و بوعلی بودند، به پیامبری هم نیاز نبود.
عدهای مانند امام موسی صدر و برخی روشنفکران دیگر میگویند که هدف دین تولید انسان اخلاقی است. دین و اخلاق دو روی یک سکهاند. دین، تنها وقتی دین است که به اخلاق بینجامد. کسی که اخلاق ندارد، دین هم ندارد. البته، در اینکه اخلاق چیست؟ توافقی ندارند. در این میان برخی مثل ابوالقاسم فنایی، اخلاق را همان تولیدات عقل مستقل (سکولار) میداند که در کشورهای مدرن امروزی حاکم است.
عده بسیار زیادی نیز بر این باورند که دین میخواهد انسانهای متشرع بسازد. یعنی خداوند به عنوان مولا، بر اساس حکمتهایی که دارد و ما خیلی از آنها را نمیدانیم، یکسلسله دستورات از طریق پیامبرش برای ما فرستاده است (شریعت) که ما در مقام یک بنده، بدون چونوچرا باید آنها را تا ابد رعایت کنیم. حال که پیامبر بین ما نیست، باید متخصصانی باشند که گفتههای پیامبر را از لابلای تاریخ بهدست آورند و دستورات خداوند را از آن کشف کنند. این متخصصان، فقیهان هستند که جایگاه ویژهای دارند؛ یعنی واسطههای بین خدا و بنده. آنها نیز بهطور کلی دو دستهاند: عدهای که به انسداد قایلاند و میگویند که نمیشود همه دستورات پیامبر را فهمید، و فقه را تنها به حوزههای خاصی محدود میکنند(دین حداقلی). و عدهای میگویند هر چیزی که فرد و جامعه نیاز دارد در فقه وجود دارد؛ کافی است روشهای سنتی اجتهاد را درست بهکار بگیریم. در فقه چیزی به نام "نمیدانم" وجود ندارد. البته کسانی چون شهیدصدر اعتقاد داشتند که فقه سنتی، تنها به درد زندگی فردی میخورد، و ما نیازمند بناگذاری یک فقه نظامنگر داریم که نظریه سیاسی و اقتصادی کلان داشته باشد. قرائت سنی از این دسته، قایل به بازگشت به دوران سَلَف و بازتولیدِ دورانِ آرمانیِ پیامبر و یارانش هستند.
گرچه تقسیمبندیِ بالا دقیق و جامع نیست، و تنها یک ابَرروایت کلی و ناقص از کسانی است که اصولاً به دین باور دارند؛ اما شما در هر دستهای که قرار بگیرید، تصویرتان از خدا، پیامبر، هدفِ دین، انتظارتان از دین، محدوده دین، جایگاه و اهمیت فقه، جایگاه و اهمیت عقل، تاریخ، قرآن، روایات، دنیا، سیاست، هدف و معنای زندگی، خودیها و غیرخودیها، و … با دستههای دیگر متفاوت است. این ایماژهای شما حتی در تُن صدای شما نیز تأثیر میگذارد.
راستی، خدایِ شما چه شکلی است؟ در کجای زندگیتان است؟ شما از دین چه میخواهید و دین در کجای زندگیتان قرار دارد؟
ازهیچ دلی نیست که راهی به خدا نیست! الطرق الی الله بعدد نفوس الخلایق به گمانم برداشت سروش وموسی صدر بیشترمقرون به حقیقت است ودرعصرحاضر بدرد خورترست!
با سلام کاش نویسنده محترم منبع فرمایشات خود را می نوشتند مثلا آنجا که می نویسد به نظر آیه الله جوادی و آیه الله مطهری دین آمده تا سلمان فارسی و بوعلی سینا درست کند این حضرات کجا این حرف را زده اند ؟!!!!!